واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: خاورميانه؛ تسليحات و پارامترهاي قدرت
اشاره:
با توجه به حجم بالاي مبادلات تسليحات در خاورميانه به نسبت ديگر مناطق دنيا، تكيه بر آن به عنوان عنصر اصلي قدرت و تلاش براي نوسازي و بهبود سلاحها، در اين مقاله تلاش ميشود پس از بيان قدرت نظامي به صورت نظري، ريشههاي توجه بيش از حد به آن بررسي شود.
نقطه تمركز تشريح تحولات نظامي منطقه از سال 2005 تا 2008 است.
با توجه به نوع مباحث، به نظر ميرسد سنت فكري واقعگرايي بخصوص واقع گرايي جديد كه از محوريت دولتها به عنوان يگانه بازيگر در سطح جهان كاسته است، توضيح دهنده خوبي به عنوان بينش و رهيافت اصلي در اين مكتوب باشد.
***
مقدمه:
در ابتدا بايد علل و لزوم دست يابي به قدرت نظامي بيان شود كه در طول تاريخ حيات بشر كسب قدرت بخصوص با بعد نظامي آن به عنوان يك نياز اساسي مطرح شده است و افراد در نقش فردي خود، مسئولان خانواده يا قبيله، گروه و كشور هميشه به دنبال كسب، حفظ و افزايش قدرت نظامي خود بودند. اين امر در ابتدا به صورت يك امر حياتي به دليل لزوم تسلط بشر بر طبيعت به عنوان يك نياز واقعي مطرح شد، اما پس از تشكيل واحدهاي مختلف بشري كه زندگي مشترك را با هم تجربه كردند، قدرت سازي در بعد نظامي و بروز جنگ، بيشك ناشي از خودبيني و غرور شده است كه علت اصلي از اين امر در گذشته به دليل عدم ارتباط، همكاري و محصور ماندن در مرزهاي خود و فقدان شناسايي جغرافيايي، نبود شناخت از يكديگر و خود بزرگبيني بود.
اين مساله را تقريباً در كليه جوامع گذشته شاهد بوديم و هر كدام از آنان خود را بهتر، كاملتر و باهوش تر از ديگران مي دانستند. ناميدند، از آن جا كه زبان و عادات هنديان را نميدانستند مورد تحقير قرار ميگرفتند، نجس به شمار رفته و حتي از بعضي حيوانات نيز پستتر محسوب ميشدند.>
به همين جهت است كه امروزه علت مذكور، يعني نبود شناخت و تحمل يكديگر در جوامع توسعه يافته، عاملي براي شروع جنگ و درگيري نيست، اما در اكثر جوامع آسيايي و آفريقايي هنوز اين تصورات به شكلهاي مختلف وجود دارد، هر چند كه غرور و ميل به فزونخواهي هم چنان در نهاد انسانها نهفته است و چون عاملي است، از گوهر انسان ها بيرون نميرود و بايد طمع موجود در نهاد انسانها با قانون و اجتماع فروكش كند.
اين تصورات كه به دليل تكرار و تبليغ از سوي عدهاي به شكل باورهاي غيرقابل رخنه تبديل شده، عاملي مهم در آغاز درگيري هاي گسترده بود، زيرا هر گروهي با استناد به هويت و فرهنگ خود با بينشي غلط كه خود را يگانه محور آفرينش ميداند! سعي در غلبه بر ديگران و تحت كنترل درآوردن آنها ميكرد، چنان چه خداوند خود را برتر از ساير خدايان فرض ميكردند، يهوديان، يهوه را يگانه خداوند عالم و خود را قوم برگزيده الهي تصور كرده و ساير اقوام و مذاهب را تحقير ميكردند و تعدادي از شاهنشاهان ايراني، خويش را از نژاد عالي دانسته و از طرف اهورا مزدا خود را مامور اداره جهان ميپنداشتند، يونانيان به تمدن خود مغرور و ديگران را وحشي و بربر ميپنداشتند> و يا بايد به شعار مسيحيت اشاره كنيم كه بوده است.
هم چنين نزد عده زيادي از يهوديان، با استناد به روايات و آيات كتاب مقدس، كشتن ديگران مجاهدت در راه خدا محسوب ميشود. متاسفانه اين تصورات هم چنان دوام داشته و با قوت بيشتري ادامه يافته است. نمونه بارز آن صحنه تاسفآوري است كه در آن دو دختر نوجوان يهودي ساكن اسرائيل در حال نوشتن يادگاري براي كودكان مسلمان لبناني بر مهماتي كه به سمت آنان شليك ميشود، هستند، با اين مضمون كه
خاخام سرهنگ! در مقاله مينويسد:
آنان با اين عقايد به اذيت و آزار مردم مظلوم فلسطين و لبنان ميپردازند. بيشك اين اعتقادات از نبود مطالعه و غور در تاريخ با بينشي انساني ريشه ميگيرد.
سه شنبه 7 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 293]