واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دروغ بايد گفت يا نبايد گفت؟ نويسنده:مهدي مجردزاده کرماني< بگوييم يا نگوييم! همين اول مي خواهم بگويم که من پاسخ روشني در رابطه با اين سوال ندارم. اصلاً من که باشم که براي ديگران تعيين تکليف بکنم؟ هر کسي تکليفش را خودش مي داند. مي خواهد دروغ بگويد مي خواهد نگويد. اما من مي توانم پي آمدهاي دروغگويي را برايتان روشن کنم تا خودتان تصميم بگيريد. اما پيش از ورود به مطلب اين را هم بگويم که در نظر خيلي ها دروغ انواع و اقسامي دارد و مي گويند گفتن فلان نوع دروغ اشکالي ندارد. بعضي ها آن را با رنگ مشخص مي کنند، مثلاً مي گويند دروغ سياه و دروغ سفيد. دروغ سياه همان است که همه معنيش را مي دانند:يعني گفتن چيزي که حقيقت نداشته باشد. اما دروغ سفيد، نگفتن حقيقت و کتمان حقيقت است. مثلاً کسي از شما مي پرسد"آيا هرگز دروغ گفته ايد؟"و شما در پاسخ مي فرماييد:"دروغ گفتن خيلي بد است." در مجله موفقيت هم راجع به اين موضوع مطالبي نوشته اند!"اين دروغ سفيد است. در نظر بعضي ها اين نوع دروغ بدون اشکال است. دروغ مصلحت آميز گمانم اصطلاح دروغ مصلحت آميز را شيخ سعدي وضع کرده باشد. در باب اول گلستان، اولين داستان حکايت پادشاهي است که به کشتن اسيري (يا بي گناهي)اشاره مي کند. محکوم که هوا را پس مي بيند به زبان محلي خودش شروع به ناسزاگويي مي کند. به قول سعدي:"آن که دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد." پادشاه از وزيرش مي پرسد :"اين چه مي گويد؟"و وزير که ظاهراً آن زبان را مي دانسته است جواب مي دهد:قرآن مي خواند. آيه اي در وصف کساني که خشم خود را فرو خورند و مردم از دست و زبانشان در امان باشند." ملک دچار رقت قلب مي شود و او را مي بخشايد. در اين هنگام وزير ديگري مي گويد:"اين درست نيست که انسان در حضور ولي نعمت خود دروغ بگويد. اين شخص به پادشاه ناسزا گفت." اخم پادشاه توي هم مي رود و رو به وزير دومي مي گويد:"من دروغ او را بيشتر از راستي که تو گفتي پسنديدم. زيرا او از روي پاکدلي و براي اين که جان انساني را نجات دهد دروغ گفت و تو از روي بدجنسي و حسادت و براي اين که او را ضايع کني حقيقت را بيان کردي، که گفته اند دروغ مصلحت آميز بهتر از راست فتنه انگيز." اين داستان سعدي است، اما بد نيست که به چند نکته توجه کنيم. اول اين که در داستان پاي جان انساني در ميان است و وزير براي حفظ مصلحت خودش دروغ نمي گويد، بلکه براي مصالح مملکت و حفظ جان يک انسان حقيقت را پنهان مي کند. دوم اين که سعدي عقيده خودش را نمي گويد بلکه مطلب را از زبان پادشاه نقل مي کند. سوم اين که پادشاه هم نظر خودش را نمي گويد، بلکه از ديگران نقل قول مي کند:"که گفته اند دروغ مصلحت آميز بهتر از راست فتنه انگيز". ملاحظه مي فرماييد که شيخ در اين مورد چه قدر محتاط است. چوپان دروغگو دروغ باعث سلب اعتماد ديگران مي شود. داستان چوپان دروغگو را همه شنيده اند و تکرار آن موردي ندارد. مردم به کسي که دروغ مي گويد بي اعتماد مي شوند، به طوري که بعد از آن اگر آن شخص حقيقت را هم بگويد کسي باور نمي کند. ما نياز به اين داريم که طرف اعتماد باشيم. اين موضوع در کار و تجارت بيشتر خودش را نشان مي دهد. شرکتي در رسانه هاي گوناگون کالاهاي خود را تبليغ مي کند. شما يک نمونه از آن کالاها را مي خريد. اگر خلاف آن چيزي بود که تبليغ کرده اند به مابقي کالاهاي آن شرکت هم بي اعتماد مي شويد. روابط تجاري بازرگانان هميشه بر اساس اعتماد متقابل است. توي بازار، اين حاج آقا به آن حاج آقا زنگ مي زند که فلان کالا را برايش بفرستد. چند ساعت بعد، جنس در انبار حاج آقاي اولي است. فردا هم حاج آقاي دومي شاگردش را مي فرستد و چکي به مبلغ چندين ميليون تومان از او مي گيرد. اگر اعتماد نباشد، حتي چک و سفته هم بي ارزش است. خود من با بعضي از اين حاج آقاها سر و کار دارم. خيلي ها هرگز حرفشان دوتا نمي شود، والا اعتماد از بين مي رود. بدون اعتماد کارهاي بازرگاني دشوار و حتي غيرممکن مي شود. دروغ روي دروغ يک اشکال اساسي اين است که معمولاً دروغها برملا مي شوند. مي گويند خواب، خواب مي آورد و پول، پول. اضافه کنيد که دروغ هم دروغ مي آورد. به اين مکالمه تلفني توجه کنيد: آقا:سلام خانم. آقاي رييس تشريف دارن؟ خانم:خير... يعني جلسه دارن. آقا:ديروز هم که جلسه داشتن و گفتن که خودشون زنگ مي زنن، ولي نزدن. خانم:آخه ايشون کارشون خيلي زياده. آقا:من ديروز يک ساعت به پايان وقت زنگ زدم، فرموديد تشريف بردن. کسي که کارش زياد باشه يک ساعت به آخر وقت نمي ره خونه. مي مونه کارشو انجام مي ده. خانم:ديروز يه موقعيت استثنايي بود. برادرشون مريض بودن. ناچار شدن ايشونو ببرن بيمارستان. آقا:برادرشون رو که من ديروز توي خيابون ديدم، چيزيشون نبود. خانم:ببخشيد، منظورم پسرعموشون بود. آقا:پسر عموشون؟ همون که توي اداره ما کار مي کنه؟ دروغ روي دروغ... رسوايي روي رسوايي! معمولاً کساني که دروغ مي گويند، براي لاپوشاني يک دروغ ناچار مي شوند چندين دروغ ديگر بگويند. آخز هم همه اش برملا مي شود! بي اعتمادي به ديگران اشخاص دروغگو همه را مانند خودشان دروغگو مي پندارند و لذا به ديگران بي اعتماد مي شوند. ابتدا براي اين که دروغگويي خودشان را توجيه کنند، مدعي مي شوند که همه دروغگو هستند. بعد کم کم خودشان هم موضوع را باور مي کنند. يا اين که با خودشان مي گويند:"وقتي که من مي توانم به اين راحتي دروغ بگويم، لابد ديگران هم مي توانند."در اين زمينه خاطره اي دارم که مجال بيان کامل آن نيست، اما به طور خلاصه در شغل خود با کسي هميشه سر و کار داشتم که بدقول بود و کار را به موقع تحويل نمي داد. يک روز به او گفتم:"شما تا به حال خيلي به من لطمه زده ايد. هيچ وقت فکر کرده ايد که من بر اساس قول شما به ديگران قول مي دهم و وقتي بدقولي مي کنيد من هم در نظر ديگران بي اعتبار مي شوم؟" گفت:"اي آقا! شما انگار از کره مريخ تشريف آورده ايد و توي اين جامعه زندگي نمي کنيد. بابا توي اين مملکت همه به هم دروغ مي گويند و بدقولي مي کنند." (ملاحظه فرموديد؟!) گفتم:"ما چه کار به کار مردم داريم؟ جامعه من شما هستيد و جامعه شما من. آيا من تا به حال پولتان را دير داده ام؟ آيا تاکنون با شما بدقولي کرده ام؟ گفت:" خير" گفتم:"پس شما هم با من بدقولي نکنيد." مدتي سکوت کرد. بعد گفت:"بسيار خوب. حرفتان را قبول کردم. ولي بفرماييد با بقيه مردم چه کنم؟"گفتم:" همان کاري را بکنيد که من با شما کردم."و عجبا که سالها از اين موضوع گذشته است، اما از او بدقولي نديده ام. در حال حاضر او خوش قول ترين آدمي است که با وي سر و کار دارم. بي اعتمادي به خويش- ضعف حافظه اشخاص دروغگو کم کم به خودشان هم بي اعتماد مي شوند. مثلاً وقتي به کسي قولي مي دهند، خودشان هم نمي دانند که آن را انجام خواهند داد يا خير. به عبارت ديگر اعتماد به نفسشان ضعيف مي شود. اشکال ديگري که در اثر دروغ پديد مي آيد ضعف حافظه است. مي گويند:"آدم دروغگو کم حافظه مي شود."و اين سخن داراي حقيقتي است. دليلش واضح است. حقيقت هميشه يکي است و لذا به خاطر سپردنش آسان است. تصور کنيد فقط يک خانه از حافظه شما را اشغال مي کند. اگر در مورد آن به کسي دروغ بگوييد، ناچاريد خانه ديگري هم به آن اختصاص دهيد. با افزايش خانه ها کم کم يادتان مي رود به هر کسي چه چيزي گفته ايد. فرض کنيم متولد سال 50 باشيد، ولي براي اين که خودتان را جوان تر نشان دهيد به بعضيها گفته ايد 52 و به بعضي 54 و55 و از اين قبيل. حالا وقتي با يکي از آن اشخاص رو به رو مي شويد، چون بار حافظه را سنگين کرده ايد مشکل است که به خاطر آوريد چه دروغي به او گفته ايد. عيبهاي دروغ بسيار است و اگر کمي فکر کنيد شايد يادتان بيايد که تاکنون بابت همين دروغ چه خسارتها ديده و چه رسوايي ها کشيده ايد. اما اين که افراد موفق از راه دروغگويي به نان و آب رسيده اند، شايعه اي بيش نيست. شايعه اي که افراد ناموفق ساخته اند تا بر ضعف هاي خودشان سرپوش بگذارند! منبع:نشريه موفقيت، شماره 185
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]