تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  ghhhhhh
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802764285




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سید شهدای مقاومت(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سید شهدای مقاومت(1)
سید شهدای مقاومت(1)     زندگينامه شهيد حجت الاسلام سيد عباس موسوي، دبير كل پيشين حزب‌الله لبنان   شهادت حجت الاسلام سيد عباس موسوي نشان‌دهنده يك اقدام تروريستي اتفاقي براي ترور شخص عادي نبوده است.بلكه اين عمليات تروريستي با برنامه‌ريزي حساب شده به مورد اجرا گذاشته شد.به هر حال شهيد سيد عباس موسوي در رختخواب نمرد، بلكه بسان كسي است كه با بيش از هزار ضربه شمشير كشته شده است. شهادت سيد عباس حجتي است بر ضد دشمن و دنيا و حجتي است بر كساني كه تمايلات نفساني و دروني، آنان را به سازش با دشمن فرمان مي‌دهد. تولد و رؤيا:   بالاخره رؤيا تحقق يافت، رويايي كه به واقعيتي دوست داشتني تبديل مي‌شود و كودكي كه همه با اولين طنين صدايش، نواي شادي مي‌نوازند... مادرش رؤياي قدومش را به اين دنيا بر دست حضرت ابوالفضل العباس(ع) مي‌بيند كه او را به مادرش پيشكش مي‌كند، او هديه اهل بيت(ع)است...ما اين كودك را با نفس خود تزكيه كرديم و قلب او را با پاكي قلب‌مان، طاهر گردانيديم... چشمان او را با نور الهي سورمه كشيديم... چنان كه چشمان ما با آن سورمه شده است.مادر اين نوزاد زيبا را در آغوش مي‌گيرد... دست نوازش بر سر او مي‌كشاند... او را عباس مي‌نامد... آنگاه خبر تولد اين نوزاد مبارك ميان شيعيان بخش جنوبي بيروت دهان به دهان مي‌چرخد... "ضاحيه" اين منطقه فراموش شده و بي سر پناه در جنوب پايتختي كه در انواع زينت‌ها و زرق و برق‌ها غرق شده است. در آنجا، در منطقه الشياح در بخش جنوبي بيروت سيد عباس در برابر اولين بارقه‌هاي اميد به زندگي توأم با جهاد و ايمان چشم گشود.در اين بخش مردماني دردمند و محروم با سختي هاي زندگي دست و پنجه نرم مي كنند.خشم و ناله هاي شبانه خود را در كوچه هاي تاريك اين بخش پنهان مي كنند.در چنين درياي متلاطم از انبوه مشكلات، زنان اطراف خانه سيد عباس با شنيدن خبر تولد اين نوزاد شتابان به سوي خانه او روانه شدند... تا قدوم اين مولود پر بركت را به مادرش تبريك گويند... به او كه از روستاي نبي شيث در منطقه بقاع به بخش جنوبي بيروت مهاجرت كرده كمك نمايند.مردان نيز به نوبه خود تولد نوزاد جديد را به پدرش كه پيوسته زمزمه سپاس به درگاه خداوند را بر زبان داشت، تهنيت گويند.اين چه مولودي است كه در سال 1952 فرا رسيدن حيات تازه اي را براي مردم محروم لبنان نويد داد، و آنگاه مسير زندگي سراسر جهاد و ايمان خود را آغاز كرد؟ حيات او هر چند مانند ابرهاي بهاري كوتاه بود، ولي آنقدر بخشنده بود كه با باران محبت و عاطفه خود دلهاي شكسته مستضعفان را سيراب مي‌كرد.و دشت وجودشان را از اميد به برپايي حكومت عدل الهي براي مستضعفان در گستره اين دنياي غرق شده در ماديات آبياري كرد. و چگونه اين سيد تا اين اندازه شكيبا و پر مهر و در چنين مرتبه‌اي از انسانيت و بخشندگي نباشد، در حاليكه او از سلاله مبارك شجره بني هاشم است، كه با سايه خود دنيايي مملو از جاهليت را بهره‌مند ساخته و با دست رسالت و نبوت آن را به سرچشمه ايمان و معرفت هدايت كرده است. سيد عباس نه تنها از طرف پدر و مادر هاشمي نسب بود.بلكه با رفتار انسان دوستانه، نوع‌دوستي، بخشندگي و تواضع خود، به ارزش‌هاي جدش پيامبر هاشمي(ص)اصالت بخشيد.و اين ويژگي با شخصيت برجسته و پر جرأت و حق طلب او عجين شده بود، و اين فطرت در رفتار و كردار او آشكار شده بود.لذا از دوران كودكي با مردم مهربان بود و به مشكلات زندگي آنان رسيدگي مي‌كرد. زخم مظلومان و درد ستمديدگان را التيام مي‌بخشيد.ديدگاهها و موضع‌گيري‌هاي اصولي خود را شجاعانه بيان مي‌كرد. شخصيت برجسته‌اي داشت كه او را در ميان دوستان و اطرافيانش متمايز مي‌ساخت.به رغم سن كمي كه داشت سعي مي‌كرد راهنماي دردمندان باشد و آنان را به سوي كارهاي نيك رهنمون سازد.ايشان جوان مؤمن و متعهدي بود كه در مكتب كربلا شكل گرفته بود، و براي اعتلاي اسلام پناهگاه هميشگي او مسجد و دعا بود. سيد از همان ابتدا نسبت به دردها و رنج‌هاي مردم آگاه بود.نسبت به گسترش آگاهي‌هاي ديني امت اسلامي احساس مسئوليت مي‌كرد.ايشان بر اين باور بود كه علت همه دردها و بدبختي‌هاي مسلمانان موجوديت رژيم غاصب صهيونيستي در منطقه است كه استكبار جهاني آن را در سرزمين مسلمانان كاشته است.تا خاري در چشم و تيغي در پاي اين امت باشد. يكي از نتايج دردناك وجود اين رژيم، آوارگي و بيچارگي زنان و مردان و كودكان فلسطيني است.اين مشكلات و نارسايي‌ها سيد عباس را از سن نوجواني آزار مي‌داد.او همواره بهترين و شيرين ترين لحظات عمر خود را به انديشيدن درباره سرنوشت ملت مظلوم فلسطين سپري كرد.به نشانه همدردي با ملت فلسطين و تلاش براي آزادي سرزمين‌هاي اشغالي در چندين دوره آموزش نظامي شركت كرد.از جمله دوره‌اي كه در يكي از اردوگاههاي فلسطينيان در دمشق تشكيل شده بود.پس از آن مرحله انقلاب فلسطين از مهمترين عناوين سرآمد زندگي او شده بود.اين مسئله همواره در گفتار و كردار ايشان به روشني تجلي يافت.پيوسته اخبار مربوط به فلسطين و مبارزات حق‌جويانه فلسطينيان را پيگيري مي‌كرد.شكستگي پايش در جريان دوره آموزش نظامي او را از ادامه راه انقلاب باز نداشت.سيد بر اين باور بود كه زخم بدن در برابر زخمي كه بر پيكره دين و شرف امت وارد آمده ناچيز است، به ويژه كه اين زخم از سوي دشمني سنگدل و مستكبر و متعصب و وقيح عارض شده باشد. سيد عباس به خوبي مي‌دانست كه راه سختي را انتخاب كرده است.آن قدر از عزم و شور و عشق و اراده و آگاهي و تعهد برخوردار بود، كه سراسر وجودش را سرشار از ايمان و جهاد و عقيده مي‌ساخت، به گونه‌اي كه باعث شده بود از خود نمادي از ايمان انقلابي و آگاهي و پايداري در برابر هرگونه ذلت و تبعيت بسازد. اولين گام در راه بيداري:   يكي از نقاط بارز زندگي شهيد سيد عباس موسوي ملاقات وي با امام سيد موسي صدر در سال 1968 در محله الاوزاعي در جنوب بيروت بود كه در نتيجه آن تفاهم و محبت ميان آنها ايجاد شد و سيد موسي صدر پي برد كه در برابر يك شخصيت بارزي قرار گرفته كه مي‌تواند نقش مهمي در آينده مردم خود داشته باشد لذا او را تشويق كرد وارد حوزه علميه‌اي بشود كه سيد موسي صدر در شهر صور ايجاد كرده بود و به "معهد الدرسات الاسلاميه" شهرت داشت.او به درخواست امام موسي صدر پاسخ مثبت داد و در آن مدرسه به تحصيل مشغول شد تا زماني كه اين مدرسه به مؤسسه‌اي در البرج الشمالي در جنوب لبنان منتقل شد و به اين ترتيب او از اولين طلبه‌هايي بود كه در اين مؤسسه به تحصيل مشغول شد. او در شانزده سالگي عمامه بر سر گذاشت و اين امر موجب شد، تعلق امام موسي صدر به او بيشتر شود و نيز علاقه او در گسترش معارف ديني در او تقويت شود لذا بعد از فارغ‌التحصيل شدن از اين موسسه از وي خواست به عراق رفته و دروس ديني را زير نظر شهيد محمد باقر صدر پي گيرد و همين نيز شد.... هجرت به نجف اشرف:   آنگاه اين سيد جوان، همه لذت‌هاي زندگي و خوشي‌ها را رها كرده، تا براي اولين بار به خارج از كشور هجرت كند.در حالي كه ديگران به كشورهاي اروپايي و غربي هجرت مي‌كردند، سيد به مدينه العلم پيامبر اكرم(ص)حوزه علميه نجف اشرف مهاجرت كرد تا به دامان ايمان و معرفت كه آرزوي ديرينه‌اش بود پناه ببرد.در نجف ابتدا در كلاس برخي اساتيد حوزه تلمذ كرد، و هنگامي كه به سطح دروس خارج فقه صعود كرد، به كلاس درس شهيد آيت‌الله سيد محمد باقر صدر، محبوب و مراد خود پيوست. شهيد سيد محمد باقر صدر كه چنين شخصيتي كم نظير و چنين صفاي روحي و همت عالي در تحصيل علوم ديني را در وجود سيد عباس يافت او را برگزيد و به بيت علمي خود نزديك كرد.همه راهها و گذرگاههاي علمي خود را در برابر او گشود.تا هر اندازه و در هر زمان كه خواسته باشد از آن بنوشد و خود را با آن سيراب كند.استاد هيچ گاه در پاسخ گويي به پرسش‌هاي دغدغه‌آميز شاگرد كه فكر او را اشغال كرده بود دريغ نمي‌كرد.حتي دربهاي قلب خود را به روي او باز گذاشت.به گونه‌اي كه چندين بار گفته بود عباس پاره جگر من است.البته خود سيد عباس شايستگي مهر و محبت استاد بزرگ خود را داشت.چرا كه دروس خارج و سطح را در زمان كمتر از پنج سال به پايان رساند. اولين بازگشت به لبنان 1973   به دليل اشتياق و مهر بي پاياني كه سيد عباس موسوي نسبت به خانواده و بستگان در سينه داشت، سرانجام پس از چهار سال دوري از وطن و اقامت در حوزه علميه شهر نجف اشرف در محضر علماي دين و مجتهدان بزرگ و در پيشاپيش آنان امام شهيد سيد محمد باقر صدر در تابستان 1973 به لبنان بازگشت.او آمد تا چهره‌هايي را كه دوست داشت زيارت كند و از بركت و رضاي آنها بهره ببرد و از دعاي خير آنها توشه‌اي براي آينده برگيرد و اين بار تنها به عراق باز نگشت بلكه با رفيق راه شهادتش دختر عمويش به نام خانم سهام الموسوي به آنجا رفت.اين خانم در حالي كه چهارده سال داشت با شهيد سيد عباس كه بيست و يكسال داشت ازدواج كرد و ديري نپاييد كه به ام ياسر معروف شد. بازگشت مجدد به عراق   سيد به نجف به شهر اميد و معرفت بازگشت.اين بار در كنار او قلب تپنده و چشم بيداري قرار داشت كه پيوسته در حال خدمت به او و برآوردن نيازهايش بود و سيد نيز محبت او را با مهر و توجه او را با دوستي پاسخ مي‌داد و با چشم تقدير به صبر او در برابر كمبودهاي غربت نگاه مي‌كرد. او نماد زهد و تواضع بود و با نزديكان و اطرافيان با روحيه اي والا برخورد مي‌كرد و پيوسته سعي داشت در رفتارش تعادل را حفظ كند، و از ركود و انزوا دوري نمايد و از ظواهر و تجملات زندگي بپرهيزد. يكي از كساني كه با او در نجف اشرف بود، مي‌گفت:او با درآمد كمي كه داشت با صبر و قناعت و اميد به رحمت خدا زندگي مي‌كرد.اين چكيده‌اي از سختي‌هاي زندگي سيد عباس به همراه همسر و شريك زندگي‌اش بود كه البته نه فقط ضعفي در اراده آنان وارد نكرد، بلكه از آنها انسانهايي ساخت كه به صورت جدي‌ تر در تحصيل علوم حقيقي و عرفان پاك از هرگونه رسوبات دنيوي مشغول شدند. شهيد سيد عباس با ژرف‌نگري مسير زندگي‌اش را مي‌پيمود و هيچگاه ساعتهاي زندگي‌اش را بي‌هدف سپري نمي‌كرد، و پيوسته در پي تحصيل علم واقعي و عرفان خالي از شوائب دنيوي بود، و انتخاب شهيد محمد باقر صدر از سوي سيد عباس به عنوان راهبر فكري تاثير بسزايي در شكل‌گيري زيرساختهاي فكري و صيقل يافتن شخصيت مورد نظر وي بود، لذا ما بين اين دو سيد پاك و طاهر روابط محكم و والاي روحي برقرار شد و گويي شهيد سيد عباس گمشده و آرمان بزرگ فكري خود را يافته بود.سيد فكر نوراني و ديدگاه روشن خود را در وجود شهيد صدر يافت، و شهيد صدر نيز متقابلاً احساسات و همدلي خود را نسبت به سيد عباس ابزار داشت.لذا روابط روحي عميقي بين آنها نشأت گرفت و نتيجه آن ديدارهاي پي در پي و هدفمندي بود كه طي آن شهيد صدر مسئوليت‌هايي را به سيد عباس موكول كرد. فعاليت‌هاي شهيد سيد عباس در شهر نجف اشرف   مردي همچون شهيد سيد عباس با بي حالي و بيكاري كاملاً غريبه بود و راضي نمي شد پرچم مسئوليت ايماني و جهادي را از دستش بر زمين بگذارد لذا در كنار مجاهدت در دروس حوزوي بخش بزرگي از وقت خود را براي تبليغ و ترويج اصول ديني و برگزاري جلسات بحث و بررسي امور مربوط به امت اسلامي اختصاص مي‌داد، و اين جلسات به او فرصت خوبي داد تا ملاقات‌هاي مفيدي با ديگر طلبه‌هاي كشورهاي ديگر داشته باشد و پيوسته سعي داشت، آنان را در سطح عالي از مسئوليت قرار دهد تا بتوانند به صورت هدفمند در برابر استكبار جهاني و يورش فرهنگي و غربزدگي جوامع اسلامي ايستادگي كنند و بيشتر سعي مي‌كرد، توجه طلبه‌ها را به سوي قاره سياه و مردم آن متوجه سازد چرا كه معتقد بود غرب با تمام سلطه و توان خود سعي دارد ضمن ضعيف نگه داشتن آنان همه نعمتها و امكانات طبيعي‌شان را به نفع خود به يغما ببرد. او در توجه به برادران مسلمان از جهان‌بيني بازي برخوردار بود و با تمام وجود سعي داشت، رسالت اسلامي را كه پيامي جز مساوات و اخوت ما بين بني آدم ندارد، به همه جاي اين كره خاكي برساند و با جدايي دين از سياست مخالف بود.او در دوران اقامت در عراق مردي پر جنب و جوش بود و مجدانه در همه زمينه‌ها فعاليت مي‌كرد و با مردم صبور عراق كه در زير يوغ حكام بعثي رنج مي‌كشيدند همدردي مي‌كرد و در عين حال خبرهاي مربوط به مشكلات مردم جبل عامل را دنبال مي‌كرد، كه قهرمانانه در برابر فرزند نامشروع غرب صهيونيست و مزدوران آن مقاومت مي‌كرد. مشكلات و مصائب دو ملت مورد علاقه شهيد صدر يعني ملت عراق و لبنان و بي‌توجهي جوامع بين‌المللي نسبت به بيعدالتي‌ها و ستمهايي كه در حق آنان روا مي‌شود، هسته مقاومت روحي در برابر طاغوتيان زمان و ستمكاري و شرارت بازي هايشان را در وجود او تشكيل داد و معتقد بود كه علماي روشنگر لبنان در كشورشان فعال باشند، شهيد سيد عباس موسوي شاگرد وفادار و گوش بفرمان امام خميني(ره)بود وي به تشكيل حكومت اسلامي اعتقاد داشت و معتقد بود اين وظيفه به عهده علماي دين در هر مكان و كشور مي‌باشد و با همه وجود معتقد بود كه آخرت نتيجه دنياست، و كسي كه مي‌خواهد در برزخ به نجات بشريت بپردازد بايد مسير حق و باطل را در دنيا رهبري نمايد و بين اين دو چنانچه امام خميني مي‌فرمايد)«هر چه هست باطل است»، زيرا در مفهوم اسلامي مقوله‌اي به نام پادشاه وجود ندارد چون خداي يكتا مالك مردم و معبود مردم است (ملك الناس اله الناس).از سوي ديگر آشنايي شهيد عباس با شيخ‌الشهدا راغب حرب در نجف اشرف آن دو را همچون دو روح در يك كالبد قرار داد.افكارشان يكي بود و به همين خاطر نيز عنوان شهادت در كتاب زندگي آنان مشترك شد. آن دوره بسيار سخت از تاريخ حوزه علميه نجف اشرف و ساير مراكز مقدس اسلامي عراق، و دوره پر التهاب جنوب لبنان، سيد شهيد نقش مهمي ايفا كرد، و حلقه وصل بين شهيد سيد محمد باقر صدر و سيد ناپديد شده امام موسي صدر بود و همه ساله پس از عاشورا (در ماه محرم)به لبنان مي‌آمد و امام صدر را از اوضاع حوزه علميه نجف و مشكلات ملت عراق و ظلمي كه از سوي زمامداران ظالم وقت بر آنان اعمال مي‌شد، باخبر مي‌ساخت.البته شخص سيد عباس از تعقيب و پيگرد دژخيمان صدام در امان نبود، و در سال 1978 ناچار به ترك حوزه علميه نجف و بازگشت به لبنان شد.مأموران بعثي بارها به خانه او يورش بردند و ايشان را در فشار و تنگنا قرار دادند.اين امر موجب شد سيد شهيد محمدباقر شخصاً از شهيد بخواهد عراق را ترك كند، و در يكي از روزها كه مصادف با عاشوراي حسيني بود و در آن روز طاغوت عراق دستور داده بود راهپيمايي عاشورايي مردم را بمباران هوايي كنند. در همين روز بود كه سيد شهيد در حالي كه نامه‌اي براي امام موسي صدر همراه داشت بطور مخفيانه عراق را ترك كرد. پس از خروج او بود كه مأموران صدام دوباره به خانه او يورش بردند ولي با اراده خداوند سبحان توانست از دستگير شدن و اعدام رهايي يابد و براي تكميل رسالت جهادي‌اش به لبنان بازگردد.به اين ترتيب بعد از 9 سال تحصيل علوم اسلامي در حوزه نجف اشرف شهيد سيد عباس به لبنان بازگشت و مدتي بعد خواهر و همسرش‌ ام ياسر به ايشان پيوستند. آخرين بازگشت به لبنان   سيد در حالي كه رسالتي خطير بر دوش داشت به لبنان بازگشت.رسالت او احياي اركان و اصول دين و ايستادگي در برابر طاغوت و قدرت‌هاي استكباري در هر نقطه‌اي از اين كره زمين بود، و اولين اقدام او جمع‌آوري برادراني بود كه از شهر نجف تبعيد شده بودند و براي اين منظور حوزه كوچكي تشكيل داد و نام آنرا حوزه امام منتظر (عج)نام گذاشت، و سعي كرد وقت اين روحانيون صرف پيگيري دروس ديني و حوزوي شود.اين حوزه كه در شهر بعلبك تشكيل شده بود، توانست نقش موثري در تبليغ دين در همه مناطق لبنان داشته باشد، و سيد عباس نقش پدر دلسوز و مسئول و رهبري امين براي اين حوزه داشت، و چه شبها و روزهايي را براي برآوردن نيازمندي‌هاي طلبه اين حوزه صرف نكرد و بالاخره موفق شد علما و مجاهداني را از آن فارغ‌التحصيل نمايد. پس از گذشت مدتي اين حوزه را به روي برادران سپاه پاسداران باز كرد و به دستور امام خميني(ره)براي كمك به ملت لبنان و نشر فرهنگ انقلاب اسلامي و تعاليم آن و تاسيس حكومتي كه به مستضعفين احترام بگذارد، آمده بودند همچنين هدف از آمدن آنها پايه‌گذاري بسيج مردمي بر ضد رژيم صهيونيستي و استكبار جهاني و آموزش و آمادگي آنان در برابر دشمنان اسلام بود، و اين امر، انقلاب بزرگي در مسئله مقابله با رژيم صهيونيستي ايجاد كرد و اين حوزه به اولين پايگاهي براي شكل‌گيري و توسعه نيروي انساني رزمندگان مقاومت و بسيج جوانان مسلمان و ايجاد روحيه پايداري و مقاومت و انهدام ديوارهاي ترس و رعب ايجاد شده توسط آمريكا و نيروهاي چند مليتي تبديل شد. اين پايگاه تاثير زيادي در بالا بردن روحيه نيروهاي اسلام در برابر اقدامات جهنمي و وحشيانه دشمنان و تلاش آنها براي سركوب و فرونشاندن خشم ملت‌ها و به زانو درآوردن آنان در سايه اوضاع وخيمي كه ايجاد كرده بودند داشت.مي‌توان گفت:سپاه پاسداران انقلاب اسلامي همچون قطره آبي بود، كه همه آمال و آرزوهاي ملت لبنان را در برابر ناتواني و ضعف زنده كرد، و نفسي تازه در كالبد بي‌جان اين ملت دميد. در آوريل سال 1980 حادثه دردناك شهادت آيت‌الله سيد محمد باقر صدر اتفاق افتاد، ايشان در آخرين وصيتنامه خود شهيد سيد عباس را نماينده و وكيل خود در لبنان معرفي كرده بود.شهادت شهيد صدر، اراده آهنيني در روحانيون لبنان بوجود آورد كه توانستند نقش مهمي در بيداري ملت محروم و سركوب شده ايفا نمايند. شهيد موسوي به عنوان يكي از شاگردان شجاع شهيد صدر پيوسته از مردم مي‌خواست ترس و اضطراب را از خود دور سازند.او پيوسته ديدگاهها و بيانات شهيد صدر را براي آنان بازگو مي‌كرد و مي‌گفت كه رژيم بعثي ديوار بزرگي از ترس در برابر ملت عراق ايجاد كرده است.اما من اين ديوار را با خون خود منهدم خواهم كرد.به رغم خروج سيد عباس از عراق، اما ارتباط ايشان با مردم عراق و علماي آنجا قطع نشده بود. برخي علماي عراق كه هر چند مدت يكبار به لبنان مي‌آمدند، اين ارتباط را حفظ مي‌كردند. شهيد سيد عباس با كمك و همفكري همسرش ام‌ ياسر پس از مدتي حوزه علميه الزهراء(س)را تشكيل داد، كه در آن احكام علوم اسلامي به خواهران تدريس مي شد.اين حوزه توانست زن مسلمان را از رفتارهاي باطل و افكار توهمي و بيهوده نجات دهد.زنان منطقه بقاع بيشترين بهره را از وجود اين حوزه بردند.شهيد سيد عباس به همين حد اكتفا نكرد، بلكه با توجه به اعتقاد خود مبني بر اينكه وحدت اسلامي از وحدت علماي آن آغاز مي شود، لذا سعي كرد انجمني به نام «تجمع علماي مسلمين لبنان»ايجاد نمايد و در سال 1976 اولين هسته اين تجمع در منطقه بقاع شكل گرفت.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 597]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن