تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):هر که خشنودی خدا را بطلبد هر چند به قیمت خشم مردم، خداوند او را از مردم بی نیاز م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798711503




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زندگی نامه اشرف پهلوی(4) تداوم مفاسد سیاسی و اخلاقی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زندگی نامه اشرف پهلوی(4) تداوم مفاسد سیاسی و اخلاقی
زندگی نامه اشرف پهلوی(4) تداوم مفاسد سیاسی و اخلاقی   نویسنده: منصور مهدوی   نقش اشرف در شهرت بهروز وثوقي   وي که نام اصلي اش خليل وثوقي است در سال 1316 در شهر «خوي » به دنيا آمد و پس از تحصيل مدرک ديپلم متوسطه، در جستجوي کار به تهران آمد و در سال 1337 به کار دوبله فيلمهاي خارجي و ايراني مشغول شد . چندي بعد «وثوقي» پس از سه سال فعاليت در اين حرفه، با حمايت يکي از هنر پيشگان زن سينماي آن روزگار به نام «پوري بنايي » با فيلم « صد کيلو داماد » فعاليت سينمايي خود را آغاز کرد، اما علي رغم حضور در کنار اين هنر پيشه زن و بازي در فيلم هاي مبتذل به شهرت چنداني دست نيافت، تا اينکه ناگهان جرياني با عنوان «موج نو» با حمايت نويسندگان وابسته اي همچون « فيروز شيروانلو »، « پرويز دوايي » کارمند پرسنلي کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان، « ليلي امير ارجمند » نديمه فرح پهلوي و با سرمايه تهيه کنندگاني مانند « علي عباسي »(81 )« مهدي ميثاقيه »(82) در سينماي ايران شکل گرفت. اين عناصر مأموريت داشتند که «بهروز وثوقي»، هنر پيشه درجه دهم سينماي ايران را به معروف ترين و گران ترين بازيگر سينما تبديل کنند و چنين شد که به دستور «اشرف پهلوي» وي به يکي از پدر خوانده هاي سينماي ايران تبديل شد. چنانکه با يک تلفن براي فيلم هايش مجوز نمايش مي گرفت و با يک تلفن هم فيلم هاي ديگران را سالها راهي انبار مي کرد. بستر سازي در جهت چهره سازي او چنان ماهرانه صورت گرفت که ديگر هنر پيشگاني که تا قبل از دهه پنجاه گران ترين بازيگران سينماي ايرن محسوب مي شدند و فيلم هايشان از فروش خوبي برخوردار بود در اواخر دهه پنجاه عملا خانه نشين شده بودند. در حالي که وثوقي براي بازي در هر فيلم در سالهاي 1357 - 1353 رقم بالايي مادل نيمي از هزينه توليد فيلم در آن سالها به عنوان دستمزد دريافت مي کرد. حضور مافيايي «وثوقي » در عرصه هنر چنان بود که در هنگام ازدواج با «فائقه آتشين » معروف به «گوگوش» وي ترانه سرايان و آهنگسازان معترض به همسرش را يکي دو سال ممنوع القلم و ممنوع التصوير مي ساخت تا براي هميشه ادب شوند .(83) «بهروز وثوقي» پس از افتضاح افشاي روابط «همسرش» با «داريوش اقبالي»، پس از طلاق همسرش، اين خواننده معتاد به مواد مخدر را توسط مأموران به دام انداخت و با حمايت اشرف مطبوعات را وادار ساخت تا تصوير او را به همراه مواد مخدر مکشوفه در صفحات حوادث خود به چاپ برسانند . بدين ترتيب در جامعه اين شايعه قوت گرفت که « داريوش اقبالي» به جرم سياسي به زندان افتاده است. سرانجام نيز «داريوش اقبالي» با خواندن ترانه هاي «رسول بزرگ رستاخيز» و «طلايه دار» در تلويزيون و تقديم آنها به شاه از زندان آزاد شد .(84) افتضاح در بيمارستان   در يکي از شب هاي تابستان سال 1356 بهروز وثوقي به اتفاق «ع.ع» از تهيه کنندگان سابق سينماي ايران به يکي از بيمارستانهاي خصوصي تهران واقع در خيابان «احمد قصير » کنوني مراجعه کرده و خواستار ديدار با بيماري ممنوع الملاقات مي شوند . پرستار کشيک بدون آنکه وثوقي را بشناسد در کمال احترام مي گويد: آقاي محترم، بيمار ملاقات ممنوع است بويژه در شب! اما «وثوقي »پس از ضرب و شتم پرستار، خود را به اتاق بيمارمي رساند! در اين ميان پرسنل بيمارستان در اعتراض به عمل غير انساني «وثوقي » دست به اعتصاب مي زنند. اما نيمه شب صاحب بيمارستان را با حالتي هراسان در جمع خودمي بينند، او مي گويد: اگر مي خواهيد سر وکار من پير مرد با ساواک بيفتد و همه شما هم قلع و قمع شويد، به اعتصابتان ادامه دهيد . پرسنل به اعتراض بر مي خيزند که رفتار وثوقي توهين به جامعه پزشکي کشور است اما از صاحب بيمارستان پاسخ مي شنوند که: مي دانم، اما من توسط ساواک و به دستور دفتر والاحضرت اشرف احضار شده ام. سرانجام پرستار کتک خورده مجبور مي شود از وثوقي عذر خواهي کند و غائله تمام شود .(85) «وثوقي» در آستانه پيروزي انقلاب پس از فروش سينما ها و املاکش به آمريکا گريخت . وي هم اکنون بازيگر نقشهاي دست چندم در فيلم هاي ضد ايراني در هاليوود است. نقش هايي همچون «باديگارد»، «تروريست». چندي پيش به کوشش ناصر زراعتي کتاب خاطرات وي در آمريکا به چاپ رسيد. در اين کتاب عکسهاي وثوقي در کاخ اشرف پهلوي به چاپ رسيده است. يکي ديگر از کساني که مورد توجه اشرف پهلوي قرار گرفت، بازيگر فيلم مستهجن «در امتداد شب» ساخته « پرويز صياد» و سريال مهوع «دايي جان ناپلئون» کار ناصر تقوايي بود. اين بازيگر که به نام « سعيد .ک» به شهرت رسيد، در اوج جواني قدم به کاخ اشرف نهاد، اما در دوران معاشرت با اشرف به يک معتاد تمام عيار تبديل شد. چنانکه سالها، عمر و جواني او را تحت الشعاع قرار داد . وي بعد از پيروزي انقلاب، پس از چند بار دستگيري و ترک اعتياد به لوس آنجلس رفت و به گويندگي شبکه هاي ضد انقلابي پرداخت، اما به دليل کساد بودن کار به ايران بازگشت . بدين ترتيب نام وي نيز در فهرست مطول مرداني قرار گرفت که مورد توجه اشرف قرار گرفته و پس از انقضاي تاريخ مصرفشان، توسط اين زن فاسد رها شدند . ماجراي اشرف و احمد دهقان   «احمد دهقان» در شهر اصفهان و در ميان خانواده اي فقير چشم به دنيا گشود، در دوره جواني در پي کار به تهران آمد، خوش سيما و خوش اندام و جذاب بود، به همين دليل پس از مدتي کار در يک داروخانه، وارد اداره «هنر و پيشه» شد و سپس در روزنامه «اطلاعات» براي خود کاري دست وپا کرد و در کنار آن به مدرسه هنر پيشگي راه يافت. پس از چندي با جلب توجه اشرف، صاحب تئاتر «نصر» و همه کاره اين تماشاخانه شد. وي در آن زمان به دليل شباهتش به «ري ميلاند» هنر پيشه معروف هاليوود، مورد توجه «اشرف » قرار گرفت، اشرف چنان شيفته و دلباخته «دهقان » شد که به سرعت وي را از فردي گمنام به چهره اي مشهور تبديل کرد و بدينسان درهاي بسته دولت و هزار فاميل به روي دهقان گشوده شد . روايت چگونگي مراحل رشد دهقان و جدايي از اشرف به روايت مطبوعات چنين است: «دهقان با استفاده از اين فرصت، تماشاخانه «تهران » را به دست آورد و امتياز مجله «تهران مصور » را گرفت و گروهي از نويسندگان و روزنامه نگاران معروف را گرد هم آورد و راه پيشرفت و بالابردن شمارگان نشريه اش را هموار ساخت . «دهقان » در راه بالا رفتن از پله هاي قدرت سياسي در شرايطي که بسياري از نشريات در مقطع پس از شهريور 1320 و سقوط « رضاخان» زبان به انتقاد از او گشوده بودند، حمايت از رضا خان را در دستور کار خود قرار داد. به طوري که او نخستين کسي بود که لقب «کبير» را به نام رضاخان چسباند و از او به عنوان پدر ايران نوين ياد کرد . آنها که سالهاي پس از شهريور 1320 را به ياد دارند مي دانند که تنها تماشاخانه اي که سرود شاهنشاهي را پيش از شروع نمايش پخش مي کرد، تماشاخانه تهران بود و اگر اين سرود در سالهاي بعد رژيم پهلوي دوم در سينماها و تماشاخانه ها پخش مي شد،اين مسأله از تماشاخانه «احمد دهقان» سرچشمه گرفته بود. «احمد دهقان» علي رغم ازدواج با دختر خاله اش، صاحب فرزندي نشد، اما در بيشتر اوقات در کنار اشرف زندگي مي کرد و اين مسأله اي براي ساکنان کاخ اشرف به مسأله اي طبيعي تبديل شده بود. گريز از دام «اشرف» براي مرد جاه طلبي که پس از حضور در مجلس شوراي ملي به وزارت مي انديشيد و شهرت، ثروت و نفوذ او را در چنگ داشت غير ممکن مي نمود . روزگاري چند سپري شد و ورق برگشت ؛ زيرا تاريخ مصرف «احمد دهقان » براي زن هوسبازي چون اشرف به پايان رسيده بود. حتي زماني که «اشرف» از مسافرت خارج از کشور بازگشت، براي «دهقان» کارت دعوت نفرستاد، در حالي که اشرف به سياق ماضي گروهي از دوستان، آشنايان و مردان مورد علاقه خود را به شام دعوت کرده بود.و اين نخستين بار بود که نام «دهقان» در ميان مدعوين ضيافت اشرف ديده نمي شد. «دهقان» به خيال آنکه اشتباهي رخ داده است، مثل گذشته در مقابل «کاخ » اشرف از خودروي سياه رنگش پياده شد، اما در مقابل در ورودي دربان کاخ در مقابلش تعظيم کرد و گفت: «قربان فرموده اند که شما را به کاخ راه ندهم.» دهقان چند لحظه بهت زده برجاي ماند، سپس خشمگين به خانه بازگشت و تا صبح بيدار ماند. عاقبت به کاخ تلفن زد از آن سوي سيم اين صدا به گوش رسيد: قربان بسيار متأسفم، خانم به ما دستور داده اند که هر وقت شما تماس گرفتيد تلفن را قطع کنم، لطفا ديگر تماس نگيريد. «احمد دهقان» که به خاطر توجه اشرف در مدت کوتاهي به وکالت مجلس رسيده و در سوداي وزارت بود، کاخ آرزوهاي خود را ويران شده مي ديد ؛ چرا که مي دانست اين واقعه، پايان بلند پروازي هاي اوست . او بلافاصله گذرنامه اش را براي مسافرت به خارج و شايد هم فرار از کشور آماده نمود،اما د يگر ديرشده بود .»(86 ) «دهقان» که سالها عليه حزب توده و همسايه شمالي مقاله هاي تند و آتشين نوشته بود، در شرايطي قرار گرفته بود که هم بيم آن داشت که حزب توده کارش را يکسره کند و هم از وحشت اشرف خواب و خوراک نداشت،زيرا مي دانست کينه اشرف کينه شتري است و به چشم خود ديده بود اشرف بر سر دشمنان خود و يا کساني که در مقام تضاد با او قرار گرفته اند، چه بلايي آورده است. سرانجام در ساعت هفت و بيست دقيقه روز شنبه هفتم خرداد ماه سال 1329، فردي به نام «حسن جعفري» وارد دفتر مدير مجله «تهران مصور» شد.او قبلا با «احمد دهقان» تماس گرفته بود و گفته بود حامل يک نامه خصوصي است :«جعفري» پس از ورود به اتاق «دهقان» از کيف زرد رنگ خود نامه اي را بيرون آورد و به دست«دهقان» داد، دهقان بلا فاصله سرگرم خواندن نامه شد، در اين حال «حسن » اسلحه خود را به سوي دهقان گرفت و شليک کرد . با شنيدن صداي تپانچه، پسر پانزده ساله اي به نام «بلبلي» که در تماشاخانه کار مي کرد و همچنين «مصفا» يکي از هنر پيشه هاي تئاتر به طرف اتاق دهقان دويدند، «حسن» کوشش مي کرد گلوله هاي بعدي را نيز به طرف دهقان شليک کند، اما گلوله در اسلحه «کلت» گير کرده بود. بدين ترتيب ضارب که ديگر اميدي به فرار نداشت، به دام افتاد : «دهقان به سختي از جايش بلند شد و افتان وخيزان خود را به گراند هتل رساند، در اين هنگام «خادم» عکاس «تهران مصور» وي را به بيمارستان شماره دو ارتش رساند . در طي نيم ساعت تني چند از جراحان براي عمل جراحي در بيمارستان گرد آمدند، اما کوشش آنها سودي در بر نداشت؛ زيرا گلوله ضارب، سينه «دهقان» را شکافته بود و صفرا و کبد را متلاشي کرده بود. بدين ترتيب عمل بي نتيجه ماند ... دهقان پيش از مرگ پي در پي گفته بود: مرا کشتند ... مرا به بيمارستان برسانيد، درد مي کشم، مرا نجات بدهيد . شايد دهقان در آخرين دم حيات عاملان اصلي سوء قصد را شناخته بود و نامشان را بر زبان رانده بود، اما هيچ کس از کساني که در اطراف او بودند، جرأت سخن گفتن نداشتند . ضارب احمد دهقان که « حسن جعفري » نام داشت، دستگير شد و چهار ماه در زندان انفرادي به سر برد. حسن تمام روز را در سلول به سر مي برد و فقط گه گاهي رئيس زندان به او اجازه مي داد چند دقيقه اي در راهرو زندان قدم بزند. پس از چهار ماه او را به اعدام محکوم کردند و به زندان قصر منتقل شد. در تمام مدت زندان « حسن جعفري »، هيچ کس به ديدارش نرفت و تا آخرين دم حيات اجازه نداشت که جز با وکيل مدافع اش با افراد ديگري صحبت کند، اما از وکلاي خود دکتر «بقايي» و «شهيدي» راضي بود. وي در نامه اي خطاب به خواهرش نوشت:« خواهر عزيزم! دو هزار تومان برايت فرستادم. من کشته خواهم شد، اما از کساني که مرا به اين کار واداشته اند انتقام بگير.»(87) گفته مي شود دهقان زماني به قتل رسيد که اشرف از او دل بريد، اما هنوز راز مرگ «احمد دهقان» در پرده اي از ابهام قرار دارد . سرانجام « حسن جعفري» به جوخه اعدام سپرده شد، اما هرگز در جرايد آن روزگار نتيجه بازجويي ها و نام آمر او براي ترور «احمد دهقان»، انعکاس نيافت. ضمن آنکه هيچگاه روشن نشد که چرا « اشرف»، به طور ناگهاني رابطه خود را با «احمد دهقان» قطع کرد و او را به کاخ خود راه نداد. بدين ترتيب پرونده حيات يکي ديگر از مردان مورد علاقه اشرف پهلوي بسته شد و پس از آن نيز هيچ گاه يادي از او در مطبوعات نشد. او که خود روزگاري مديريت مجله «تهران مصور » را برعهده داشت و در عرصه سياسي کشور علاوه بر شغل نمايندگي مجلس، به عنوان مهره اي مؤثر مطرح بود، ناگهان از حافظه تاريخ پاک شد. اشرف به روايت معشوقه شاه   «پروين قفاري »(88 ) يکي از معشوقه هاي شاه که در فاصله مسافرت «فوزيه » همسر اول محمد رضا پهلوي به مصر و ورود «ثريااسفندياري » به کاخ سلطنتي، به عنوان يکي از صدها معشوقه پهلوي دوم با دربار حشر و نشر داشته است، در کتاب خاطرات خود از «اشرف » به عنوان رقيب و دشمن خود ياد کرده و ادعا مي کند که شاه به دنبال باردار شدنش، در يک مراسم صوري و دروغين با حضور امام جمعه وقت تهران او را صيغه کرده است. وي درباره خاطرات اين شب مي نويسد: « بالاخره شب موعد فرا رسيد. ميهمانان بسياري آمده بودند که من آنها را نمي شناختم ... از نزديکان شاه، اشرف و شمس،خواهران و از برادرانش احمد رضا، محمد رضا و حميد رضا در شمار دعوت شدگان بودند، اما از مادر شاه خبري نبود. وقتي که امير صادقي (راننده دربار) را صدا کردم و از او پرسيدم پس پدر و مادر و خواهر و برادر من کجا هستند، با چشمان متعجب و گره شده گفت که قرار نبوده است آنها در اين مجلس باشند، پس از رفتن او اشرف خواهر شاه که آرايش غليظي کرده بود به طرف من آمد. من مات و نگران بودم، فراموش کردم که به او سلام کنم. با لحن تندي گفت: دختر، بابا، ننه ات سلام کردن، يادت نداده اند؟ نزديک بود که با گريه از آنجا بگريزم که اين بار اشرف با لحن مسخره اي گفت: صيغه شدن که کوس و نقاره نمي خواد ... با تندي از او رو برگرداندم، به اتاق آرايش رفتم .»(89) «پروين غفاري » در ادامه از توطئه هايي پرده بر مي دارد که توسط اشرف و با هدف حذف او از دربار شاه، برنامه ريزي شده بوده است : « در شبي از شب هاي تابستان، به دليل گرمي هوا من تصميم گرفتم که بيرون از اتاق و در زير آلاچيق و کنار خواهرم بخوابم. در نيمه هاي شب صداي انفجار شديدي خانه را لرزاند و همه ما سراسيمه از خواب پريديم . صداي انفجار به حدي بود که شيشه هاي خانه فرو ريخت و همسايگان همه بيرون ريختند، مأموران کلانتري به خانه ريختند و پس از تحقيق و تفحص اعلام کردند که به اتاق خواب من نارنجک پرتاب شده است. اين واقعه و ماجراهايي که پس از اين پيش آمد، مرا به طور کامل متقاعد کرد که اشرف قصد از ميان برداشتن مرا دارد. دومين سوء قصد او در يکي از ميهماني هاي کاخ پيش آمد، آن شب او (اشرف ) لحظه اي از من جدا نمي شد و دائم در کنار من بود، وقتي که پيش خدمت سيني قهوه را آورد، اشرف با دست خودش فنجاني برداشت و به دست من داد، او مي دانست که من قهوه زيادمي خورم در همان لحظه که فنجان را به لبهايم نزديک مي کردم، به طور اتفاقي فنجان از دستم بر روي فرش پرتاب شد . وقتي پيشخدمت براي جمع کردن شکسته فنجان پيش دويد، همه ميهمانان به عينه ديدند در ان قسمتي که قهوه برگشته بود، کرک هاي فرش به کلي از بين رفته بود. من دانستم که اصرار اشرف براي خوردن آن قهوه دليلي بجز کشتن من نداشته است. از همان لحظه تصميم گرفتم مراوده ام را با او به کلي قطع کنم .»(90) غفاري در بخشي ديگر از خاطرات خود مي گويد علاوه بر «اشرف» و شاه، عموم برادران و خواهران و حتي مادر شاه نيز در منجلاب فساد و تباهي غوطه ور بودند و اين فساد خانوادگي را به فساد اخلاقي ملکه مادر نسبت مي دهد: «هر بار که از محمدرضا مي خواستم مرا به مادرش معرفي کند، به گونه اي از انجام ان شانه خالي کرده و مي گفت: اگر او را هم نديدي چيزي از دست نداده اي ... در دربار معروف بود که مادر شاه با آن پيري به دوچيز بيش از همه علاقه مند است :«زن»و «قمار» ... رابطه او با زني به نام احترام صاحب ديواني که خاله زن امير اسد الله علم معروف به آتي خانم بود و زن زيبايي به شمار مي رفت . آنچنان آشکار بود که نيازي به پرده پوشي نداشت ...دومين عشق مادر( شاه) قمار بود . معروف بود که او هر شب تا ديرگاه سر ميز قمار مي نشيند.»(91) وي سرگرمي ديگر اشرف و ديگر خاندان پهلوي را شکم چراني عنوان کرده و مي نويسد: «عشق سومي هم در خانواده شاه وجود داشت که ديگر منحصر به مادر او نبود و آن پر خوري و شکم چراني بود ... (اشرف) با اينکه جثه اي نداشت، اما در مهماني و بزم هاي شبانه آنقدرمي خورد که بيننده حيرت مي کرد، اين همه اغذيه و اشربه را در کجايش انبار مي کند ... خود شاه هم پر خور بود ...(اما) اشرف اين قيد و بندها را را نداشت و در ميهماني هاي رسمي تا مي توانست مي خورد ...»(92) غفاري پس از ذکر توطئه هاي گوناگون اشرف که با هدف حذف فيزيکي او صورت مي گرفته، مي نويسد از ترس اشرف مجبور شدم سياست «کج دار و مريز» را دنبال کنم: «من در مقابل اشرف هميشه سياست کج دار و مريز داشتم و وقتي احساس مي کردم مردي که طرف توجه اوست در محافل من حاضر مي شود، به نحوي که خود آن شخص از جانب من چيزي احساس نکند ترتيبي مي دادم که ديگر سراغ من نيايد و بدين وسيله از خود دفع شر مي کردم.»(93) سرقت اشياء عتيقه   غارت اشياء و گنجينه هاي هنري و آثار باستاني ايران و انتقال آنها به خارج از کشور براي فروش، گوشه اي ديگر از فعاليت هاي اشرف پهلوي بود. زماني که در تپه هاي مارليک، اشياء عتيقه کشف شد، اشرف پهلوي اراضي اين منطقه را به قيمتي ناچيز خريداري کرد و سپس اشياء باستاني و گرانبهاي اين منطقه را از زير خاک بيرون آورد و از ايران خارج کرد و آنها را به ثمن بخس به موزه هاي مختلف و کلکسيونرهاي سرمايه دار فروخت . اين دست درازي هاي اشرف به گنجينه هاي باستاني کشور به دليل اهميتي که داشت، در گزارش مأمورين اطلاعاتي سفارت آمريکا در ايران انعکاس يافت:«به محض اينکه در تپه مارليک اشياء طلايي بسيار گران قيمت کشف شد، ملکه اشرف آن محل را خريداري کرد و محتويات آن تپه از آن به بعد به دست معامله گران هنري تمام دنيا رسيد .»(94) اشرف در زمينه شناسايي و به دست آوردن اشياء عتيقه و آثار باستاني ايران، چند باستان شناس خبره و طراز اول کشور را نيز به خدمت گرفته بود. شهرام پهلوي نيا، پسر ارشد اشرف از علي قوام - که در غارت بيت المال دست کم از مادرش نداشت - در اين زمينه و در کار يافتن و قاچاق و فروش اشياء عتيقه، با او همکاري مي کرد و شريک بود. اين فعاليت مشترک اشرف پهلوي و پسرش شهرام پهلوي نيا، آنقدر گسترده بود که در گزارش مأموران اطلاعاتي سفارت آمريکا به واشنگتن انعکاس يافته است: « شهرام فرزند ارشد اشرف در بعضي از موارد جاي پاي مادرش را دنبال کرده است. وي به طور وسيع و نامطلوبي در تهران به عنوان يک معامله گر زرنگ شهرت دارد و حدود 20 شرکت شامل ترابري، کلوپ هاي شبانه، ساختماني و تبليغات بخش عمده دارايي هاي وي را در خود جاي داده اند، براي ايرانيان صاحب اطلاع، فروش گنجينه ها و عتيقه هاي هنري کشور از جمله ساخته هاي دستي مارليک که يک موضوع باستان شناسي ماقبل تاريخ و حائز اهميت زياد است.»(95) اشرف پهلوي حتي در آغازين ماه هاي پيروزي انقلاب اسلامي نيز به مدد عوامل صهيونيست در کار غارت اشياء عتيقه فعال بود، به گونه اي که آقاي پرويز ورجاوند قائم مقام «وزارت فرهنگ و هنر» وقت براي مقابله با اين جريان طي نامه اي حضرت امام (ره) را به کمک طلبيد: « قائم مقام فرهنگ وهنر بعد از ظهر ديروز در گفتگويي با خبرنگاران هشدار داد، فرصت طلبان و عوامل اشرف و پسرش شهرام و صهيونيست ها با سرقت اشياء عتيقه و آثار باستاني کشور به ميراث فرهنگي و نمودارهاي تمدن هاي گذشته کشور صدمات جبران ناپذيري مي زنند. ... قائم مقام فرهنگ و هنر در اين گفتگو اعلام کرد پس از انقلاب [اسلامي ] گروهي فرصت طلب و عده اي از ايادي اشرف و پسرش شهرام که در کار قاچاق اشياء عتيقه بودند و همچنين صهيونيست ها شروع به تجاوز اموال منقول و غير منقول عتيقه و آثار باستاني در مناطق مختلف کشور کرده اند. وي در مورد جلوگيري از اقدامات اين گروه گفت: در اين زمينه نامه اي براي امام خميني فرستاده ايم و تقاضا کرده ايم در اين زمينه پيامي دهند .»(96) احسان نراقي يکي از مشاوران نزديک محمدرضا و همسرش فرح در کتاب خاطرات خود درباره غارت اشياي عتيقه ايران توسط اشرف و پسرش شهرام مي نويسد: «مهندس محسن فروغي که از متخصصان آثار عتيقه ايراني است، برايم تعريف کرد که ده سال قبل روزي پرويز راجي، منشي مخصوص هويدا به من تلفن زد وگفت نخست وزير مايل است در اسرع وقت با او ملاقات کند، طي (اين ) ملاقات رئيس دولت به او مي گويد ... مأموريت شما اين است که: شهرام پسر اشرف به طور غير قانوني عتيقه هايي از کشور خارج ساخته است و ظرف سه هفته آينده مي خواهد در حراجي آنها را به فروش برساند ... فروغي پس از بازگشت از توکيو به هويدا اطلاع مي دهد که ارزش اين مجموعه حدود شش ميليون فرانک است، هويدا مي گويد شهرام براي [بازگشت ] آن دوازده ميليون مي خواهد .»(97) اشرف به وسيله ايادي و اذناب خود در نخست وزيري و سازمان برنامه و ديگر وزارتخانه ها و سازمان هاي دولتي، از فرصت ها و موقعيت هايي که براي سوء استفاده وجود داشت، با خبر مي شد. به عنوان مثال رئيس سازمان برنامه او را از طرح هاي بزرگ و نان و آبدار مطلع مي ساخت و تني چند از تدوين کنندگان بودجه، تبصره هايي را که براي گرفتن وام تصويب شده بود، اطلاع مي دادند . دولت از اواخر دهه 1340 برنامه هايي براي ايجاد شرکت هاي کشت و صنعت اجرا کرد و براي تأسيس اين گونه شرکت ها وام هاي بسيار هنگفتي معين نمود. اشرف براي بهره گيري از اين وام ها اقدام به تأسيس يک شرکت کشت و صنعت به نام «گله» کرد و از اين طريق صدها ميليون تومان وام کم بهره دراز مدت از وزارت کشاورزي گرفت. بر اساس مدارک موجود، شرکت کشت و صنعت گله در سال 1335 توسط اشرف پهلوي تأسيس شد و پس از آن اقدام به اجاره 4010 هکتار از اراضي زير سد دز در ناحيه اي بين دزفول و شوش کرد. به موجب يکي از اسناد اين شرکت پس از پيروزي انقلاب اسلامي، صاحب موجودي بانکي به شرح زير بوده است: « 1- بانک صادرات دربند، جاري 220، مبلغ 056 /542 ريال 2- بانک صادرات شوش و دانيال، جاري 777، مبلغ 909 / 128 ريال 3- بانک صادرات شوش و دانيال، جاري 771، مبلغ 420 / 42 ريال 4- بانک ايران و هلند، جاري 3020827، مبلغ 386 / 806 / 1 ريال 5- بانک شهريار، 20168، مبلغ 990 / 14 ريال احمد رئيس روحاني سرپرست سازمان ملي خدمات بانکي اشرف »(98)   انبوه سازي مسکن و ايجاد شهرک هاي حاشيه اي و اقماري از مواردي بود که اشرف پهلوي به مدد آن مي توانست اعتبارات دولتي و وام هاي تبصره هاي ذيل بودجه هاي عمراني و تسهيلات کم بهره و دراز مدت بانکي را به سوي خود کاناليزه نمايد. اما او براي آغاز اين فعاليت نياز به ده ها هکتار زمين در حاشيه شهر تهران داشت و خريد زمين با اين حجم و گستردگي در کنار تهران، سرمايه اي هنگفت طلب مي کرد و اشرف به هيچ وجه قصد سرمايه گذاري در اين عرصه را نداشت. او تنها به سودي که اين رهگذر نصيبش مي کرد، مي انديشيد. به همين سبب دست به کار گرفتن زمين ارزان قيمت از دولت شد و با همين هدف با چند تن از وزيران به گفتگو پرداخت و خبردار شد که مهندس منصور روحاني وزير کشاورزي ميليون ها متر از اراضي متعلق به اين وزارتخانه را به صورت رايگان در اختيار بنياد پهلوي گذاشته است. اشرف فوراً دست به کار شد و با کمک جعفر شريف امامي که افزون بر رياست مجلس سنا، مدير عامل بنياد پهلوي هم بود، صدها هزار متر از اين زمين را به قيمتي فوق العاده ارزان و ناچيز به صورت نسيه و با اقساط 20 ساله خريداري کرد. احسان نراقي مشاور ارشد شاه در اين باره مي نويسد: «والا حضرت اشرف در اين هنگام شرکتي ساختماني تأسيس کرد که سرمايه اصلي آن از فروش تعدادي از اين زمين ها - که با نرخي ارزان از بنياد [ پهلوي ] خريداري و با قيمت روز فروخته شده بود - تأمين گرديد. همين شرکت قراردادهايي با يک شرکت ايتاليايي منعقد کرد که سه هزار مسکن بسيار لوکس بسازد و در همان حالي که هنوز به صورت نقشه هستند، به قيمت گزافي به فروش برساند. آن هم بدون اينکه در قبال خريداران خود را متعهد احساس کند.»(99) شرکتي که اشرف پهلوي براي اين کار ايجاد کرده بود، «مهستان» نام داشت که آگهي هاي بلند بالا و چند رنگ و يک صفحه اي آن در سال هاي آخر حيات رژيم پهلوي در جرايد چاپ مي شد که گروه زيادي از مردم آپارتمان ها و خانه هاي لوکس و گران قيمت آن را پيش خريد کردند، اما اشرف با اينکه صدها ميليون تومان هم از بانک هاي مختلف وام گرفت، هرگز به تعهدات خود عمل نکرد. نراقي مي افزايد: «تا اينجا والا حضرت [ اشرف ] با استفاده از زمين هايي که به طور نامشروع به دست آورده اند چند ميليوني منفعت کرده و اين در حالي است که از تحويل اين ساختمان ها که هنوز به روي نقشه باقي مانده اند خبري نيست ... و پس از اينکه با تردستي و نيرنگ زمين هايي را که قيمتشان در بازار آزاد بسيار زياد بود، به دست آوردند و پول خريداران آينده را نيز به جيب هاي خود ريختند، موفق شدند اعتبارات خاص را هم از بانک هاي مختلف دريافت دارند .»(100) اين گونه اقدامات سود جويانه و رسوايي هاي اخلاقي اشرف موجب شد تا مأمورين اطلاعاتي و جاسوسي سفارت آمريکا، در گزارش هاي خود او را برجسته ترين فاسد در خاندان پهلوي ارزيابي کنند: « در خاندان شاه بسياري از خويشاوندان فاسد از نظر مالي وجود دارند که مهم ترين آنها خواهر دوقلوي وي،اشرف است که ماهيتا طماع و داراي تمايلات جنون آميز زنانه مي باشد.» (101) سوء استفاده اشرف پهلوي تنها به زمين هاي غرب تهران محدود نمي شود. وي ده ها هکتاراز اراضي ساحلي و اراضي جنگلي شمال کشور را نيز تصرف کرده و آنها را به قيمت هاي گزاف به خريداران مي فروخت. يکي از موارد سوءاستفاده وغصب اراضي توسط اشرف پهلوي مربوط به اراضي خوزستان بود. اين ماجرا که با دستياري علي رضايي مالک کارخانجات نورد و لوله اهواز صورت گرفته بود، دربين مردم بويژه اهالي خوزستان انعکاس وسيعي يافت. اما وزارت اطلاعات و ساواک، مطبوعات را از پيگيري اين ماجرا و درج اخبار مربوط به آن بر حذر داشت. پس از پيروزي انقلاب، مير شمس شهشهاني دادستان وقت خوزستان که به عنوان يک مقام قضايي در جريان اين زمين خواري بزرگ بود و به افشاي آن پرداخت و جزئيات آن را براي خبرنگاران تشريح کرد: «در سال 42، اطلاع پيدا کردم که مقداري از اراضي زرگان اهواز از طرف سازمان تعاون و روستا به شخصي گمنام به نام سنافي خواه به مبلغ ناچيزي فروخته شده است. بلا فاصله از دفتر خانه مربوطه استعلام شد و سندي در اختيار دادسراي اهواز قرار گرفت که نشان مي داد مقدار 827 هکتار از اراضي دولت به سنافي خواه از قرار متري 1/5 ريال فروخته شده است. در بررسي بعدي معلوم شد که دفتر خانه مير اسکندري در تهران نيز در اين سند سازي دخالت دارد. پس از استعلام از اين دفترخانه روشن شد اراضي در اين دفتر خانه به اشرف پهلوي و سناتور علي رضايي، منتقل شده است. بلافاصله از طرف دادسرا پرونده هاي ثبتي و پرونده سازمان تعاوني روستايي اهواز گرفته شده و موضوع تحت بررسي «جلال کارگر» بازپرس دادسراي اهواز قرار گرفت. سنافي خواه در تحقيقات اقرار کرد که تمام اقدامات اين معامله را شخصي به نام افشار و با مداخله سناتور علي رضايي و اشرف پهلوي انجام داده است. وي گفت من فقط 6 ميليون ريال در اين ماجرا پول گرفته ام. در تحقيقات بعدي مدير کل تعاوني روستايي و عده اي از کارمندان و کارشناسان اين سازمان که در اين ماجرا دخالت داشتند، دستگير و زنداني شدند. درتحقيق از مدير کل تعاون روستايي وکارمندان فاش شد که عبدالعظيم وليان، وزير وقت تعاون و امورروستاها نيز مرتکب سوء استفاده هايي شده و دستوراتي صادر کرده است و روي معامله مربوط به اشرف صحه گذاشته است. علي رضايي براي اداي توضيحات به دادسرا احضار شد، اما نمايندگان اشرف و علي رضايي که يکي از آنها محمود نيک پور بود، شروع به اعمال نفوذ کردند و پرونده را از دادسراي اهواز به ديوان کيفر متصل کردند . در مراجعات نماينده اشرف پهلوي و سناتور رضايي تذکر داده شد که تنها راه حل قضيه بازگشت اراضي به دولت است. بر سر همين مقاومت، من و بازرس پرونده را به تهران منتقل کردند...»(102) غرورو تکبر فرعوني   تفرعن وتکبر يکي از بارزترين رذايل اخلاقي اعضاي خاندان پهلوي بود. آنان خود را از زمين و زمان طلبکار مي دانستند و به هر جا که مي رفتند انتظار داشتند تا مردم به خاک بيفتد و جاي پا و قدم اين مجسمه هاي بلاهت را ببوسند وگلباران کنند. آنان خود را تافته جدا بافته مي دانستند. اما در ميان آنان اشرف پهلوي واقعا اعجوبه اي از وقاحت بود و تمام کساني که در دوران اقتدار محمد رضا پهلوي به دربار رفت و آمد داشتند، اشرف را سمبل خودخواهي و خود محوري معرفي مي کردند. اشرف که خواهر دوقلوي محمدرضا پهلوي بود، سلطنت را حق خود مي دانست و بر اين باور بود که فقر فرهنگي مردم ايران مانع از دستيابي و تکيه زدنش بر اريکه پادشاهي شده است. وي مدعي بود که بيشتر از تمام خواهران و برادرهايش، خلقيات رفتاري مثل خشونت، بي رحمي، سفاکي و ديگر ويژگي هاي روحي و شخصيتي پدرش را به ارث برده است و به همين سبب خود را برتر از آنها مي پنداشت و اعتقاد داشت که تمام آنان بايد نسبت به او کرنش کنند و با تعظيم و تکريم با وي مواجه شدند. اشرف با رجال و دولتمردان طراز اول کشور هم رفتاري خشن و تحقير آميز داشت و آنان را با نهايت غرور، توبيخ و تهديد مي کرد . در ميان اسناد مربوط به اشرف پهلوي به نمونه هاي متعددي از برخورد خشن و رفتار تحقير آميز او با رجال و دولتمردان طراز اول کشور برخورد مي کنيم. رفتاري که ريشه در تفرعن و تکبر بيش از حد اشرف پهلوي داشت و از آبشخور فرومايگي و بي شخصيتي اين رجال سيراب مي شد. يک نمونه از اين اسناد نامه اي است که اشرف پهلوي خطاب به حسين علا، وزير دربار وقت، نوشته است و او را به اين سبب که در يکي از مراسم يک قدم جلوتر از وي راه رفته مورد بازخواست و شماتت و تهديد قرار مي دهد. اين نامه افزون بر نشان دادن تفرعن و تکبر اشرف پهلوي مؤيد اين نکته است که برخي از رجال و دولتمردان عصر پهلوي به سبب بي شخصيتي و جاه طلبي، تن به هر گونه تحقير و شماتت مي دادند و براي حفظ مقام و موقعيت خود هر گونه رفتار نامناسب و توهين آميز را تحمل مي کردند. با هم نامه اشرف خطاب به حسين علا را مرور کنيم: « جناب آقاي علا؛ مدتهاست مي خواستم بعضي ازمطالبي رو که جناب عالي چه در محيط و چه خارج دربار راجع به من مي زنيد گوشزد کرده و دليل پخش اينگونه صحبت ها رو سؤال کنم . در همه موقع در حضور من هم شما کمال بي احترامي را به جا آورده ايد تا در روز تشريف فرمايي اعليحضرت همايوني به فرودگاه که بي احترامي را به حد اکثر رسانيده و در جلوي خود [ي] و بيگانه تمام طول راه در جلوي من مي رفتيد. بدون اينکه متوجه شويد که من در عقب شما و نخست وزير هستم . خواستم براي يک مرتبه دليل اينگونه رفتار رو از شما سؤال کنم يا عمدي است و يا غير عمد. اگر عمدي است دليل مي خواهم، اگر غير عمدي است از شما که وزير دربار شاهنشاهي هستيد و وظيفه شما حفظ مقام سلطنت است، بعيد است که با اينگونه رفتار زننده باعث توهين به يک فرد مستقيم از فاميل سلطنت که من نماينده آن هستم، شويد. در هر حال اميدوارم که ديگر از اينگونه سوء تفاهمات روي ندهد و از حرفهايي که در خارج گفته مي شود، خودداري کنيد والا مجبورم مراتب رو به عرض پيشگاه مبارک برادر تاجدارم برسانم تا معظم له به مطالب و حقايق رسيدگي فرمايند. اشرف [پهلوي ] »(103) ذکر اين نکته ضروري است که حسين علا در دوران حيات سياسي اش دوبار نخست وزير، چهار بار وزير دربار شاهنشاهي و چندين مرتبه سفير کبير ايران در آمريکا و انگلستان و اسپانيا و کشورهاي آمريکاي مرکزي و جنوبي شد و بارها رياست هيئت نمايندگي ايران را در مجامع بين المللي برعهده داشت. فساد اشرف به روايت «سيا»   در حالي که اشرف کوشش داشت تحت لواي اقدامات بشر دوستانه و عام المنفعه اي چون « سازمان خدمات شاهنشاهي»، «کميته پيکار با بي سوادي» و سازمان ملل، افکار عمومي را به هر نحو ممکن از فسادهاي مالي و اخلاقي اش منحرف سازد، کارشناسان و تحليلگران سازمان «سيا» در سفارت آمريکا در تهران در سال 1971 درباره او چنين مي نويسد: «خواهر دوقلوي شاه، يعني شاهدخت اشرف به خاطر روش هاي فساد آميزش يکي از مهمترين عوامل ورشکستگي اين خاندان است ... ديگر اعضاي خاندان [ پهلوي هم ] هميشه مايه شرمساري شاه و لکه دار شدن حيثيت خانواده سلطنتي مي باشند .»(104 ) در ادامه اين گزارش کارشناسان «سيا» درباره اشرف مي نويسند: «شاهدخت اشرف، شايد نزديکترين عضو خانواده به شاه باشد، وي که فردي است نيرومند و باهوش، در زمينه امور زنان و نيز در سازمان ملل نقش هاي مهمي را عهده دار است ... علي رغم اين استعداد ها وي در داخل و خارج کشور به عنوان فردي فاسد مشهور شده است. عدم برخورد قاطع شاه با او، مردم را معتقد ساخته است که او تا حدود زيادي بر شاه اعمال نفوذ مي کند و وجهه مردمي [!!] او را لکه دار مي سازد .»(105) در ميان اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي آمريکا، سندي وجود دارد که حکايت از باج ستاندن اشرف از شرکت هاي دارويي دارد. بدين ترتيب معلوم مي شود که حتي شرکت هاي دارو سازي هم از دست باج خواهي هاي اشرف در امان نبوده اند: «از منبع کنترل شده آمريکايي (CAC) سري غير قابل رؤيت براي بيگانگان - فقط براي استفاده داخلي تاريخ 10 فوريه 1965 -21 / 11 / 43 موضوع: مشکلات کسب مجوز توليد دارو طي دو يا سه هفته اخير جمشيد آموزگار، وزير بهداري، چندين مجوز جهت توليد اقلام مختلف دارويي را به شرکت «دارو پخش» که توسط بنياد شاهنشاهي خدمات اجتماعي و بنياد پهلوي مشترکا تاسيس گرديده اعطا نموده است ... ... اظهار نظر: منبع اظهار مي داد که شايعه اي وجود دارد - اين مطلب از گزارشي که در بالا به صورت يک حقيقت آمده واضح است - مبني بر اينکه اخيرا توسط شرکت دارو پخش چهار ميليون تومان به حساب بانک شاهزاده اشرف واريز شده است .»(106) در يکي ديگر از اسناد لانه جاسوسي به حمايت اشرف از فرخ روپارساي، وزير بهايي « آموزش و پرورش» کابينه هويدا اشاره شده است: «خيلي محرمانه فرخ روپارسا وزير آموزش و پرورش ... وزير جديد در مدارس دخترانه تهران 20 سال تدريس نموده و در گرد همايي هاي متعدد بين المللي در موارد آموزشي و وضعيت زنان شرکت نموده است ... وي باهوش، سخت کوش و جاه طلب و با دامنه گسترده اي از تماس ها (از جمله خواهر دوقلوي شاه، شاهزاده اشرف ) مي باشد.» (107) اين سند مبين روابط نزديک و گسترده اشرف با سرکرده هاي محفل بهاييت در ايران است. همچنين احسان نراقي يکي از مشاوران ارشد محمدرضا و فرح ويکي از مقربين به خاندان سلطنتي در کتاب خاطرات خود درباره اشرف اينگونه به داوري مي پردازد: «والاحضرت اشرف نفوذي کاملاً مغاير با شهبانو بر برادرش داشت، او که املاکي در پاريس، سواحل جنوب فرانسه و نيويورک داشت، بخش عمده وقت خود را در خارج از کشور سپري مي ساخت. علاوه بر اين، علاقه وافرش به قمار بازي و خوشگذراني هاي پر سرو صدا او را به شدت پر خرج نموده بود، يک روز که به طور خصوصي با هويدا ناهار مي خوردم، تلفن اتاق ناهار خوري زنگ زد، اشرف بود که از جنوب فرانسه تلفن مي کرد ... فورا متوجه شدم که قضيه پول است و دل به دريا زدم و پرسيدم :«يک باخت بزرگ در کازينو ؟» رئيس دولت، از جاي در رفت و گويي منفجر شده باشد، گفت: خانم، مبلغ زيادي از من طلب مي کند، آن هم قبل از آنکه شب شود .»(108) و اين تنها بخش کوچکي بود از کتاب قطور فساد اشرف و ساير اعضاي خاندان پهلوي. پي‌نوشت‌ها:   81- علي عباسي فعاليت خود را به عنوان گوينده برنامه هاي هنري در شبکه تلويزيوني بهائيان متعلق به ثابت پاسال از اعضاي برجسته محفل بهاييان آغاز کرد، اما در اوائل دهه 1350 به کمک وام بلا عوض دفتر فرح پهلوي و بنياد پهلوي به تهيه فيلم هاي به اصطلاح روشنفکري روي آورد . 82- مهدي ميثاقيه يکي از بهائيان معروف و سرسپرده دربار بود که پس از انقلاب اسلامي به خارج از کشور گريخت . 83- جهت اطلاع بيشتر به دوره مجله جوانان امروز سالهاي 1353 و 1354 مراجعه شود . 84- اين دو سرود توسط ايرج جنتي عطايي و بابک بيات سروده و تصنيف شده است. 85- به نقل از خاطرات شفاهي يکي از پرسنل سابق بيمارستان مزبور . 86- نشريه جوان، شماره 32، مورخه 19 / 5 / 1358، ص 27 . 87 - نشريه جوان، شماره 32، مورخه 19 / 5 / 1358، ص 28-27 . 88- «پروين غفاري»فرزند ميرزا حسين خان غفاري، کارمند مجلس شوراي ملي سابق، پس از قهر «فوزيه»از دربار ايران،مورد توجه «محمدرضا پهلوي» قرار گرفته و توسط «حسين فردوست» به عنوان يکي از صدها معشوقه شاه، به دربار راه يافت .پس از چند ماه رابطه با شاه از وي باردار شد، اما شاه او را وادار به سقط جنين نمود. «پروين غفاري» پس از مدتي از دربار رانده شد و پس از آن روابط گسترده اي با دولتمردان شاه، روزنامه نگاران، شاعران و هنرمندان سرشناس برقرار کرد و صاحب نفوذ زيادي در هيات حاکمه و رژيم سلطنتي شد. «غفاري» پس ازدر ارتباط با محفل بهائيان، توسط «مهدي ميثاقيه» وارد سينما شد، اما به جز ايفاي نقش منفي نصيبي از سينما نبرد. وي در رژيم شاه خانه خود را به عشرتکده دولتمردان شاه تبديل کرده و با بسياري از اهل سياست و روشنفکران در ارتباط بود .وي در سال 1376 کتاب خاطرات خود را در افشاي فساد حاکم بر دربار شاه منتشر ساخت. 89-غفاري، پروين، خاطرات (تاسياهي در دام شاه) مرکز ترجمه و نشر کتاب، ص 43 . 90- غفاري، پروين، خاطرات ( تا سياهي در دام شاه )، صص 68- 67 . 91- همان، صص 55-54 . 92- غفاري، پروين، خاطرات ( تاسياهي در دام شاه )، ص 55 . 93- همان، ص 116 . 94- اسناد لانه جاسوسي آمريکا، جلد 7، ص 50 . 95- اسناد لانه جاسوسي آمريکا، جلد 7، چاپ اول، ص 50 . 96- روزنامه کيهان، مورخه 12 / 1 / 1385 97- نراقي، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوين، ص 7. 98- مرکز اسناد انقلاب اسلامي، گزارشات و مکاتبات مربوط به اشرف پهلوي، کد بازيابي 592. 99- نراقي، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوين، صص 100- 102 . 100- نراقي، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوين، ص 102 . 101-اسناد لانه جاسوسي آمريکا، از ظهور تا سقوط، جلد اول، ص 19 . 102- روزنامه کيهان، مورخه 8 / 12 / 1357 . 103-پهلوي ها ( خاندان پهلوي به روايت اسناد )، جلد دوم، موسسه مطالعات تاريخ معاصر، چاپ اول، ص 319 . 104- اسناد لانه جاسوسي، جلد اول، ص 268 105- همان، ص 270 . 106- اسناد لانه جاسوسي آمريکا، کتاب هشتم، ناشر، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، بهار 1386، ص179 . 107- اسناد لانه جاسوسي آمريکا، کتاب هشتم، ناشر، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، بهار 1386،ص 425.   منبع:مهدوی،منصور،نيمه پنهان 34اشرف پهلوی،انتشارات کیهان،1388 ادامه دارد... /ج  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3243]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن