واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
و باز هم ترسيده ايم! نويسنده: سعيد جعفريان اكران موفق فيلم «پديده غيرعادي 2» نشان مي دهد كه فرمول هاي جديد سينماي وحشت درست كار مي كنند. آيا فيلم هاي ترسناك واقعاً ما را مي ترسانند؟ شايد نه! شايد آنها ما را فقط هيجان زده مي كنند. بسياري از ما اگر رخ به رخ با آقا يا خانم «جن» برخورد كنيم، قالب تهي خواهيم كرد اما ديدن همان آقا يا خانم روي پرده تجربه اي هيجان انگيز است. ديدن فيلم ترسناك، مثل ترن سواري در شهربازي است. امن و هيجان زا. اما آيا هنوز فيلم های ترسناك 50 سال پيش، آدرنالين خون ما را بالا خواهند برد؟ نه! چون ما به تدريج به همه چيز خو مي كنيم. به همين علت است كه سينما در گذر زمان چندين و چند بار روش هايش را براي ترساندن مردم عوض كرده است. ما ديگر از ديدن جن گير (ترسناك ترين فيلم تاريخ سينما به روايت مجله پيپل) نمي ترسيم اما با ديدن «پديده غيرعادي»، شب ها به سختي خوابمان مي برد. خب، اين يعنی تغيير. تغيير تاكتيك سينما براي ترساندن ما. اين مطلب به بهانه اكران فيلم «پديده غير عادي 2» قصد دارد مروري كوتاه بر اين تاكتيك ها و تغيير رويه ها داشته باشد. مي خواهيم گشتي كوتاه در تاريخ سينماي وحشت بزنيم و سر آخر دريابيم كه سينماگران چگونه مي توانند در عصر جديد باز هم ما را از «پديده هاي غيرعادي» بترسانند. عصري كه در آن واقعيت ترسناك تا حد خطرناكي به ما نزديك شده است. حد فاصل بين گوشي موبايل تا عنبيه مان. صامت: عصر معصوميت فيلم هاي ترسناك ابتدايي، حالا آن قدر ساده و حتي خنده دار به نظر مي رسند كه به زحمت مي توان تصور كرد كسي با ديدن اين آثار بترسد. اين فيلم ها تنها با تكيه بر آثار مكتوب ترسناك قرن نوزدهمي، گريم هاي اغراق آميز، تروكاژهاي بسيار ابتدايي (مثل ناپديد شدن ناگهاني كاراكترها از ميان پرده عريض نمايش)، استفاده از لوكيشن ها و ادوات ترسناك (تابوت، نعش كش، جمجمه و...) گريم هاي سنگين و بازي هاي شديداً اغراق شده، تلاش مي كردند به صرف تصوير كردن جن و پري تماشاگرانشان را بترسانند. شكفت آنكه كاملاً هم موفق بودند. شايع است كه فيلم «نوسفراتو، سمفوني وحشت» اثر مورنائو به علت ترس بزرگي كه در دل اهالي برلين انداخته بود با حكم شهردار از پرده ها پايين كشيده شد. اين فيلم با همان تدابير ابتدايي و حالا خنده آور، ساخته شده بود و تماشاگر را تا سرحد مرگ مي ترساند. خب پر بي راه نيست كه تماشاگر آن زماني اين فيلم ها را تماشاگري معصوم بناميم. تماشاگري كه هنوز نتوانسته شعبده تصوير متحرك را درست هضم كند، قطعاً از ديدن موجودي ترسناك بر پرده قالب تهي مي كند. اين تماشاگر هر آنچه را كه روي پرده ببيند با عمق جانش مي پذيرد و باور مي كند. او از خود مي پرسد مگر انساني كه روي پرده نقش بسته واقعي نيست؟ پس چرا اين هيولا واقعي نباشد. ترساندن چنين تماشاگر معصومي اصلاً كار سختي نبود. ناطق ابتدايي: اعجاز كارگرداني بعد از گذشت چند سال مردم بالاخره به سينما عادت كردند. آنها ديگر به صرف ديدن تصاوير متحرك هيجان زده نمي شدند و پول بليت نمي دادند. آنها ديگر فهميده بودند كه آنچه بر پرده مي بينند واقعيت نيست، بلكه دروغي است حاصل ذوق كارگردان و گروهش. اين تماشاگر حالا هوشيارتر، ديگر با آن ترفندهاي قديمي نمي ترسيد. پس سينما هم براي ترساندن مخاطبانش رنگ عوض كرد. كارگردانان پيشرويي مثل فريتز لانگ، كونگ ويدور و هيچكاك با ابداعات بي شمارشان در كارگرداني بالاخره موفق شدند باز هم تماشاچي ها را در سالن هاي سينما جان به لب كنند. آنها فهميده بودند كه سبك دكوپاژ يك اثر، باعث تلقين حس مشخصي به مخاطب مي شود. لانگ فهميد كه اگر دوربينش هيولا را نشان ندهد ترسناك تر است، ويدور به ارزش تقطيع سريع و تدوين تند شونده در ايجاد دلهره پي برد و هيچكاك با حركات مستقل و رعب آور دوربين، تماشاگرش را به مرز جيغ كشيدن رساند. در اين بين، ظهور صدا هم بعد ديگري به ترسناك ها داد. افكت هاي صوتي ترسناك و همراهي موسيقي دلهره آور امان مخاطب را مي بريد و او را در فيلم غرق مي كرد. كارگردان ها كه حالا ديگر به ابزار كاريشان مسلط شده بودند تماشاگرشان را با ملغمه اي از داستان هاي رعب آور (كه حالا به مدد صدا راحت تر هم بيان مي شدند) تكنيك هاي فكر شده تصويري و حاشيه صوتي حساب شده به اوج هم ذات پنداري مي رساندند و مي ترساندند. در كاتالوگ تبليغاتي «ام» اثر فريتز لانگ براي قلب مخاطبانش اظهار دلسوزي شده بود. «كينگ كنگ» ويدور ركورد فروش را شكست و فيلم هاي دلهره آور دوران انگليسي هيچكاك كارگردانش را تبديل به يك ستاره و برند تبليغاتي كرد. خب اينها يعني اينكه فيلم هاي ترسناك هنوز هم مي ترساندند. شايد با شدتي بيش از گذشته. عصر طلايي: ترس در همين نزديكي جنگ دوم جهاني شادي را از جهان گرفت. واقعيت پيرامون از هر فيلم ترسناكي هراسناك تر بود. بمب هاي واقعي، ترسي واقعي داشتند و در اين شرايط، هيولاهاي روي پرده بيشتر خنده آور بودند تا ترسناك. ژانر، دچار افت فاحشي شد. كمپاني ها ديگر براي ساختن فيلم ترسناك پول خرج نمي كردند چرا كه مردم حالا نمي ترسيدند. اما با گذشت چند سال از جنگ دوم جهاني، جوانه هاي شكل جديدي از فيلم هاي ترسناك، سر از مخروبه هاي جنگ برآورد. 15 سال بعد از جنگ، هيچكاك با «رواني» اش ترس را به اصيل ترين شكل ممكن به گيشه ها بازگرداند. استاد دلهره اين بار اما از روشي متمايز براي ترساندن مخاطب استفاده كرد. او در «رواني» داستان قاتل ديوانه اي را روايت كرد كه با ظاهري عادي، زنان عادي شهري عادي را سلاخي مي كرد. هيچكاك فهميده بود كه اگر از مخاطبش امنيت را بگيرد او را خواهد ترساند. پس داستان «رواني» را در زمان حال روايت كرد. او با اين كار به مخاطبش هشدار مي داد كه قاتل فيلم در همين زمان و در مكاني شبيه به همين مكان دست به جناياتي چنين هولناك مي زند. او اعتماد را از مخاطبش مي گرفت و در واقعيتي جعلي غرقش مي كرد. مخاطب «رواني» با ديدن قربانياني تا اين حد آشنا و هيولايي تا اين حد عادي، تا بن دندان به خود مي لرزيد و پيش خود مي انديشيد كه نكند قاتل روي صندلي بغلي به انتظار نشسته باشد. موفقيت اين فيلم جرقه اي شد برای فيلم هاي بسيار موفق ترسناك در دهه هاي 60 و 70. مي گويند عصر طلايي ژانر، با اكران فيلم «شب مردگان زنده» اثر جورج اي رومر، آغاز شده است. اين فيلم به همراه «بچه رزماري» اثر بي همتاي رومن پولانسكي، در پيروي از فيلم راهگشاي «رواني» روش هايي يكسره متفاوت براي ترساندن مخاطب حالا ديگر مقاومت تر برگزيدند. گرچه موجوداتي شبيه زامبي ها و فرقه هاي شيطان پرستي در فيلم هاي پيش از 1968 هم وجود داشتند اما رومرپولانسكي اين هيولاها را وارد زندگي عادي كاراكترهايشان كردند. زندگي هايي كه به شدت به زندگي مخاطبانشان شبيه بود. اگر در گذشته ترس تنها به سراغ آنهايي مي آمد كه در نقاط ترسناك و دوردست زندگي مي كردند، رومر زامبي ها را در دل شهري مدرن به جان آدم ها انداخت و پولانسكي زني بسيار عادي را تصوير كرد كه در قلب آمريكاي آشنا، شيطان را باردار است. اين چرخش گستاخانه محتوا، ترسناك ترين هيولاها را با زندگي عادي مردم پيوند داد و آنها را از هر زماني بيشتر ترساند. اين فرمول آن قدر قوي بود كه به مدت لااقل 15 سال گيشه ها را به تسخير ترسناك ها درآورد. «كشتار با اره برقي در تگزاس»، «آواره ها»، «طالع نحس»، «جن گير»و... مردم را بيش از هر زماني در تاريخ سينما، ترساندند. اما آنها همه مديون نابغه اي بودند كه با «رواني» اش به ما گوشزد كرد، ترس در چند قدمي ماست. عصر ما: هندي كم و ديگر اهريمنان در اواسط دهه 90، با ظهور اينترنت، سطح درك عامه مردم از محيط پيرامون جهشي خيره كننده پيدا كرد. حالا مخاطب سينما، تماشاگري بسيار باهوش بود كه به سختي گول مي خورد. او آن قدر به محيط اطرافش احاطه داشت كه ديگر از هيولاهاي ساختگي نمي ترسيد. اما اين پايان ماجرا نبود. اين بار ترس از جاي غريبي جوانه زد. با اكران فيلم «پروژه جادوگر بلر» در اواخر دهه 90، تماشاگران شكل جديد و بديعي از ترس را تجربه كردند. اين فيلم بسيار كم خرج، اين بار با ادعاي مستند بودن وارد كارزار شد. در تبليغات فيلم ادعا مي شد كه اين فيلم بر اساس فيلم هاي ضبط شده گروهي سه نفره است كه براي پيدا كردن جادوگر بلر به جنگل هاي سياتل رفته اند. ترس حالا از هر زماني واقعي تر بود. مردم فيلمي ويدئويي را مي ديدند كه حتي كارگردان هم نداشت. «جادوگر بلر» كه تنها 20 هزار دلار خرج برداشته بود، 22 ميليون دلار فروخت. مردم از ديدن اين فيلم مستند به شدت ترسيدند. هفت ماه بعد از اكران بود كه گروه سازنده لب به اعتراف گشود و فرمول جديدش را لو داد. آنها اعتراف كردند كه حتي يك فريم از فيلمشان مستند نيست و آنها آن را كاملاً از روي سناريويي از پيش تعيين شده ساخته اند. اين اعتراف تبديل به فرمول ترسناك هاي عصر ما شد. فيلم هايي نظير «پديده غيرعادي» كه انگار از لابه لاي فيلم هاي خانوادگي اي كه با يك هندي كم معمولي ضبط شده اند سر برآورده اند. با ديدن فيلم «پديده غيرعادي» قطعاً به قدرتمندي اين فرمول پي خواهيد برد. برخي از آنها حتي اسم عواملشان را هم در فيلم ها نمي زنند. در تجربه هايي راديكال تر، برخي از آنها حتي در سينما هم نمايش داده نمي شوند و ترجيح مي دهند از طريق بلوتوث مخاطبانشان را پيدا كنند. حال ترس ديگر واقعاً به ما نزديك شده، آن قدر كه ما بايد به هراس دكمه ركورد دوربين خانگي مان را روشن كنيم. اما چند سال بعد قطعاً ما به اين روش هم خو خواهيم كرد ولي سوال اينجاست كه سينماي ترسناك آينده از چه راهي گلويمان را خواهد فشرد. هيولاي آينده شايد تنها پنج سانتي متر با ما فاصله داشته باشد. از حالا بايد سينماي سه بعدي را جدي گرفت. منبع:همشهری جوان شماره 287 /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 553]