تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شوخى مى‏كردند ولى جز حقّ چيزى نمى‏گفتند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813081977




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دانشگاه آزاد در حال تبديل به حزب سياسي


واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: دانشگاه آزاد در حال تبديل به حزب سياسي
گفتگو با شهريار زرشناس درباره شهيد آويني(2)
اشاره: بخش اول گفتگو با شهريار زرشناس روز گذشته منتشر شد. در بخش دوم و پاياني اين گفتگو به بررسي ديدگاههاي آويني درخصوص هنر، سينما، آموزش، ولايت فقيه و... پرداخته شده است.

آويني متفكر مرحله گذار

اعتقاد دارم اكنون در حال عبور از مرحله گذار هستيم. گذار به اين معنا كه جامعه ما بعد از انقلاب دچار غرب زدگي شبه مدرن شده و ما را گرفتار كرده و انقلاب اسلامي تحولي براي گذار از شبه مدرنيته بود و با پيروزي انقلاب اسلامي اراده سياسي شبه مدرنيسم نابود شد اما اراده اقتصادي شبه مدرنيسم و نهادهاي اجتماعي فرهنگي باقي مانده، در واقع رسالت انقلاب اسلامي هم اكنون اين است كه ما را از اين غرب زدگي شبه مدرن به سمت يك چشم انداز ديني و معنوي ببرد. ما در مرحله گذار هستيم و شهيد آويني متفكر مرحله گذار و فرزند انقلاب است.

تئوري هايش در دانشگاه تدريس شود

نقد نظام آموزش عالي و بسياري از مسائل ديگر، اولين بار توسط آويني مطرح شد. در زماني كه كمتر كسي به اين مسائل توجه داشت. گفتمان بعد از انقلاب مي بايست گفتمان شهيد آويني باشد؛ مشروط بر اينكه ما بتوانيم اين گفتمان را تبيين كنيم و در قالب يك منظومه آن را ارائه كنيم.

ما بايد تفكرات آويني را جدي بگيريم، براي كاربردي كردن آنها برنامه ريزي كنيم. بعد از تبيين و تشريح اين تفكرات، آن را تئوريزه و از دل آن "مدل فكري" در آوريم. اخيراَ شنيده ام استاد رحيم پور گفته اند؛" چرا نظرات شهيد آويني را وارد متون درسي نمي كنيم؟ مگر آويني چه كم از صاحب نظران غربي دارد؟"

دو مشكل اساسي صداوسيما

1- نبود بينش عميق تئوريك كه بفهمد رسانه صداوسيما فقط ابزار نيست و خودش هم شئونات و اقتضائاتي دارد كه ممكن است حتي خود را به ما تحميل كند يا حتي ما را در مسيري حركت دهد كه به جاي اينكه ما آن را جلو ببريم، مايه تأسف است. فكر مي كنند اين رسانه ليواني است كه مي توان هرچيزي را در آن ريخت و مي گويند كه ما بجاي اينكه در اين ليوان شراب بريزيم، آب مي ريزيم اما متوجه نمي شوند كه اين رسانه موجودي است كه گاهي اقتضائات خود را به ما تحميل مي كند و همه چيز در دست ما نيست، چون ماهيت تكنولوژيك دارد و موجود رامي كه ما هرجا بخواهيم آنرا ببريم، نيست.

2- مشكل مديريت هاي مياني. بدنه مديريتي صدا و سيما يك بدنه انقلابي و متعهد و آرمانگرايي كه بخواهد تحول ايجاد كند، نيست. در واقع زماني كه ما آن بينش را نداريم ولي به دليل عمق دين گرايي و آرمانگرايي، چيزي را به طور غريزي حس كرده و عمل مي كنيم و به سرانجام خواهيم رساند؛ ولي اينها نه آن تفكر انقلابي را دارند و نه آن بينش را دارند و تا هنگامي كه اين دو ضعف وجود دارد، تحولي هم رخ نخواهد داد، هرچند مديريت ها عوض شود. چون چه بسا تمام آدمهايي كه سر كار مي آيند، همه در يك رده فكري اند.

حتي در كلاسهاي دانشكده صداوسيما هم كه تدريس مي كردم، به نسبت ساير كلاس هاي دانشگاه هاي ديگر كه تدريس داشتم، تعداد افراد ليبرال و سكولار بيشتر بود. در حاليكه اين افراد با گزينش، انتخاب شده بودند اما توجهات فقط به ظاهرگرايي است كه مثلاً خانمي كه مي آيد حتماً چادري باشد. در صورتي كه در دانشگاه هاي ديگر كه من همان مباحث را در دروس مختلف تدريس مي كردم، گرچه از نظر ظاهر تفاوت داشتند اما حداقل يك پذيرش نسبي يا آمادگي براي پذيرش و تأثيرگذاري بر روي آنها وجود داشت. در صورتي كه در آنجا، من فقط با يك سري مدعي رو به رو بودم، كساني كه با اين طرز تفكر قرار است بعداً مدير، كارگردان، تهيه كننده و ... شوند. يعني ممكن است خانمي كه اينطور با چادر مي آيد، ذهنيتي داشته باشد كه اين ذهنيت او به مراتب از ذهنيت يك فرد بي حجاب يا بدحجاب بدتر باشد. فقط فكر ظاهرگرايي هستند و تفكر چه در ميان كسي كه انتخاب مي كند و چه كسي كه انتخاب مي شود، اصلاً جايگاه ندارد.

در واقع رسانه به طور كلي در دنيا با پايين ترين سطح حيات انسانها، سطح غرائز و محسوسات تماس گرفته و آن را مخاطب خود قرار داده است. الآن ممكن است غرائز ما روي فطرتمان را پوشانده باشد اما اگر اين پوسته را كمي كنار زده و با عمق فطرت رابطه برقرار كنيم و بتوانيم با سطوح بالاتر رابطه برقرار كنيم (البته نه لزوماً با سطوحي كه به دانش، حكمت و عرفان برمي گردد) و يك سينماي اخلاقي و انساني بسازيم، به نظر مي رسد مي توانيم به آن هدف رسيده و كارهاي مثبتي در اين زمينه انجام دهيم. چنانچه تجربه بعد از انقلاب هم در اين زمينه نشان داد كه مي توانيم (فيلم هايي مثل رنگ خدا و ...)، يعني مي توانيم برمبناي مسائل ديگري فارغ از سكس، هيجان و... مخاطب را به سمت سينما جلب كنيم.

آويني معتقد به سينماي روشنفكرانه نبود

آويني معتقد بود سينما بايد بتواند با مردم رابطه برقرار كند و معتقد به سينماي روشنفكرانه نبود. به لحاظ نظري خواهيم ديد اگر روي عناصر فطري دست بگذاريم و آنها را فعال كنيم، اين هدف محقق خواهد شد. حتي مي توان سطح را نيز به لحاظ جذابيت هاي هنري، سطح عوام مردم در نظر گرفت اما اين عوام هم مراتبي از وجدان، تعهد و ويژگي هاي فطري ديگر دارند كه مي توان با اين ويژگي ها ارتباط برقرار كرد و اينها را تحريك كرد اما رسانه غربي اصولاً مأموريتش اين نبوده است.

صداوسيما پوسته غرائز را پررنگ تر مي كند

در واقع مي توانيم به گفته شهيد آويني با نوعي ولايت بر تكنولوژي و تا حدودي ايجاد تغيير در ماهيت سينما اين هدف را محقق سازيم. [همانطور كه بنابر آيه قرآن، شيطان كساني را مي تواند مسخر خود گرداند كه در چارچوب ولايت الهي نيستد.]
صداوسيما در دهه هاي اخير بجاي اينكه همان پوسته بيروني، يعني غرائز را رقيق تر گرداند آن را پررنگ تر نموده است.

مقام معظم رهبري هم در ديدارهاي خود با مسئولان اين رسانه، از نوعي جنگ رسانه اي و ملي صحبت كرده اند. يعني رسانه هوشيار و آگاه باشد و درواقع طوري سازماندهي شود كه آماده جنگ رسانه اي باشد. اين بحث جدا از بحث آموزشي در صداوسيماست. اين جنگ، يك جنگ تمام عياري است كه تنها محدود به جنبه نظامي نيست، يك جنگ تمام عيار فرهنگي و چه بسا سنگين تر از يك جنگ واقعي است، چون كه ما دشمن را به طور محسوس نمي بينيم و رسانه ملي اگر گونه اي خود را سازماندهي كند كه حداقل در همين سيستم اطلاع رساني و ايجاد شناخت نسبت به دشمن و تقويت روحيه مقاومت و آرمانگرايي نيز خدماتي انجام دهد، كار مهمي كرده ولي اين كار را هم انجام نمي دهد.

مشكل ما با صدا و سيما تا حدي شبيه مشكلي است كه با ژورناليسم و تكنولوژي مدرن داريم. اينها محصولات تمدن مدرن هستند و آن ارزشها را دارند و خيلي سخت است كه ما اين انديشه ها و ارزش ها را به سمت ارزش هاي ديني سوق دهيم. البته آقا مرتضي معتقد نبود كه اين كار را نمي شود كرد، معتقد بود كه اين كار سخت است. آقا مرتضي مي گفت اگر انسانها بر تكنولوژي ولايت داشته باشند، قادر به كنترل آن مي شوند و همانطور كه در نسبت فردي مي تواند، در نسبت جمعي هم مي تواند مسلط بر تكنولوژي شود. ژورناليسم را به دو دسته تقسيم مي كرد: ژورناليسم حرفه اي (ژورناليسم زرد و مستهجن) و ژورناليسم انقلابي. در مورد رسانه هم همين اعتقاد را داشت كه اگرچه اينها محصول انديشه ديني نيستند اما مي توانيم جوري با آنها تعامل كنيم كه آنها را بعنوان ماده اي براي صورت تفكر ديني قرار دهيم و در عمل هم به دنبال پياده كردن اين مطلب بود. آويني دل خوشي از صدا و سيما نداشت.

يك زمان هست ما مي گوييم كسي كه رسانه را مديريت مي كند، درك نمي كند كه رسانه فقط ابزار نيست و شأنيتي هم دارد؛ اين را بايد به حساب ضعف تئوريك شخص گذاشت. اما يك وقت، اين مشكلات در رسانه ملي از عدم شجاعت و قاطعيت سرچشمه مي گيرد و حتي شايد اين افراد با خودباختگي احساس كمبود كنند.

خودآگاهي انتقادي نسبت به ماهيت مدرنيته، مبناي انقلاب فرهنگي

متن برخي كتابهاي درسي، چه در سطح دبيرستان و چه در سطح دانشگاه، فاجعه عظمي است. اين كتب بايد مورد بازنگري جدي قرار گيرند و احتياج است كه پنجره گرايشات انقلابي را به روي خود بگشايد. دوم آنكه برخي اساتيد ما گرايش كم رنگي به مباني انقلاب اسلامي دارند. در سال 78 در دانشگاه آزاد، انديشه سياسي تدريس مي كردم. يكي از دانشجويان به من گفت شما اولين استادي هستيد كه ليبراليسم را نقد كرديد. بقيه همه تعريف مي كنند!

از طرف ديگر نظام آموزش عالي ايران به زمان رضاشاه برمي گردد. اولين دانشگاه، دانشگاه تهران است كه در سال 1313 تأسيس شد و علي اصغر حكمت و محمدعلي فروغي كه از بنيانگذاران آن بودند، فراماسونر بودند و هدفشان ايجاد پايگاه براي انديشه سكولاريستي در مقابل انديشه هاي ديني بود. اين آموزش عالي مشهورات اومانيسمي و ايدئولوژي هاي غربي را در ذهن بچه هاي ما بعنوان حقايق جلوه مي دهد و آنها را همسطح وحي منزل! مي داند. همچنين آموزش عالي را طوري سازمان داده اند كه نيازهاي رو به تزايد جامعه شبه مدرن را پاسخ دهد و در عين حال كه اين كار را انجام مي دهد، خلاقيت كش باشد. چون مبدأ نظام آموزش عالي ما استعماري است و روشنفكران دوران مشروطه واقعاً باور داشتند كه ما نمي توانيم فكر كنيم و بايد از فكر غربي تبعيت كنيم و همين انديشه در نظام آموزش عالي ماست كه كسي نمي تواند خلاقيت داشته باشد و فقط بايد بفهمد و درك كند كه غربي ها چه گفته اند چون و چرا كردن اكيداً ممنوع است!

شهيد آويني بين تحقيق و پژوهش تفاوت قائل بود. مي گفت پژوهش يعني مطلبي را انتخاب مي كنيم و بعد ارجاعات و نظرات افراد ديگر را در مورد آن مطرح مي كنيم و متأسفانه مطلب علمي ما الآن اين است و طبق نظام آموزش عالي ما اگر كسي حرف علمي خودش را بزند، كنار گذاشته مي شود. اين سيستم تكنسين فرهنگي مي آفريند و پرورش مي دهد نه متفكر.

كتب مشاهير مثل فارابي اصلاً برمبناي رفرنس نوشته نشده است. "احصاءالعلوم"، حرفها و تقسيم بندي خود او از علم است. يا نوشته هاي سهروردي، "حكمة الاشراق"، هم به اين شكل است. متفكر براي خودش شأنيت قائل است و به نقل قول از ديگران نمي پردازد. "شواهد الربوبية" ملاصدرا يا "اسفار" هم همين طور هستند. در غرب هم متفكري نيست كه فقط رفرنس نويس باشد. كانت هم وقتي نقد خرد ناب را نوشت، حرفهاي خود را زد. هگل و ارسطو هم همينطورند. ارسطو هم اگر نقل قولي آورده، در جهت نقد بوده است. در صورتي كه در دانشگاه هاي ما هرچه رفرنس به ويژه رفرنس هاي غربي بيشتر باشد، مطلب معتبرتر است. يعني از همان ابتدا مي گويند تو متفكر نيستي و حق تفكر نداري جز در اين چارچوب!

مدرنيته در چارچوب و اصول خود كاملاً برخلاف ادعاهايشان بسيار مستبد انديش است. غربيها از مباني اشان واقعاً مطلق دفاع مي كنند. يكي از مستبدترين جريانات در تاريخ معاصر، چه بعد از انقلاب و چه قبل از آن، جريان روشنفكري است كه تحمل شنيدن يك انتقاد را ندارد و تنها به همفكرهاي خود ميدان مي دهند. در صورتي كه در كشور ما در دانشگاه مقابل رهبري، افراد آزادانه انديشه هايشان را مطرح مي كنند.

كارل پوپر، جان لاك و ديگران هم در جنبه هاي شخصيتي و خانوادگي بسيار مستبدانه بودند. ليبرال دموكراسي يك قدم از مباني نظام هاي آموزشي خود عقب نشيني نمي كند و در صورت مقاومت، افراد را حذف مي كنند.

امام(ره) بحث انقلاب فرهنگي را مطرح كردند در صورتي كه ابتر ماند. چون ما از فردي مثل دكتر سروش يا ديگران كه قرار بود در اين زمينه كار كنند، نمي توانيم انتظار انقلاب فرهنگي داشته باشيم. صراحتاً مي گويد براساس علوم زمانه، معرفت ديني خود را عوض كنيد. اگر انقلاب فرهنگي صورت مي گرفت، حدود 40 يا 50 درصد از اين نظام را بايد تغيير مي داد.

رهبر انقلاب در مورد توليد علم، آزادانديشي، استعدادهاي جوان و امكان طرح اين استعدادها بسيار تأكيد مي كنند، در صورتي كه فضاي دانشگاهها اينطور نيست. دكتر آريان پور جلوي طرح مباحث و نظريات شهيد مطهري را مي گرفت. حتي جرأت بحث در تلويزيون در زمينه نقد كتاب را نيز نداشتند.

نهاد سياسي غرب زدگي شبه مدرن از بين رفت ولي در سطح فرهنگي، اجتماعي، مناسبات انساني و... كار شايان توجه در مورد آنها انجام نشده است. علت اوليه اش هم اين بود كه خيلي وقت ها اصلاً نمي دانستيم اينها مشكل ما هستند و مباني و غايات اين علم با آنچه قرآن گفته متفاوت است. الآن هم در شرايطي قرار گرفتيم كه اين نهادها بر ما مسلط شده اند. اگر انقلاب فرهنگي كه مبناي آن خودآگاهي انتقادي نسبت به ماهيت مدرنيته است، مبناي كار ما قرار گيرد و دراين خودآگاهي انتقادي بتوانيم رئوس و شاكله نظام آموزشي را شناسايي و نقد كنيم و تدريجاً مسير و جهت كار را در نظام آموزشي تغيير دهيم، بسياري از مشكلات در حوزه مسائل نظري و فكري حل مي شود. درصورتي كه در مسئولين آموزشي ما چنين عزمي وجود ندارد و چنين فكري هم وجود ندارد چرا كه با فشارهاي جهاني و داخلي روبرو خواهند شد.

متأسفانه در كتابهاي درسي مقطع دبيرستان در كتابهايي همچون روانشناسي، دانش اجتماعي و تاريخ، بايد بازنگري انجام شود چراكه در اين كتابها فقط يك حقيقت مطلق و محض شناخته شده درصورتي كه بايد در مقابل آنها يك نقد روانشناسي غربي هم گذاشته شود. مثلاً جايي مثل دانشگاه تربيت معلم در متون درسي آنها، رژيم هاي غيرليبرال بعنوان رژيم استبدادي شناخته شده اند و هركسي كه انقلابي، آرمانخواه و راديكال باشد، غير ليبرال است و هركس غير از اينها باشد، ليبرال است و جزء رژيم استبدادي محسوب نمي شود! يعني دعوا را بين دو مفهوم وهمي آزادي و استبداد مطرح مي كنند و طبيعتاً دانشجويي كه اين متون را مطالعه مي كند، به اين نتيجه مي رسد كه نظام انديشه ديني ايران، يك نظام استبدادي و سلطه جوست.

دانشگاه آزاد نگاه غلط مدرك گرايي را نهادينه كرد

دانشگاه آزاد قرار بود جايي فارغ از مدرك سالاري باشد. وقتي انقلاب فرهنگي به جايي نرسيد، به تبع آن دانشگاه آزاد نيز به يكي از كارخانه هاي توليد مدرك تبديل مي شود. يك سري از انگيزه هاي اقتصادي هم در ميان آمد و به تدريج به نهادي تبديل شد كه كار اقتصادي- آموزشي انجام مي داد و همان نگاه غلط نسبت به علم گرايي و مدرك سالاري را به شكل عميق تري در جامعه نهادينه و پررنگ تر كرد. اگر ما از سطح ظاهرگرايي عبور كرده و مدرك سالاري را بي ارزش مي كرديم و عمق توجهمان به خلاقيت ها و نوآوري هاي افراد بود و اين وضعيت را ايجاد مي كرديم، مشكلي وجود نداشت. اما الآن حتي فرد حاضر است بخاطر ترفيع رتبه خود در كلاسهاي شبانه دانشگاه آزاد شركت كند.

دانشگاه آزاد در حال تبديل شدن به يك حزب سياسي است

دانشگاه آزاد هم در واقع جزئي از سيستم آموزشي است نه اسلامي تر است و نه فضاي خلاقانه تري در آن وجود دارد. تنها تفاوتش اين است كه دانشگاه پولي است. با اين تفاوت كه دانشگاه دولتي زير نظر شوراي عالي انقلاب فرهنگي فعاليت مي كند در صورتي كه دانشگاه آزاد در حال تبديل شدن به يك حزب سياسي است.

روزهاي آخر مرتضي

شهيد آويني روزهاي آخر از دست كساني كه از منظر تحجر با او بحث مي كردند، از دست عده اي كه موضع اخلاقي و سياسي نسبت به غرب داشتند و نمي فهميدند كه درگيري ما با غرب شأن تفكري هم دارد، واقعاً ناراحت بود. ايشان يك انسان آرمانگرا، متدين و بسيار با ايمان بود كه بسيار به شريعت پايبند بود و ناگفته هاي فراواني در حوزه فكري و فرهنگي داشت كه اگر آن حرف ها فرصت گفتن و نوشتنش پيش مي آمد، چه بسا طر تفكر ما هم در سطح حوزه فكري و فرهنگي متفاوت بود.

مرتضي مي خواست درباره ولايت فقيه كتاب بنويسد

آويني تحليل هايي در مورد شرق و غرب، فجر صادق و فجر كاذب، ماه منير و... داشت. اعتقاد به تأويل معنوي عالم داشت و از لحاظ معنوي چيزي عميق تر از حتي آنچه به ظاهر وجود داشت و نقل مي كرد، در فكرش بود و انقلاب را طليعه و عصر جديدي براي ملت مي دانست. معتقد بود انقلاب را نمي توان تنها با حوادث تاريخي آن تعريف كرد.

شأنيتي كه براي امام قائل بود، شأنيت فوق العاده اي بود. در بحث ولايت هم تأكيد زيادي داشت و دريافت هاي جالبي هم در اين زمينه داشت و همه چيز را فراتر از آنچه هست، مي ديد. ولايت فقيه را عميق تر از آنچه هست، مي ديد و پايبندي عميقي نيز به آن داشت، طوري كه مي گفت مي خواهم كتابي در مورد ولايت فقيه بنويسم و از منظر درك تأويلي و باطني، اين مسئله را ببينم. انقلاب را يك حادثه سياسي نمي ديد بلكه حادثه اي در عالم ملكوت مي ديد و حتي در بحث هاي خود انقلاب را واقعه اي در عالم كهكشان ها مي ديد كه آنچه در عالم ناسوتي و در عالم ملكوت واقع شده، در نهايت، به واقعه اي بدل شده كه ما آن را مي بينيم. بنابراين نگاه ايشان در اين مورد بسيار فراتر از آنچه ما مي بينيم، بود و اساساً ظهور انساني همچون امام را به اين شكل مي ديد و حتي مراتب سپيده صبح و اينكه تاريكي است و بتدريج سپيده طلوع مي كند، همه اينها را با مسائل حيات سياسي دوران هاي انقلاب تطبيق مي داد.

فرديد در حيطه حصوليات و نظريات بود و به گفته خودش، دو نفر از حيطه غرب زدگي عبور كردند، يكي امام در حوزه عمل و يكي خود او در حيطه نظري. آقا مرتضي عالم را شهودي و حضوري مي ديد و حيطه او با فرديد كاملاً متفاوت بود. براساس نگاهي كه در روان شناسي است، عالم خيال به عنوان يك شأن ادراكي است كه ماهيتي وجودي نيز دارد. عالم خيال مرتبه اي در هستي است و عينيت و وجود دارد. اين نگاه فقط مختص انديشمندان اسلامي است و هنگامي كه خيال فرد (عالم متصل) به عالم خيال متصل شود و آن معاني عالم خيال (عالم منفصل) را درك كند، در اينجا معاني ظهور خواهند كرد كه تفكر انسان داراي چنان عمقي خواهد شد كه حقايقي را حقيقي تر از حقايقي كه ما مي بينيم و تصور مي كنيم، درك خواهد كرد و خواهد ديد و آويني به اين مرحله از اداراك در شهود و عالم حقيقت رسيده بود و حداقل در يك حدي، حقايق را شهود ملكوتي مي كرد. تخيل ما قائم به نفسمان است. آويني حقايقي را از عالم مثال مي گرفت و تخيل او از اين جنس بود.

رياضت هاي سختگيرانه اي داشت و روند سلوكي معنوي بسيار عجيبي در پيش گرفته بود و فكر مي كنم همان سلوك بود كه براي او معرفت و آگاهي ايجاد كرد و هم بعداً آن قلم انقلابي و آرماني و زيبا را پديد آورد و به آن قابليت انجام كارهاي هنري را بخشيد. به نظرم با آمدن امام و انقلاب به شدت متحول شد و در اين راه قرار گرفت.

در آن زمان كه من با ايشان آشنا شدم، حدود 25، 26 ساله بودم و ايشان حدود 43 سال داشتند. در تعبيري به من مي گفتند تو هم مثل من آدم خودساخته اي هستي كه خودت دنبال حقيقت مي روي. من هم خودم دنبال حقيقت مي روم، خودم ضربه مي خورم و معلم نداشتم. ميزان ارتباط من با شهيد آويني بسيار فراتر از روابط كاري بود. يك رابطه عميق عاطفي بين ما حكفرما بود و حتي تصورش براي من مشكل بود كه يك روز ايشان را نبينم.

آخرين روزهاي اسفند 71 كه براي ملاقات مرتضي رفته بودم، با يك آقايي حدود 3 ساعت در زمينه آموزش مهارت هاي سينما و حوزه هاي معرفت شناسي صحبت مي كرد و من حدود 3 ساعت منتظر ماندم تا او را ملاقات كنم. واقعاً اگر او را نمي ديدم، دچار آشفتگي روحي مي شدم. فضاي رشد براي من توسط ايشان ايجاد شد. اگر با او آشنا نمي شدم، چه بسا آدم امروز نبودم. در حوزه راهنمايي فكري ايشان مرا حمايت و پشتيباني كرد. حدود 2 ماه قبل از شهادتش، من اين مسئله را حس كرده بودم. حتي خودش يكبار به من گفت من اين روزها خيلي به مرگ فكر مي كنم. دائماً احساس مي كردم ايشان را از دست مي دهم و مرتضي مثل عمود خيمه اي بود كه او را از دست داديم.

با حضور آقا، ماهيت مرتضي براي خيلي ها مشخص شد

در واقع با حضور آقا در تشيع پيكر شهيد آويني كه تجليل عظيمي از او بعمل آوردند، ماهيت مرتضي براي خيلي ها مشخص شد كه قبل از آن، آنطور كه كه بايد و شايد شناخته نبودند و اين حضور مهر تأييدي بود بر حيات طيبه سيد مرتضي آويني.

گفتگو با شهريار زرشناس درباره شهيد آويني/1: در نقد روشنفكري سكولار طوفاني بود/ هيچگاه به ديدار فرديد نرفت
 دوشنبه 6 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن