تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 1 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1801560314




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زندگی نامه اشرف پهلوی(5) اشرف و کودتای 28 مرداد


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زندگی نامه اشرف پهلوی(5) اشرف و کودتای 28 مرداد
زندگی نامه اشرف پهلوی(5) اشرف و کودتای 28 مرداد   نویسنده: منصور مهدوی   دخالت در کودتاي 28 مرداد   خروج از ايران با شناخت ويژه اي که از نقش اشرف پهلوي در رابطه با آژانس هاي جاسوسي بيگانه وجود داشت و با اطلاعات موثقي که از ابتداي دهه 1320 درباره دخالت اشرف پهلوي در ايجاد کانون هاي بحران در محافل مطرح بود، مصدق پس از رسيدن به نخست وزيري، در شمار اولين اقدامات خود، خواستار خروج اشرف پهلوي به خارج از کشور شد. در تابستان 1331، مصدق به طور غير رسمي از شاه مي خواهد که به هر نحو ممکن اشرف پهلوي و ديگر اعضاي خاندان سلطنتي را به خارج از کشور بفرستيد؛ زيرا بيم آن مي رفت که به دليل اظهر من الشمس شدن، فسادها و زد وبندهاي اقتصادي و سياسي آنها، حضورشان در کشور تبعاتي منفي در ميان افکار عمومي داشته باشد، بدين ترتيب شاه در جهت حفظ سلطنت خود، آنها را راهي سفر فرنگ نمود، در اين ميان در هنگام اقامت اشرف و ديگر اعضاي خاندان سلطنتي در ترکيه، روزنامه «اکسپرس» چاپ استانبول ضمن چاپ عکسي از اشرف که او را در حال رقص مکزيکي نشان مي داد، نوشت: «هفته گذشته ملکه تاج الملوک و والا حضرت اشرف پهلوي مادر و خواهر شاه ايران با کشتي نيو آمستردام هلندي عازم نيويورک شدند تا پس از توقف مختصري در اين شهر به طرف کاليفرنيا عزيمت نمايند، در موقع حرکت کشتي جمع کثيري از خبرنگاران جرايد و خبرگزاري ها براي کسب اطلاع از اوضاع ايران و مصاحبه با تبعيد شدگان دربار ايران اجتماع کرده بودند. ولي خواهر و مادر شاه ايران مهر سکوت را از لب برنداشتند و با زحمت از چنگ مخبرين سمج نجات يافتند. فقط مخبر يکي از جرايد بلژيک موفق شد در عرشه کشتي چند کلمه با خواهر حضرت پادشاه ايران صحبت کند، والا حضرت اشرف در جواب سؤالات اين مخبر گفت: من با دکتر مصدق، نخست وزير ايران هيچگونه اختلافي ندارم و افسانه تبعيد من از ايران دروغ محض است، ولي موقعي که خبرنگاربلژيکي پرسيد چه وقت به ايران برمي گرديد «اشرف گفت تا اوايل سال 1953 (سه ماه ديگر ) يا ما به ايران مراجعت مي کنيم يا شاه نزد ما به آمريکا مي آيد.»(109) اکسپرس همچنين درباره اوضاع سياسي کشور مي نويسد: «تبعيد افراد خانواده سلطنتي ايران يکي پس از ديگري ادامه دارد و دکتر مصدق پس از اينکه والاحضرت اشرف و ملکه مادر را وادار به خروج از ايران کرده و مقدمات خروج شاهپور عليرضا و چند نفر ديگر از افراد خانواده سلطنتي را فراهم ساخته بود،... فقط با باقي ماندن شاه و ملکه و دو برادر ديگر شاه ؛ شاهپور غلامرضا و شاهپور عبدالرضا در ايران موافق است. ولي گفته مي شود ملکه ثريا نيز به زودي به اتفاق والدين خود موقتا ايران را ترک خواهدگفت و براي استراحت به سوئيس و آلمان خواهد رفت. سه خواهر شاه ايران اشرف شمس و فاطمه پهلوي فعلا در آمريکا اقامت دارند از برادران شاه شاهپور حميدرضا و شاهپور محمودرضا در خارج از ايران به سر مي برند و پس از خروج ملکه مادر چنانچه ملکه ثريا و شاهپورعليرضا نيز از ايران خارج شوند از کليه افرد خانواده سلطنتي ايران فقط شاه و دو برادرش عبدالرضا و غلامرضا در تهران خواهند ماند.»(110) علت واقعي اخراج اشرف پهلوي از ايران که در شهريور ماه 1331 صورت گرفت، به دست آمدن اطلاعات و مدارکي از مداخلات و دسيسه کاري هاي او و مادر محمدرضا پهلوي در امور سياسي و به حضور پذيرفتن نمايندگان مخالف دکتر مصدق در مجلس، ديدار با نمايندگان سياسي و مأموران آژانس هاي اطلاعاتي و جاسوسي انگلستان و آمريکا و تحريک و تشويق افسران و درجه داران ارتش به مخالفت و رويارويي با اقدامات دکتر مصدق بود. يکي از مدارک مهمي که در اين عرصه کشف شد، مدرکي بود که نشان مي داد در جريان حوادث 23 تير ماه 1330 که حزب توده به مناسبت ورود اورل هريمن - نماينده ويژه رئيس جمهور آمريکا - به تهران تظاهراتي بر پا کرد، اشرف و مادرش پولهايي را بين عده اي از طرفداران دربار تقسيم کرده بودند تا نظم تظاهرات عليه نماينده آمريکا را بر هم بزنند و اين مراسم را به خون و آتش بکشانند و از اين طريق آمريکايي ها را وادار به قبول اين نظريه کنند که دولت دکتر مصدق دولتي ضعيف، بي اراده و ناتوان از برقراري نظم و امنيت کشور ايران در معرض سقوط به دامان کمونيسم جهاني قرار دارد. در آذرماه 1330 دکتر مصدق تصميم به استعفا گرفت و در نامه اي به حسين علا وزير دربار شاهنشاهي، علت استعفاي خود را ملاقات هاي اشرف پهلوي با مخالفان دولت در خارج از کشور و جلسات محرمانه در دربار و مذاکره با ميدلتون کاردار سفارت انگليس در تهران بيان کرد. به دنبال اين هشدار شاه و مادر و خواهرش رابط خود را با ميدلتون قطع کردند و اين موضوع را به عامل زمان سپردند تا شايد به فراموشي سپرده شود. در سال 1331، بويژه پس از گشايش دوره هفدهم مجلس شوراي ملي، موقعيت دکتر مصدق رو به ضعف گذاشت و به سبب به نتيجه نرسيدن مذاکرات نفت و قطع در آمد هاي ناشي از حق الامتياز، محاصره دريايي انگليس و تحريکات و تشنجات اين دولت،سرانجام مجلس شوراي ملي به مخالفت با دکتر مصدق روي آورد و دسايس دولت انگلستان و اشرف پهلوي ومادرش باعث شد تا دکتر مصدق تصميم به کناره گيري از مقام نخست وزيري بگيرد. علت استعفاي دکتر مصدق اين بود که او اعتقاد داشت، ارتش به دليل فرمان گرفتن از شاه، در امور داخلي و انتخابات دخالت مي کند و به همين سبب بايد پست وزارت جنگ برعهده نخست وزير قرار گيرد. شاه اين درخواست دکتر مصدق را نپذيرفت و او در روز 25 تير 1331 از مقام نخست وزيري استعفا داد. به دنبال استعفاي مصدق، شاه، احمد قوام (قوام السلطنه) را به عنوان نخست وزير انتخاب کرد و مجلس شوراي ملي هم با اکثريتي بسيار ضعيف به احمد قوام رأي اعتمادداد. اشرف پهلوي در اين روزها در کنار شاه قرار داشت و همراه مادرش حامي قوام السلطنه و مشوق او بودند و اعتقاد داشتند که دوران اقتدار و محبوبيت دکتر مصدق به پايان رسيده است. اما خيلي زود کاخ شيشه اي رؤياهاي آنان فرو شکست و مردم در روز 30 تير ماه 1331 به رهبري روحاني مجاهد، آيت الله سيد ابوالقاسم کاشاني به خيابانها ريختند و در يک تظاهرات وسيع و بي نظير در مقابل گلوله هاي نظاميان ايستادند و فرياد« يا مرگ يا مصدق» سر دادند و موجب شدند تا قوام السلطنه سريعا استعفا دهد و از بيم خشم مردم مخفي شود و مصدق بار ديگر بر اريکه زمامداري ايران بنشيند. پس از قيام 30 تير دکتر مصدق که اشرف پهلوي و مادرش را از عوامل مهم کشتار مردم بي گناه مي دانست، از شاه خواست تا اشرف و مادرش را از ايران خارج نمايد و به اين ترتيب اشرف پهلوي در شهريور ماه 1331 از ايران خارج شد و به پاريس رفت و سپس همراه مادرش با کشتي تفريحي و مجلل «نيو آمستردام» عازم آمريکا شد. او در آمريکا موفق به ايجاد ارتباط با عوامل و ماموران آژانس هاي اطلاعاتي اين کشور گرديد و به توصيه آنها به اروپا برگشت و در اجراي کودتاي 28 مرداد وظايف مهمي را بر عهده گرفت. مصدق چون از ولخرجي ها و اعتياد شديد اشرف به قمار بازي و باخت هاي کلانش خبر داشت، به مسئولان امور مالي دولت و وزارت دربار اجازه داده بود تا همه ماهه مبلغ معيني که تکافوي هزينه زندگي روزمره و عاري از تشريفات زائد و ولخرجي او را بنمايد، برايش به صورت ارز حواله کنند. اين کنترل شديد دکتر مصدق و مخالفتش با ارسال ارز به صورت بي حساب و خارج از روال قانوني و تصويب شده و نيز ولخرجي هاي اشرف پهلوي و نيز باخت هاي کلانش در قمار خانه هاي پاريس و کان و مونت کارلو وي را با تنگناهاي شديد مالي مواجه ساخت و موجب گرديد که اشرف مقاديري از اشياء گرانبها و فرش هاي نفيس و مبلمان کاخ خود در تهران را به فروش برساند و مبلغ 30 ميليون فرانک جواهر و لباس و اشياء عتيقه خودرا براي فروش در اختيار دو کلاهبردار - که يکي فرانسوي و ديگري تبعه يوگسلاوي (سابق ) بود - بگذارد، که آنها پس از تصرف و فروش اين اشياء از پرداخت پول آن به اشرف خودداري کردند. اشرف در يکي از نامه هايش خطاب به سپهبد فضل الله زاهدي (111) به اين موضوع اشاره مي کند و مي نويسد: «غرض از اين کاغذ اين است که متاسفانه به واسطه نداشتن پول و احتياج مبرم مقداري از جواهرات و قالي هاي خود را به دو نفر دادم که بفروشند. متاسفانه اين اشخاص دزد از آب درآمدند و من مجبور شدم به محاکم رسمي رجوع کنم. البته در اين موقع صلاح نيست که اين موضوع به روزنامه ها، خصوصا روزنامه هاي تهران برود. گو اينکه در پاريس اغلب روزنامه ها نوشتند. معهذا خواستم مواظب باشيد که در روزنامه هاي تهران راجع به اين موضوع چيزي درج نشود. هرچه فرياد زدم که من در اروپا در مضيقه هستم و ناچارم که قروضم را بدهم، کسي اهميت نگذاشت تا اينکه کار به اينجا ها کشيد ...»(112) اشرف در همين ايام براي پرداخت بدهي هاي حاصل از باخت هاي کلانش در قمارخانه ها مبالغ هنگفتي از چند ثروتمند ايراني مقيم فرانسه قرض کرد که با پيروزي شاه در کودتاي 28 مرداد 1332 و قدرت گرفتن دوباره محمدرضا، اشرف از پرداخت اين قروض خودداري نمود. يکي از اين طلبکاران «صابري» نام داشت و در پاريس به کار تجارت فرش مشغول بود. او در دوران نخست وزيري سپهبد زاهدي براي وصول طلبش از اشرف پهلوي اقدام کرد، اما دستش به جايي نرسيد. اشرف در نقش رابط کودتا   زماني که اجراي طرح « تي . پي آژاکس » در دستور کار دولت هاي انگلستان و آمريکا قرار گرفت، همکاري محمدرضا پهلوي با کودتاگران به صورت يک امر الزامي مطرح شد. اما محمد رضا به دليل ترس ذاتي و فقدان شجاعت، از مشارکت در اجراي اين طرح و همکاري و ديدار با تني چند از سرکردگان و کارگزاران ارشد کودتا خودداري مي کرد. به همين سبب اعضاي ستاد مديريت کودتا در آمريکا و انگليس تصميم گرفتند تا اشرف پهلوي را به ياري بطلبند و از وجود او در جهت اجراي کودتا و رساندن پيام خود و يک نامه «به کلي سري» به شاه استفاده کنند. «در آن بعد از ظهر گرم يکي از روزهاي ژوييه سال 1953 ... زنگ تلفن اورا از خواب ناز بيدار کر . کلمات فارسي يک ايراني که اشرف او را «ب» معرفي مي کند، وي را به خود آورد .«ب» پس از ساعتي به ويلا آمد و گفت که ايالات متحده آمريکا و انگلستان نگران اوضاع ايران هستند، آنها طرحي تهيه ديده اند تا بحران ايران را پايان بخشند و امنيت شاه را تامين کنند، آنها به همکاري صميمانه والا حضرت نياز دارند. اشرف با شگفتي و خوشحالي پرسيد:من! ؟ «ب» گفت: دو نفر آمريکايي و انگليسي مي خواهند با شما ملاقات کنند، ولي من اجازه ندارم نام آنها را بگويم، آنها توضيحات لازم را به شما خواهند داد. - وظيفه من در اين ميان چيست ؟ وظيفه شما رساندن يک پيام به شاهنشاه برادرتان است ...برادر تاج دارتان را ملاقات مي کنيد، حرف هايتان را مي زنيد و بي درنگ از کشور خارج مي شويد. - چطوري ؟ اين را دو نفر دوستان من به شما خواهند گفت ... اگر مي توانيد به پاريس برگرديد و در آپارتمان تان در خيابان کنتس مونتس يان گوش به زنگ تلفن باشيد. اشرف به پاريس بازگشت ...24 ساعت بعد تلفن زنگ زد، اين بار تلفن کننده يک سرهنگ آمريکايي بود... من دوست آقاي «ب» هستم مادام شفيق . بله منتظر تلفن شما بودم . لطفا ساعت چهار بعداز ظهر فردا در رستوران گاسگاد در بولوار بولوني حضور داشته باشيد مادام، با کمال تشکر !»(113) اشرف پس از ديداري کوتاه با اين دو چهره مرموز آمريکايي در رستوران مزبور به يکي از آپارتمان هاي امن «سيا» هدايت مي شود . «در آنجا مرد آمريکايي خودرا کلنل مامور به وزارت خارجه و نماينده تام الاختيار جان فاستر دالس، وزير خارجه آمريکا معرفي کرد، در حالي که در اصل از کارمندان آلن دالس رئيس سيا بود. مرد انگليسي هم گفت: من از جانب آقاي وينستون چرچيل، نخست وزير جديد بريتانيا ...سخن مي گويم، در حالي که او نيز از کارکنان ام،آي، سيکس بود . مرد انگليسي لب به سخن گشود: وقت اقدام فرا رسيده است، پرنسس اشرف، شما بايد به تهران برويد و پيام کتبي را به ايشان (شاه) برسانيد و خودتان هم در ديدار با اعليحضرت ايشان را قانع کنيد که فرمان برکناري دکتر مصدق را صادر کند .»(114) بر همين اساس، نمايندگان دولت هاي آمريکا و انگليس به فرانسه رفتند و در پاريس با اشرف پهلوي ديدار کردند و از او خواستند تا براي جلب موافت شاه با انجام کودتا در ايران به تهران برود: «دو مامورCIA و Mi6 با اشرف ( که در حال تبعيد در فرانسه به سر مي برد ) تماس مي گيرند و به وي مأموريت مي دهند تا شاه را براي شرکت در يک کودتاي مشترک ترغيب کند. ضمنا پاکتي حاوي پيامي به اشرف مي دهند تا به شاه برساند .»(115) اشرف پهلوي که به دليل خروج از ايران و کوتاه کردن دستش از دخالت در امور اجرايي و مسدود ساختن راه هاي سوء استفاده وي،از دولت مصدق ناراضي بود، اين پيشنهاد را به شوق و علاقه مندي بسيار پذيرفت و بدون کسب اجازه از دولت و شاه در تاريخ سوم مردادماه 1332 با يک هواپيماي «ايرفرانس » و با نام «بانو شفيق » وارد فرودگاه مهر آباد شد و با يک تاکسي به کاخ سعد آباد رفت و در کاخ غلامرضا پهلوي اقامت کرد. اشرف ادعا مي کند اولين کسي که براي ديدن او به کاخ سعد آباد آمد، فرماندار نظامي تهران بود که قصد داشت وي را به فرودگاه مهر آباد برده و به فرانسه بازگرداند: «هنوز نيم ساعت از ورودم نگذشته بود که خدمتکاري سراسيمه وارد اتاق شد و گفت که فرمانار نظامي تهران مي خواهد مرا ببيند . فرماندار نظامي وارد شد و سلام نظامي داد و گفت: والا حضرت، ورود شما به تهران به نخست وزير اطلاع داده شده است. بدين سبب به هواپيماي ايرفرانس دستور داده شده است که براي بازگرداندن فوري شما از کشور در فرودگاه منتظر بماند.»(116) خبر ورود اشرف پهلوي موجب شگفتي دولت و دربار شد و به سرعت در سرتاسر ايران پخش گرديد و عناوين اصلي روزنامه ها را به خود اختصاص داد. از جمله روزنامه کيهان در اين مورد نوشت : « ... مقارن ساعت 3/5 بعد از ظهر والاحضرت اشرف با نام «بانو شفيق» با هواپيماي ايرفرانس وارد فرودگاه مهر آباد شده و پس از انجام تشريفات گمرکي با يک تاکسي که در آنجا مسافر پياده مي کرده به تهران آمده و يکسره به کاخ والاحضرت غلامرضا در دربند رفته اند و پس از عزيمت ايشان مامورين متوجه شده اند که مسافر تازه وارد والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوي بوده است. آقاي اميني کفيل وزارت دربار در اين خصوص امروز به خبرنگار ما گفت: ورود والا حضرت براي همه غير مترقبه بود و هنگامي که حضور اعليحضرت رسيدم و جريان را معروض داشتم، خيلي عصباني شدند که چرا والا حضرت بدون کسب اجازه اقدام به مراجعت به تهران کرده اند.»(117 ) البته اشرف پهلوي هدف از سفر خود به تهران را رسيدگي به امور خانوادگي و فراهم کردن پول براي پرداخت هزينه هاي درمان پسرش عنوان کرد و گفت: «چون فرزندم به بيماري سل استخواني مبتلا شده است و براي معالجه او احتياج به پول دارم، به تهران آمدم تا با فروش اثاثيه و اماک خود وسايل بهبودي او را فراهم کنم .»(118) اما هدف واقعي او از آمدن به تهران، رساندن نامه و پيام محرمانه سران آمريکا و انگليس به شاه بود. او اين نامه را در يک فرصت و دور از چشم ديگران به ثريا پهلوي مي دهد تا او به شاه برساند . «خدمتکاري خبر آورد که ملکه ثريا بعد از ظهر به باغچه پشت خانه اي که محل اقامت من در سعد آباد بود، خواهد آمد. از پنجره بيرون را مي پاييدم. به محض اينکه زن برادرم را ديدم، به خارج رفتم و به سرعت پاکتي را که با خود آورده بودم به او دادم و بي درنگ به درون خانه بازگشتم. هنوز نمي توانم اين پاکت سرنوشت ساز را افشا کنم .»(119) البته ثريا پهلوي در خاطرات خود هيچگونه اشاره اي به گرفتن نامه سري از اشرف نمي کند اما در بخشي از کتاب خاطرات خود ضمن اعتراف به حمايت ابر قدرتها از محمد رضا پهلوي مي نويسد: «شاهدخت اشرف که خودسرانه با مجامع آمريکايي در سوئيس ارتباط برقرار کرده بود، به تهران بازگشت و برادرش را مصرتر ساخت بر اين که بايستي خود را از شر پيرمرد [ دکتر مصدق ] خلاص کند و به او گفت که در اين راه همه دنيا حمايتت مي کنند .»(120) دکتر مصدق پس از آگاهي از سفر اشرف پهلوي، ابوالقاسم اميني، کفيل وزارت دربار را به دفتر خود احضار کرد و ضمن خواستن توضيحاتي از او در اين باره، پيامي فوري به شاه فرستاد و از او خواست تا سريعا موجبات بازگشت خواهرش به خارج از کشور را فراهم کند. کفيل وزارت دربار پس از اين ملاقات با شاه ديدار کرد و نظر نخست وزير را به اطلاع او رساند و سپس اعلاميه وزارت دربار را به اين شرح در صفحات اول جرايد انتشار داد: «نظر به اينکه والاحضرت اشرف پهلوي بدون اجازه از پيشگاه همايوني و اطلاع قبلي دربار شاهنشاهي ديروز بعد از ظهر به وسيله هواپيما به تهران وارد شدند، با کسب اجازه از پيشگاه مبارک همايوني به معظم لها ابلاغ شد که فورا از ايران خارج شوند و از اين پس نسبت به هر يک ازافراد خاندان جليل سلطنت که رعايت تشريفات و مقررات مربوط به وزارت دربار را که بستگي به حيثيت مقام شامخ سلطنت دارد، ننمايند با سخت ترين ترتيب عمل مواجه خواهند شد. کفيل وزارت دربار شاهنشاهي ابوالقاسم اميني»(121) اين سفر اشرف پهلوي مجموعا ده روز به طول انجاميد و او با بدرقه حميد رضا پهلوي (122) و همسر وي با يک هواپيماي خطوط هوايي « اس،آ،اس» متعلق به دولت سوئد، تهران را ترک کرد. 24 روز پس از خروج اشرف، با وقوع کودتاي 28 مرداد، اشرف پهلوي که در شهر «کان»، واقع در جنوب فرانسه و در حوزه حاکم نشين «مونت کارلو» بود. به سرعت خود را به ايتاليا و شهر رم رساند و با شاه #107 ديدار کرد و در ملاقات با خبرگان گفت که تا يک ماه ديگر به ايران باز خواهد گشت.اين خبر سريعا توسط خبرگزاري هاي بين المللي به تهران مخابره شد و موجب شد تا حسين علا - که پس ازکودتا به عنوان وزير دربار معرفي شده بود در مورخه 2 / 6 / 1332 طي نامه اي به محمد رضا پهلوي با اين امر مخالفت کند و از شاه بخواهد که اجازه ندهد خواهرش به اين سرعت به تهران برگردد. نامه حسين علا به شاه که نشان دهنده موقعيت نامناسب اشرف در اين ايام و دخالت اودر توطئه هاي گوناگون بر ضد مردم است، به اين شرح بود: «شنيده شده که عليا حضرت ملکه مادر [ تاج الملوک ] و والا حضرت اشرف قصد دارند بزودي به ايران مراجعت نمايند. چون والاحضرت از رويه قديم خود دست بردار [نيستند] و يقينا باز آن بساط مداخله در امور سياسي و جمع کردن دور خود عناصر بدنام را، از قبيل شاهنده، بيوک صابري، نصرتيان، جمال امامي، پيراسته و غيره تجديد خواهد کرد، صلاح اعليحضرت در اين است که اجازه نفرمايند به ايران مراجعت نمايند و اگر آمدند در تهران نباشند .»(123) و محمدرضا پهلوي که بهتر از ديگران خواهر خود را مي شناخت، پيشنهاد حسين علا را پذيرفت و طي نامه اي از خواهرش خواست تا فعلا از آمدن به ايران خودداري کند. در نامه محمدرضا پهلوي خطاب به خواهرش آمده است: «مراجعت آن خواهر عزيز در چنين موقعي مخصوصا با شروع شدن انتخابات هيچ مصلحت نيست. ممکن است بهانه به عده اي ماجراجو داده شود که شما را ناراحت کنند. اگر حالا بياييد مسلما به شما خوش نخواهد گذشت . ديرتر بياييد، براي شما چه فرقي مي کند ؟»(124) باج خواهي از سران کودتا   اشرف وقتي در مي يابد که شاه و مجموعه دولت کودتا مي خواهند که او را در خارج از کشور نگهدارند و حضورش را در تهران مفيد ارزيابي نمي کنند، در انديشه بهره برداري از اين وضعيت افتاد و در نامه هاي خود از آنان درخواست کمک هاي مالي کلان کرد و با لحني باج خواهانه آنان را تهديد نمود که اگر به اين خواست او توجه نکنند و براي وي پول به اندازه کافي ارسال نکنند، به تهران باز خواهد گشت . لحن باج خواهانه اشرف در نامه اي که براي امير اسدالله علم - دوست بسيار نزديک شاه - مي فرستد کاملا هويداست: «آقاي علم، الان که عليا حضرت مادرم و خواهرم به تهران برمي گردند، ديگر کسي در اروپا جز من نمي ماند و خوب مي توانيد از سهميه دربار پنج هزار دلار براي من بفرستيد . من که نمي خواهم در اروپا بمانم ولي اگر بنا باشد اينجا بمانم [بايد ] وضعيت زندگي من را مرتب کنيد، والا به هر قيمتي هست به تهران برخواهم گشت. من گناهي نکردم که بايد اين همه ناراحتي و زجر بکشم. مراتب را به عرض همايون معروض داريد که در غير اين صورت مجبورم به تهران برگردم، در هر حال من با شما اتمام حجت مي کنم . خواهشمندم به عرض مبارک هم برسانيد که اگر در ماه مرتب پنج هزار دلار براي من فرستاده نشود به تهران برخواهم گشت، چون چاره اي ديگر ندارم .»(125 ) اشرف پس از کودتا   اشرف پهلوي درنامه اي ديگر خطاب به « فضل الله زاهدي» ادعا مي کند که انتخاب زاهدي به عنوان رهبر کودتاچيان و سپس نخست وزيري او با مشاورت وي انجام شده است و در پايان مطابق معمول خواستار ارسال پول شده است. بخشهايي از نامه وي خطاب به زاهدي چنين است: « دوست عزيزم (126) الان نامه شما رسيد و از اينکه بحمدالله سلامتي حاصل است، بي اندازه خوش وقت شدم. اگر از حال من بخواهيد زياد تعريفي ندارد چون زمين خوردم و قسمت تحتاني ستون فقراتم شکسته و بسيار در عذاب هستم . خدا شاهد است با وجودي که در طهران نيستم ولي آني نيست که از خيال مملکت و شاه و شخص شما غافل باشم . وضعيت بسيار بغرنج وبار بي نهايت سنگين است و همانطور که گفتيد کس ديگري جز شما نمي تواند اين بار سنگين رو بدوش بگيرد . اگر روزي شما رو ديدم شرح تمام قضاياي کودتا(127) را برايتان خواهم داد : لابد شما خودتان هم وارد هستيد ولي شايد نه به اندازه من . اظهار اين مطلب براي اين است که به شما بگويم تا چه اندازه شخص من نسبت به شما اطمينان دارم ميان چندين اسم پيشنهادي شما را انتخاب و گفتم جز براي ايشان براي هيچ کس ديگر قبول و اقدام و ياري نمي کنم . بحمدالله آن طور شد که ديديد و خداوند ما را از خطر حتمي و شاهنشاه و مملکت را از سقوط نجات داد ... و اما آنچه که مربوط به شخص من است هر چه بگويم چقدر در زحمت و ناراحتي هستم کم گفتم . نه مسکني دارم و نه مأوايي، زندگي با ناخوشي پسرم و دو اولاد ديگر خيلي سخت است و خرج اين سه فقط براي من ماهي سه هزار دلار تمام مي شود . بعد مي ماند مخارج خودم مثل لباس، غذا . اين مبلغ که در ماه مي فرستيد به هيچ وجه کفاف مخارج مرا نمي دهد ... از شما چند خواهش دارم و اصرار هم دارم که اين دو موضوع عملي شود. چه اهميتي دارد اگر يکي از پست هاي خارج را به احمد[شوهر اشرف ] بدهيد ولو اينکه پر باشد . آقاي انتظام چه لزومي دارد هم سفير کبير باشد و هم نماينده ما در خارج . من حتما يا سفارت کبري آمريکا و يا فرانسه را براي احمد مي خواهم . دوم اينکه سعي کنيد که منزل من رو حتما به آمريکايي ها بفروشيد و از همه واجب تر و فوري تر مقدار شش هزار دلار مخارج ماهيانه و مرتب سر هر ماه به اسم من بفرستيد. اين هرسه منوط و بسته به شما است و اگر درست نشود کوتاهي کرديد و آن وقت از شما خيلي خواهم رنجيد . چه کاري مي توانيد به احمد بدهيد . به علاوه بعد از آن افتضاحي که سر او در آوردند ديگر حاضر به کاري در طهران نيست . خلاصه من اين چيزها را نمي فهمم و از شما مي خواهم که زندگي مرا تامين کنيد و بيش از اين راضي نشويد که من در ناراحتي زندگي کنم .اينکه درست نيست که من در دوره مصدق هم ناراحت باشم و در دوره تبعيدي شما هم به همچنين . اميدوارم که خداوند هميشه حافظ شما بوده و شما رو براي مملکت و شاه سلامت بدارد.منتظر جواب مثبتي از شما هستم . دوست شما اشرف »(128 ) اشرف پهلوي از جمله کساني بود که پس از کودتاي 28 مرداد خود را طلبکار مي دانست و از زاهدي خواستار توجه بيشتر بود. او حتي شوهر مصري اش، احمد شفيق را به تهران فرستاد تا بخشي از وجوهاتي که توسط دولت آمريکا براي توزيع بين عوامل کودتا در اختيار سرلشگر زاهدي قرار گرفته بود، به وي داده شود. اشرف به اين سبب که در اجراي طرح کودتا با آمريکا و انگليس همکاري کرده و براي گرفتن موافقت محمدرضا پهلوي به ايران سفر کرده بود، خود را طلبکار مي دانست. متن نامه اشرف پهلوي به سپهبد زاهدي به اين شرح است: «دوست عزيزم ؛ 24 دسامبر تا به حال چندين کاغذ به شما نوشتم و جز دو نامه از شما بيشتر نداشتم. اميدوارم که دليلي جز کثرت مشغله و کار فراوان نباشد ... در اين دوره دو ساله که از هر کسي بيشتر به من صدمه خورد، به طوري که در نتيجه الان روحا و جسما خيلي کسل هستم ولي از آنجايي که هيچ وقت در دنيا به شخص خودم اهميت زيادي ندادم [نداده ام ] اين است که با هر مشکلي روبرو شده [ام] و صبور هستم تا خداوند چه بخواهد. همانطور که قبلا هم نوشتم احمد[شفيق] براي اوايل ماه ژانويه عازم تهران است. البته نزد شما خواهد آمد. از شما خواهشي که دارم اين است که اگر مطالب يا کاري يا کمکي لازم داشته مضايقه نکرده و اسباب سهولت و گشايش در کارهايش را فراهم سازيد ... در خاتمه خواهشمندم که در موضوع دلار ماهيانه که براي من مي فرستيد تجديد نظر کرده و کمتر از پنج هزار دلار نباشد. شما مي توانيد که تصويبنامه جداگانه اي براي فرزند ناخوش و پسر بزرگم که مدرسه مي رود بگذرانيد و گمان نمي کنم در اين صورت اشکالي باشد. چون که پولي را که دربار مي فرستد از بودجه خود دربار است و شما مي توانيد که بودجه علي حده براي بچه ها از وزارت فرهنگ يا بهداري براي بچه ها بفرستيد ... خواهش ديگري که از شما دارم اين است که با رئيس اصل چهار (129 ) شخصا صحبت کنيد که منزل شهري من رو به نرخ رسمي دلار اجاره کنند. آنها [ آمريکايي ها ] قبول کردند که منزل من رو [ را ] به 10 هزار تومان اجاره کنند، من خواهش دارم که عوض ريال به من دلار به نرخ رسمي بدهند، يعني به مبلغ 3 هزار دلار . يا اينکه مجلس سنا آنجا را خريداري کند. قرار بر اين بود ولي ديگر خبر ندارم که چه شده، البته اگر شما موافقت کنيد حتما زودتر اين عمل انجام خواهد گرفت . آقاي ابتهاج رو فراموش نکنيد. از وجود ايشان مي توانيد خيلي استفاده کنيد. سلامتي و سعادت شما رو از درگاه خداوند مسئلت مي نمايم و اميدوارم که هر چه زودتر شخصا شما را ديده و مثل سابق مراتب دوستي و مودت في مابين ادامه پيدا کند. اشرف پهلوي »(130) اشرف با اينکه زمينه ساز نخست وزيري « فضل الله زاهدي » پس از کودتا شده بود، در نامه هايي نيز از بي تفاوتي زاهدي گلايه مي کند و اين در حالي بود که «زاهدي » پس از کودتا، خود را مرد اول سياست ايران مي دانست در برخي موارد نسبت به شاه و خانواده اش بي تفاوتي پيشه ساخته بود و شايد به همين دليل بود که اسباب سرنگوني او پس از چهار سال فراهم آمد: « جناب آقاي نخست وزير اين کاغذ را توسط شفيق مي فرستم . اميدوارم که وجود عزيزتان سلامت است و کسالت بکلي مرتفع شده باشد . بواسطه خستگي زياد مدتي است به سوييس آمدم و بنا به تجويز دکترها بايد مدتي در نقطه خوش آب و هوا بمانم . چون خيلي ضعيف شدم و حتما تقويت لازم دارم. تا به حال چندين کاغذ به شما نوشتم و کم و بيش شما رو از وضعيت خرابي که در مدت اين دو سال با آن دست به گريبان بودم مستحضرتان کردم . متاسفانه مثل اينکه چندان اهميتي نداديد و به هيچ يک از خواهش هاي من ترتيب اثري نداديد، با وجود چند پست خالي به احمد پستي نداديد. الان هم پست آمريکا و هم پست لندن خاليست. بالاخره شخصا احمد رو فرستادم بلکه با مذاکرات خودش با شما بالاخره به نتيجه برسيم . از قرار معلوم من فقط براي موقعي خوب بودم که بايد وضعيت تغيير مي کرد، يک کسي لازم بود که از خود گذشتگي و جانفشاني کند. ولي بعد از اينکه آبها از آسياب ها ريخت [ افتاد ] و اوضاع تغيير کرد و من هم جزو تغييرات فراموش شدم تا به حال هر پيشنهادي کردم مورد قبول واقع نشده ... چون مجبورم در سوييس بمانم و مخارج زياد دارم ماهيانه مرتب شش هزار دلار حواله کنيد و ثانيا منزل شهري رو هر طوري که شده به آمريکايي ها به دلار اجاره و يا بفروشيد و در غير اين صورت دولت براي مجلس سنا خريداري کرده و اجاره بدهد که من اين مبلغ را بتوانم مال التجاره خارج کنم . خواهشمندم که در اين موضوع با اعليحضرت همايون صحبت کنيد و ببينيد چه دستوري مي فرمايند. در هر حال اميدوارم که با آمدن احمد به طهران و مذاکراتي که شخصا با شما خواهد کرد، ترتيبي خواهيد داد که اسباب راحتي خيال را فراهم کنيد . چون تصور مي کنم که دولت مصدق به اندازه کافي به ما صدمه زد و توقع ندارم که در دولت شما به همان اندازه ناراحتي داشته باشم. در غير اين صورت مي ترسم خداي ناکرده حرف هاي مردم صورت حقيقت به خود بگيرد و واقعا شخصا خود شما با کمک به وضع من مخالفتي داشته باشيد. اما چون يقين دارم که غير از اين است و شما از هيچگونه کمکي مضايقه نخواهيد کرد، اين است که با آمدن احمد اميدوارم که تمام مشکلات برطرف و روزگار بهتري در پيش باشد. من هر طوري که شده بايد يک منزل در اروپا ابتياع کنم چون زندگي در هتل غير مقدور است. از خداوند متعال سلامتي و موفقيت شما رو هميشه خواستارم . اشرف پهلوي »(131) لازم به ياد آوري است علي رغم مطالب مندرج در نامه اشرف در ايام پس از کودتا پول هاي خود را در قمار خانه هاي اروپا حيف و ميل مي کرد. گزارش ساواک شاهد بر اين مدعاست: «گزارش 20 فروردين ماه 1336 شب 15 ماه جاري والاحضرت اشرف پهلوي به اتفاق يک نفر از همراهان در يکي از قمارخانه هاي پاريس مبلغي در حدود سيصد و پنجاه هزار ريال باخته اند . منبع خبر کاملا موثق - ارزش خبر - تأييد شده .»(132) بر اساس اسناد و مدارک موجود اشرف پهلوي تا مدتها پس از کودتاي 28 مرداد اجازه ورود به خاک کشور را نمي يابد. او به دليل اينکه در زمان زمامداري دکتر مصدق به اروپا تبعيد شده بود و به سبب نقشي که در همکاري با کودتاگران داشت، خود را طلبکار مي دانست و اين موضوع را در نامه هاي متعدد خود به رخ زمامداران بعد از کودتا مي کشيد: «... در اين دوره دوساله [ دوران زمامداري مصدق ] که از هر کسي بيشتر به من صدمه خورد، به طوري که در نتيجه الان روحاً و جسما خيلي کسل هستم . ولي از آنجايي که هيچوقت در دنيا به شخص خودم اهميت زيادي ندادم ... با هر مشکلي روبرو شده و صبور هستم ...»(133) اشرف در اين ايام انتظار داشت که تمام دستوراتش اجرا شود. او در درجه اول خواستار پول بيشتر وافزون بر سهميه ارزي که همه ماهه برايش ارسال مي شد، بود و در هر نامه بر اين امر تاکيد مي کرد: « ... خواهمندم که در موضوع دلار ماهيانه که براي من مي فرستيد، تجديد نظر کرده و کمتر از پنج هزار دلار نباشد. چونکه واقعا به مخارج مريضخانه و مدارس بچه ها، به هيچ وجه غير از اين مقدورم نيست ...(134) او حتي خواستار دوبرابر شدن ميزان دلارهاي مقرري ماهيانه اش بود و به طور تلويحي پيشنهاد مي کرد که دولت با گذراندن يک تصويبنامه ويژه، اين سهميه ارزي را در شمار بودجه وزارت آموزش و پرورش يا بودجه وزارت دارايي قلمداد نمايد و آن را افزون بر وجوهات و ارزهايي که همه ماهه از طريق وزارت دربار برايش ارسال مي شد به وي پرداخت نمايند: « شما مي توانيد که تصويبنامه جداگانه اي براي مخارج مريضخانه فرزند ناخوش و پسر بزرگم که مدرسه مي رود بگذارانيد و گمان نمي کنم در اين صورت اشکالي باشد. چونکه پولي را که دربار مي فرستد از بودجه خود دربار است و شما مي توانيد که بودجه علي حده براي بچه ها از وزارت فرهنگ يا بهداري براي بچه ها بفرستيد ...»(135 ) اشرف اين زياده خواهي ها را حق مسلم خود مي دانست و اعتقاد داشت که حالا و دوران اقتدار دولت کودتا، او بايد به استراحت بپردازد و ازوي قدرداني شود. اشرف در نامه هاي متعددي به اين موضوع اشاره مي کند: «گمان مي کنم که اين مدت دو سال دوره مصدق کافي بود، حالا ديگر موقع استراحت است ...»(136 ) و در نامه اي ديگر مي نويسد: «در اين دو سال واقعا زندگي و هستي من به باد رفت و خيلي از اين موضوع به من صدمه خورد ...»(137) اشرف همانگونه که در صفحات پيشين هم بيان شد در هر نامه خود مقداري خرده فرمايش هم صادر مي کرد و اجراي آنها را از نخست وزير و مسئولين کشور مي خواست. يکي از اين خرده فرمايش ها درباره دادن شغل و مقام به شوهرش احمد شفيق بود. او در اين باره، نامه هاي متعددي به سپهبد زاهدي نخست وزير کودتا نوشت. در يکي از آن نامه ها چنين آمده است: «مطلب ديگري که مي خواهم از شما خواهش کنم موضوع احمد [شفيق] شوهر من است . شما خوب مي دانيد، يعني هر ايراني مي داند که اين مرد چطور با جان و دل به اين آب و خاک خدمت کرد. البته اجر او را که مي دانيد چگونه دادند؟ او ديگر حاضر به کار دولتي نيست ولي اگر پست خارجي داشته باشد، خيلي خوب خواهد بود ...»(138 ) و درنامه اي ديگر مي گويد: «از شما چند خواهش دارم و اصرار هم دارم که اين دو موضوع عملي شود. چه اهميتي دارد که يکي از پست هاي خارج را به احمد بدهيد ولو اينکه پر باشد ... من حتما يا سفارت کبراي آمريکا و يا فرانسه را براي احمد مي خواهم ...»(139 ) ذکر اين نکته ضروري است که احمد شفيق پس از ازدواج با اشرف، به دستور شاه به رياست سازمان هوايي کشور و معاونت وزير راه منصوب شد. اما دکتر مصدق پس از رسيدن به نخست وزيري، او را از کار برکنار کرد و دليل آن دخالت احمد شفيق در توطئه عليه دولت بود. در زمان پيش از کودتا نامه هاي اشرف پهلوي به مقامات مختلف از بيم نظارت دولت مصدق، با پست عادي فرستاده نمي شد، بلکه به وسيله شوهرش احمد شفيق و توسط خلبان هاي مورد اعتماد او که هر هفته چند بار به اروپا رفت و آمد داشتند ، انجام مي گرفت .(140 ) اشرف پهلوي تا مدت ها پس از کودتا در اروپا بود و محمد رضا پهلوي به او اجازه نمي داد تا به ايران برگردد. او سرانجام اين اجازه را به دست آورد و در آخرين روزهاي سال 1332 به ايران برگشت: «صبح امروز والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوي به اتفاق آقاي احمد شفيق همسر خود که براي استقبال تا رم رفته بودند، به تهران بازگشتند .»(141) براي استقبال از اشرف تدارک وسيعي ديده بودند. او با تشريفات رسمي وارد فردگاه شد: «از ساعت 9/5 صبح آقايان وزيران، روساي دربار شاهنشاهي عده اي از نمايندگان مجلسين، روزنامه نگاران، رجال و معاريف روساي شهرباني، ژاندارمري، فرماندار نظامي تهران، با بانوانشان در فرودگاه حضور يافته بودند. دوشيزگان آموزشگاه پرستاري و کارمندان سازمان شاهنشاهي نيز در فرودگاه آمده بودند . ساعت 10/10 دقيقه والاحضرت شمس پهلوي و والاحضرت فاطمه پهلوي و والاحضرت شاهپورها به اتفاق همسرانشان در فرودگاه حضور يافتند ...»(142) اشرف از همان روز اول ورود تکاپوي وسيعي را براي پر رنگ نشان دادن حضور خود در کشور آغاز کرد و طي يک برنامه از پيش تدوين شده به ديدار از موسسات خيريه و درمانگاه ها و بيمارستان ها رفت و مصاحبه هاي تبليغاتي با جرايد وابسته و مزدور را آاز کرد . اشرف اينک مقتدر تر از سال هاي قبل از کودتا به ايران برگشته بود: «بعد از 28 مرداد اوست که خادمين و خائنين را جدا مي کند. دفتر او مرکز زد و بندهاست. هر شب در جايي از کشور در خانه کساني دعوت دارد که اطرافش چون شمع مي چرخند. او بزودي احمد شفيق را هم دور مي اندازد، آزاد است و بي هيچ واهمه اي از نام و ننگ، به هر کار که مي خواهد دست مي زند. بيشتر سال را با گروه دوستان نه چندان خوشنام خود در سفر است و در هر يک از اين سفرها، کساني از تحصيلکرده ها و برجستگان ايراني را به تور مي اندازد و در تهران بر سر کار مي گمارد و از اين طريق بر ... نفوذ خود مي افزايد. بزودي با دور شدن ثريا اسفندياري از دربار، بار ديگر يکه تاز مي شود. مانع، خواهر بزرگ شمس است وگرنه معتقد است که زن و مرد مساوي هستند و آن کلمه «ذکور » را بايد از قانون اساسي حذف کرد. شاه نه مي تواند و نه مي خواهد او را از کارها دور کند.»(143 ) سالهاي باقي مانده دهه سي، سال هاي قدرت اشرف است. دکتر اقبال در مقام نخست وزيري منصوب اوست و بزودي يک باند جوان متمايل به آمريکا با نام «کانون مترقي» به سرکردگي حسنعلي منصور در اطرافش شکل مي گيرد که به مدد او به کاخ نخست وزيري راه مي يابند و همچنين دار و دسته او در بخش خصوصي، امکانات گسترده اي پيدا مي کند. او در سن 40 سالگي ديگر به عنوان «والاحضرت» قانع نيست و مي کوشد تا در عرصه بين المللي فعال شود و از رهگذر پول هاي حاصل از فروش نفت، روز به روز ثروتمند تر شود. او ديگر به سهميه هاي محدود و مستمري هاي ماهانه چند هزار دلاري قانع نيست و علناً از پول نفت سهم مي خواهد و به سپهبد زاهدي، نخست وزير کودتا پيشنهاد مي کند که از هر بشکه نفت مبالغي را به عنوان کمک به امور خيريه در اختيار سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي قرار دهند و به او پرداخت نمايند. مسعود بهنود به عنوان يکي از کارگزاران فرهنگي - مطبوعاتي وابسته به رژيم پهلوي که در زمان حاکميت اين رژيم علاوه بر سردبيري روزنامه صهيونيستي آيندگان، دبيري سرويس سياسي راديو - تلويزيون و ... را بر عهده داشت و به دليل نزديکي با دربار از بسياري مسائل پشت پرده آگاهي دارد. وي زندگي اشرف پس از بازگشت از تبعيد را اين گونه روايت مي کند: «اينک جمعي از افراد ميانه سال و جاه طلب به دور اشرف جمع شده بودند مسعودي ها، رشيديان ها، ذوالفقاري ها، برادران امامي (خوئي)، حسن اکبر و منوچهر تيمورتاش از اعضاي ثابت ميهماني کاخ او بودند، کاخ اشرف چند ماهي پس از ورود او به تهران مجمع کساني شد که آرزوي ديکتاتوري ديگر را در سر مي پروراندند، بزودي نه فقط سياستمداران و آزاديخواهان بلکه شاه و دولت ها نيز دريافتند که زير فشار اشرف قرار دارند او... براي وزيران دستور صادر مي کرد وآنها را به ميهماني هاي خود مي خواند.»(144) اشرف که در حسرت انتقام جويي مي سوخت، در صدد بود تا به هر قيمتي به کشور بازگردد، وي پس از بازگشت در قدم اول، کريم پورشيرازي را در آتش کينه توزي خود سوزاند. امير مختار کريم پورشيرازي که طي سال هاي 1329 تا 1332 روزنامه چهار صفحه اي خود را که شورش نام داشت، به پايگاهي جهت افشاي چهره پليد اشرف و خواهران و برادرانش، تبديل کرده بود. مسعود بهنود ملاقات اشرف و کريم پور شيرازي را چنين روايت مي کند: «اشرف، همراه سرهنگ زيبايي و گروهبان ساقي در دفتر زندان بود، کريم پور را آوردند او وقتي که سيلي محکمي از اشرف دريافت کرد، زبانش باز شد، در لباس ژوليده زندان با آن خانم عطر زده و شيک معارضه مي کرد، او را آتش زدند و مستحق گلوله و دار ندانستند با رسيدن خبر ... آشکار شد که رژيم را سر آشتي نيست.»(145 ) و پس از اين جنايت، اشرف در قدم دوم با مساعدت تيمور بختيار و برادرش محمد رضا، دکتر حسين فاطمي را با تن تب دار به جوخه اعدام سپرد، زيرا مي خواست تا شادي بيمار گونه وي و برادرش تکميل شود: «تن بيمار و تب زده دکتر فاطمي را نيز به ميدان تير بردند درآيين جشن تولد شاه و اشرف .»(146) پي‌نوشت‌ها:   108- نراقي، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوين، ص 117 . 109- روزنامه «اکسپرس »، چاپ ترکيه، مورخ 31 / 6 / 1331، برابر با 22 آگوست سال 1952، به نقل از هفته نامه «جوان»، شماره 31، ص 28 . 110- روزنامه «اکسپرس »، چاپ ترکيه، مورخ 31 / 6 / 1331، برابر با 22 آگوست سال 1952، 111-«سپهبد فضل الله زاهدي» يکي از بد نام ترين نظاميان دوران حاکميت پهلوي ها محسوب مي شود. وي فرزند نصير الديوان هداني بود که در سال 1271 شمسي در همدان تولد يافت،زاهدي در زمان جنگ جهاني اول به صف قشون قزاق پيوست و در شمار افراد تيپ همدان بود که براي سرکوبي نهضت جنگل عازم خطه شمال شد و سپس تحت امر رضاخان کودتاي 1299 را به فرجام رسانيد. کودتايي که در نهايت به سلطنت رضا خان انجاميد. وي در زمان حکومت رضا خان عهده دار مشاغل مهمي شد . از جمله در سال 1302 رياست قشون فارس و حل غائله شيخ خزعل و حکومت خوزستان را عهده دار شد . وي همچنين در سرکوب خونين عشاير فارس نقش مهمي را ايفا نمود. زاهدي در سال 1308 مورد سوء ظن رضا خان قرار مي گيرد و به تهران فراخوانده شد و شامل تنزل درجه گرديد اما در تير ماه همان سال بخشيده شد. وي در زمان نخست وزيري «مصدق » نقاب ملي گرايي بر چهره زد و در کابينه اول مصدق عهده دار وزارت کشور بود. «زاهدي» پس از فرار شاه در مورخه 25 مرداد سال 1328 از کشور با برنامه ريزي « کيم روزولت » آمريکايي و سازمان «سيا» طي کودتايي زمينه بازگشت شاه به کشور و سقوط دولت مصدق را فراهم آورد. وي پس از چهار سال نخست وزيري بالاخره پس از سلب حمايت آمريکا از وي و بدبيني محمدرضا پهلوي از قدرت برکنار و به سوئيس فرستاده شد .سرانجام نيز در بستر زني هرجايي مرد. 112- مرکز اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، زنان دربار به روايت اسناد ساواک، جلد اول، اشرف پهلوي، ص 28 . 113- معتضد، خسرو، اشرف در آيينه بدون زنگار،صص 454-453 . 114- معتضد، خسرو، اشرف در آيينه بدون زنگار،صص344- 343 . 115- حسينيان، روح الله، بيست سال تکاپوي اسلام شيعي در ايران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، ص 243 . 116-پهلوي، اشرف، من و برادرم، ص 251. 117- روزنامه کيهان، مورخه 4 / 5 / 1332. 118- روزنامه کيهان، مورخه 4 / 5 / 1332 119- پهلوي، اشرف، من و برادرم، ص 253 120- اسفندياري، ثريا، کاخ تنهايي، ترجمه هوشنگ کاووسي و نادعلي همداني، ص 165 121- روزنامه کيهان، مورخه 4 / 5 / 1332 122- حميدرضا پهلوي کوچکترين فرزند ذکور رضاخان در سال 1311 به دنيا آمد. پس از حوادث شهريور 1320 همراه پدرش به تبعيدگاه موريس رفت و بعد از مدتي براي تحصيل به بيروت اعزام گرديد. او که يکي از اصلي ترين کانديداهاي جانشيني رضا شاه به حساب مي آمد، به دليل رشد در محيط هاي فاسد اشرافي به موجودي فاسد و خودسر و به يکي از چهره هاي دردسر ساز دربار مبدل گرديد. او که به شدت معتاد بود با يکي از فاحشه هاي معروف تهران به نام هما خامنه ازدواج کرد و از او صاحب يک دختر و پسر شد که هر دومعتاد به هروئين بودند . حميدرضا پهلوي در اواسط دهه 1340 از دربار اخراج گرديد. او که پس از پيروزي انقلاب اسلامي همراه همسرش در يک بيغوله زندگي مي کرد، بازداشت شد، وي پس از چند سال تحمل زندان در سال 1370 در زندان مرد . 123- پهلوي ها، خاندان پهلوي به روايت اسناد، جلد 3، ناشر موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، ص 71 . 123- همان، سند شماره 16 از مجموعه اسناد اشرف پهلوي . 125- سند شماره 15 از مجموعه اسناد اشرف پهلوي . 126- در اکثر نامه هاي که اشرف از خارج براي فضل الله زاهدي فرستاده وي را دوست عزيز خطاب کرده است. 127- اين نامه مؤيد نقش پررنگ اشرف در کودتاي ننگين 28 مرداد سال 1332 است . 128- مرکز اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، زنان دربار به روايت اسناد ساواک، جلد اول، اشرف پهلوي، صص24- 23.. اين نامه فاقد تاريخ است. 129- «هري ترومن »، رئيس جمهور وقت آمريکا در يک طرح به ظاهر بشردوستانه ماموران مخفي خود را به جهان سوم فرستاد. اين اصل در ايران به «اصل چهار ترومن» معروف شد. به اين ترتيب آمريکايي ها اطلاعات خود درباره مسائل قومي، قبيله اي، مذهبي، سياسي و جغرافيايي کشورهاي زير سلطه را تکميل مي کردند. 130- مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، زنان دربار به روايت اسناد ساواک، جلد اول، پهلوي، اشرف، چاپ اول، 1381، صص8 و 9 . 131- مرکز اسناد تارخي وزارت اطلاعات، زنان دربار به روايت اسناد ساواک، جلد اول، اشرف پهلوي، صص 27- 26 . 132- مرکز اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، زنان دربار به روايت اسناد ساواک، جلد اول، اشرف پهلوي،ص 29 . 133- نامه اشرف پهلوي به سپهبد زاهدي، نخست وزير دولت کودتا، کتاب زنان دربار به روايت اسناد ساواک، جلد اول، بخش اسناد، ص 8 . 134- مرکزبررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، زنان دربار به روايت اسناد ساواک، جلد اول، صص 9 و 8 . 135- همان . 136- مرکزبررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، زنان دربار به روايت اسناد ساواک، جلد اول،ص 9 . 137- همان، ص 22. 138- همان، ص 17 . 139- همان، ص 24 . 140- پهلوي، اشرف، من و برادرم، ص 227 141- روزنامه کيهان، مورخه 19 / 12 / 1332 . 142- روزنامه کيهان، مورخه 19 / 12 / 1332 . 143- بهنود، مسعود، اين سه زن، نشر علم، چاپ چهارم، ص 450 . 144- بهنود، مسعود، اين سه زن، ص 317 . 145- بهنود، مسعود، اين سه زن، ص 429 . همچنين در کتاب منصور رفيع زاده رئيس ساواک شعبه آمريکا به صراحت به اين موضوع اشاره شده است . صص 178-177 . 146- بهنود، مسعود، اين سه زن، ص 432 .   منبع:مهدوی،منصور،نيمه پنهان 34اشرف پهلوی،انتشارات کیهان،1388 ادامه دارد... /ج  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3444]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن