تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خشم از شيطان و شيطان از آتش آفريده شده است و آتش با آب خاموش مى شود، پس هرگاه يكى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840618783




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مروري بر پايان بندي برخي از آثار جشنواره


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مروري بر پايان بندي برخي از آثار جشنواره
مروري بر پايان بندي برخي از آثار جشنواره   نويسنده:مهرزاد دانش   چيزهايي هست که هنوز نمي دانيم   يکي از مهم ترين بخش هاي فيلمنامه ها نوع پايان بندي آنهاست که بسته به روايت، قصه، ايدئولوژي، سبک و...مي تواند قالب هاي متنوعي به خود گيرد. اما آن چه مهم است، تناسب و منطق آنها در ساختار کلي کار است. مخاطب آخرين نمايي را که در اثر مي بيند و در طول ترک سالن سينما هنوز خاطره اش را در ذهن دارد، همين پايان بندي است و از همين روست که وقتي از فيلم هاي مورد علاقه خود ياد مي کنيم، يکي از شاخص ترين نکاتشان همان شيوه به اتمام رساندن ماجرا و روايتشان است. بسيار فيلم ها بوده اند که امتيازهاي قابل توجهي در بسياري از مؤلفه ها داشته اند، اما به دليل پايان بندي نامناسب، ناديده گرفته شده اند و شکست خورده اند. در سينماي ايران نيز عمدتاً بسياري از آثار به همين آفت دچارند و اصولاً پايان بندي از اساسي ترين معضلات فيلم هاي ايراني به حساب مي آيد. در اين يادداشت به برخي از مهم ترين فيلم هاي ايراني نمايش داده شده در جشنواره بيست و نهم از اين زاويه مي نگريم. يکي از متداول ترين پايان بندي ها، ترکيب داستان با فرجامي خوش و قطعي است. پايان خوش اگرچه ممکن است در ذهن بسياري تداعي بخش واقع گريزي و کليشه اي بودن کار باشد، اما واقعاً چنين نيست و اتفاقاً يکي از بهترين نوع پايان بندي هاست. منتها آن چه مؤثر بودن و يا نبودنش را تعيين مي کند، کيفيت کار و نيز ارتباط آن با فضاي کلي کار است. چند فيلم در جشنواره داراي اين نوع پايان بندي بوده اند. در مرهم (عليرضا داوودنژاد) دختر معتاد داستان که مسيري سخت را طي کرده و از بزنگاه هاي پرمخاطره اي عبور کرده است، در آخر داستان نزد مادربزرگ حامي خود برمي گردد. و به حوزه امن خانواده پناه مي برد. اين پايان بندي از حيث اين که ارجاع به شروع داستان داده است و نقش مؤثر و سنگين مادربزرگ را در شروع قصه اينجا نيز حفظ کرده است، مي تواند مناسب تلقي شود، ولي از اين جهت که حضور دختر نزد او تا حد زيادي با منطق علي و معلولي جور درنمي آيد و بيشتر شبيه يک رويا و معجزه است تا امري واقعي (آن هم در فيلمي که برخي از واقعيات را پوست کنده و صريح نمايش مي دهد) و کمتر منطقي مي پذيرد که در شهري غريب اين دو اين سان راحت به هم برسند، دچار ضعف است. در فيلم باد و مه (محمدعلي طالبي) از آن دسته پايان هاي خوش مي بينيم که نچسب و سست تلقي مي شوند. پسري در اثر مرگ مادر دچار شوک شده و زبانش بند آمده و بعد که پرنده اي مجروح را پيدا مي کند، همان حسي را به جانور مي گيرد که زماني مادرش در قبال او موقع مريض شدنش داشت. از او مراقبت مي کند و زبانش دوباره به حرف در مي آيد. اين داستان دو خطي جدا از آن که در طول ضرباهنگي کشنده روايت مي شود، پايان بندي اش هم متقاعدکننده نيست و پيدا کردن پسرک در جنگلي دَراندردشت، آن هم در تلفيق با مفاهيم و نشانه هاي معناگرايانه گل درشت، ايده اي آماتوري بيش به شمار نمي آيد. پايان آينه هاي روبه رو (نگار آذربايجاني) هم سرانجام با سفر به خارج شخصيت اصلي داستان که مشکل ترنس سکشوالي داشت و دچار محدوديت هاي در حوزه خانواده بود، شکل مي گيرد که قاعدتاً بايد فضايي خوش را تداعي کند. اما فيلمنامه نويس با ارجاع به ديالوگ بين زن و شوهري که در زندان بود، تا حدي اين خوشامدي را تعديل مي کند و جهتي خاص به داستانش مي بخشد. در فيلم کوچه ملي هم پايان خوش داريم: زن و مرد عاشقي که سال ها از هم دور بوده اند، سرانجام همديگر را طي قرار ملاقاتي که مقابل سينما داشته اند پيدا مي کنند و اين تجديد ديدار منجر به شفاي نسبي زن که ناخوش و افسرده است، مي شود. اين نوع پايان اگرچه مناسب است و حتي با توجه به مفهوم محوري فيلم و سينما در طول داستان مي تواند بارهايي نمادين نيز داشته باشد، اما به دليل بافت خود قصه که روايت کشدار و ضدريتمي دارد، جايگاه خود را آن سان که شايسته اش است پيدا نمي کند. اما در ورود آقايان ممنوع (رامبد جوان) پيمان قاسم خاني پايان خوشي را در نظر گرفته است که همساز و متناسب با کل قصه است و برآيند خوبي را از کل ماجراي زني که ضدمرد است و حالا به نقطه مقابل و ضعيت اوليه خود رسيده است، مي گيرد و در عين حال ويژگي کميک خود را هم از دست نمي دهد. در آفريقا (هومن سيدي) نيز مي توان عزيمت مرد خاموش داستان را براي بردن دختر مجروح به بيمارستان با پاياني خوش تلقي کرد، اما نه پاياني که سست و تحميلي است، بلکه اتفاقاً در تناسب با مايه هاي تارانتينويي و پست مدرنيستي ماجراست؛ اين که دختر به دست کسي مجروح مي شود که آرام ترين آدم داستان است و خشن ترينشان موقع اقدام به ارتکاب جنايت شلوار خود را خيس مي کند و سرگردان مي شود و آدم مرموز و ساکت ماجرا سرانجام به رستگاري مي رسد و منجي جان دختر مي شود. از پايان خوش عبور کنيم و به پايان تلخ برسيم. پايان تلخ اگرچه معمولاً دلخواه مخاطب عام نيست، اما به هر حال اين امر مي تواند در تلفيق با مايه هايي ديگر زاويه اي جذاب و پرتأمل ايجاد کند و در عين حال متناسب با منطق قصه نيز باشد. پاريس تا پاريس (محمد حسين لطيفي) از جمله فيلم هايي با پايان تلخ در جشنواره بود که فرجامش با شهادت رزمنده اي با جراحت شيميايي به جا مانده از ايام جنگ شکل مي گيرد. فيلم در مايه هاي ملودرام است و هر جا نويسنده (کاظم بلوچي) توانسته است، مايه هاي اشک ريزاننده از جنس سطحي و آبکي به اثر تزريق کرده است و براي همين اين پايان تلخ هم بسيار عوامانه به نظر مي رسد. به خصوص که با نمادهايي به شدت شعاري همچون سرود ملي و ترانه «اي ايران» همراه مي شود و از اين عناصر محترم نيز مايه هاي سطحي ملودرامي مي سازد. مرگ کسب و کار من است (امير ثقفي) هم پاياني بسيار تلخ دارد: مرگ آدم هاي قصه در برف و بوران که شامل مردي بزهکار و دخترک معصومش، يک زنداني و دو مأمورش است. اين پايان بندي که با لحني خشن صورت مي گيرد، در تناسب با بافت کلي درام است و به خصوص ارجاع مجددي که نويسنده به آغاز کار مي دهد و آدم هايي ديگر را روانه دکل هاي برق بيابان مي کند، حاکي از روندي دوار است که اين تباهي را دائماً تکرار مي کند. در ندارها (عليرضا طالب زاده) شخصيت هاي اصلي داستان که با رويکردي رابين هودي پول از ثروتمندان مي دزدند و در اختيار فقرا قرار مي دهند، هر يک سرانجامي شوم مي يابند، اما با دسترسي کودکي فقير به باقي مانده پول هاي دزدي، تعديلي در اين روند تلخ ايجاد مي شود تا در عين حال ايده اخلاقي داستان مبني بر اين که جلوگيري از فقر مي تواند در بهبود سلامت اجتماعي جامعه نيز مؤثر باشد، مطرح مي شود. البته فيلمنامه نويس در چهار چوب بندي منطقي اين که چطور کودک راحت و آسان پول ها را پيدا مي کند، سهل انگاري کرده است. اما يکي از بهترين پايان هاي تلخ متعلق به اينجا بدون من (بهرام توکلي) است. طبق نمايشنامه مورد اقتباس اين اثر يعني نمايشنامه باغ وحش شيشه اي تنسي ويليامز ماجرا با تلخي گزنده اي پايان مي پذيرد، اما در فيلم اين تلخي نوع ديگري ترسيم مي شود و بي آن که واقعيت تلخ ماجرا به صورت صريح نمايش داده شود، از معبر ذهن مرد اصلي داستان، پاياني رويايي و شيرين ترسيم مي شود که از دل آن به فرجام شوم داستان پي مي بريم و به اين ترتيب با پاياني به ظاهر خوش به عمق تلخي نائل مي آييم؛ يک ايده هوشمندانه و هنرمندان که جدا از جذاب ترين کردن ماجرا با اقتضائات محدوديتي سينماي ما نيز جور درمي آيد. از تلخ و شيرين بگذريم و به مايه هاي ديگر برسيم. برخي از پايان بندي ها جدا از اين که اميدبخش باشند و يا ناگوار، حالت غافل گيرانه دارند و مخاطب را در آخرين لحظات روايت خود با عناصري مواجه مي سازند که قرار است وفق انتظار و يا پيش بيني شان نباشد. اين نوع پايان بندي ظرافت هاي خاص خود را مي طلبد که اگر بدون در نظر گرفتن آنها شکل گيرد، حاصل کار مطلوب نخواهد شد. در آسمان محبوب (داريوش مهرجويي) قرار است شخصيت اصلي که در رويايي مابين کماي طولاني اش فرو رفته و در مواجهه با مفاهيمي معنوي سرطانش شفا يافته است، با حوزه اي هولوگرافي روبه رو شود و آن چه را که در رويا ديده است، در پايان بفهمد که عملاً 50 سال قبل رخ داده بود. اين نکته در طول درام هم البته تا حد زيادي دريافته مي شود و براي همين غافل گيري چنداني براي تماشاگر به وجود نمي آيد؛ چرا که مايه هاي گل درشت مفهومي چنان در کليت ماجرا حضور دارند که عملاً جايي براي شگفتي در آخر کار باقي نمي ماند. در آقا يوسف (علي رفيعي) هم با همين شکل رو به رو هستيم و مردي که بعد از تعليقي طولاني سرانجام دلش آرام مي گيرد که دختري با مرد بوالهوس داستان ارتباطي ندارد، يک دفعه در سکانس پاياني اطمينانش دچار خدشه مي شود و با ترک صحنه شگفتي اش را ابراز مي دارد. اما به نظر مي رسد اين شگفتي فقط متعلق به خود اوست و تماشاگر از او بسيار جلوتر و زودتر دريافته که حقيقت ماجرا چيست، چرا که روند طولاني روايت داستان اين فرصت را به مخاطب مي دهد تا با کمي فکر کردن به قرائن و شواهد معماي فيلمنامه نويس را زودتر از گره گشايي او دريابد. در آلزايمر (معتمدي) نيز با صحنه پاياني که عبارت از نشاني تصويري مبني بر اثبات حرف زن داستان است، در مي يابيم که مرد گم شده قصه همان کسي بوده که زن اصرار بر هويت واقعي اش داشت؛ منتها اين نکته مغفول باقي مي ماند که اگر چنين است، پس تکليف نتايج آزمايشگاهي ژنتيکي چه مي شود؟ فيلم اسب حيوان نجيبي است (عبدالرضا کاهاني) نيز در پايانش مخاطب را شگفت زده مي کند و با نمايش هويت واقعي پليس قلابي که از قضا خودش را زنداني است، به روايت خود از موقعيت هاي جفنگ پنهان در جامعه تکامل مي بخشد. در چيزهايي هست که نمي داني (فردين صاحب الزماني) راننده تاکسي بعد از دل بستن به زني جوان، وقتي او را با مردي ديگر و بچه اي در آغوش مي بيند، جا مي خورد و به تنهايي و انزواي هميشگي اش پناه مي برد تا به اين ترتيب بعد از يک غافل گيري دراماتيک فرم فيلمنامه در مداري هندسي قرار مي گيرد و سر جاي اول خود در قصه برمي گردد./ در سعادت آباد (مازيار ميري) نيز همين اتفاق مي افتد و حضور شوهر در منزل پرستار بچه اش آخرين حلقه از زنجيره دروغي است که در طول داستان شکل مي گيرد و موجب غافل گيري تماشاگر مي شود. البته با کمي دقت در آغاز داستان مي شد به رابطه مرد و پرستار پي برد؛ منتها امير عربي، فيلمنامه نويس اين فيلم با رويکردي نمادين يعني آب دادن به گلدان گياه، اثر را خاتمه مي دهد تا به نوعي اين غافل گيري را جهتي مفهومي ببخشد. يکي از دشوارترين پايان بندي ها قالب معلق آن است؛ به نحوي که در عين به پايان رساندن قصه، برخي از ابعاد کار به عهده مخاطب گذاشته شود تا در ذهن خود به هر شکل که از اثر برداشت کرده است، آنها را به فرجام برساند. جدايي نادر از سيمين (اصغر فرهادي) به تبعيت از الگوي چند فيلم اخيرش يکي از بهترين جلوه هاي اين پايان بندي را در جشنواره داشت و البته فرهادي هم که استاد اين فن در سينماي ايران است. در اين اثر ماجرا با طلاق زوج اصلي داستان قرار است به اتمام برسد، پس پايان، قالبي تلخ دارد. از طرف ديگر در صحنه آغاز اثر هم ماجراي طلاق وجود داشت، پس از جهتي ديگر اين پايان حالت قرينه اي نيز دارد. اما از اين حيث که دختر آن دو، بايد تعيين کند که با کدام يک مي خواهد به سر ببرد، مايه هاي تعليقي کار شکل مي گيرد و بر ابعاد تلخي ماجرا نيز افزوده مي شود. شايد جواب دختر هر چه باشد، بر روند ماجرا تأثير متفاوتي نگذارد، اما از آنجا که مخاطب در طول روايت بيشتر همراه با مرد داستان بوده است، اين تعليق بُعدي دامنه دار به خود مي گيرد که اگر با عناصر مفهومي و نمادين اثر نيز ترکيب شود، عمق تلخي اش افزون خواهد شد؛ نکته اي که عملاًً براي بسياري از تماشاگران فيلم رخ داد و تا مدت ها بعد از پايان فيلم روي ذهنشان جولان مي داد. يه حبه قند (سيد رضا ميرکريمي) نيز با وعده دختر قصه مبني بر جواب دادن به خواستگاري بعد از چهلم دايي، قالبي تعليقي به خود مي گيرد که البته با قرائني مثل آمدن به پستوي دايي و گوش کردن به ترانه اي عاشقانه («به سوي تو» کورس سرهنگ زاده)، مخاطب را در جريان تصميم دختر مي گذارد تا از دل پاياني که مي شد تلخ باشد، دوباره در روندي قرينه اي به خوشي اوايل اثر برگردد و فرم دايره اي اثر را (که نمادي از زندگي نيز مي تواند باشد) تکميل کند. در ميان فيلم ها دو اثر بود که نمي توان درباره پايان بندي شان نکته خاصي را مطرح کرد. اول فرزند صبح که بعد از روايتي ملال آور از کودکي و جواني شخصيت اصلي داستان در مسيري سيال و ذهني، مأموري نظامي از ايشان دعوت مي کند که کابين خلبان را تماشا کند و بعد فيلم تمام مي شود! فيلم دوم گزارش يک جشن است که به دليل زيگزاک هاي فيلم ساز در جهت گيري اش، نمي توان نشانه سرراستي را حتي از پايانش برداشت کرد: دختري که خود را جانشين بانو مي داند، مقابل افسر انتظامي سرخوشانه حرکت مي کند و ظاهراً اشاراتي عاطفي بينشان برقرار مي شود و از طرف ديگر مأمور مافوق افسر هم که کارش را در تعطيلي مؤسسه بانو انجام داده است، طي تلفني گزارشش را مي دهد و از اظهار نظر شخصي اش پرهيز مي کند. داستاني که قرار است دائماً با نمادها پيش برود و جنبه هاي دراماتيکش قرباني اين جور شعارهاي سمبليک بشود، قاعدتاً نبايد انتظار فرجامي روشن و واضح و حتي قابل درک از داستانش (و از جمله پايان داستانش) داشت. منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار 1+100  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 347]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن