واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
معرفي و نقد كتاب هاي ادبي(4) نويسنده: امير عباس مهندس كتابِ «به اين شكل» نويسنده كتاب: احمد فريدمند معرفي و نقد وقتي نويسنده اي، شاعري و يا هر فردي كه ذهنش بستر واژه باشد و نگاهش هميشه عاشقانه، مي شود به اين شكل، يعني صفحه صفحه ي كتابش تازه، نو و خواندني است. به صورت معمول در جريان شعر امروز، اگر نگوييم همه يا بيشتر اما نيمي از كتاب هاي چاپ شده ي شعر، چون زماني بر آن برود كهنه مي شوند و اسير اصل مرور زمان. اما وقتي احساس، وابسته به اتفاق نباشد و انديشه هميشه آبستن باشد و زبان متبلور، هيچ گاه كلام و سخن خسته كننده نخواهد شد. مجموعه ي شعر «به اين شكل» از احمد فريدمند (الف.روز)، داراي زباني نزديك به گفتار است با گستره ي واژگاني متنوع كه داراي قابليت عيان روايت است. ويژگي آغازين چنين كلامي، ارتباط سالم و آسان با مخاطب است، كه وصول به آن سخت ميسر مي شود. به گمانم پنجشنبه يا جمعه ــ يك دو روز تعطيلي ــ /باتو /ازدواج خواهم كرد/از شنبه را شايد خط بزنم/ تا هفته ها/دو روز ــ همان پنجشنبه تا جمعه ــ بيشتر نخواهد شد...(ص113) تصوير سازي هاي شاعر گاه شعر را به متن هاي تخصصي سينما با پلان بندي هاي مشخص و دقيق نزديك مي كند، كه در صورت لغزش مي تواند به ساختار كلام ضربه بزند اما فريدمند آگاهانه موفقيت را با پايان بندي انديشيده به دست مي آورد. پاساژ نيمه روشن نيمه شلوغ را/دوري زد و/هفت بار زيبا شد/دوري زد و/در چارچوب خود، لحظه اي مردد ماند/.../ماه دارد مي خندد: به ريش هر چه نويسنده، كارگردان/عاشق مردم آزار.(ص121) پرنده اي بنشست/پرنده اي حالا/برخاست/ميان اين دو طرح/قلم مو در خواب...(ص59) تاكنون هفت مجموعه ي شعر و منظومه ي شعر و منظومه از احمد فريدمند منتشر شده است. اولين كتاب كه «عاشقانه ها و درد» نام دارد، در سال 1355 منتشر شد. مجموعه ي شعر «به اين شكل» را انتشارات نيم نگاه و منظومه ي «افسانه هو» را انتشارات نويد شيراز در سال 1384 منتشر كرده است. * ماه از لاي پرده ي كركره ي اتاق خواب روي احساس هاي آبي مي ريخت بچه خيال هاي ما رفتار دور و درازي را در ني ها مي كشيدند كف تمام اتاق را پر كرده بود. كم كم از منظر ماه غايب شديم. * قالي افتاده روي خواب هاش مبل بلاتكليف نجوا مي كند با خود بخاري خاموش دلگير است گربه ي عادتت بي قرار، پرسه مي زند همين حوالي مأنوس قاب عكس دارد عادت مي كند به حضور غياب تو کتاب «با صداي باران مرا به ياد بياور» نويسنده كتاب: پرويز حسيني معرفي و نقد: دكتر پرويز حسيني، متولد 1334 بندر ماه شهر است كه تا كنون چهارده كتاب شعر، داستان، نقد و ترجمه از وي به چاپ رسيده است. كتاب «با صداي باران مرا به ياد بياور» كه در سال 1385 با نشر فرهنگ ايليا منتشر شد، حاصل جريان و سير شعر وي از سال 1350 تا 1375 مي باشد. خوانش و نظر درباره ي مجموعه ي شعري كه گزيده ي بيست و پنج سال شعري شاعر است، شايد كار درستي نباشد، اما مي تواند سير انديشه، نگاه، غم و شادي، دلبستگي و علايق شاعر را بيان دارد. وقتي وي در جواني از عشق مي گويد: برادر جان، اي دوست /عشق آتشكده اي است /ما نگهبانان آن هستيم /بيا برادر از خورشيد وام بگيريم...(سال 1350 ص 99) اكنون كه رفته اي/در كوچه باغ خاطرم/رهگذر ياد تو/شبانه پرسه مي زند...(سال 52 ص 19) شاعري كه حاصل جريان هاي اجتماع خويش است و در بطن جامعه حضور دارد، در سال هاي انقلاب همراه مردم در سوگ «سال هاي بي بهار» و سترون، اميدوارانه چنين مي گويد: تو خواهي آمد/با كوله بار فاجعه به شانه هاي خسته ات/و من از تو خواهم پرسيد: «خانه ي بهار كجاست؟ كجاست گل؟»/...تو خواهي آمد/و من به آيينه خواهم گفت:/تو بي شرمي اگر شاد نشانم بدهي/حادثه رخ داده است...(ص50) دير بازيست/كه ما منتظريم/ياران مي آيند/قاصدك ها پيغام آوردند.(ص57) با صداي باران،/مرا به ياد بياور/كه هميشه مي گفتم:/يك روز دست باد/بوته هاي خار را نيز/خواهد چيد...(ص 60) زماني به مقتضاي سن و شرايط نااميدانه بيان مي دارد:.../هرگاه كه پرنده هاي مهاجر را ديدي/كوچيده از بي آبي/مرا به ياد بياور/و شعري را زمزمه كن/آهنگين/مثل باران/...(ص71) دقيقه ها به سنگيني سرب/از دالان هاي بلند روز/عبور مي كردند/هيچ كس سخن نمي گفت/انگاري كه سپيده دم عاشقي را/بر داربست گيسوان شب/مصلوب كرده بودند.(ص72) ديگر نمانده كسي/در چشم من زمين/از هميشه خالي تر است/...در چشم من كنون/باران تنفر است/دنيا از هميشه كوچك تر/و زمين/از هميشه خالي تر/تهي تر/تهي...(ص78) و هنرمندي كه جدا از مردم خويش نيست؛ هميشه دلشوره دارد؛ نهايت بي آنكه دلواپسي از او زايل شده باشد، در پروسه اي چنان مي گويد:.../آنك/از سرم خواب پريد...(ص87) و پس از آن مي خوانيم: خواب آبي ماهي را/و هم سرخ ماهي گير/بر هم زد/و خواب سبز درختان را/باد/...(ص99) اما با تمامي نظرها آرمان هاي شاعر «با صداي باران مرا به ياد بياور» هميشه عاشقانه است، كه از عشق سرودن در عين سهلي، نمي توان ممتنع بودن آن را از ياد برد. علتي كه شاعر را به هر سو مي برد، بادبان عشق است. اي خوب/چشم هايم را به تو خواهم بخشيد/تا همچو فانوسي/برسقف تاريكي/بياويزي/و چترم را نيز/تا همچو سايباني در روزهاي باراني/بگستراني/تاهميشه/تا لحظه هاي موعود/چشم هايم را به تو خواهم بخشيد/و دلم را نيز/تا در برابر رود بنشيني/در لحظه هاي بغض و آتش و شوريدگي/در لحظه هاي تشنگي/بادها را بگذار/به هر سو بوزند/من از تو بادباني وام گرفته ام/كه مرا تا آن دور.../تا آخرين دريا/خواهد برد/چشم هايم را به تو خواهم بخشيد/دل دريايي و چترم را نيز.(ص107) در سير عاشقي ياد و خاطره هايي هميشه همراه شاعر است؛ خاطره هايي كه گويي ازلي اند، و شاعر وام دار آن هاست. به يادمان گياه واره ي گيسويي/دل خوش مي دارد/آن تنها يك بار/در برزخ نگاهي/عشق را/تجربه كرده است/اگر كه هيچم در دست نه/سينه اي گرم دارم/از عطر هزار خاطره/سرشار(ص 169) جشن ها و يورش ها مجموعه ي «مقالات ايرينگ هاو» و مجموعه ي «شعر باران ساز» از يان استرگرن شاعر سوئدي، نمونه ترجمه هاي پرويز حسيني است كه تا كنون منتشر شده است. سوگ سبب هول نيست شب وقتي كه رخسار تو چراغ شهر و خانه است ماه اگر چه تاريك! راه اگر چه باريك! نگاه آفتابي ات مرا بهانه است سبب هراس نمي شود مرگ زانكه هماره ياد تو در متن هر ترانه است.... منبع: نشريه ثريا شماره 4 ادامه دارد... /ج
#سرگرمی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 437]