تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز شب، موجب رضايت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پيامبران، نور معرفت، ريشه ايمان، آس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827686935




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

انديشه - فرد گرايي اخلاقي دوركيم


واضح آرشیو وب فارسی:ايران دیپلماسی: انديشه - فرد گرايي اخلاقي دوركيم


انديشه - فرد گرايي اخلاقي دوركيم

مجتبي بيات : جامعه‌شناسان اغلب نظرات اميل دوركيم (1917 ـ 1858) را بر مبناي يك فلسفه ضدفردگرا تفسير كرده‌اند (كوزر،194: 1382). اين در حالي است كه آثار وي دربردارنده دفاعي شديد از فردگرايي است (گيدنز،137:1381). براي پيگيري بحث فردگرايي مورد نظر دوركيم مي‌بايست به چگونگي گذار جوامع از سنتي به مدرن در نظر وي پرداخت. از نظر دوركيم به دليل پاره شدن و از بين رفتن انسجام مكانيكي بر اثر تغيير و تحولات جامعهِ پيشرفته، جامعه صنعتي براي ادامه حيات خويش، نيازمند در انداختن طرحي جديد است تا از آن رهگذر بتواند ضمن ادامه بقا از شرايط بي‌هنجاري كه بر اثر از بين رفتن انسجام پيشين به وجود آمده است، رهايي يابد. دوركيم مانند بسياري از كلاسيك‌هاي جامعه‌‌شناسي سعي در تبيين وضعيت جوامع سنتي و مدرن با تكيه بر متغيرهاي دو وجهي نموده است. وي مدرن شدن را مستلزم حركت از «همبستگي مكانيكي» به سوي «همبستگي ارگانيكي» مي‌دانسته است (آزبورن،67:1380). در همبستگي مكانيكي «همبستگي ناشي از همانندي‌ها به حد اعلاي خود خواهد رسيد: در اين صورت فرديت ما هيچ مي‌شود.» در اين همبستگي شخصيت افراد برآيندي از «وجود جمع» است، پس محو مي‌شود و فرد چون شيئي كه به صاحبش وابسته است، در مسير تمايلات جامعه قدم بر مي‌دارد (دوركيم، 1381: 118). همبستگي نوع دوم به همبستگي آلي يا ارگانيكي شهرت دارد. اين همبستگي ناشي از تقسيم كار در جامعه جديد و «مستلزم آن است كه افراد با هم فرق داشته باشند.» در نتيجه هر كس شخصيت خاص خود را دارد. وجدان جمعي به وجدان فردي اجازه بروز مي‌دهد تا آن دسته از «نقش‌هاي خاصي» كه خود توانايي ايفاي آنان را ندارد؛ توسط وجدان فردي ايفا شوند. هر چند فعاليت‌هاي افراد در جامعه به موازات تخصصي‌تر شدن شخصي‌تر مي‌شوند، اما به طور كامل فعاليتي «اصيل و خود بنياد» نيستند بلكه تحت تاثير وابستگي‌هاي افراد به جامعه كل صورت مي‌گيرند. «در اينجا فرديت كل همزمان و همراه با فرديت اجزاي افزايش مي‌يابد؛ جامعه با حركت كردن همراه با مجموعه تواناتر است و در عين حال هر يك از اجزا نيز حركات شخصي بيشتري دارند.»(همان: 119).

دوركيم براي نشان دادن چگونگي گذار جوامع مكانيكي به سمت جوامع ارگانيكي به بررسي نظام‌هاي حقوقي به عنوان شاخص ملموس قواعد اخلاقي مي‌پردازد. از آنجايي كه نظام‌هاي حقوقي در مواجهه با تغييرات رفتار اجتماعي مجبور به انطباق خود با تغييرات هستند، مي‌توانيم از طريق مطالعه تغييرات آنها، دگرگوني‌هاي اساسي در نظم اخلاقي جامعه را بشناسيم (گيدنز،1363 : 20). به عنوان مثال جامعه‌اي كه مدام با ناديده گرفتن قوانين از سوي افراد مواجه مي‌شود، جامعه‌اي در حال گذار است كه نظام حقوقي آن مي‌بايست به فوريت در پي انطباق با صورت‌هاي اخلاقي نويني كه به وجود مي‌آيند باشد، تا بتواند انسجام لازم را جهت بقاي جامعه فراهم سازد. در جامعه جديد افراد در راستاي توافق و همكاري به محدود شدن حقوق خويش رضايت مي‌دهند تا از اين طريق حقوق‌شان رسميت يابد(دوركيم، همان: 110).
دوركيم در كتاب «درباره تقسيم كار اجتماعي» مهم‌ترين عامل انسجام جامعه جديد را «تقسيم كار» مي‌داند(همان: 171). و در پاسخ به علت قوام بخش انسجام جامعه مبتني بر تقسيم كار، به اين نتيجه مي‌رسد كه «لازمه انسجام ارگانيك، فردگرايي اخلاقي است» (گيدنز، 1383: 90). از نظر وي اخلاق «دستگاهي از واقعيات تحقق يافته است كه با دستگاه كلي جهان پيوند دارد.»(دوركيم، همان: 38). امر اخلاقي سرچشمه همبستگي است و بشر را در مسيري غير از پيگيري «انگيزش‌هاي خودپرستانه‌اش» هدايت مي‌كند. اين امر انسان را با انسان‌هاي ديگر در بطن جامعه پيوند مي‌زند. به نظر دوركيم «هر قدر اينگونه پيوندها بيشتر و نيرومندتر باشد اخلاقيت استوارتر است.» (همان: 353). اخلاق فردگرايي دوركيم در جهان مبتني بر همبستگي ارگانيكي ظاهر مي‌شود. در نزد دوركيم اين اخلاق «به موضوع نوعي مذهب و اعتقاد مذهبي تبديل مي‌شود» كه از آن به عنوان «كيش فرد» ياد مي‌كند. وي در اثر برجسته خويش، معتقد است كه در جامعه مبتني بر همبستگي ارگانيكي هر چند وجدان جمعي به طور كامل از بين نرفته است؛ اما جامعه در مسير تحول خويش كيش فرد را در مقابل وجدان جمعي و به عنوان روح حاكم بر تقسيم كار طرح مي‌كند. دوركيم مي‌نويسد: «ما اكنون براي ستايش از حيثيت و مقام شخص، كيشي داريم كه مانند هر كيش ديگر نهادهاي روبنايي خويش را دارد. پس، كيش فردي، به اصطلاح، ديگر يك ايمان مشترك است». وي ادامه مي‌دهد: «كيش جديد اگرچه به عنوان كيشي عام در جامعه، امري مشترك است اما موضوع آن اساسا فردي است. گرچه همه اراده‌ها را به سوي هدفي واحد برمي‌گرداند، اما اين هدف امري اجتماعي نيست. پس ايمان جديد وضعيتي كاملا استثنايي در وجدان جمعي دارد. گرچه همه نيرومندي‌اش را از جامعه مي‌گيرد، ولي ما را به جامعه نمي‌پيوندد: ما را به خودمان بر مي‌گرداند.» (دوركيم، همان: 154). از نظر وي، فردگرايي كه براي پيشبرد همبستگي ارگانيك ضروري است؛ قالبي مذهبي به خود مي‌گيرد. زيرا در آن فرد معناي مقدس دارد. دوركيم مي‌گويد: «فرد داراي آنگونه ويژگي اسرارآميزي تصور مي‌شود كه فضايي تهي پيرامون اشياي مقدس ايجاد مي‌كند... و دقيقاً اين ويژگي است كه احترامي را كه خود موضوع آن است به وجود مي‌آورد. هر كس كه قصد نابودي جان انسان، آزادي انسان و شرافت انساني را كند، ما را دچار وحشتي مي‌كند كه از هر جهت شبيه وحشتي است كه مؤمن هنگامي كه معبود خود را هتك حرمت شده مي‌بيند، به آن دچار مي‌شود. اين مذهبي است كه انسان در عين حال، هم ايمان آورنده به آن است و هم خداي آن». از نظر دوركيم، كيش فرد در برابر خودشيفتگي قرار مي‌گيرد و در بطن خويش«احترام به تماميت همه افراد جامعه» را به دنبال دارد. به عبارت ديگر «خدا انگاري فرد منجر به احترام به حقوق انساني و تصديق اين حقوق گرديده است. و همدردي با همه آنچه انساني است، دلسوزي بيشتري براي همه رنج‌ها و بدبختي‌هاي بشري، اشتياق بيشتري براي نبرد با آنها و تخفيف آنها و عطش بيشتري براي عدالت» را در خود مستتر دارد (كيويستو، 1380: 144و145).
در نظام مبتني بر فردگرايي اخلاقي، به دليل اينكه فرد از قواعد اخلاقي پيروي مي‌كند، تمام اعمالش صورت اخلاقي به خود مي‌گيرد. در اين نظام اخلاق جامعه حاصل جمع قواعد اخلاقي، عرفي و قانوني است (اباذري، 1377: 104). در اين نظام فردگرايي اخلاقي در قامت روح كلي حاكم بر روابط اجتماعي افراد در جامعه جديد عمل مي‌كند. به همان صورت كه وجدان جمعي، جامعه سنتي را از خطر فروپاشي در امان نگه مي‌داشت، فردگرايي اخلاقي نيز به محافظت از انسجام و پايداري جوامع جديد مي‌پردازد. «جوامع صنعتي مدرن با ساختاري اجتماعي كه روز به روز پيچيده‌تر مي‌شود با تقسيم دقيق‌تر كار تعريف مي‌شوند، جوامع صنعتي تخصصي كردن و تقسيم‌بندي دقيق كار را ضروري مي‌سازند و به همراه آن وابستگي متقابل فزاينده‌اي پديدار مي‌گردد. اين وابستگي متقابل جديد كه ويژگي روابط اجتماعي است، دقيقا كيفيت جوامع صنعتي است كه اساس همبستگي ارگانيك را ايجاد مي‌كند. تفاوت در كاركردهاي اعضاي هر جامعه تفاوت‌هاي فردي را به وجود مي‌آورد و بدين‌سان انگيزه فردگرايي مي‌شود»(كيويستو، همان: 134). از اين رو مي‌توان بيان داشت كه دوركيم برخلاف تصور عموم، نسبت به فردگرايي مدرن نظراتي سراسر منفي نداشته است. از نظر او در يك جامعه ارگانيكي كه تقسيم كار به حد اعلي مي‌رسد لزوم كسب تخصص و به كارگيري آن از سوي فرد زمينه را براي ارزشمندشدن فرد و حقوق فردي او فراهم مي‌سازد. «به نظر دوركيم، جامعه نوين امكاناتي را براي فردگرايي در چارچوب تنظيم اجتماعي فراهم مي‌سازد. بر خلاف انواع پيشين سازمان اجتماعي كه مبتني بر همبستگي مكانيكي و خواستار همرنگي افراد جامعه بودند، انواع سازمان‌هاي اجتماعي نوين بر همبستگي ارگانيكي استوارند و اين همبستگي از طريق وابستگي كاركردي متقابل افراد مستقل تامين مي‌شود. در جوامع نوين، همبستگي اجتماعي به استقلال فردي شخصيت افراد، وابسته است و نه سركوب آن»(كوزر، همان : 196). اين نگاه متفاوت به فرد سبب نمايان شدن فزاينده استقلال فردي از رهگذر تقسيم كار، پپچيدگي و تخصصي‌شدن نقش‌هاي افراد و نياز به آموزش فرد براي خبره شدن در يك حوزه خاص، همراه با قدرت گرفتن او در جامعه بوده است كه در قامت روح كلي حاكم بر «همبستگي ارگانيكي»، براي مقابله با وضعيت «بي‌هنجاري» ناشي از عوارض گذر از جامعه سنتي به مدرن ظهور كرده است.
گيدنز در ارتباط با مسئله فردگرايي مورد نظر دوركيم در جامعه مبتني بر نظم مكانيكي و ارگانيكي مي‌گويد: «به نظر مي‌رسد چنين باشد كه در همبستگي مكانيكي هر فرد تا اندازه زيادي از «مجزا بودن » خود به عنوان يك فرد، آگاه است، چون تحت سلطه وجدان جمعي در ويژگي‌هايي با اعضاي ديگر جامعه اشتراك داشت و حدود استقلال او دقيقا تعيين شده بود. نيروي يگانگي اخلاق وجدان جمعي با نيروي پيوندهايي كه فرد را به گروه وابسته مي‌كرد رابطه مستقيم داشت: چنين جامعه‌اي، مانند نظامي ساده، افراد و حتي بخش‌هاي كامل خود را به آساني از خود جدا مي‌كنند. از طرف ديگر، ويژگي همبستگي ارگانيك اين بود كه وابستگي فرد به وجدان جمعي به واسطه پيوند‌هايش با گروه‌هاي ديگر صورت مي‌گرفت: البته پيوندهايي ناشي از تخصصي‌شدن شغلي در تقسيم كار» (گيدنز، 1381: 135). از اين گفته برمي‌آيد كه در فردگرايي دوركيم، جامعه مقدم بر فرد فرض مي‌شود. به نحوي كه اين گروه است كه فرديت شخص را در نظام كنش ايجاد مي‌كند؛ چرا كه رسميت يافتن حقوق فردي بسته به اين است كه گروه يا جامعه آن را به رسميت بشناسند. در نزد دوركيم «فردگرايي يك ارزش جمعي است كه كل جامعه در آن شريك‌اند». از نظر وي، بعد اخلاقي فردگرايي «پايه‌اي براي بقاي تقسيم كار بوده است، همان طور كه اساس ايجاد آن نيز بوده است»(كرايب، 1382: 130). در اينجا قواعد عمل اخلاقي، عنصر وظيفه را به همراه دارد. فرد انجام وظيفه مي‌كند چون به دنبال خيررساني به ديگري(اعضاي جامعه) است و ديگري انجام وظيفه مي‌كند چون به دنبال خيررساني به فرد است. از اينجاست كه ابعاد سه‌گانه فردگرايي اخلاقي نمايان مي‌شود: اول اينكه فرد در پي سودرساني به جامعه است، دوم اينكه اين مقوله اخلاقي، استقلالي را به همراه دارد كه منشا آن «اقتدار اخلاقي» است و سوم اينكه عمل اخلاقي آدميان وابسته به جامعه مي‌باشد. دوركيم منشا اين وابستگي را «امر مقدس» مي‌نامد (اباذري، همان : 105). از اين رو فردگرايي دوركيم كه نشأت گرفته از امر مقدس مي‌باشد با فردگرايي فيلسوفان فايده‌باور و سودانگار كه فردگرايي را به منزله تلاش و خودخواهي فرد در جهت كسب سود بيشتر فرض مي‌كنند، كاملا متفاوت مي‌باشد. دوركيم معتقد است اصل «قرارداد اجتماعي» روسو(1778 ـ 1712) با اصل تقسيم كار آشتي‌ناپذير است. «چون هر قدر سهم تقسيم كار بيشتر شود، شرايط بيشتري فراهم مي‌گردد تا به اصل موضوعه روسو شك كنيم و از آن دست برداريم. زيرا، براي آنكه چنين قراردادي امكان‌پذير باشد، لازم است كه همه افراد به اراده خود در لحظه‌اي معين بر سر پايه‌هاي مشترك سازمان اجتماعي به توافق برسند و در نتيجه، هر وجدان فردي كل مشكل سياسي را با همه كليت آن براي خود مطرح مي‌كند. ولي، براي اين منظور لازم است كه هر فردي از سپهر فردي ويژه خود خارج شود و همه يك نقش واحد، يعني نقش دولتمرد و قانونگذار، را به صورت برابر بازي كنند. يك دم چشم‌ها را بر هم بگذاريد و آن لحظه‌اي را كه جامعه در حال انعقاد قرارداد است، تصور كنيد: اگر همگان به اصل قرارداد بپيوندند، در اين صورت محتواي همه وجدان‌ها يكي است [و هيچ كس فرقي با ديگران ندارد.] پس، همبستگي اجتماعي در صورتي كه از چنين علتي برخاسته باشد، هيچ ربطي به تقسيم كار ندارد.» (دوركيم، همان: 178). با اين حساب دوركيم نه تنها اصل قرارداد جتماعي روسو را به نقد مي‌كشد بلكه مهم‌ترين مدعاي آن كه آشتي‌دادن «فردگرايي و احساس شهروندي» است (سنيك، 1380؛ 39) را با چالشي اساسي روبه‌رو مي‌سازد. همچنين مطابق با گفته‌هاي دوركيم، فردگرايي اخلاقي متمايز از فردگرايي فايده‌انگارانه اسپنسر (1903 - 1820) و اقتصاددانان كلاسيك مي‌باشد. دوركيم در تقسيم كار هشدار مي‌دهد كه «نبايد با اسپنسر هم آواز شد و حيات اجتماعي را حاصل جمع ساده طبايع فردي دانست؛ چرا كه عكس قضيه درست است و طبايع فردي نتيجه زندگي اجتماعي‌اند. واقعيت امر در جامعه، نتيجه ساده توسعه واقعيات امر در روان فردي نيستند، بلكه واقعيات اخير، تا حدود زيادي فقط دنباله واقعيات اجتماعي در درون وجدان‌هاي فردي‌اند. اين قضيه بسيار مهم است، زيرا دفاع از ديدگاه مخالف آن، جامعه‌شناس را هر لحظه در معرض اين خطر قرار مي‌دهد كه علت را به جاي معلول بگيرد يا برعكس.» (همان: 309). دوركيم خاستگاه اجتماعي فردگرايي مد نظر خويش را انقلاب 1789 فرانسه عنوان مي‌كند. (گيدنز، 1383 : 90). وي همچنين اعلاميه جهاني حقوق بشر را تلاشي كم و بيش موفقيت‌آميز جهت صورت‌بندي فردگرايي مي‌داند (همان: 91). از اين رو مي‌توان گفت: ورودش به عرصه دفاع از دريفوس غيرمنتظره نبوده است. دوركيم كه از نظر سياسي «يك ليبرال و مدافع راستين حقوق فرد در برابر دولت بود» (كوزر، همان: 195)، در قضيه دريفوس در پاسخ به كساني كه نظرات وي و ديگر روشنفكران مدافع دريفوس را هرج و مرج‌طلبانه مي‌دانستند از جايگاه يك روشنفكر مدافع راستين حقوق بشر و آزادي، مقاله «فردگرايي و روشنفكران» را به نگارش در مي‌آورد (كيويستو:همان،143). دوركيم در اين مقاله «استدلال كرد كه بايد ميان برداشتي از فردگرايي كه در فايده‌گرايي و اقتصاد سياسي كلاسيك بيان شده و آرمان‌هاي فردگرايي اخلاقي كه در روند تحول اجتماعي به وجود آمده است، تمايز قائل شد. مورد اول كه بر مفهوم فرد جدا افتاده‌اي مبتني است و با وارد شدن در مناسبات مبادله‌اي با ديگران جامعه را مي‌آفريند در واقع به اين تز مربوط شده است كه جامعه را مي‌توان به عمل متقابل منافع خودپرستانه تقليل داد. ولي اين تز كه تجلي فلسفه خاصي است، كاملا با فردگرايي به عنوان مجموعه‌اي از آرمان‌هاي اخلاقي كه دوركيم از آنها به عنوان پرستش فرد ياد مي‌كند، متفاوت است؛ فردگرايي اخلاقي مخالف نفع فردي بر اساس هرج و مرج است. فردگرايي اخلاقي خود را نمي‌ستايد بلكه بر عكس در جهت آن ارزش‌هاي اخلاقي است ـ يعني آزادي و برابري ـ كه در عصر جديد مي‌تواند شالوده همبستگي اجتماعي را فراهم آورد» (گيدنز، 1363: 14). اما از آنجايي كه فردگرايي اخلاقي به تنهايي نمي‌تواند خلأ چارچوب اخلاقي نظام سنتي را در روابط بين اجزاي جامعه پر كند، شرط اساسي توسعه تقسيم كار گسترش آزادي‌هاي انساني مي‌شود. ضمن اينكه چون تقسيم كار خود «سرچشمه عالي همبستگي اجتماعي است، پايه نظم اخلاقي را نيز تشكيل مي‌دهد» (دوركيم، همان: 355). آزادي‌هاي انساني توسط نهادهاي مدني كه نقش واسط را بين دولت و فرد بر عهده مي‌گيرند، محافظت مي‌شوند. همچنين توسعه تقسيم كار منجر به ظهور وظايفي جديد براي دولت در صيانت از حقوق افراد مي‌شود. در اينجا دولت ملزم به فراهم‌كردن شرايط تحقق آرمان‌هاي فردگرايي اخلاقي است. در واقع دوركيم با علم بر اينكه دولت مي‌تواند آزادي‌هاي فردي را تهديد كند، از طريق برجسته‌كردن نقش تشكل‌ها و انجمن‌هاي صنفي به عنوان واسط بين جامعه و دولت، نظريه جديدي را درباره دموكراسي عرضه مي‌دارد (همان: 51). و براي پر كردن خلأ ناشي از فقدان امر انسجام‌بخش، از تشكل‌ها و انجمن‌هاي صنفي سخن به ميان مي‌آورد. تشكل‌ها و انجمن‌هاي صنفي در عين توجه وافر به آرمان‌هاي فردگرايي اخلاقي، از جايگاه رابط بين دولت و جامعه در نقش ابزار تحقق آرمان‌هاي فردگرايي اخلاقي براي رضايت همگاني كل جامعه تلاش مي‌كنند. «فردگرايي اخلاقي، نظامي مبتني بر رضايت همگاني فراهم مي‌آورد كه به نظم كل جامعه مربوط مي‌شود ولي نمي‌تواند مستقيما وظايف شغلي مختلف را اخلاقي كند، زيرا در اين وظايف قواعدي اختصاصي مطرح است كه به نوع خاص فعاليت مورد نظر معطوف است. انجام اين وظيفه بر عهده سازمان‌هاي صنفي است.» (همان: 53).
دوركيم زماني نظرات خويش را مطرح كرد كه جامعه جديد دستخوش تغيير و تحولاتي بود كه به دنبال خود عوارض بسياري را تحت عنوان بي‌هنجاري عارض جامعه صنعتي كرده بود. از آنجا كه نمي‌توان دوركيم را همسوي بينش‌هاي ارتجاعي دانست كه نهايتاً براي يافتن پاسخ مسائل جامعه مدرن تنها راه را بازگشت به دوران سنت مي‌دانستند، نمي‌توان راه‌حل وي براي رهايي از وضعيت بي‌هنجاري را بازگشت به دوراني دانست كه در آن فرد از دايره محدود گروه خارج نشده بود و آزادي براي او معنايي نداشت. از اين رو دوركيم با تكيه بر آرمان‌هاي انقلاب 1789 به طرح عامل فردگرايي اخلاقي به عنوان روح كلي حاكم بر انسجام ارگانيكي در جامعه جديد مي‌پردازد. دوركيم با تاييد اينكه فردگرايي يكي از اجزاي تشكيل‌دهنده جامعه مدرن است، بر آن بود تا با تعبيري نوين و متناسب با مسائل جامعه، جامعه مدرن را از بي‌هنجاري و خطر فروپاشي اجتماعي نجات دهد.
منابع؛
1) آزبورن، پيتر(1380)/ مدرنيته و مدرنيسم/ ترجمه و تدوين: حسينعلي نوذري/ نقش جهان/تهران.
2) اباذري، يوسف(1377)/ خرد جامعه‌‌شناسي/ طرح نو/ تهران.
3) دوركيم، اميل(1384)/ درباره تقسيم كار اجتماعي/ ترجمه: باقر پرهام/ نشر مركز/ تهران.
4) سنيك، آندره(1380)/ در: قرارداد اجتماعي:(متن و در زمينه متن)/ ژان ـ ژاك روسو/ هيات تحريريه: ژرار شومين و ديگران/ ترجمه: مرتضي كلانتريان/ آگه/ تهران.
5) كرايب، يان(1382)/ نظريه اجتماعي كلاسيك/ ترجمه: شهناز مسمي پرست/آگه/ تهران.
6) كيويستو، پيتر(1380)/ انديشه‌هاي بنيادي در جامعه‌‌شناسي/ ترجمه: منوچهر صبوري/ نشر ني/ تهران.
7) كوزر، ليوئيس(1382)/ زندگي و انديشه بزرگان جامعه‌‌شناسي/ ترجمه: محسن ثلاثي/ انتشارات علمي/ تهران.
8) گيدنز، آنتوني(1363)/ دوركيم/ ترجمه: يوسف اباذري/ شركت سهامي انتشار/ تهران.
9) گيدنز، آنتوني(1381)/ سياست، جامعه‌‌شناسي و نظريه اجتماعي/ ترجمه: منوچهر صبوري/ نشر ني/ تهران.
10) گيدنز، آنتوني(1383)/ چكيده آثار/ ويراستار: فيليپ گسل/ ترجمه: حسن چاوشيان/ ققنوس/ تهران.
 دوشنبه 6 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايران دیپلماسی]
[مشاهده در: www.irdiplomacy.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1773]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن