تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر (ع):هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان مدارا کردن و نرمی است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805144086




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وگر ز مردي بر هفت چرخ پاي نهم


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
وگر ز مردي بر هفت چرخ پاي نهم
وگر ز مردي بر هفت چرخ پاي نهمشاعر : سنايي غزنوي نه سر ز چنبر گردون دون برون ببرموگر ز مردي بر هفت چرخ پاي نهمک او شراره‌ي شرست و من سپيد سرمعجب مدار که از روزگار خسته شومبفر فطنت دانم که من نه زين نفرمازين نفر به نفير آمدم نفور شدمکه هم ز خاکم من ز گوهر دگرمچرا نسازم با خاکيان درو فلکگمان برم که به ذات و صفات پيشترمز پيشواي امير فلک به رتبت و عقلچو چشم اعما نوميد مانده از سحرمز نور فطنت در ظلمت شب فطرتچو گنده پيري در دست بنده جلوه‌گرمبدين دو ژاژ مزخرف به پيش چشم خردنيم سنايي جاني که خاک سربسرمبه فضله‌اي که بگويم که فضل پندارمبه جان صورت چون چارپاي جانورمتنم ز جان صفت خاليست و من به صفتگهي چو گاو بخسبم گهي چو خر بچرمگهي چو شير بگيرم گهي چو سگ بدرمنه هيچ فکرت جز بهر عشق خواب و خورمنه هيچ همت جز سوي سمع و جمع درمبه بندگي سر سادات و چاکر هنرماگر چه عيبه‌ي عيب و عيار عارم ليکچو ايمنم که طريق سداد مي‌سپرمسپر ندارم در کف به دفع تير فلکچهار يار پيمبر به سند راهبرمز چارسوي ملامت به شاهراه نجاتوليک مهدي در مهد نيست منتظرمهميشه منتظرم هديه‌ي هدايت راکه از عنا برهاند به حشر در حشرمعنايت ازلي هم عنان عقلم بادبه چشم مختصر اندر نهاد مختصرمنظر همي کنم ار چند مختصر نظرماز آنکه من ز خود اندر به خود همي نگرمنمي‌شناسم خود را که من کيم به يقينچنين به چشم سرم گر چنان به چشم سرمعيان چو باز سفيدم نهان چو زاغ سياهبه فعل زهرم اگر چه به قول چون شکرمشکر نمايم و از زهر ناب تلخ ترمز عقل خالي همچون ز جان تهي صورمبه علم صور محض ره چه دانم و چونکه حلقه‌وار من آن خانه را برون درمز رازخانه‌ي عصمت نشان مجو از مننمي‌گشايد حکمت دلم عجب حجرمبه نور حکمت آب از حجر برون آرمبسان مرد رسن تاب باز پي سپرمبراي آز و براي نياز هر روزياگر بسنده بدي در حضر به ما حضرمسفر نکردمي از بهر بيشي و پيشيز پار چون به يقين بنگرم بسي بترمديم نکوتر از امروز بود و باز امسالبر تو پرده‌ي اسرار خويش اگر بدرماگر چه ظاهر خود را ز عيب مي‌پوشمعيوب باطنم ار شايدي که بر شمرمز ريگ و قطر مطر در شمر فزون آيدکه آدمي صورم ليک اهرمن سيرممدار ميل سوي من چو تشنه سوي سرابسحابم آري ليکن سحاب بي مطرمسحاب بيندم از دور سايل عطشانصدف شناس شناسد که سنگ بي‌گهرمصدف شمار دم از ديده پر در رو غواصکلنگ حکمت داند که سنگ بي‌هنرمبه ديدگان هنر بيندم مسافر طمعچگونه نور بصر خواندم که بي‌بصرمرفيق نور بصر خواندم به مهر و به لطفبه جرم آدم عاصي مطيع و برزگرمگذشت عمري تا زير اين کبود حصاربجز کبست نياورد روزگار برمکبست کاشتم انرد زمين دل به طمعکه سر مگردان از من چو کاشتي بخورمزبان حالش با من همي سر آيد نرممنال گفت عنا: ديده باز کن مخرميکي عناي روان مي‌خريد و مي‌ناليدچو من عدوي خودم چون بود ره ظفرمره ظفر نتوان رفت بر عدو بخردز مکر دشمن باطن چگونه بر حذرموگر ز دشمن ظاهر حذر کند عاقلبه طوع و رغبت خود سال و ماه در سفرمعجبتر آنکه ز بهر دو روزه مستقرمز دست چار مخالف بناي هشت درمز سير هفت مشعبد اسير ششدره‌اموليک خصم گرفتست چار سو مفرممرادم آنکه برون پرم از دريچه‌ي جانهمي برند به مقراض اعتراض پرمز دام کام نپرم برون چو آز و نيازز هر غريق فرومانده من غريق‌ترمرفيق رفت به الهام در سفينه‌ي نوحبه جان از آفت اين آب و باد پر خطرمميان شورش درياي بي کران از موجگهي چو افسر عيسي گهي فسار خرمدمي ز روح به امنم دمي ز نفس بي بيمنرست و عمر به آخر رسيد در «مگر»م«مگر» نشناختم اندر زمين دل به هوسکه خير روي بتابد ز من که محض شرمز روزگار توقع نمي‌کنم خيريگلي نداد و به صد خار مي‌خلد جگرمبه گلستان زمانه شدم به چيدن گلمگر شناخت که من پاسبان سيم و زرمزمانه کرد مرا روي و موي چون زر و سيمهمه جهان بشنيدند و من ز آنکه کرمنداي عقل برآمد که رخت بربنديدبسازد اختر بهر زوال باخترمگر از کمال بتابم چو خور ز خاور اصل
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 498]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن