تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826211388




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در ايرمان سراي جهان نيست جاي دل


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
در ايرمان سراي جهان نيست جاي دل
در ايرمان سراي جهان نيست جاي دلشاعر : خاقاني دير از کجا و خلعت بيت الله از کجادر ايرمان سراي جهان نيست جاي دلدار الخلافه‌ي پدر است ايرمان سرابنگر چه ناخلف پسري کز وجود توناجسته خاک ره به کف آيد نه کيميادر جستجوي حق شو و شبگير کن از آنکعيسي توست نفس و صليب است شکل لابالا برآر نفس چليپا پرست از آنکآرد نسيم کعبه‌ي الا اللهت شفاگر در سموم باديه‌ي لا تبه شويگر بي‌چراغ عقل روي راه انبيالا را ز لات باز نداني به کوي دينآري که از يکي يکي آيد به ابتدااول ز پيشگاه قدم عقل زاد و بسعقل خدا پرست زند درگه صفاعقل جهان طلب در آلودگي زندبر کتف بيور اسب بود جاي اژدهاکتف محمد از در مهر نبوت استبر فقر دست کش که عروسي است خوش لقابا عقل پاي کوب که پيري است ژنده پوشخوش نيست اين غريب نوآئين در اين نواجان را به فقر باز خر از حادثات از آنکزين سوت موج محنت و زان سو شط بلااندر جزيره‌اي و محيط است گرد توگردون به گرد او چو محيط است در هوااز رمز درگذر که زمين چون جزيره‌اي استهرگز سراب پر نکند قربه‌ي سقااز گشت روزگار سلامت مجوي از آنکوامال کعبتين که حريفي است بس دغادر قمره‌ي زمانه فتادي به دست خونآلوده دان دهان مشعبد به گندنافرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشيدر قحط سال کنعان دکان نانوااينجا مساز عيش که بس بينوا بودزين سبزه زار خيز که زهر است در گيازين غرقگان رو که نهنگ است برگذرگردون کبود جامه شد از ماتم وفاگيتي سياه خانه شد از ظلمت وجودکاينک به فتح باب ضمان کرد مصطفياز خشک سال حادثه در مصطفي گريزکز فيض او به سنگ فسرده رسد نماورد تو اين بس است که اي غيث، الغياثاين چار مادر و سه مواليد بينوابودند تا نبود نزولش در اين سرايتاج ازل کلاهش و درع ابد قباشاهنشهي است احمد مرسل که ساخت حقوان عامل ارادت در عالم جزاآن قابل امانت در قالب بشراز جودي و احد صلوات آمدش صداچون نوبت نبوت او در عرب زدندناخورده دست شسته ازين بي‌نمک ابابر خوان اين جهان زده انگشت بر نمکچون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ماآزاد کرده‌ي در او بود عقل و اواز رحمت خداي شوي خاصه‌ي خدااو رحمت خداست جهان خداي راخاقاني از عطاي تو هست آيت ثنااي هست‌ها ز هستي ذات تو عاريتمپسند کز نشيمن عالم کشد جفامرغي چنين که دانه و آبش ثناي توستديگر ندارد اين زن رعناش در عنااز عالم دو رنگ فراغت دهش چنانکمرد آن زمان شوي که شوي از همه جداطفلي هنوز بسته‌ي گهواره‌ي فناشاه دل تو کرده بود کاخ را رهاجهدي بکن که زلزله‌ي صور در رسدديو از خورش به هيضه و جمشيد ناشتاجان از درون به فاقه و طبع از برون به برگآن جان که وقت صدمه‌ي هجران شود فناآن به که پيش هودج جانان کني نثاربرگ گيا نه و خر تو عنبرين چرارخش تو را بر آخور سنگين روزگاربرداشته است بهر فرو داشت اين نوابر پرده‌ي عدم زن زخمه ز بهر آنکاينجا سجود سهو کن و در عدم قضادر رکعت نخست گرت غفلتي برفتانديک درنماندت اين کسوت از بهاگر حله‌ي حيات مطرز نگرددتدر حال استخوانش بيرزد بدان بهااز پيل کم نه‌اي که چو مرگش فرا رسدهم پيل سازد از پي شطرنج پادشااز استخوان پيل نديدي که چرب دستچون دل روانه شد نشود نقد تو رواامروز سکه ساز که دل دار ضرب توستکانگه که رفت سوي فلک فوت شد دوااکنون طلب دوا که مسيح تو بر زمي استمجروح به قباي گل از جنبش صبابيمار به سواد دل اندر نياز عشقپس عشق روزه دار و تو در دوزخ هواعشق آتشي است کاتش دوزخ غذاي اوست
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 414]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن