تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اندكى حقّ، بسيارى باطل را نابود مى كند، همچنان كه اندكى آتش، هيزم هاى فراوانى را م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827998978




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرا در سپاهان يکي يار بود


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مرا در سپاهان يکي يار بود
مرا در سپاهان يکي يار بودشاعر : سعدي که جنگاور و شوخ و عيار بودمرا در سپاهان يکي يار بودبر آتش دل خصم از او چون کبابمدامش به خون دست و خنجر خضابز پولاد پيکانش آتش نجستنديدمش روزي که ترکش نبستز هولش به شيران در افتاده شوردلاور به سرپنجه‌ي گاوزورکه عذرا به هر يک دو انداختيبه دعوي چنان ناوک انداختيکه پيکان او در سپرهاي جفتچنان خار در گل نديدم که رفتکه خود و سرش را نه در هم سرشتنزد تارک جنگجويي به خشتبه کشتن چه گنجشک پيشش چه مردچو گنجشک روز ملخ در نبردامانش ندادي به تيغ آختنگرش بر فريدون بدي تاختنفرو برده چنگال در مغز شيرپلنگانش از زور سرپنجه زيروگر کوه بودي بکندي ز جايگرفتي کمربند جنگ آزمايگذر کردي از مرد و بر زين زديزره پوش را چون تبرزين زديدوم در جهان کس شنيد آدمينه در مردي او را نه در مردميکه با راست طبعان سري داشتيمرا يک دم از دست نگذاشتيکه بيشم در آن بقعه روزي نبودسفر ناگهم زان زمين در ربودخوش آمد در آن خاک پاکم مقامقضا نقل کرد از عراقم به شامبه رنج و به راحت، به اميد و بيممع القصه چندي ببودم مقيمکشيد آرزومندي خانه‌امدگر پر شد از شام پيمانه‌امکه بازم گذر بر عراق اوفتادقضا را چنان اتفاق اوفتادبه دل برگذشت آن هنر پيشه‌امشبي سر فرو شد به انديشه‌امکه بودم نمک خورده از دست مردنمک ريش ديرينه‌ام تازه کردبه مهرش طلبکار و خواهان شدمبه ديدار وي در سپاهان شدمخدنگش کمان، ارغوانش زريرجوان ديدم از گردش دهر، پيردوان آبش از برف پيري به رويچو کوه سپيدش سر از برف مويسر دست مرديش بر تافتهفلک دست قوت بر او يافتهسر ناتواني به زانو برشبدر کرده گيتي غرور از سرشچه فرسوده کردت چو روباه پير؟بدو گفتم اي سرور شير گيربدر کردم آن جنگجويي ز سربخنديد کز روز جنگ تترگرفته علمها چو آتش در آنزمين ديدم از نيزه چو نيستانچو دولت نباشد تهور چه سود؟بر انگيختم گرد هيجا چو دودبه رمح از کف انگشتري بردميمن آنم که چون حمله آوردميگرفتند گردم چو انگشتريولي چون نکرد اخترم ياوريکه نادان کند با قضا پنجه تيزغنيمت شمردم طريق گريزچو ياري نکرد اختر روشنم؟چه ياري کند مغفر و جوشنمبه بازو در فتح نتوان شکستکليد ظفر چون نباشد به دستدر آهن سر مرد و سم ستورگروهي پلنگ افگن پيل زورزره جامه کرديم و مغفر کلاههمان دم که ديديم گرد سپاهچو باران بلالک فرو ريختيمچو ابر اسب تازي برانگيختيمتو گفتي زدند آسمان بر زميندو لشکر به هم بر زدند از کمينبه هر گوشه برخاست طوفان مرگز باريدن تير همچو تگرگکمند اژدهاي دهن کرده بازبه صيد هزبران پرخاش سازچو انجم در او برق شمشير و خودزمين آسمان شد ز گرد کبودپياده سپر در سپر بافتيمسواران دشمن چو دريافتيمچو دولت نبد روي بر تافتيمبه تير و سنان موي بشکافتيمچو بازوي توفيق ياري نکرد؟چه زور آورد پنجه‌ي جهد مردکه کين آوري ز اختر تند بودنه شمشير کنداوران کند بودنيامد جز آغشته خفتان به خونکس از لشکر ما ز هيجا برونفتاديم هر دانه‌اي گوشه‌ايچو صد دانه مجموع در خوشه‌ايچو ماهي که با جوشن افتد به شستبه نامردي از هم بداديم دستکه گفتم بدوزند سندان به تيرکسان را نشد ناوک اندر حريرسپر پيش تير قضا هيچ بودچو طالع ز ما روي بر پيچ بودکه بي بخت کوشش نيرزد دو جواز اين بوالعجب‌تر حديثي شنو
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 709]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن