واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: مرد برای كشتن دختر به او نزدیك شده اما دختر در توهمات خود او را خواستگار خودش میبیند؛ با او ازدواج میكند و از او بچهدار... دیدن نمایشهای چیستا یثربی را همیشه دوست دارم؛ شاید مهمترین دلیل آن برایم مواجهه با شخصیتهای آشنا و نزدیك و در عین حال با رفتارهای عجیب و غریب و پیچیده داستانهای او باشد. مسلما پرداخت شخصیت در آثار یثربی حتی اگر تمام ویژگیها و قواعد تكنیكی و لازم شخصیتپردازی را رعایت نكرده باشد یكی از مهمترین دلایل جذابیت نمایشهای او است. اما نمایشهای یثربی یك ویژگی مهم دیگر هم دارند و به نظر میرسد كه به همین دلیل هم در اغلب مواقع مورد استقبال تماشاگر قرار میگیرند؛ آدمهای داستان در این نمایشها بهرغم تمام تنهایی آزاردهنده و با وجود تمام ناامیدیهای تلخ زندگیشان زنده هستند و شیرینی و ابهام و تلخیهای زندگی را مجموعا در خود به همراه دارند و مجموعه این تناقضها و تفاوتها خودشان و زندگیشان را با لحنی صمیمی و جذاب به مخاطبانشان ارائه میكنند. تازهترین نمایش چیستا، اما یك كارناوال نمایشی است، كارناوالی كه مثل زندگی خودش را در مقابلمان به نمایش میگذارد و میگذرد. برخلاف دیگر آثار یثربی این نمایش متكی به قصه نیست و به اندازه دیگر آثار این نویسنده- كارگردان هم در ذهن مخاطب ماندگار نمیشود و قدرت تاثیرگذاری عمیقی هم ندارد؛ احتمالا این نمایش اصلا ادعای تاثیرگذاری هم ندارد؛ مثل یك كارناوال میآید و خصوصیترین ابعاد ویژگیهای آدمهایش را به ما نشان میدهد و به سرعت از برابرمان میگذرد. شاید در یكی از غرفهها و اتاقهای این كارناوال ماندگار شویم و شاید بهراحتی از كنارمان عبور كنند و بگذرند. دستكم چیزهایی دیدهایم كه برای تماشایشان به این سالن آمدهایم و حالا با آنها آشنا شدهایم. یثربی در نمایشش تماشاگر را با پنج بیماری شایع روانی در جامعه امروز آشنا میكند: اپیزود یك: زن مبتلا به پارانویای جنسی احساس میكند كه كسانی قصد صدمه زدن به او را دارند یا دیگران برخورد خوبی با او ندارند و در موردش بد صحبت میكنند. این داستان به صورت تاكید بر جزئیات رفتار از مراسم سالگرد عروسی زن و شوهر جوان در خانه آنها آغاز میشود و ورود زن و مرد همسایه برای درخواست كمك و ورود به خانه آن را شدت میبخشد و بهطور برجستهای خودش را به عنوان یك بیماری روانی نشان میدهد. چیستا یثربی، با تغییرات نور و كاستن از شدت آن در فضای ذهنیت پارانویا و واقعیت زندگی زن را همزمان روایت میكند و در ضمن به ارائه نشانههای رفتار در بروز بیماری و حملههای پارانوئید زن میپردازد كه موضوع و مضمون اصلی نمایش او بهطور خاص- یك بیماری- در این اپیزود است. زن: این چرا با من بد حرف زد با تو خوب؟اپیزود اول یكی از بهترین اپیزودهای «كارناوال...» از نظر ساختار روایی و همچنین شیوه اجراست. در این بخش شخصیتها بدون هیچ شتابزدگی و ضرورت زمانی به آرامی و به وسیله ظرافتهای رفتاری معرفی میشوند و رفتهرفته خصوصیات رفتاریشان را زیر ذرهبین پرداخت كارگردان برجسته میكنند و مورد تاكید قرار میدهند. تقابل فضای واقعی ابتدای نمایش با دنیای كاریكاتورگونه پشت در كه از منظر نگاه زن مشاهده میشود، ضمن نشان دادن ناهنجاریهای رفتار و ذهنیت بیمار زن لحن روایی جذابی دارد و در تمام لحظات تماشاگر را به خود مجذوب نگه میدارد اما ای كاش یثربی در این اپیزود- مثل بقیه بخشهای نمایشش- جلوی كارهای اضافه بازیگران و احتمالا گرایش نمایشش به سمت كمدی و طنز را میگرفت و اجازه میداد تا دنیای تلخ و عجیب بیماران روانی نمایشش با همان غربت و پیچیدگی تلخ و دهشتناك واقعیت روایت شوند. آنچنان كه به عنوان مثال قهرمان زن نمایشنامه «گاردنپارتی در برف» پرداخته شده است. البته لحن كمیك تماشاگر و عموم مخاطبان را به نمایش نزدیك میكند اما همین نزدیك كردن، كیفیت و اهمیت موضوع را به صورت منفی تحت تاثیر قرار میدهد. پایانبخش روایت اپیزود اول مثل اپیزود بعدی، بحث در مورد علت وجود بیماری در شخصیت و تعقیب آن در دوران كودكی است: زن: تو هم بچه بودی، اذیتت كردن؟در دومین اپیزود «كارناوال...» روایتی مثالی از ابتلای شخصیت به بیماری پنیك Panic را شاهد هستیم. این بیماری در نتیجه وحشت ناشی از یك اتفاق یا واقعه ناگوار در شخصیت به وجود میآید و با فوبیا- كه دلیل آن نامعلوم است- تفاوت دارد. ذهن بیمار پنیك بر اثر وقوع حادثه یا تصادف ناگوار به ناگاه متوقف میشود و همه چیز را فراموش میكند. در داستان اپیزود دوم «كارناوال...» اسفندیار كه پدر و مادرش را در یك حادثه از دست داده در شش سالگی مانده و حالا خواهرش مجبور است كه هر شب ساعت هشت او را آرام كند و پس از كاهش تاثیرات حمله روانی، بخواباند. اسفندیار: من چرا مامانمو یادم نمیآد؟ چرا فقط بابامو یادم میآد؟اپیزود دوم نمایش یثربی نه آن ظاهر مهم و جدی (به نسبت) اپیزود اول را دارد و نه اصلا به آن اندازه با اهمیت به نظر میآید؛ شاید مهمترین دلیل این برداشت داستان و دیالوگهای كمارزش دختر و پسر اپیزود دوم و البته اصرار نویسنده به قرار دادن شوك حاصل آگاهی از موضوع در انتهای این اپیزود باشد. (آنجا كه به تماشاگر میگوید، اسفندیار در كودكی مانده است و...) - دختر:... از اون موقع از تاریكی میترسد...اصرار به تاثیرگذاری كمیك، داستان ضعیف و لحن بازیگوشانه ولی سطحی و ناملموس و تمایل به داستانپردازی بدون توجه به پرداخت مقدمات آن و كمتوجهی به ساختار و قصه، شتابزدگی در بیان منظور مهمترین آسیبهایی است كه باعث شده، اپیزود دوم نمایش یثربی آنطور كه باید تماشاگرش را مجذوب خود نسازد و در حد تماشای بخشی از كارناوال نمایشی با آن مواجه شود. از جذابترین عناصر اجرا در نمایش بهكارگیری چارچوب فلزی متحرك در صحنه است كه فضای نمایش را به راحتی به حركت درمیآورد و در ضمن آدمها را مدام روی خود دور صحنه میگرداند و بدینترتیب توجه و تاكید را بر آنها متمركز میكند. انگار این در، دیوار، تابوت و تخت یا هر ابزار متحرك دیگر، ابزار حركت كارناوال نمایشی یثربی در میان چراغها و خطوط و رنگهای قرمز غالب در صحنه است. اپیزود سوم، هم كه درباره یك مرد مبتلا به وسواس و زندگی شخصی او همراه با همسرش است مثل اپیزود قبلی در زمینه پرداخت و روایت دراماتیك دارای مشكلات كوچكی است. یثربی در این قسمت از نمایش تنها یك شخصیت مبتلا به وسواس را به تماشاگرش نشان میدهد و آنقدر بر بیماری او و رابطهاش با همسر مرد تاكید میكند كه بیماری را به شخصیت مقابل سرایت میدهد. اغراق و بزرگنمایی واقعیت در دومین اپیزود كارناوال نمایشی یثربی باز هم مایههای كمیك اجرا را غالب بر جنبههای روانشناختی آن نشان میدهد و همین ویژگی اجازه نزدیك شدن به واقعیت، درك آن یا تفكر درباره آن را دشوارتر میكند؛ در مورد این اپیزود یك مسئله مهم میتواند مورد پرسش قرار گیرد: جزئیات را باید در مورد رفتار مرد وسواسی برجسته كرد؟ یا باید آنها را در علائم رفتار مورد اشاره قرار داد؟ یا اینكه اصلا با بزرگنمایی و اغراق آنها را به صورت كمیك به نمایش گذاشت؟ مسلما در مورد مردی كه دستكش بر دست دارد و به تمیزی لباسها و كوچكترین چیزها به كرات و پشت سر هم اصرار دارد اما پالتویش را روی زمین رها میكند و با كفش روی لباسهایش راه میرود، حالت سوم- بزرگنمایی و اغراق- مصداق بیشتری دارد و البته چنین پرداختی جنبههای كمدی كار را برجستهتر میكند. - زن: من هرچی میشورم و میسابم و برق میندازم تمیز نمیشه تو میتونی تمیزش كنی؟توجه به كاركردهای دراماتیك و مولفههای نمایشی در چهارمین اپیزود نمایش به حداقل میرسد. در این اپیزود قهرمان مرد كه در مقابل یك زن هیستریك زندگیاش را از دست داده در مقابل تماشاگر قرار میگیرد و اول تا آخر ماجرا را در فصلی تقریبا طولانی برای ما تعریف میكند. در این قسمت تازه بیمار و بیماری روانیاش هم بهانهای برای وقوع روایت اصلی هستند و با نوع پرداخت و روایت مستقیم شخصیت مرد به حاشیه رانده میشوند. روایت وقایع گذشته و وجود افعالی چون: «اومدم»، «رفتم»، «گفت»، «پرسیدم» و... عملا اكت و عمل نمایشی را با نقل قول و روایت گفتاری گذشته جایگزین كرده است. در این اپیزود هم مثل بقیه قسمتها، یثربی از فاصلهگذاری نامحسوس و ظریفی استفاده كرده كه تلاش دارد تا تماشاگر را در اوج همذاتپنداری از فضای احساساتی نمایشی دور كند و فرصت لازم را برای اندیشیدن به اتفاق، بیماری و شاید انگیزههای رفتار و عمل شخصیت فراهم آورد. صحبت كوتاه با تماشاگر، اشاره به حضور مخاطب و... شگردهایی است كه با ظرافت مورد استفاده قرار گرفتهاند و ضمن حفظ انسجام استقلال روایت برای لحظهای كوتاه و بهگونهای نامحسوس تماشاگر را از ورود بیش از اندازه به فضای حسی روایت داستانی باز میدارد. پنجمین اپیزود «كارناوال با لباس خانه» یكی از بهترین اپیزودهای آن است كه دستكم به لحاظ كارگردانی با دقت و توجه بیشتری مورد پرداخت قرار گرفته است. یثربی در این قسمت قصه كوتاهی از یك دختر شهرستانی مبتلا به بیماری توهم را محور داستان قرار داده است؛ مرد برای كشتن دختر به او نزدیك شده اما دختر در توهمات خود او را خواستگار خودش میبیند؛ با او ازدواج میكند و از او بچهدار میشود و... بالاخره مرد او را با چاقو به قتل میرساند:دختر: تیزی رو چرا با خودت اینجا آوردی؟مرد: نیاوردم، از بچگی باهام بوده!میزانسنهای زیبا و تصاویر جذابی كه حضور این دو شخصیت در صحنه اپیزود پنجم به وجود آورده حاصل تقابل دراماتیك میان حضور و هدف و عمل این شخصیتها در بستر مكان و موقعیتی مشترك است. طراحی حركتهای مداوم دختر شهرستانی در صحنه و بیان توهمات او در كنار حضور كند و ثابت آدمكش با لباسهای سیاه در اطراف او، به تنهایی تصویر و تحرك دراماتیكی را در آخرین اپیزود آخر نمایش ایجاد كرده كه جای آن تقریبا در دو، سه اپیزود و قبل از آن خالی است؛ توجه كنید به این طرف و آن طرف رفتنها و پرحرفیهای دختر در وسط صحنه و در مقابل، حضور آرام و ساكت مردی كه در انتهای صحنه با عینك سیاه به او نگاه میكند؛ یا آنجا كه زن بعد از همه توهمات بچه خیالیاش را به عقبـ راست صحنه میبرد و مرد رو به تماشاگر در مركز صحنه و متمایل به چپ چاقویش را با میلههای چارچوب تیز میكند و... نمایش جدید چیستا یثربی، مثل بقیه نمایشهایش در عین سادگی، جذاب و دلنشین است. شاید افزایش كیفیتهای كمیكـ كه توانایی یثربی در طنزنویسی دراماتیك را هم به اثبات میرساند و دلیل آن واكنشهای تماشاگران در تمام مدت نمایش استـ مهمترین وجه تمایز «كارناوال با لباس خانه» با آثار دیگر یثربی باشد و احتمالا همین لحن طنزآمیز هم اجازه عمق پیدا كردن موضوع را در فرآیند دریافت و به تماشاگر و گروه اجرایی نمیدهد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 448]