تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دنيا سراى بلا و گرفتارى و محل گذران زندگى و زحمت است خوشبختان از آن دل كنده‏اند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805190343




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چو زرين بال عنقاي سرافراز


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چو زرين بال عنقاي سرافراز
چو زرين بال عنقاي سرافرازشاعر : عبيد زاکاني ز مشرق سوي مغرب کرد پروازچو زرين بال عنقاي سرافرازسپاه شام شد بر روز پيروزنهان گرديد شمع گيتي افروزمقرر گشت بر شب پرده‌داريعروس مهر رفت اندر عماريز گوهر بر فلک پيرايه بستندهيون کوه را در سايه بستندبرآمد ماه بر اورنگ شاهيفرو شد شاه خاور در سياهيبدان صورت که رسم و راي من بوددر آن گلشن که ماوا جاي من بودبروي دوستان در باز کردمبه آئين جايگاهي ساز کردمچو گلزار ارم بستان سرائيمقامي همچو جنت جانفزائيز آبش حوض کوثر غوطه خوردهز خاکش عنبر تر رشک بردهبيمن دولت بيدار ناگاهنشستم گوش بر در ديده بر راهگل نازک مزاج و سرو سرکشخور خرم خرام و حور مهوشبدان رونق بدان آئين که دانيچو گنج از ديده‌ي مردم نهانينقاب از روي چون خورشيد بگشاددرآمد ناگهان سرمست و دلشادکه باز آيد ز در مجلس فروزيمبارک ساعتي فرخنده روزيبر شمع رخش پروانه گشتمبديدم رويش و ديوانه گشتمبه دستي زلف مشکين ساز ميکردبه دستي چادر از رخ باز ميکردبرون آمد گل از غنچه مه از ميغچو زد خورشيد رويش در سرا تيغصنوبر پيش قدش سجده ميبردز زيبائي گلش در پاي ميمردز سنبل خرمني بر گل نهادهکمند زلف مشکين تاب دادهخمارين نرگسش بيمار گشتهلب از باد نفس افکار گشتهعقيقش رونق عناب بردهدهانش ز آب حيوان آب بردهگلاب انگيز گشته گوشه‌ي ماهصبا زلفش پريشان کرده در راهمنور گشت از او کاشانه‌ي مابهشت آئين شد از وي خانه‌ي مازرش بر سر، سرش در پا فشاندمز عزت بر سر و چشمش نشاندمسراي ما گلستاني دگر شدز رويش خانه بستاني دگر شدچو با دست آيدش چون باشد احوالکسي کامي که ميجويد همه سالدر او بکشاده چشم و رفته از هوشنشسته او و من استاده خاموشچو درمان مرده‌اي جان باز يابدچو بيماري که درمان باز يابدچو شمع از دور سوزان پيش رويشز دل آتش فروزان پيش رويشچو شمعم آتشي بر جان فتادهنظر بر شمع رخسارش نهادهزبان از کار و زور از پاي رفتهرميده صبر و دل از جاي رفتهمسلط گشته بر آفاق مهتابچو چشم فتنه‌جويان رفته در خوابز هر سو مطربان آواز کرديمنشاط انگيز بزمي ساز کرديممي آورد و صلاي عيش در داددرآمد ساقي از در خرم و شادزهي وقت خوش و حال مبارکگرفتم از رخش فالي مبارکجهان آواز نوشا نوش بگرفتزبانگ ني فلک را گوش بگرفتبخور عود و عنبر گشته غمازبخار مي خرد را خانه پردازدو چشمش ناز و ساقي جور ميکردپياپي جام زرين دور ميکردبر آن شب زهره شبها رشگ ميبردجهان بر عشرت ما رشگ ميبردحيا را شيشه‌ي دعوي تنک شدخرد را چون دماغ از مي سبک شدبه عزت بوسه بر پايش نهادمچو خلخال زرش در پا فتادمشدم گستاخ در بيهوده گوئينشستم پيشش از گستاخ روئيشکايتهاي هجران عرضه کردمحديث تن بر جان عرضه کردموز آن هرلحظه زخمي تازه خوردنوز آن اندوه بي‌اندازه خوردنوز آن ناليدن شبهاي بي‌روزوز آن آب سرشگ و آه دلسوزوز آن مستي وزان بي‌نام و ننگيوز آن رندي وز آن بي‌آب و رنگيحمايت بر در همسايه بردنوز آن عجز غلام و دايه بردنخجل گشتم سخن کوتاه کردمچو از حال خودش آگاه کردمبه چشم مرحمت در حال من ديدمرا چون آنچنان بي‌خويشتن ديدزبان بگشاد و مسکين پروري کردپريشان گشت و با دل داوري کردشکايتهاي شوق انگيز ميگفتحکايتهاي عذرآميز ميگفتتو گوئي مرده‌اي را زنده ميکردبه هر لطفي که با اين بنده ميکردغم ديرينه با غمخوار گفتنچو خوش باشد سخن با يار گفتنشبي چون سالي و روزي چو ماهيمرا چون وصل او اميدگاهيچه خوش وقتي چه خوش حاليکه آن بودچه خوش سالي چه خوش ماهيکه آن بودخوشا آن دولت و آن کامرانيجواني بود و عيش و شادمانيکه بيند مثل آن دوران، ديگرکه يابد آنچنان دوران ديگرخوشا آن موسم و آنوقت و آنروزخوشا آندور و آن تيمار و آن سوزکجا روز جواني باز گرددگرفتم دولتم دمساز گرددشب قدري چنان کي باز بينماگر روزي نشاط و ناز بينممرا از شوق خود مدهوش ميکردهمه شب تا سحر مي نوش ميکردبه زيبا روي خود گلشن بياراستسحرگاهي صبوحي کرد برخاستز قدش سرو در آزادي آمدچمن از مقدمش در شادي آمدچو گل بر طرف بستان ميخراميدچمان چون شاخ ريحان ميخراميدصنوبر پيش سر تا پاش ميمردگل از شوق رخ رعناش ميمردز قدش سرو بن را پاي درگلز لعلش تنگ مانده غنچه را دلبخواندي آيتي بروي دميديصبا هرگه که رخسارش بديديفشاندي لاله بر آتش سپنديچو بگذشتي چنان بالا بلنديبه صد افسوس ميخنديد بر خودچو گل پيش خودش ميديد در خودبه دامان زر نثار پاش ميکردنظر چون بر رخ زيباش ميکردز شوق او کله بر خاک ميزدشقايق جامه بر تن چاک ميزدبساط سبزه خاک پاش مي‌شدصنوبر بنده‌ي بالاش مي‌شدنشاط افزود و عزم باده فرمودبدين رونق چو گامي چند پيموددمي از لطف شد همسايه‌ي سروکنار آب ديد و سايه‌ي سرورخش رنگي دگر بر آب ميزدبهر دم کز شراب ناب ميزدبه رعنائي و خوبي داستانيچنين زيبا نگاري دل ستانيگهي آواز بلبل گوش ميکردگهي بر ياد گل مي نوش ميکردنواي قمري و گلبانگ بلبلنسيم نوبهار و نکهت گلشده نرگس چو چشم نيم‌مستاندل غنچه چو طبع تنگدستانچو من فرياد و زاري پيشه کردهچکاوک بيقراري پيشه کردهمقرر بر عنادل زنده خوانيچو گبران لاله در آتش فشانيز جوش گل خروشان گشته بلبلبريد سبز پوشان گشته بلبلبهر برگي نوائي ساز کردهز هر مستي سرود آغاز کردهنوا در پرده‌ي نوروز ميکرددمادم ناله‌ي دلسوز ميکردسحرگاه اين ندا در باغ درداربه آواز بلند از شاخ شمشادکه بختم فرخ است و روز پيروزبياور ساقيا مي در ده امروزچنين باغي چنين ياري که دارداز اين خوشتر سر و کاري که دارداز اين مجلس خدايا چشم بد دورزهي موسم زهي جنت زهي حورز بوي جرعه گلها نيم مستندبده ساغر که ياران مي‌پرستندکه هشياري فلاکت آورد بارمباش ار عاقلي يک لحظه هشيارغم دور فلک تا کي توان خوردمخور غم تا به شادي ميتوان خوردبغير از باده درماني نداردغم بيهوده پاياني نداردمياور تا توان جز خرمي ياددر اين ده روز عمر سست بنياد
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 569]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن