واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: من كوچكترین تجربهای درسینما نداشتم و چیزی از بازیگری نمیدانستم. حتی نمیدانستم كه بازیگر جلوی دوربین محدودیتهایی دارد و حركتهایش باید... به جرات میتوان گفت او یكی از متفاوتترین مادرهای سینمای ایران است. صبوری و آرامشی كه در بیشتر نقشهایش وجود دارد، باعث این تمایز شده است. او سال ۱۳۲۳ در تهران متولد شد و تحصیلاتش را در دانشكده زبانهای خارجی دانشگاه ملی و دانشگاه شهید بهشتی فعلی به اتمام رساند. پروانه معصومی بازیگری است كه اگرچه به صورت آكادمیك این رشته را دنبال نكرده است، ولی حالا، پس از سی واندی سال فعالیت در این حرفه، یكی از خاصترین بازیگران زن سینمای ایران محسوب میشود. در این سالها حضورش در تلویزیون پررنگتر شده و نقشهای خاطرهانگیزی را به تصویر كشیده است. از بازیاش در اپیزود «باران عشق» گرفته تا مجموعه «تا صبح» و «پلیس جوان». اما بهانه ما برای صحبت با او نقش بیبی در سریال «مثل هیچ كس» بود. او مانند همه نقشهایش صبور و پر از آرامش است.از تجربههای اولیهتان در دنیای بازیگری بگویید. ابتدا قصد نداشتم به طور جدی به این حرفه بپردازم. به همین دلیل برای بازی در فیلم «رگبار» (بهرام بیضایی) با سازندگان قراری گذاشتم كه جلوی دوربین ظاهر شوم و تستی گرفته شود. اگر كار من برایتان مطلوب بود، دستمزدم را بپردازند.من كوچكترین تجربهای درسینما نداشتم و چیزی از بازیگری نمیدانستم. حتی نمیدانستم كه بازیگر جلوی دوربین محدودیتهایی دارد و حركتهایش باید كنترل شده باشد، اما بالاخره با راهنماییهای كارگردان توانستم از عهده بازی بر بیایم و راهم را ادامه دادم. ● چرا نمیخواستید بازیگر شوید؟ ▪ فضای سینمای آن موقع را دوست نداشتم، اما با بازی در فیلم رگبار تصوراتم نسبت به سینمای فارسی شكسته شد و تصمیم گرفتم این حرفه را ادامه دهم. ● چرا؟ ▪ به خاطر صمیمیت گروه و سلامت محیط كار. ● یكی از نقشهای ماندگار شما، بازی در فیلم «كلاغ» بود كه نقش معلم مدرسه كر و لالها را داشتید. از این تجربه بگویید. ▪ بله. در كلاغ باید نقش یك معلم مدرس كر و لالها را بازی میكردم. برای همین خواستم در این مدرسه كار كنم و به همین دلیل به مدرسه نیمروز رفتم و بدون این كه به بچهها بگویند من بازیگر هستم به آنها گفتند معلم جدیدم و قرار است به آنها درس بدهم. ۲ ماه مرتب به آن مدرسه میرفتم و یك هفته هم به تنهایی كلاس را هدایت كردم. ● كار سختی بود؟ ▪ خیر. بسیار راحت با بچهها كار میكردم و حسابی باهم دوست شده بودیم. ● هیچ وقت علاقهمند نشدید بازیگری را به صورت تكنیكی یاد بگیرید؟ ▪ البته مطالعه زیاد كردم و كلاسهای بازیگری هم دیدم، البته نه به عنوان كارآموز، بلكه در آنها شركت میكردم و تماشا میكردم. اما چون هیچ وقت نمیخواستم سینما را به طور كامل قبول كنم و بسیار حرفهای به این شغل بپردازم فكر كردم همین مقدار كمی هم كه بلدم برای نوع بازی خودم كافی است. به هر حال من آنچه را كه حس میكردم، بهتر منتقل میكنم تا از طریق فن و تكنیك؛ البته بازیگر اگر تكنیك بلد باشد راحتتر میتواند كار كند، اما بعضی بازیگران كه از تكنیك استفاده میكنند گاهی بازیای ارائه میكنند كه به دل نمینشیند. ● برای همین نگاههایتان هم سرشار از حرف است؟ درواقع سكوتتان؟ ▪ شاید چون نوع نگاه و چشمها وسیلهای هستند برای بروز احساس و گاهی هم حرفهای ناگفته.● معصومیت نقشهای شما از چه چیزی نشأت میگیرد و تا این حد قابل باور میشود؟ ▪ معصومیت چیزی نیست كه بشود آن را بازی كرد، بلكه باید آن را از درون بیرون آورد و به تصویر كشید. ● برویم سراغ سریال مثل هیچ كس و نقش بیبی. چرا بیبی را شما روایت كردید؟ ▪ قبل از هر چیز متن و نقش جای كار و بازی فراوان داشت و به نوعی من را به سمت خود میكشاند. اگرچه بسیار سخت نقش بیبی را پذیرفتم. ● چرا سخت؟ ▪ این مادر، نسبت به مادرهایی كه تا به حال بازی كرده بودم خیلی متفاوت بود. مادری با ۶ بچه كه هركدام خصوصیات خاص خودشان را داشتند و از این نظر برایم سخت بود، چون حس میكردم از پس آن نمیتوانم بربیایم، ولی كمكهای آقای برزیده در طول كار باعث شد بتوانم با نقش ارتباط لازم را برقرار كنم. ● میتوان گفت این نقش مادر، یكی از متفاوتترین نقشهای مادری بوده كه تا به حال بازی كردهاید؟ ▪ بله. دقیقا همینطور است بیبی مادری سنتی است با تعداد زیادی بچه كه هركدام برایش جایگاه خاصی دارند. این مادر باید با هركدام از این فرزندان بر مبنای خاصیتهای روحی آنان رفتار میكرد. من در زندگی خودم یك پسر بیشتر ندارم و نقشهایی را هم كه تا به حال بازی كردم تقریبا یك بچه داشتهاند، اما اینجا عروس، داماد، پسر، دختر، نوه و ... داشتم. این مساله از ذهنیت من كمی فاصله داشت، چون باید میدانستم كه چگونه با هركدام از بچهها كنار بیایم. به هر حال آقای برزیده از كار من راضی بودند و الان كه كار را میبینم فكر میكنم آن اتفاقی كه دلم میخواسته افتاده است. ● چرا بیبی تا این حد به محمدعلی (داداشی) توجه دارد؟ ▪ چون او به نوعی پس از فوت پدر، تكیهگاه خانواده شده است و در حق همه برادرانش پدری كرده است. برای همین داداشی برای بیبی چیز دیگری است. داداشی در اصل تكیهگاه مهمی برای بیبی و استواری او به روی شانههای داداشی است و اگر داداشی وجود نداشت شاید مادر نمیتوانست خانهای به این شلوغی را اداره كند و بر همه مدیریت داشته باشد.داداشی برای مادر یك ستون است و در اصل او را به عنوان بزرگترین فرد خانواده میداند و بقیه هم این مساله را پذیرفتهاند.● فضای این سریال بسیار سنتی است. فكر میكنید در شرایط امروز جامعه ما هنوز چنین خانوادههایی وجود دارند؟▪ قاعدتا چنین خانوادههایی در حال حاضر بسیار كم هستند و خانوادهها كمتر فرصت دیدار یكدیگر را دارند. متاسفانه این فضاها و این زندگیها فراموش شده، در صورتی كه فایدههای زیادی هم داشته است. شما در سریال از زبان داداشی شنیدید كه حتی در صورت نیاز، خانههای همسایهها را هم برای فامیلهای نزدیك میخریدند تا همه كنار هم باشند. این دور هم بودن مزایای زیادی داشته است. بالاخره یكی كه غنیتر بود به یكی كه ضعیفتر بود كمك میكرد. به نظرم این گونه خانوادهها (سنتی) خیلی بیشتر از امروزیها از زندگیشان لذت میبردند.البته دیگر نمیشود به آن شكل و شمایل زندگی كرد. برای همین ما بخشی از زندگیهای گذشته را در این سریال یادآوری كردیم.● بازی در یك مجموعه مناسبتی چطور تجربهای برایتان بود؟▪ دوست دارم نقشهایم به گونهای باشند كه حرفی برای گفتن داشته باشند و چیزی را به مخاطبم بیاموزم، حتی درحد یك تلنگر. یعنی اگر كاری را انجام میدهد كه خودش نمیداند آن عمل خطاست، با دیدن سریال ما تاثیر مثبت بگیرد و اگر عملش اشتباه بوده آن را تصحیح كند. برای من نگاه مخاطب و تاثیرپذیریاش بسیار اهمیت دارد. ضمن این كه حجم مخاطب ماه رمضان بسیار زیاد است. چون پس از افطار مردم دیگر حس و حال حركت ندارند و سریالها هم فرصت خوبی است تا هم مردم ما سرگرم شوند و هم حرفهای خوبی را بشنوند و اگر نكات آموزندهای هم در كارهای ما باشد، یاد بگیرند حس میكنم فضای ماه رمضان و شرایط پخش این مجموعهها طوری است كه روی مخاطب تاثیر مستقیم و بسزایی میگذارد. به همین دلیل سعی میكنم همیشه قصههایی را انتخاب كنم كه اثر مثبتی روی مخاطب بگذارد.● تجربه همكاری با عبدالحسن برزیده چطور بود؟▪ برای من خیلی خوب بود. آرامش ایشان به بازیگران هم منتقل میشد. تعامل بسیار خوبی میان بازیگر و كارگردان در این كار وجود داشت. یكی از نكات مثبت این كار ساكن نبودن و حركات خوب بین پلانها بود. همه مشغول حركت بودند و حركت بیجا هم نداشتیم.● خانم معصومی! كدام یك از نقشهایتان به شخصیت شما نزدیك بوده است؟▪ نقشی كه در سریال پلیس جوان داشتم تقریبا به من نزدیك بود، البته اگر به حاشیه نمیرفت و ادامه پیدا میكرد.● شما جزو بازیگران مطرح و ماندگار سینما و تلویزیون ما هستید، رمز ماندگاری خودتان را در چه چیزی میدانید؟▪ شاید به انتخابهایی كه تا به حال داشتهام، برگردد، البته من خودم را هنوز یك بازیگر ماندگار نمیدانم، چرا كه همیشه به زندگی شخصی خودم اهمیت بیشتری دادهام در ضمن هر چه آدم پلههای ترقی را طی كند، قطعا نسبت به مردم متعهدتر میشود.● اگر اشتباه نكنم شما فیلم هم میسازید. از فعالیتهایتان در این زمینه بگویید.▪ بله. تا به حال ۲ فیلم كوتاه ساختهام یكی «عاشقی» بود كه به نوعی در آن تخت سلیمان را با همه راز و رمزهایش به تصویر كشیدم و دیگری «چشمان پدر» است كه در ارتباط با زندگی یك جانباز است.● كارگردانی و فیلمسازی چقدر حس هنریتان را ارضا كرد؟▪ خیلی زیاد، بخصوص فیلم چشمان پدر چون با بازیگر خردسالی كار كردم كه بسیار برایم لذتبخش بود.● فكر می كنید توانستهاید به اندازه كافی در این سی و اندی سال در ارتباط با بازیگری تجربه كسب كنید؟▪ خیر. فكر نمیكنم اگرچه هر كاری تجربه خاص خودش را به همراه دارد. من هرگز تدریس برای بازیگری را تا به این لحظه نپذیرفتم، ولی كمكم قصد دارم در این زمینه فعالیتم را شروع كنم.● راستی هنوز هم كشاورزی میكنید؟▪ بله. البته بیشتر با گل و گیاه سر و كار دارم و احساسم بر این است كسانی كه با طبیعت سر و كار دارند از خلق و خوی طبیعت بهره میگیرند، چرا كه معمولا به آدم دروغ نمیگوید. افرادی كه با طبیعت روبهرو هستند خالصترند، مثل خود طبیعت.● چرا زندگی در شمال را ترجیح میدهید؟▪ چون من را به رویاهایم نزدیك میكند.● مثل هیچكس، چه جایگاهی در پرونده هنریتان دارد؟▪ از بازی در این كار راضی هستم و به آن افتخار میكنم. تجربه لذتبخشی برایم بود.● آرزوهای دستنیافتنی شما؟▪ چندان آدم بلندپروازی نیستم ضمن این كه بشدت به قضا و قدر معتقدم و معمولا هدف خاصی را برای خودم مشخص نمیكنم تا اگربه آن نرسیدم، ناامید نشوم.● لحظه خاص زندگی پروانه معصومی؟▪ وقتی كه كنار خانوادهام هستم، البته كار در مزرعه هم آرامش خاصی به من میبخشد.مثل هیچكسیك زندگی سنتی فراموششده.بیبی...مادری كه عاشق بچههایش است و تلاش میكند خانوادهاش را حفظ كند.یك نكتهای برای آخر این مصاحبه بگوییدروزها گر رفت گو رو باك نیستتو بمان ای آن كه چون تو پاك نیست مطالب مرتبط: زیباییهای فراموش شده در روزگار ماگزارش تصویری پشت صحنه سریال مثل هیچکس گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ /culture منبع: www.aftab.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 457]