محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829216142
نقش اسطوره درادبيات کهن
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن sara-l28th November 2008, 01:02 AMبه طورکلي دربارهی آثار «هومر» و «فردوسی » و نيز از اسطورهها و برگزيدگان دو ملت سخن بسيار گفته شدهاست تا در ورای آن؛ « بزرگی»؛« شرافت»؛«جوان مردی»؛«انسان دوستی»؛«گذشت»؛«ميهن پرستی» و بسياری ديگر از محسنات انسانها مورد ستايش قرار گيرد.آن چه در ادبيات کهن ؛ به خصوص درآثار ماندگار و جاوداني چون «ايلياد» و «اديسه»ی هومر و«شاهنامه»ی فردوسي به نحو بارزی به چشم ميخورد؛ روح حماسي؛ سلحشوری و فداکاری؛ جنبهی اساطيری؛ نوع نگاه و ديد انسانها به جهان؛ همراه باجنبههای تغزلی؛ عاشقانه و غنايی آنهاست.به عبارتی؛ آن چه ازآن به عنوان «فلسفه زندگي» نام برده میشود. وجه تمايز چنين آثاری است که ضرورت مطالعات و تعمق آنها را دوچندان ميکند. بي شک با يافتن وجوه مشترک تفکر بينش وانديشهی انسانها در شرايط و دورانی خاص که دراين جا؛ دو خاستگاه انديشهای شرق وغرب است؛ ميتوان به روح ملتها دست يافت وهمبستگي بشر را رقم زد. چه؛ اين آثار نه تنها در زمرهی آثار بزرگ و جاويدان ادبيات ملي هر کشوری محسوب میشوند؛ بلکه تداعي کنندهی روح جمعي مردم آن سرزمين نيزهستند که در ادبيات و آثار فکري و فلسفي هر قوم و ملتي نمود عيني پيدا کردهاند. اين بينش اساطيری اما؛ با اين که کاري با امورعقلي ندارد؛ گويي فريادی است رسا و بلند. چرا که تاحدی به سبب همين اسطوره پردازی است که «وحدت» يک قوم حفظ ميشود و شخص؛ هويت و اصالت و مفهوم ملي و اجتماعي مييابد و از همه مهمتر باعث ميشود تا حرکتي لازم درهر قوم و ملتي به وجود آيد.دراين ميان اما؛ اسطورههای حماسي از جایگاه خاصي برخوردارند. خاستگاه چنين اسطورههايي هرچند توام با تمام مشخصاتي است که ذکر شد و نيز در ادامه خواهد آمد؛ منشا اجتماعي نيز دارد. ازاين جهت است که ميبينيم هرگاه قومي مورد تاخت وتاز دشمن قرارگرفته؛ هرگاه موجوديت و هويت فرهنگي و اجتماعي آن به خطر افتاده؛ آن قوم به اسطوره سازی پناه بردهاست تا بدين وسيله خلا ناشي از نبود يک منجي را که بتواند از انحطاط و اضمحلال ارکان فرهنگي؛ ملي؛ سياسي؛ اقتصادی و اجتماعي آن قوم جلوگيری کند سامان ببخشد.سامسون» قهرمان افسانهاي قوم يهود که درتورات آمده؛ به اين سبب ظهورميکند تا عليه نيروهای متجاوز و سرکوبگر؛ سدی شود و«اورشليم» و قوم «بني اسراييل» را نجات دهد. يا«نيبلونگن»ها بزرگترين حماسهی مردم «ژرمن»؛ به عقيدهی بسياری عکس العمل اروپای شمالي در برابر شکست و منکوب شدن مردم اين سرزمينها به دست «هونهای سفيد» است . «ايلياد» و «اديسه» نيزکه در قرون نهم و هشتم ق.م به طور پراکنده سينه به سينه جريان داشت به واسطهی جنگهای خونين و ويرانگر يونانيان بهوجود آمدهاست.همان طورکه شاهنامه هم مبارزات ايرانيان را با بيگانگان به تصوير ميکشد و در واقع ادعانامهای است عليه تسلط ترکان غزنوی برسرنوشت اقوام ايراني که در جنگهای ايران و توران متجلي ميشود و...نيز داستان «ضحاک» و«فريدون » که مقابلهای ديگر به حساب ميآيد. ميدانيم اساساً حماسه؛ تحقير مرگ است و مرگ را باغرور درآغوش گرفتن به خاطر يک آرمان؛ خود حماسهای است بس شگرف وعظيم. ازطرفي؛ ازآن جا که هر قومي آمال و آرزوهای خود را در اين پهلوانان اساطيری ميبيند؛ چنين برداشتي زندگي را نيز مورد ستايش قرار ميدهد و لذت بردن؛ شادی و سرخوشي را ارج مينهد. يک انسان معمولي وقتي درمقابل مصايب قرار ميگيرد خود را ميبازد. حال اگر از آينده وسرنوشت خود نيز با خبر باشد؛ به طور حتم دچار پريشاني خاطر ميگردد؛ اين موضوع براي قهرمان اسطورهای؛ به نحو ديگری جلوه ميکند. او در اين حالت حتا به خود اجازهی بازگشت نداده و تن به خطر ميدهد. ازاين روست که ميبينيم در ايلياد «هکتور» پهلوان تروا؛ بااين که از فرجام زندگي خود مطلع است و با اين که از رای و ارادهی خدايان بوالهوس؛ نيک خبر دارد و ميداند که از جنگ تن به تن با«آشيل» زنده بيرون نخواهد آمد؛ اما دلاورانه قدم به پيش گذاشته به مقابله با حريف ميشتابد. يا درشاهنامه؛ «رستم» که خود از رويين تن بودن «اسفنديار» اطلاع دارد و خوب ميداند که يک انسان خاکي هرچند نيرومند و پرزور باشد؛ بدون اتکا به نيروهای فوق بشري قادر نخواهدبود اسفندياررا مغلوب کند؛ با وجود اين تن به خفت و اسارت نميدهد و نبرد با جوان برومندي چون اسفنديار و کشته شدن به دست اورا به تسليم شدن بدون قيد و شرط ترجيح ميدهد. که گويد برو دست رستم ببند نبندد مرا دست چرخ بلند که چرخ ار بگويد مرا کاين بنوش به گرز گرانش بمالم دوگوش sara-l3rd December 2008, 12:14 AMبه راستي که حماسه و حماسهسرايي؛ وراي افسانه بودناش؛ غيراز اين نيست وهدفي جز برانگيختن حس شجاعت و ميهنپرستي در آدميان ندارد. انسان معمولي گاه به پستيهايي تن ميدهد و يا در برخورد با پديدههای پيراموناش چنان رفتاری دارد که با چنين ايدهآلهايي؛ فرسنگها فاصله ميگيرد. چنين فاصلههايي است که به تدريج ميتواند افراد يک ملت را ازفرهنگ ملياش دورکرده و روح جمعياش را آلوده سازد.انسان حماسي اما؛ انساني که آرماني او را هدايت کند فاسد نميشود. چنين انسانهايي البته در تمام قرون و اعصار حضور دارند و مايهی مباهات يک ملتاند تا عليه ظلم و ستم؛ ناجوانمردی وخودخواهي حاکمان؛ روباه صفتي؛ تبعيض طبقاتي؛ جنگ و کشورگشايي مبارزه کنند. اساساً تاريخ چنان ساخته شدهاست که براي پيشرفت آن؛ قهرماني ضرور است. زيرا هميشه پيروزي امر نو؛ با تلاشهای سخت همراه است. نه نيروهاي کهن از سيطره و امتياز خويش آسان دست بر ميدارند و نه نظامات نو به آساني استقرار مييابند. ازاين رو پهلوانان اساطيری با فلسفه و برداشتي خاص به وجود آمدهاند. «رستم»؛ «اسفنديار»؛ «آشيل»؛ «زيگفريد»؛ «سامسون»؛ «هرکول»؛ «سهراب»؛ «هکتور» و...همه وهمه به مرگ تن دادهاند؛ ولي به زندگي با ذلت سر فرود نياوردهاند. به همين جهت ميتوان گفت حماسهها واسطورهها درسي است بر نبرد؛ مقاومت؛ زندگي؛ و...نحوهی مردن . به طورکلي افسانهها واسطورهها بيانگر فرهنگ و تمدن هر سرزمين و قومي هستند و درواقع راه و روشي براي زيستن و موثر بودن؛ که درقالب شخصيتهای تاريخي و اسطورهای ظاهرميشوند. بررسي و مطالعهی همين سرنوشت مشترک پهلوانان جاوداني موضوع بسيارمهم و جالب توجهي است که توسط روانشناسان؛ اسطورهشناسان و کارشناسان متون نوشتاري کهن بارها مورد توجه و موشکافي قرارگرفته است. بحث پيرامون چنين تحليلي اما؛ درحوصلهي اين نوشتارمختصر نيست. در اين جا تنها به عنوان نمونه نگاهي ميافکنيم به دو تن از اين اسطورهها ومقايسهی آنها تا از خلال آن؛ بتوانيم بحثي داشته باشيم پيرامون آثار جاوداني و سترگ «هومر» و«فردوسي». اما قبل از آن؛ ذکر اين نکته نيز حايز اهميت است که در ادبيات کهن بسياری از ملل؛ در اساطير؛ افسانه ها؛ باورها و داستانهايشان؛ بارها از رويينتنان افسانهای نيز سخن به ميان آمده است. پهلواناني که نامشان به عنوان سلحشوراني بينظير؛ نام آور و فوق متهور ذکر شدهاست. اين رويينتنان اسطورهاي و فوق انسانها اما؛ متعلق به يک قوم؛ ملت؛ نژاد و منطقه نيستند؛ بلکه تقريبا درهمهي اقوام وجود دارند.علتاش را ميتوان در آرزوي بشر به حيات جاويد؛ بيمرگي و جلوگيري از آسيب پذيري وعدم؛ جست وجو کرد. بشر در طول زندگي خود همواره به دنبال دستاويزهايي بوده که خود و زندگياش را درمقابل طوفان حوادث حفظ کند. حتا اين مساله؛ درکتب مقدس و اديان بزرگ نيز مطرح شده است. دراعتقادات زرتشتيان؛ زرتشت نزد خدای «اهورامزدا» رفته و از او خواستارعمرجاوداني ميشود. درتورات ازسامسون؛ و در قرآن-درسورهي کهف-ازچشمهي آب زندگاني صحبت ميشود که هرکس از آن بنوشد آسيبناپذير خواهد. به اين ترتيب اسطورههای رويين تن؛ افسانهها و رواياتي هستند که تمام خصايل و آرزوهای ايده آل بشر را يک جا در وجود شخصيتي جای ميدهند و چنين شرايط ذهنيای؛ درادبيات دوران مختلف نمود يافته و مييابد و بشر سعي کرده تا به اين خواستهاش درعرصهی عيني برسد. شرايط ذهنيای چون «ناجي»؛ «ايثاربرای ديگران»؛ «تحقق عدالت اجتماعي»؛ «مقابلهي بيامان با هرگونه ظلم وستم» و...بنابراين دغدغهی چنين مشخصاتي را شامل ميشود.حال سوال اين است؛ با تمام اين بحثها چگونه ميتوان قبول کرد به زعم مسايل اخير در ادبيات ايران که عدهای پرچمدار آنند؛ ادبيات داستاني و شعر از «اجتماع » و «سياست» و مسايل مربوط به «مردم» يا نگاه جامعه شناختي و مردمشناسي دورمانده و توجه صرف به فرم؛ جای آن را بگيرد؟ که خود البته مقولهای است ديگر و بحث ديگری را ميطلبد. sara-l4th December 2008, 10:53 PMآن چه از شاهنامه برميآيد؛ رستم در دوران سلسلهی «پيشدادی» متولد ميشود. البته تولد؛ مرگ و طول زندگي او در شاهنامه روشن نيست. به ظاهرکه بايد عمرنوح داشته باشد؛ زيرا سلطنت چندين پادشاه را به خود ميبيند. طبق گفتهی شاهنامه، پدربزرگ رستم يعني «سام» سپهسالار ارتش «منوچهر»؛ پنجمين پادشاه پيشدادی است. پس از قتل «نوذر» هشتمين پادشاه پيشدادی به دست پادشاه توران۰(افراسياب)؛ دشمني ديرين ايران و توران تجديد ميشود. دراين دوران «زال» سپهسالار سپاه است و در اواخر اين دوران «رستم»به جای پدر؛ فرماندهي نيروهاي ايراني عليه تورانيها را به عهده ميگيرد. «گرشاسب» آخرين پادشاه سلسلهی پيشدادي است و با مرگ او سلطنت در خاندان پيشدادی به پايان ميرسد. «رستم» ازطرف پدرش ماموريت مييابد تا«کيقباد» را يافته و او را به سلطنت برساند.به اين ترتيب سلسلهی «کيانيان» ميآغازد. در اين دوران است که داستانهای پهلواني «رستم» و هم چنين ماجراهای ديگري از عشق؛ فداکاریها؛ ايثارها؛ تعهدات وطن پرستي و...به وقوع ميپيوندد و حماسهها يکي بعد از ديگری شکل ميگيرند. نبرد«رستم » و «اسفنديار»؛ «گذرازهفت خوان» و«نبرد با ديو سفيد» که درهمهی اينها رهبری سپاه ايران در برابر توران به عهدهی اوست؛ آن چيزي است که درشاهنامه به نحو خارقالعادهاي به نظم کشيده شده است. قوهی تخيل فردوسي درخلق اين نبردها چنان عظيم است که از اين نظر شايد بتوان تنها چند رقيب برای او ذکر کرد که درغرب بتوانند با او برابری کنند. با مرگ «کيقباد» فرزند بياراده؛ سبک عقل و بوالهوس او؛«کيکاووس » به تخت پادشاهي مينشيند. «رستم » زخمهای بسياري به سبب توطئهها و بد نهادیهاي کيکاووس متحمل ميشود که نمونهی بارز آن در تراژدی نبردش با سهراب تجلي ميکند و داغي عظيم برجسم و روح رستم باقي ميماند. به واقع کيکاووس آگاهانه آن دو را درمقابل هم ميگذارد؛ زيرا از نظر او هر دو براي تحقق مقاصد پليد و قدرت طلبي روزافزوناش خطرناک ومضرند. حتا زماني که رستم پهلوی فرزندش را با خنجر ميشکافد و خيلي ديرهويت او برايش آشکار ميشود و درخواست نوشدارو ميکند؛ کيکاووس درفرستادن نوشدار تعلل ميورزد و به اين ترتيب باعث مرگ سهراب ميشود. واقعهی تراژيک ديگری که ميتوان آن را فوق تراژيک ناميد و ميتوان ازنظر حد فاجعه با «آنتيگونه » مقايسهاش کرد؛ داستان« سياووش »است. او که فرزند کيکاووس است؛ براي تعليم به او سپرده ميشود. رستم تلاش خود را ميکند تا هرچه آموخته به سياووش منتقل کند. اما در اثر يک افترا ازسوي « سودابه» همسرکيکاووس؛ سياووش مورد بيمهری قرارگرفته و مجبور ميشود براي اثبات بيگناهي خود ازميان تودهی عظيم آتش بگذرد. در ادبيات شاهنامه سياووش مظلومترين و بيگناهترين شهيد راه آزادی؛ صلح و دوستي است که قرباني فلسفهی بشردوستانه و شرافتمندانهی خود ميشود و بالاخره به دست افراسياب ؛ پدرهمسرش «فرنگيس» ميشود. عاقبت رستم با کشتن اسفنديار رويين تن درگودالي پراز تيرها و نيزهها که برادر حيلهگرش «شغاد» برسرراه او کنده ميافتد و ميميرد. البته دراينجا نيز رستم قبل از مرگاش حماسه ميآفريند و «شغاد» حيلهگر را با تير به درخت ميدوزد. درايلياد اما؛ ميتوان «آشيل» را گاه با«رستم» و گاه با«اسفنديار»مقايسه کرد.همان طورکه اين تطبيق ؛«آگاممنون با«کيکاووس»؛«هکتور»با«سيا ووش»؛«آندروماک»بيوهي هکتور؛ با«فرنگيس» را نيز شامل ميشود. گفتيم به طورکلي هدف از ادبيات تطبيقي؛ يافتن وجوه مشترک انديشهی بشر است. آن چه «يونگ» از آن به عنوان «ناخودآگاه جمعي » نام برده است. از ديگر سو يافتن چنين وجوهي خود؛ ميتواند ما را در همدلي بشر؛ راهنما باشد. «آشيل» پهلواني است که مادرش در کودکي او را در رودخانهی مقدس «استيکس» رويين تن ميکند. دراين ميان اما؛ مچ پای او به سبب اين که دست مادر روي آن است؛ ازاين امر مستثنا ميگردد.«اسفنديار» نيز با غوطه خوردن در يک مايع مقدس رويين تن ميشود؛ ولي بر اثر بستهشدن چشمهايش به هنگام غوطهور شدن؛ آن قسمت رويين تن نميگردد.به طورکلي در اساطير؛ همهي رويين تنان و بيمرگان يک نقطه ضعف دارند. باتوجه به فلسفهي چنين بينشي اما؛ ميبينيم برخلاف نکتهي اصلي که مورد توجهی سرايندگان ونويسندگان اين اسطورههاست - آرزوي بيمرگي و زندگي جاوداني - انگارموضوع مهمتري درنظر آنها بودهاست. يک پهلوان هر چند ميکوشد؛ هر قدر خدايان به کمکش ميشتابند؛ و هر قدر به همه نيروهاي فوقبشر مجهز گردد باز محكوم به فناست. گويي نسبي بودن بيمرگي و رويينتني و در كل فناپذير انسان، آن چيزي است كه در ادبيات حماسي هر لحظه يادآور ميشود. «آشيل » در جنگ «تروا» بر اثر تيري كه «پاريس» به پاشنه پايش ميزند کشته ميشود و «اسفنديار» نيز با تيري دوشاخهای كه« رستم »در چشمانش مينشاند و ... قهر« رستم » و« آشيل » نيز از ديگر مسائلي است كه ميتوان به وسيله آن دو نفر را با هم سنجيد. «آشيل» از سپاه يونان روی برميگرداند و حتي ميانجيگري بزرگان قوم نيز براي بازگرداندنش به نتيجه نميرسد. تا اينكه «پاتروكلوس »(پاتروكل) بهترين دوست «آشيل» به نزد او ميرود و وضعيت اسفانگيز يونانيان را در مقابله با تروواييان شرح ميدهد و حتي از شدت اندوه گريه ميكند. «هومر» در آن قسمت كه گفتگوي «پاتروكلوس» و «آشيل» است يكي از زيباترين قطعات منظومه خود را چنين ميسرايد: «... سيلي از اشك فرو ريخت. هم چنانكه چشمهاي قيرگون آبهای خود را از تختهسنگي بلند فرو ميريزد ... » معهذا كينهي «آشيل» نسبت به «آگاممنون» بسيار سختتر از آن است كه او را به فكر يونانيان بيندازد. اساساً «ايلياد» با خشم و كينه و قهر «آشيل» ميآغازد . در اين ميان «پاتروكلوس»در جنگ تنبهتن با «هكتور» كشته ميشود و اين موضوع باعث آشفتهشدن «آشيل »ميگردد و او را به اقدام وا دارد. «رستم» نيز در شاهنامه از «كيكاووس» رنجيده خاطر ميشود و از سپاه كناره ميگيرد و حاضر به شركت در جنگ عليه «تورانيان» نيست. در هر دو از منظومه سرانجام هر دو پهلوان از تصميم خود برميگردند و به كمك سپاهيان خود ميشتابند. اما در اين جا تعمقي لازم است .به طور كلي «آشيل»را ميتوان تنها در شهامت و پهلواني و غرور با «رستم »همسان دانست. اما اين صفات ديگر «رستم» است كه منحصر به شخصيت والاي او شده است و باعث شده تا در طي قرون و اعصار او را به عنوان نماد جوانمردي، گذشت، پاكدلي، فداركاري، ايثارگري، تواضع و افتادگي بشناسيم. اينكه اعمالش هيجان انسانها را برميانگيزد و حتي اشك بر ديدگان جاري ميسازد، خود مصداق بارزي است بر اين مدعا. اگر «آشيل» تنها به خاطر كنيزش «بريزيس» قهر ميكند و ديگر؛ از پايدرآمدن بسياری از پهلوانان يوناني را كه در جنگ با تروواييان نيست و نابود ميشوند نميبينند و صدايشان را نميشنود و يا ميشنود و خود را نشنيدن ميزند و با وجود اين كه ميداند به گفتهی خدايان بدون وجودش؛ يونانيان نميتوانند بر تروا غالب شوند باز شاهد چنين کشتاري است و دم برنميآورد و تنها بعد از مرگ بهترين دوستش و بازگرداندن كنيز زيبايش؛ يعني يك دليل كاملاً شخصي پا به آوردگاه نبرد ميگذارد، اما دغدغهي «رستم» نه تنها شخصي نيست بلكه مشاهده سرزمين مصيبتزدهی ايران و ملت ستمكشيده و درهم شكستهی اين آب و خاك است كه او را وادار به نبرد ميكند و اين عظمت در روح «رستم » وجود دارد. sara-l5th December 2008, 11:46 PMقابوس نامه قابوسنامه از كتب نثر ساده قرن پنجم هجري است كه سادگي نثر آن هم موجبش رواني جملهبندي فارسي آن و كمي لغات عربي آنست و به سبب سادگي بيان به قول مرحوم بهار، تصرف ودخالت كاتبان در آن فراوان بوده است. و در اين كتاب شمار لغات عربي آن در حدود 15درصد است و در نظر اجمالي، كمتر از اين مقدار به نظر مي رسد چون لغات عربيقابوسنامه از ساده ترين و مستعمل ترين لغات عربي در فارسي مانند: عقل، فضل، عز،صحبت، صواب، غرض، صلاح و مانند آنست و از لغات مغلق و پيچيده و طولاني عربي اجتنابورزيده است . جمله هاي قابوسنامه به سبب آنكه موضوع كتاب پند و اندرز استغالباً با فعل امري ساخته شده است. يكي از مشهورترين متون فارسي قرن پنجم هجري قابوسنامه است كه امير عنصرالمعاليكيكاووس بن قابوس بن وشمگير از امراي آل زيار آن را به نام فرزندش گيلان شاه نوشتهاست اين كتاب يكي از روان ترين متون فارسي است كه حاوي نكته هاي اخلاقي و اجتماعي وحكايات شنيدني است تاريخ آغاز تأليف كتاب را 475 هجري نوشته اند. فرهنگ وهنر و دانايي تن خويش را بعث كن به فرهنگ و هنر آموختن، و اين تو را به دوچيز حاصل شود: يا به كار بستن چيزي كه داني، يا به آموختن [آن چيز] كه نداني. حكمت: و سقراط گويد: هيچ گنجي بهتر از هنر نيست و هيچ دشمن بتر از خوي بد نيستو هيچ عزي بزرگوارتر از دانش نيست، و هيچ پيرايه، بهتر از شرم نيست. پس آموختن راوقتي پيدا مكن چه درهر وقت و در هر حال كه باشي، چنان باش كه يك ساعت از تو درنگذرد تا دانشي نياموزي و اگر در آن وقت، دانايي حاضر نباشد از ناداني بياموز كهدانش از نادان نيز آموخت. از آنكه هر هنگام كه به چشم دل در نادان نگري و بصارتعقل بر وي گماري آنچه تو را از وي ناپسند آيد داني كه نبايد كرد چنانكه اسكندر گفت: حكمت: من منفعت نه همه از دوستان يابم، بلكه از دشمنان نيز يابم از آنچه اگر [در] من فعلي زشت بود، دوستان به موجب شفقت بپوشانند تا من ندانم، و دشمن بر موجبدشمني بگويد تا مرا معلوم شود؛ اين فعل بد را از خويشتن دور كنم، پس آن منفعت ازدشمن يافته باشم نه از دوست. تو نيز دانش آموخته باشي كه از دانايان . و بر مردمواجب است چه بر بزرگان و چه بر فروتران هنر و فرهنگ آموختن كه فزوني بر همسران خويشبه فضل و هنر توان يافت؛ چون در خويشتن هنري نبيني كه در امثال خويش نبيني هميشهخود را فزون تر از ايشان داني و مردمان نيز تو را افزون تر دانند از همسران تو بهقدر فضل و هنر تو. و چون مرد عاقل بيند كه وي فزوني نهادند بر همسران وي بهفضلي و هنري، جهد كند تا فاضلتر و بهره مندتر شود و هر آنگاه كه مردم چنين كند بسدير برنيابد تا بزرگوارتر هر كسي شود . و دانش جستن، برتري جستن باشد بر همسرانو مانند خويش و دست باز داشتن از فضل و هنر، نشان خرسندي بود بر فرومايگان و آموختنهنر و تن را ماليده داشتن از كاهلي سخت سودمندست كه گفته اند : كاهلي فساد تنبود و اگر تن تو را فرمان برداري نكند نگر تا ستوه نشوي، ازيرا كه تنت از كاهلي ودوستي آسايش، تو را فرمانبردار از آنكه تن ما را تحريك طبيعي نيست و هر حركتي كه تنكند به فرمان كند نه به مراد؛ كه هرگز تا نخواهي و نفرمايي تن تو را آرزوي كار كردننباشد پس تو به ستم، تن خويش را فرمان بردار گردان و به قهر او را به اطاعت آور كههر كه تن خويش را مطيع خويش نتواند گردانيد، وي را از هنر بهره نباشد و چون تن خويش [ار فرمان بردار خويش] كردي به آموختن هنر سلامت دو جهاني اندر هنرش بيابي و سرمايههمه نيكي ها اندر دانش و ادب نفس و تواضع و پارسايي و راستگويي و پاك ديني و پاكشلواري وبي آزاري و بردباري و شرمگني شناس. اما به حديث شرمگني، اگر چه گفته اند «الحياء من الايمان» بسيار جاي بود كه حيا بر مرد و بال بود. و چنان شرمگن مباش كهاز شرمگني در مهمات خويش تقصير كني و خلل در كار تو آيد كه بسيار جاي بود كه بيشرمي بايد كرد تا غرض حاصل شود. شرم از فحش و ناجوانمردي و نا حفاظي و دروغزني دار. از گفتار و كردار با صلاح شرم مدار كه بسيار مردم بود كه از شرمگني از غرضهاي خويشبازماند . همچنانكه شرمگيني نتيجه ايمان است، بي نوايي نتيجه شرمگيني است. جايشرم و جاي بي شرمي ببايد دانست و آنچه به صواب نزديك تر است همي بايد كرد كه گفتهاند مقدمه نيكي شرم است و مقدمه بدي بي شرمي است. اما نادان را مردم مدان و دانايبي هنر را دانا مشمر و پرهيزگار بي دانش را زاهد مدان. و با مردم نادان صحبت مكنخاصه با ناداني كه پندارد داناست .و بر جهل خرسند مشو و صحبت جز با مردم نيكناممكن كه از صحبت نيكان مردم نيكنام شود چنانكه روغن كنجيد از آميزش با گل و بنفشه كهبه گل و بنفشه اش باز مي خوانند از اثر صحبت ايشان . و كردار نيك را ناسپاس مباشو فراموش مكن و نيازمند خود را به سر باز مزن كه وي را رنج نيازمندي بس است خوشخوييو مردمي پيشه كن و ز خوي هاي ناستوده دور باش و بي سپاس و زبان كار مباش كه ثمرهزيان كاري رنج مندي بود و ثمره رنج نيازمندي بود و ثمره نيازمندي فرومايگي و جهد كنتا ستوده خلقان باشي و نگر تا ستوده جاهلان نباشي كه ستوده عام، نكوهيده خاص بودچنانكه در حكايتي شنودم . حكايت: گويند روزي «فلاطُن» نشسته بود از جمله خاص آنشهر، مردي به سلام او اندر آمد و بنشست و از هر نوع سخني همي گفت در م سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 800]
صفحات پیشنهادی
نقش اسطوره درادبيات کهن
View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن sara-l28th November 2008, 01:02 AMبه طورکلي دربارهی آثار «هومر» و «فردوسی » و نيز از اسطورهها و برگزيدگان دو ملت ...
View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن sara-l28th November 2008, 01:02 AMبه طورکلي دربارهی آثار «هومر» و «فردوسی » و نيز از اسطورهها و برگزيدگان دو ملت ...
هومر مرد اسطوره
نقش اسطوره درادبيات کهن-View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن sara-l28th November 2008, 01:02 AMبه طورکلي دربارهی آثار «هومر» و «فردوسی » و نيز از .
نقش اسطوره درادبيات کهن-View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن sara-l28th November 2008, 01:02 AMبه طورکلي دربارهی آثار «هومر» و «فردوسی » و نيز از .
روزی بود روزی نبود یادآور ادبیات کهن ایران
روزی بود روزی نبود یادآور ادبیات کهن ایران-کارگردان، تهیهکننده و سرپرست نویسندگان ... نقش اسطوره درادبيات کهن-View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن .
روزی بود روزی نبود یادآور ادبیات کهن ایران-کارگردان، تهیهکننده و سرپرست نویسندگان ... نقش اسطوره درادبيات کهن-View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن .
پادشاهی کهن 1 – سابریل | گارت نیکس | دانلود کتاب
نقش اسطوره درادبيات کهن-View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن sara-l28th ... فرزند بياراده؛ سبک عقل و بوالهوس او؛«کيکاووس » به تخت پادشاهي مينشيند.
نقش اسطوره درادبيات کهن-View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن sara-l28th ... فرزند بياراده؛ سبک عقل و بوالهوس او؛«کيکاووس » به تخت پادشاهي مينشيند.
آخرین شادی اسطوره
نقش اسطوره درادبيات کهن-View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن ... چنين برداشتي زندگي را نيز مورد ستايش قرار ميدهد و لذت بردن؛ شادی و سرخوشي را ارج مينهد.
نقش اسطوره درادبيات کهن-View Full Version : نقش اسطوره درادبيات کهن ... چنين برداشتي زندگي را نيز مورد ستايش قرار ميدهد و لذت بردن؛ شادی و سرخوشي را ارج مينهد.
نور و نقش آن در هنر اسلامی - vazeh.com :: واضح پايگاه جامع ایرانیان
نور و نقش آن در هنر اسلامی نويسنده: محمد مددپور رنگ و نور رنگ ها هر یک بنابر ممیزات ... انبوهی از درختان و کوهها در ادبیات کهن با تعبیر سیاه بیان شده اند، هم چنان جمع کثیر ... برای تفصیـل مطلب رجـــوع شود، به چشم اندازهای اسطـوره میرچا الیاده، ترجمه جلال ...
نور و نقش آن در هنر اسلامی نويسنده: محمد مددپور رنگ و نور رنگ ها هر یک بنابر ممیزات ... انبوهی از درختان و کوهها در ادبیات کهن با تعبیر سیاه بیان شده اند، هم چنان جمع کثیر ... برای تفصیـل مطلب رجـــوع شود، به چشم اندازهای اسطـوره میرچا الیاده، ترجمه جلال ...
اسطوره و حماسه
اسطوره و حماسه-از آنجائی که اسطوره در ادبیات ما پیشینه طولانی دارد و بخش مهمی از ادبیات ما ... مقاله حاضر می کوشد ضمن تعریف و تحلیل اسطوره، به تبیین اسطوره هایی بپردازد ... اسطوره های ملی هر منطقه می تواند بر ادبیات آن کشور نقش سازنده یا مخرب داشته ... (۶)کهن ترین افسانه های ایرانی، افسانه های اسطوره ای است که با اندیشه قدرت اهورا و ...
اسطوره و حماسه-از آنجائی که اسطوره در ادبیات ما پیشینه طولانی دارد و بخش مهمی از ادبیات ما ... مقاله حاضر می کوشد ضمن تعریف و تحلیل اسطوره، به تبیین اسطوره هایی بپردازد ... اسطوره های ملی هر منطقه می تواند بر ادبیات آن کشور نقش سازنده یا مخرب داشته ... (۶)کهن ترین افسانه های ایرانی، افسانه های اسطوره ای است که با اندیشه قدرت اهورا و ...
ایدههای فلسفی در ادبیات روس
... نمود می یافتند. آثار کهن برخاسته از تفکر فلسفی غالبا واجد ماهیتی ادبی – هنری و همچنین منظوم بودند. بعدها نیز ایده های فلسفی همچنان به ایفای نقش اسا. ... درهوای با وزنی! پیوند حس باور با جادوی اسطوره نگرشی بر مکتب رئالیسم جادویی در ادبی ...
... نمود می یافتند. آثار کهن برخاسته از تفکر فلسفی غالبا واجد ماهیتی ادبی – هنری و همچنین منظوم بودند. بعدها نیز ایده های فلسفی همچنان به ایفای نقش اسا. ... درهوای با وزنی! پیوند حس باور با جادوی اسطوره نگرشی بر مکتب رئالیسم جادویی در ادبی ...
نور و نقش آن در هنر اسلامی
نور و نقش آن در هنر اسلامی-رنگ سرخ که رنگ خون است از گذشته چونان سمبولی برای ... انبوهی از درختان و کوهها در ادبیات کهن با تعبیر سیاه بیان شدهاند، همچنان جمع کثیر که ... برای تفصیـل مطلب رجـــوع شود به چشماندازهای اسطـوره میرچا الیاده، ترجمه جلال ...
نور و نقش آن در هنر اسلامی-رنگ سرخ که رنگ خون است از گذشته چونان سمبولی برای ... انبوهی از درختان و کوهها در ادبیات کهن با تعبیر سیاه بیان شدهاند، همچنان جمع کثیر که ... برای تفصیـل مطلب رجـــوع شود به چشماندازهای اسطـوره میرچا الیاده، ترجمه جلال ...
روایتی از اسطوره های ایران(2)
روايتي از اسطوره هاي ايران(2)روايتي از اسطوره هاي ايران و نقش فرهنگي- اجتماعي آنها در ... در کتاب رويا، حماسه، اسطوره خود آورده است که: «هر چند کاربرد واژه اسطوره در ادبيات ... کهن ترين نمونه هايي که از صورت باستاني اساطير ايران مانده است، اشاره هايي در ...
روايتي از اسطوره هاي ايران(2)روايتي از اسطوره هاي ايران و نقش فرهنگي- اجتماعي آنها در ... در کتاب رويا، حماسه، اسطوره خود آورده است که: «هر چند کاربرد واژه اسطوره در ادبيات ... کهن ترين نمونه هايي که از صورت باستاني اساطير ايران مانده است، اشاره هايي در ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها