واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتوگو با چیستا یثربی؛ نویسنده و كارگردان نمایش"حیاط خلوت"
چیستا یثربی را بیشتر با نمایشنامههایش میشناسند خودش هم اقرار میكند كه بیشتر نویسنده است و آن را حاضر نیست با هیچ چیز عوض كند. اما كارگردانی"یك شب دیگر هم بمان سیلویا" به همه یادآوری كرد كه او كارگردانی هم میكند و اتفاقاً اجراهای خودش با استقبال بهتری روبهرو میشود و بعد از آن با"جنایت و مكافات" كه در روسیه اجرا شد به همه نشان داد كه جوهر و ریتم اصلی نمایشنامهاش را به خوبی میشناسد. یثربی حالا"حیاط خلوت" را در سالن سایه اجرا میكند كه علاوه بر لحظات كمیك، ریتم قابل قبولی نیز دارد.-- از تجربه كارگردانیتان بگویید.تجربه كارگردانی من برمیگردد به سال 73 با نمایش"جمعه دم غروب" كه همان موقع با دو نوع برخورد متفاوت از سوی تماشاگران مواجه شد، عدهای میگفتند ما را دست انداخته و عدهای هم نمایش را خیلی پست مدرن میدیدند و بعد هم سال 74 نمایش"سرخ سوزان" كه من بچهدار شدم و از سال 75 تا 83 دیگر كارگردانی نكردم.-- دلیل خاصی داشت؟كارگردانی خیلی تمركز شدید بیرون از خانه میخواهد و من مشغول بچه بزرگ كردن بودم، ولی راستش یك علت دیگر هم این بود كه من خیلی متن قبول میكردم، گاهی پیش میآمد كه در یك جشنواره 9 تا متن داشتم و به قول دوستان تولید انبوه بود. راست میگفتند، واقعیت این بود كه من صبح تا شب مشغول نوشتن بودم. تا این كه دخترم كلاس دوم رفت و من"یك شب دیگر هم بمان سیلیویا" را كار كردم.-- در این سالها هرگز وسوسه نشدید كارگردانی كنید؟خیلی زیاد. اما به من میگفتند تو نویسندهای! چه عیبی دارد همان نویسنده باقی بمانی؟ برای گروه"سیب" نویسنده بمان. و راستش وقتی"یك شب دیگر هم بمان سیلیویا" را كار كردم خیلی اعتماد به نفسم كم شده بود و همیشه پشت سرم حرف میزدند كه فلانی نویسنده است، چه به كارگردانی؟! و تا وقتی كه آن سال هیئت بازبینی بالاترین رأی را به كار ما داد. من اعتماد به نفسم را به دست نیاورده بودم و استقبال از"سیلیویا... " باعث شد من كارم را ادامه بدهم.-- چیستا یثربی بیشتر نویسنده است یا كارگردان؟نویسنده. اولین و آخرین كاری كه دوست دارم، نوشتن است دغدغهام واژهها، كلمات و... است.-- در این سالها كارگردانهای زیادی نمایشنامههایتان را كار میكردند، اما نكته مشترك همه این آثار كند بودن ریتم آنها بود، در حالی كه این ریتم در نمایشنامههایی كه خودتان كارگردانی كردید، چندان كند نیست.اتفاقاً خیلیها از جمله اكبر رادی هم به من همین را گفتند. اصلاً میگفتند نمایشنامههای تو همیشه ایراددار به نظر میرسید، اما این جا ریتم درست است.-- خودتان از كارگردانی كسانی كه متنتان را كار میكردند، رضایت داشتید؟برای همهشان خیلی احترام قائلم، ولی مسلماً هیچ وقت آن چیزی كه واقعاً میخواستم، نبوده است. حالا علی رغم این كه عزلت قلم و كاغذ را با هیچ چیز عوض نمیكنم و به عنوان كارگردان سر و كله زدن با آدمها برایم دشوار است، ولی فكر میكنم لااقل آن چیزی كه از نمایشنامهام میخواهم را خودم بهتر از هر كسی پیاده میكنم.-- برخوردتان با اجرای متنهایتان چطور بود؟گاهی یك ربع بعد خودم از سالن بیرون میرفتم و واقعاً حالت تهوع به من دست میداد، بله قبول دارم گاهی خیلی از ریتمها اشكال داشت یا حتی در متن خیلی تغییرات ایجاد شده بود و آن چیزی كه من میخواستم، بگویم نبود.-- نمایشنامه"حیاط خلوت" چه میخواهد بگوید؟بحران رابطه بین دو آدم. دو آدمی كه خودشان را یك اندازه مُحق میدانند، سخت است كنار هم قرار بگیرند. حتی در تركیب دو بازیگر كه یك اندازه نقش دارند، باز هم این بحران رابطه ایجاد میشود، این كه چطور با هم هماهنگ شوند، خیلی مشكل است و مسئله بعدی مرز بین واقعیت و توهم است. این كه زندگی رویایی ما واقعیتر و اصیلتر است، یا زندگی كه در واقعیت داریم؟ و دیگری این كه انسانی كه خودش زخمی است و آسیب دیده، آیا میتواند فراموش كند؟ آیا میتواند ببخشد؟-- با توجه به رشته تحصیلیتان همیشه ردپایی از روانشناسی هم در آثارتان به چشم میخورد واقعا از دل این روانشناسی میخواهید به چه چیز برسید؟بله. گاهی این شیوه، آنقدر در من ناخودگاه اتفاق میافتد كه دست خودم نیست، در من حل شده و بدون آگاهی و عمد وارد ماجرا میشود. بله به هرحال این نمایشنامه زیرشاخهای از روانشناسی اجتماعی است.اما من در مورد این نمایشنامه كمی هم با هستی شناسیام وارد ماجرا شدم و آن را نوشتم. این نمایشنامه برگفته از 5 داستان كوتاه از خود من است.-- در مورد اجتماعی بودن رفتار كاراكترهایتان كمی توضیح دهید. كجا ما روانشناسی اجتماعی آنها را میبینم؟آدمهایی كه صدتا اسم دروغی و هویت ساختگی دارند. آدمها اینقدر راجع به هویتشان دروغ می گویند كه خودشان هم فراموش میكنند كی هستند؛ مثلاً خود من! چند روز پیش در سمیناری گفتند چیستا یثربی نویسنده، یك مرتبه توی دلم گفتم، چرا نگفت منتقد و نویسنده؟! میبینید ما درگیراین برچسبها شدیم و فكر میكنیم بخشی از هویت ماست، درحالی كه من فقط یك انسانام، بدون این القاب هم فقط یك انسانم.-- حلقه اتصال بین اپیزودها واقعاً چیست؟ كجا این اپیزودها به یك نقطه اشتراك برای كنار هم قرار گرفتن میرسند؟مواجه آدمها با خودشان، حلقه اتصال است.-- اما در اپیزود نازلی طلایی شهرستانی ما به یك جنس و شیوه اجرایی دیگر برمیخوریم حتی از نظر مفهومی هم كمی متفاوت از بقیه اپیزودهاست.در واقع این اپیزود زنگ تفریح است. من خودم شبیه این كاراكتر را دیدهام، كسی كه قبل از این كه راجع به شهرستانی بودنش كسی به او چیزی بگوید، شروع كرد به دفاع كردن از شهرستانی بودنش. اتفاقاً جالب است یكی از دوستان برداشت كرده بود نماد آدمهایی است كه یك شبه همه كاره میشوند.-- لزوم داشتن یك زنگ تفریح در این نمایش چه بود؟تماشاگر به یك استراحت نیاز دارد، چون آن قدر اپیزودهای دیگر سنگین هستند كه گاهی تماشاگر گیج و عصبی میشود، كلافه میشود و این زن صادق و ساده شهرستانی كه همه چیز را صادقانه میگوید، درواقع كسی است كه از كاه برای خودش كوه میسازد.-- خودتان از كاری كه كردهاید راضی هستید؟كارگردانی سختی داشت، چون این بار من با یك گروه در ارتباط نبودم باید دو تا دو تا تمرین میكردم و در همین گروههای دو تایی بین بازیگران این بحران رابطه را دیدم. به علت محدود بودن جا و زمان تمرین دو نفر بازیگری كه كنار هم قرار میگرفتند، خیلی با هم مشكل داشتند و آن قدر بازیگر عوض كردم تا به این تركیب رسیدم. از نظر كارگردانی خیلی دشوار بود هر اشتباهی به زودی مشخص میشد توی گروه نبود كه بشود آن را نادیده گرفت یا اشتباه در گروه گم شود. این بحران رابطه در مسائل درونی آدمها و بازیگرها هم به روشنی خودش را نشان میداد.منبع ایران تئاتر - بهاران بنیاحمدی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 647]