تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه سپرى است از آفت هاى دنيا و پرده اى است از عذاب آخرت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837913425




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بسي بر نيايد که بنياد خود


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بسي بر نيايد که بنياد خود
بسي بر نيايد که بنياد خودشاعر : سعدي بکند آن که بنهاد بنياد بدبسي بر نيايد که بنياد خودنه چندان که دود دل طفل و زنخرابي کند مرد شمشير زنبسي ديده باشي که شهري بسوختچراغي که بيوه زني برفروختکه در ملکراني بانصاف زيستازان بهره‌ورتر در آفاق نيستترحم فرستند بر تربتشچو نوبت رسد زين جهان غربتشهمان به که نامت به نيکي برندبدو نيک مردم چو مي‌بگذرندکه معمار ملک است پرهيزگارخدا ترس را بر رعيت گمارکه نفع تو جويد در آزار خلقبد انديش تست آن و خونخوار خلقکه از دستشان دستها برخداسترياست به دست کساني خطاستچو بد پروري خصم خون خودينکو کار پرور نبيند بديکه بيخش برآورد بايد ز بنمکافات موذي به مالش مکنچه از فربهي بايدش کند پوستمکن صبر بر عامل ظلم دوستنه چون گوسفندان مردم دريدسر گرگ بايد هم اول بريدچو گردش گرفتند دزدان به تيرچه خوش گفت بازارگاني اسيرچه مردان لشکر، چه خيل زنانچو مردانگي آيد از رهزناندر خير بر شهر و لشکر ببستشهنشه که بازارگان را بخستچو آوازه‌ي رسم بد بشنوند؟کي آن جا دگر هوشمندان روندنکودار بازارگان و رسولنکو بايدت نام و نيکو قبولکه نام نکويي به عالم برندبزرگان مسافر بجان پرورندکز او خاطر آزرده آيد غريبتبه گردد آن مملکت عن قريبکه سياح جلاب نام نکوستغريب آشنا باش و سياح دوستوز آسيبشان بر حذر باش نيزنکودار ضيف و مسافر عزيزکه دشمن توان بود در زي دوستز بيگانه پرهيز کردن نکوستکه هرگز نيايد ز پرورده غدرقديمان خود را بيفزاي قدرحق ساليانش فرامش مکنچو خدمتگزاريت گردد کهنتو را بر کرم همچنان دست هستگر او را هرم دست خدمت ببستچو خسرو به رسمش قلم درکشيدشنيدم که شاپور دم در کشيدنبشت اين حکايت به نزديک شاهچو شد حالش از بينوايي تباهبه هنگام پيري مرانم ز پيشچو بذل تو کردم جواني خويشميازار و بيرون کن از کشورشغريبي که پر فتنه باشد سرشکه خود خوي بد دشمنش در قفاستتو گر خشم بروي نگيري رواستبه صنعاش مفرست و سقلاب و روموگر پارسي باشدش زاد بومنشايد بلا بر دگر کس گماشتهم آن جا امانش مده تا به چاشتکز او مردم آيند بيرون چنينکه گويند برگشته باد آن زمينکه مفلس ندارد ز سلطان هراسعمل گر دهي مرد منعم شناساز او بر نيايد دگر جز خروشچو مفلس فرو برد گردن به دوشببايد بر او ناظري بر گماشتچو مشرف دو دست از امانت بداشتز مشرف عمل بر کن و ناظرشور او نيز در ساخت با خاطرشامين کز تو ترسد امينش مدارخدا ترس بايد امانت گزارنه از رفع ديوان و زجر و هلاکامين بايد از داور انديشناککه از صد يکي را نبيني امينبيفشان و بشمار و فارغ نشيننبايد فرستاد يک جا بهمدو همجنس ديرينه را هم‌قلميکي دزد باشد، يکي پرده‌دارچه داني که همدست گردند و ياررود در ميان کارواني سليمچو دزدان زهم باک دارند و بيمچو چندي برآيد ببخشش گناهيکي را که معزول کردي ز جاهبه از قيد بندي شکستن هزاربر آوردن کام اميدواربيفتد، نبرد طناب املنويسنده را گر ستون عملپدروار خشم آورد بر پسربه فرمانبران بر شه دادگرگهي مي‌کند آبش از ديده پاکگهش مي‌زند تا شود دردناکوگر خشم گيري شوند از تو سيرچو نرمي کني خصم گردد دليرچو رگ‌زن که جراح و مرهم نه استدرشتي و نرمي بهم در به استچو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاشجوانمرد و خوش خوي و بخشنده باشمگر آن کز او نام نيکو بماندنيامد کس اندر جهان کو بماندپل و خاني و خان و مهمان سراينمرد آن که ماند پس از وي بجايدرخت وجودش نياورد بارهر آن کو نماند از پسش يادگارنشايد پس مرگش الحمد خواندوگر رفت و آثار خيرش نماندمکن نام نيک بزرگان نهانچو خواهي که نامت بود جاودانکه ديدي پس از عهد شاهان پيشهمين نقش بر خوان پس از عهد خويشبه آخر برفتند و بگذاشتندهمين کام و ناز و طرب داشتنديکي رسم بد ماند از او جاودانيکي نام نيکو ببرد از جهانوگر گفته آيد به غورش برسبه سمع رضا مشنو ايذاي کسچو زنهار خواهند زنهار دهگنهکار را عذر نسيان بنهنه شرط است کشتن به اول گناهگر آيد گنهکاري اندر پناهگزند کسانش نيايد پسندچو باري بگفتند و نشنيد پندوگر در سرشت وي اين خوي نيستکه ترسد که در ملکش آيد گزنداگر پاي بندي رضا پيش گيردر آن کشور آسودگي بوي نيستفراخي در آن مرز و کشور مخواهوگر يک سواره سر خويش گيرز مستکبران دلاور بترسکه دلتنگ بيني رعيت ز شاهدگر کشور آباد بيند به خوابازان کو نترسد ز داور بترسخرابي و بدنامي آيد ز جورکه دارد دل اهل کشور خرابرعيت نشايد به بيداد کشترسد پيش بين اين سخن را به غورمراعات دهقان کن از بهر خويشکه مر سلطنت را پناهند و پشتمروت نباشد بدي با کسيکه مزدور خوشدل کند کار بيششنيدم که خسرو به شيرويه گفتکز او نيکويي ديده باشي بسيبرآن باش تا هرچه نيت کنيدر آن دم که چشمش زديدن بخفتالا تا نپيچي سر از عدل و راينظر در صلاح رعيت کنيگريزد رعيت ز بيدادگرکه مردم ز دستت نپيچند پايدگر گوش مالش به زندان و بندکند نام زشتش به گيتي سمردرختي خبيث است بيخش برآروگر پند و بندش نيايد بکارتأمل کنش در عقوبت بسيچو خشم آيدت بر گناه کسيبرو پاس درويش محتاج دارکه سهل است لعل بدخشان شکسترعيت چو بيخند و سلطان درختکه شاه از رعيت بود تاجدارمکن تا تواني دل خلق ريشدرخت، اي پسر، باشد از بيخ سختاگر جاده‌اي بايدت مستقيموگر مي‌کني مي‌کني بيخ خويشطبيعت شود مرد را بخرديره پارسايان اميدست و بيمگر اين هر دو در پادشه يافتيبه اميد نيکي و بيم بديکه بخشايش آرد بر اميدواردر اقليم و ملکش پنه يافتيشنيدم که در وقت نزع روانبه اميد بخشايش کردگارکه خاطر نگهدار درويش باشبه هرمز چنين گفت نوشيرواننياسايد اندر ديار تو کسنه در بند آسايش خويش باشنيايد به نزديک دانا پسندچو آسايش خويش جويي و بسنيايد به نزديک دانا پسندشبان خفته و گرگ در گوسفند
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 362]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن