واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : آشنايي با نظام حكمت daren14th June 2007, 07:56 PMنام ناظم حکمت برای ما بسيار آشناست. اشعار او به زبان های گوناگون از جمله زبان فارسی برگردان شده .ناظم حکمت در سال 1902 در« سلانيک» شهری در خط مرزی يونان و ترکيه چشم به جهان گشود.او پس از اتمام دوره ی متوسطه وارد ارتش شد، اما بعد از چندی از ارتش اخراج گرديد. پس به مسکو رفت و در رشته ی اقتصاد سياسی به تحصيل پرداخت و بعد از به پايان بردن تحصيلات خود، راهی ترکيه گرديد. زندگی عاطفی، سياسی و شاعرانه ی او سرشار از پيچ و خم ها و شور و هيجان هايی است که در اين مجال کوتاه نمی گنجد. شايد اين اشاره کافی باشد که او دوازده سال از عمرش را در زندان های استانبول، آنکارا، چانکری و بورسا گذرانيد و پس از آزادی هم از آنجا که عوامل حکومت لحظه ای از تعقيبش دست نمی کشيدند؛ دسيسه های بسيار برای کشتنش طراحی کردند. ناظم حکمت از دوازده سالگی به سرودن شعر روی آورد و شعر او نيز مانند زندگی اش شورمند و سرشار از نشيب و فراز بود. انقلاب واقعی در زبان شاعرانه ی او بی شک تحت تأثير شعرهای شاعر بزرگ شوروی سوسياليستی آن زمان« ولاديمير ماياكوفسكي» اتفاق افتاده است. او با رها کردن شعر خود از بند قافيه و به کار گرفتن وزن تازه ای در شعر، سبک نوينی در شعر معاصر ترکيه بوجود آورد که نقطه ی عزيمت شاعران بعد از خود گشت. يکی از مشهورترين شعرهای ناظم حکمت« قلب من» نام دارد که به ياد« مصطفی صبحی» رهبر حزب کمونيست ترکيه و چهارده تن از يارانش سروده شده که کشتی آنان توسط عوامل حکومتی نزديک بندر ترابوزان گلوله باران شد و اينک آن شعر : قلب من پانزده زخم بر سينه دارم ... آب های تيره چون مارهای سياه و لغزان، بر زخم های سينه ام پيچيده است. و دريای تيره -اين آب های خون آلود- قصد جانم را دارد ... قصد جانم را دارد، اين آب های تيره ی خون آلود ... دلم باز می تپد. دلم باز خواهد تپيد. پانزده زخم بر سينه دارم از پانزده نقطه، سينه ام را شکافتند؛ به اميد آنکه در پی اين اندوه، دلم ديگر، هرگز نتپد دلم باز می تپد! دلم باز خواهد تپيد ...! ساحره2nd September 2010, 11:38 PM" کسی که می رود " شعری از ناظم حکمت ، با ترجمه ی حامد رحمتی روی شیشه ها شب بود و برف میان تاریكی در نهایت درخشش ریل های موازی جدایی را به خاطر می آوری در سومین سالن ایستگاه دختری كوچك با پاهای عریان و چادری سیاه به خوابی عمیق می رود من قدم می زنم ... شب و برف روی پنجره ها بود كه در سالن ترانه ای خواندند! زیباترین ترانه ی برادرم كه رفت زیباترین ترانه ... زیبا ترین ... زیبا ... برادران چشم های مرانگاه نكنید گریه از درونم می جوشد ... میان تاریكی در نهایت ریل های موازی جدایی را به خاطر می آوری در سومین سالن ایستگاه دختری كوچك با پاهای عریان و چادری سیاه به خوابی عمیق می رود من پرسه می زنم شب و برف روی پنجره ها بود كه در سالن ترانه ای خواندند ساحره10th September 2010, 05:43 PM"چشمهای تو" ، شعر: ناظم حکمت ، ترجمه : یاشار یاغیش چشم های تو ، چشم های تو ، چشم های تو خواه در زندان به دیدارم بیایی ، خواه در مریضخانه چشم های تو ، چشم های تو ، چشم های تو هماره در آفتابند آنسان که کشتزاران اطراف آنتالیا در صبحگاهان اواخر ماه می چشم های تو ، چشم های تو ، چشم های تو بارها در برابرم گریستند خالی شدند چونان چشم های درشت کودکی شش ماهه اما یک روز هم بی آفتاب نماندند چشم های تو ، چشم های تو ، چشم های تو بگذار خمار آلوده و خوشبخت بنگرند ، چشم های تو و تا جایی که در می یابند دلبستگی انسانها را به دنیا ببینند که چگونه افسانه ای می شوند و زبان به زبان می چرخند چشم های تو ، چشم های تو ، چشم های تو بلوط زاران ( بورصه ) اند در پاییز برگهای درختانند بعد از باران تابستان و ( استانبول ) اند ـ در هر فصل و هر ساعت ـ چشم های تو ، چشم های تو ، چشم های تو گل من ! روزی خواهد رسید روزی خواهد رسید که انسانهای برادر با چشمهای تو همدیگر را خواهند نگریست با چشمهای تو خواهند نگریست ... ساحره18th September 2010, 09:22 AMزیباترین دریا را هنوز نپیمودهاند زیباترین کودک هنوز بزرگ نشده زیباترین روزهایمان را هنوز ندیدهایم و زیباترین واژهها را هنوز برایت نگفته ام ... "ناظم حکمت" سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 759]