پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850722952
نقد كتاب« در جستجوي صبح» (3)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقد كتاب« در جستجوي صبح» (3) كتاب در جستجوي صبح در يك تحريف آشكار بدون كمترين اشاره به مصائبي كه بر اهل فرهنگ در دوران پهلوي دوم وارد ميآمد، ضمن معرفي عبدالرحيم جعفري به عنوان كسي كه در آن ايام بيشترين لطمه را از سانسور خورده است در واقع به صورت غيرمستقيم وضعيت فلاكتبار نشر در آن ايام را تطهير ميكند زيرا همانگونه كه اشاره شد اگر پذيرفته شود كه چنين فردي توانسته از دستفروشي به غول بزرگي تبديل شود، عليالقاعده ديگراني كه كمتر در معرض سانسور بودهاند بايد شرايط بهتري داشته باشند. با اين مقدمه چيني تدوين كنندگان كتاب سعي دارند مورد پيگرد قرار گرفتن مدير اسبق اميركبير بعد از مرگ مشكوك رائين در دفترش را دليل بدتر شدن وضع نشر در بعد از انقلاب عنوان كنند زيرا براساس اين ادعا كسي كه در قبل از انقلاب بيشترين زيان را از سانسور ديده و هرگز پايش به زندان اوين باز نشده بود، بعد از اقنلاب به زندان ميافتد: «فعل و انفعالات وارثان و طفيليهاي انقلابات اجتماعي را در محاسبه منظور نميكردم. باور نداشتم به اينكه اين انقلاب هم طرفداران خود را بخورد. مضاف بر اين، دوستان جبهه ملي هم ورد زبانشان آينده تابناكي بود كه در انتظار مردم بود، گلستاني از آينده ترسيم ميكردند كه در آن از سانسور خبري نبود، از خمير كردن كتاب نامي و نشاني نبود، از تحقير مردم اثري نبود... و چه كسي بيش از من از سانسور صدمه ديده بود؟» (ص907) همچنين در فراز ديگري از زبان اين زيانديده سعي ميكند ذهنيتهاي مردم را از انقلاب اسلامي صرفاً توهم بداند: «از مدتها پيش در تهران شايع بود آيتالله خميني كه از سال 1342 در خارج كشور در تركيه و عراق در تبعيد به سر ميبردند يك آزاديخواه و مرجع تقليد هستند، خصايص ايشان به پيامبران و امامان بزرگوار اسلام تشبيه ميشد و اعضاي جبهه ملي و ياران مصدق كه سالها با حكومت شاه مبارزه ميكردند و در حبس و تبعيد و مغضوب بودند از طرفداران جدي ايشان به شمار ميرفتند... با اوصافي كه از آيتالله خميني شنيده بودم و دارودسته جبهه ملي و آقاي بازرگان و دوستان او كه همگي متصف به خوشنامي و روشنفكري و اهل ادب و دوستي و صداقت و سلامت نفس بودند خيالم راحت بود و بسيار خوشحال كه در آينده پس از لغو سانسور و رفع گرفتاريهاي آن، رونق كتاب بيشتر و بيشتر خواهد شد...» (ص954) البته زماني كه آقاي عبدالرحيم جعفري كه فعاليتهايش تكميل كننده فشارهاي ساواك بر اهل فرهنگ بود طرفدار انقلاب و قرباني اصلي سانسور در آن ايام معرفي شود، از وي ميتوان به عنوان معيارسنج شرايط نشر در قبل و بعد از انقلاب و حكم راندن عليه نهضت اسلامي بهره گرفت. هرچند آقاي جعفري و تنظيم كنندگان كتاب متوجه اين مسئله نبودهاند كه خود در واقع زمينهاي مناسب براي مقايسه بين سيستمي كه در خدمت آن بودهاند و انقلابي كه قصد مخدوش ساختن آن را دارند، فراهم كردهاند. براي نمونه در دوران پهلوي اول، شاعر برجستهاي چون ميرزاده عشقي به دليل سرودن شعري در نفي ادعاي رضاخان كه خود را پدر ملت ايران مطرح ميساخت با شليك گلولهاي به دهانش به قتل رسيد. در دوران پهلوي دوم احمد آرامش عليرغم همه وابستگياش به پهلويها به دليل انتقادي جزيي و طرفداري از جمهوريت مغزش در پارك متلاشي شد اما در اين كتاب علاوه بر طرح انتقادات فراوان از امام و انقلاب، از زبان فردي كه تحصيلاتي در حد ابتدايي دارد، دشنام نيز مطرح ميشود: «دوستي من با سهيلي تا آخرين لحظه حيات او ادامه داشت، او حتي در ايامي كه من در زندان بودم رشته اين پيوند را نگسست. زماني كه در زندان بودم در جو خشونتباري كه حاكم بود، همكاران و مترجمان و مؤلفان و ديگران احتياط ميكردند كه با من مكاتبه كنند، از معدود كساني كه با من مكاتبه ميكردند، يكي مهدي سهيلي بود و ديگري دوستم عبداللهخان عقيلي كه نوشته بود: در كف گرگ نر خونخوارهاي، غيرتسليم و رضا كو چارهاي.» (ص364) اكنون فرصت مورد اشاره براي دستيابي به حقيقت به صورت تطبيقي به خوبي فراهم آمده است. اولاً جو ترسيم شده براي اوائل انقلاب تا چه حد قرين به صحت است كه يك روتارين براي روتارين ديگري بدون هرگونه واهمهاي نامههايي با چنين محتوايي آنهم به زندان- كه عليالقاعده همه محمولههاي آن كنترل ميشود- مينويسد. در ثاني آيا براي اثبات پيشرفت فوقالعاده جامعه ايران در زمينه آزادي همين يك موضوع كفايت نميكند كه فردي با سوابقي بسيار قابل تامل به خود اجازه ميدهد هر نوع توهيني را بدون نگراني از واكنش نهادهاي دولتي مكتوب كرده و با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نشر دهد. ثالثاً انقلابي كه در اين كتاب به تندروي و دوري از آرمانهايش محكوم ميشود چنين فردي را عليرغم همراهي آشكار با نهادهاي فرهنگي رسمي آمريكايي و عضويت در سازمانهاهاي مخفي غربي تا قبل از مرگ مشكوك آقاي اسماعيل رائين در دفتر اميركبير هرگز دستگير نميكند. رابعاً عليرغم درخواست همه مطبوعات و بطور كلي افكار عمومي در آن زمان مبني بر برخورد قاطعانه با فردي مظنون به دخالت در جنايتي كه مردم ايران را از اطلاعات ارزشمندي در مورد عناصر وابسته به بيگانه محروم ساخت، وي صرفاً مدت كوتاهي در زندان باقي ميماند و تنها عدم صلاحيتش براي اداره اين انتشارات كه با پول ملت ايران رشد بادكنكي يافته بود از سوي دادگاه اعلام ميشود. براي روشن شدن ميزان عادلانه بودن حكم دادگاه مبني بر خلع يد آقاي عبدالرحيم جعفري از انتشارات اميركبير مناسب است برخي مطالب طرح شده ازسوي وكيل آقاي رائين يعني آقاي كمرهاي و پاسخ مدير اسبق اميركبير را مرور كنيم: «عصر شد روزنامههاي اطلاعات و كيهان را آوردند... ديدم كيهان ماجراي مرگ رائين را با طول و تفصيل و غرض ورزي بسيار نوشته. دو روز بعد در حالي كه يزدي و همكارانش همچنان به بررسي دفاتر و حسابها مشغول بودند باز شرحي به قلم كمرهاي در روزنامه كيهان درج شده اين وكيل بسيار بسيار بسيار با شرف نوشته بود كه مدير اميركبير يك كشيده محكم به صورت رائين زد كه بلافاصله نقش بر زمين شد و مرد.» (ص1053) اما در جوابيه آقاي عبدالرحيم جعفري ابتدا ضرب و شتم وكيل مرحوم اسماعيل رائين به شدت تكذيب و سپس اين ادعا مطرح شد كه آقاي كمرهاي به نقل از يك فرد ناشناس موضوع سيلي زدن به رائين را طرح كرده است: «در اينكه نوشتهاند مورد فحاشي و ضرب قرار گرفتهاند، به راستي آيا باور كردني است كه وكيلي مورد ضرب و جرح قرار گيرد و شكايتها و كلانتري كشيها در پي آن نيايد؟... آقاي كمرهاي گفتهاند كه بنا به تلفن يك ناشناس جعفري كارش با رائين به مشاجره ميكشد و يك سيلي به صورت او ميزند و رائين نقش بر زمين شده و همانجا فوت ميكند و ... آقاي كمرهاي، شايسته نيست كه يك وكيل درجه يك دادگستري كه شرافت خود را براي احقاق حق گروگان گذاشته است و سوگند ياد كرده است كه دروغ نگويد». (اعلاميه انتشارات اميركبير درباره اظهارات وكيل رائين با امضاء عبدالرحيم جعفري، روزنامه كيهان، مورخ 13/10/1358) همانگونه كه به وضوح طرح شده در اين جوابيه- كه در آن زمان به چاپ رسيده است- مدير اسبق اميركبير، هم سيلي زدن به اسماعيل رائين را تكذيب ميكند و هم ضرب و جرح وكيل وي را، اما بعد از 24 سال ظاهراً تدوين كنندگان كتاب در جستجوي صبح جوابيه چاپ شده در روزنامه كيهان را مطالعه نكرده و با شجاعت از ضرب و شتم كمرهاي به تفصيل و با ذكر جزئيات سخن گفتهاند (ص1035) و حتي درصدد توجيه آن برآمدهآند: «شايد رفتار محمدرضا (فرزند) با كمرهاي از نظر روابط اجتماعي و اصول مديريت صحيح و اقدام تند من در اين مورد يك اشتباه بود كه بايد به آن اقرار كنم ولي حوادث و طرز رفتار و تبليغات زشت و دروغي كه كمرهاي و رائين عليه من ميكردند روح مرا آزار ميداد.» (ص1036) زماني كه براي خواننده كتاب خلافواقع گويي مدير اسبق اميركبير دستكم در مورد ضرب و شتم كمرهاي كاملاً روشن ميشود درمييابد كه افراد نجيب در اين ماجرا مرحوم رائين و آقاي كمرهاي بودهاند زيرا اين وكيل برجسته در پي اعتراف امروز كتاب و به دنبال مورد ضرب و شتم قرار گرفتن درحضور سه افسر شهرباني اقدام به طرح هيچگونه شكايتي نميكند: «معطل نكردم كه سئوال و جوابي در بين بيايد، تا رسيدم رفتم جلوي كمرهاي، خودم نميدانم چه قيافهاي داشتم. كمرهاي تا مرا ديد از جا جهيد... نفهميدم وحشت كرد يا به اين نيت كه با من دست بدهد. معطل نكردم، كشيده محكمي به صورتش زدم، و يك لگد هم به كمرش، پس گردنش را گرفتم و كشاكشان از اتاق بيرونش انداختم.» (1035) اما خلافواقع گويان كه همواره دچار فراموشي ميشوند فراموش كردهاند كه در جوابيه مكتوب اعلام داشتهاند: «آيا باور كردني است كه وكيلي مورد ضرب و جرح قرار گيرد و شكايتها و كلانتريكشيها در پي آن نباشد؟» (روزنامه كيهان 13/10/58) اين دروغگويي آشكار، ساير ادعاهاي مدير اسبق اميركبير را نيز به زير سئوال ميبرد و دستكم اين احتمال را افزايش ميدهد كه وي عامل قتل نويسندهاي بوده كه به ملت ايران خدمت نموده است. بنابراين آيا حق نبود كه چنين خلافواقع گويي به خاطر رأفتي كه در موردش صورت گرفته از امام شاكر باشد و با دخل و تصرف در آن عبارت كذايي (جابجايي گرگ و شير) خبث طينت خود را مشخص نسازد؟ اما در مورد اموال اميركبير كه در جاي جاي كتاب بهانهاي براي هر نوع فحاشي به كساني كه بعد از حكم دادگاه به عنوان مديريت اين انتشارات منصوب ميشدند (به جز مدير فعلي كه الطاف ويژهاي به عبدالرحيم جعفري داشته و معاونش در مراسمي مدالي را به وي اعطا كرده است) مناسب است اعتراف همان زمان مدير اسبق اميركبير را در پاسخ به آقاي كمرهاي مرور كنيم: «فرمودهاند ثروت افسانهاي مدير مؤسسه اميركبير يك ميليارد و پانصد ميليون تومان است. من كه صاحب اين ثروت هستم كه ايشان بخشيدهاند! نميدانم اين رقم را با چند صفر بنويسم. اما تمام اين دارائي را در مقابل قرضهايم به شما واگذاشتم...» (اعلاميه انتشارات اميركبير درباره اظهارات وكيل رائين، روزنامه كيهان، مورخ 13/10/58) چنين اظهاري از دو حالت خارج نيست؛ يا آقاي عبدالرحيم جعفري در اين زمينه نيز خلافواقع گفته است تا كمكهاي مراكزي كه در خدمت آنان بوده مشخص نشود يا به شيوه بسياري از وابستگان به دربار كه در ازاي اموال غيرمنقول حرفهشان وامهايي كلان و با استفاده از روابط دريافت ميداشتند و در جاهاي ديگري بكار ميگرفتند عمل شده و اميركبير در زمان تغيير و تحول بيش از دارايياش مقروض بوده است. در هر صورت جايي براي سخن به گزافه گفتن نخواهد بود. البته با تحقيق در پروندههاي مالي سال 58 اميركبير ميتوان به حقايق دست يافت اما با توجه به ناممكن بودن پرداختن به اين امر در اين مختصر، به نظر ميرسد مقروض بودن اميركبير صحت داشته باشد زيرا كاخهايي كه جعفري براي خود در تهران و شمال ميساخت و در كنار اموالي كه به نام فرزندانش منتقل ميكرد ميتواند اميركبير را به مؤسسهاي مقروض مبدل ساخته باشد. بنابراين واقعاً جاي سؤال است كه با توجه به مقروض بودن بيش از اصل سرمايه در انتشارات اميركبير، چه چيزي مورد غصب! قرار گرفته است؟ بعلاوه اين كه هر كس از سوابق آقاي جعفري مطلع باشد صلاحيت وي را براي اداره يك مؤسسه فرهنگي مورد ترديد قرار خواهد داد. در آخرين فراز از اين مقال لازم است مجدداً بر اين نكته تاكيد شود كه مطالعه اين كتاب بر هر محققي روشن ميسازد كه ارادهاي فراتر از خواست فردي سودجو و فاقد هويت فرهنگي- كه طي سالها در خدمت اجراي برنامههاي فرانكلين بودن حتي يك مكتوب چند سطري از وي به ثبت نرسيده است- در پس نگارش كتاب در جستجوي صبح وجود دارد. براساس قرائن بيشمار، جريانهاي فرهنگي مخفي وابسته به بيگانه طي سالهاي اخير مجدداً بازسازي شده و فعاليت خود را از سر گرفتهاند. صرف هزينه براي تجديد حيات اين محافل مخفي عمدتاً با هدف تطهير عملكرد آمريكا در دوران استبداد پهلوي است. بايد اذعان داشت اين كتاب ابتدا به صورتي بسيار حرفهاي با طرح برخي انتقادات كمرنگ از پهلويها درصدد جلب اطمينان خوانندگان معمولي خود برميآيد تا جايي كه آقاي عبدالرحيم جعفري چهرهاي مخالف آن دوران به خود ميگيرد و بدين ترتيب زمينهاي فراهم ميآيد كه تطهير فرانكلين و چهرههاي فراماسون و روتاري از زبان او قابل پذيرش باشد. همچنين حملات او به دوران بعد از انقلاب نيز به عنوان عنصري طرفدار انقلاب مورد پذيرش واقع شود. جالب اينكه آقاي جعفري براي رهايي از حملات كارگران خود كه در اين كتاب به آن اذعان شده است به مانند برخي سلطنتطلبان ديگر چون خلبان ويژه محمدرضا پهلوي (سرهنگ معزي) در فاصلهاي كوتاه به پيروزي انقلاب به گروهك مسعود رجوي نزديك ميشود تا به اين ترتيب همه كارگران اميركبير را ساكت كند و از سوي ديگر با علم به همراه نبودن آنان با امام به تقويت اين گروه كه بعدها به فعاليتهاي تروريستي عليه نهضت نوپاي اسلامي پرداخت، مبادرت ورزد. چاپ نشريات گروهك منافقين توسط جعفري يكي دو ماه قبل از انقلاب و تا اواخر سال 58 مؤيد اين ادعاست. در همين راستا بزرگنمايي نقش مجاهدين خلق، چريكهاي فدايي خلق، جبهه ملي و... در پيروزي انقلاب از جمله محورهاي انحرافي ديگري است كه در اين كتاب دنبال شده است و بر همين اساس اينگونه القاء ميكند كه گويا اعتماد مردم به امام به دليل دفاع اين گروهها از ايشان بوده است در حالي كه به گواه تاريخ در دوران اوجگيري نهضت اسلامي عملاً مشي مسلحانه و مشيهاي مبارزات سياسي با نگاه به دمكراتها در آمريكا به شكست انجاميده بود و هيچگونه فعاليتي از سوي آنان صورت نميگرفت. همچنين نويسنده اين كتاب در كنار وارونه جلوهگر ساختن هويت برخي افراد وابسته، ناگزير از ارائه اطلاعاتي به خوانندگان خود شده است. بويژه در ارتباط با افرادي چون شجاعالدين شفا كه برخي تضادها موجب نقل برخي واقعيتها شده است اما در نهايت حتي از آثار غيرمحققانه خصمانه و ضدديني او دفاع ميشود كه دور از انتظار نيست. همچنين بايد اين نكته را خاطرنشان ساخت كه نويسنده اطلاعات غلط و مخدوش زيادي را نيز در لابلاي مطالب خود آورده است. به عنوان نمونه وي با اشاره به ترس و تسليم فرماندهان ارتش رضاخان پس از ورود قواي متفقين به كشور، تلاش دارد تا تصويري متفاوت از رضاخان را ارائه داده و وي را فردي مقاوم و شجاع معرفي نمايد. بنابراين صحنهاي را طراحي ميكند كه در آن رضاخان به تنبيه اين فرماندهان ميپردازد(ص199) حال آن كه اين مسئله بر كسي پوشيده نيست كه رضاخان خود از جمله نخستين كساني بود كه به دنبال اطلاع از ورود ارتش روسيه، به سمت اصفهان پا به فرار گذاشت. مهندس جعفر شريفامامي در خاطرات خود اين مسئله را به روشني بيان داشته است و پژوهشگران براي اطلاع از ماوقع ميتوانند به خاطرات وي و بسياري ديگر كه حاكي از ميزان شجاعت و وطندوستي! رضاخان در مقابله با متجاوزان به خاك ميهن است، مراجعه نمايند.(خاطرات مهندس جعفر شريفامامي، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، انتشارات سخن، 1380،صص53-52) از ديگر نكات قابل تامل در اين كتاب بعضاً گزافه گوئيهاي دور از ذهن تدوين كنندگان در مورد مدير اسبق اميركبير است، مقايسه فردي با تحصيلات ابتدايي كه سالها به عنوان كارگزار در خدمت بنگاه آمريكايي فرانكلين و سازمانهاي مخفي چون روتاري قرار داشته با شاعر بزرگ ايران يعني فردوسي كه سالها در خدمت احياي زبان پارسي بوده توهين نابخشودني به اين شخصيت بلند آوازه است: «گذر سيمرغ به دادگاه انقلاب هم افتاد. خودش نرفت، او را بردند، با شاهنامه و بر ميز رئيس دادگاه گذاشتند، به عنوان سند مجرميت من. داستان من حكايت سرايندة بزرگ طوس را به ذهن تداعي ميكند، تاسيس اميركبير در آبان ماه 1328، ورود به زندان اوين 18 بهمن ماه 1358- سي سال.» (ص641) ضمن اينكه چنين ادعايي در مورد محاكمه وي به دليل چاپ شاهنامه شايد براي كساني كه شناختي از ايشان نداشته باشند قابل پذيرش باشد، يادآوري اين مطلب نيز كه آقاي رمضاني مدير انتشارات كلاله خاور مدتها قبل از اميركبير شاهنامه را چاپ كرده بود ابعاد برخي خلاف گوئيها را روشن ميسازد. به طور قطع مطالعه اين اثر از سوي محققين و تاريخپژوهان، توجه آنان را به ضرورت تبيين نقش سازمانهاي فرهنگي آمريكايي در وابسته ساختن كشورمان در دوران پهلوي دوم معطوف خواهد داشت؛ توجه و حساسيتي كه شايد بدون تامل در تحريفات به عمل آمده در اين كتاب برانگيخته نميشد. منبع:www.dowran.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
نقد كتاب« در جستجوي صبح» (3) كتاب در جستجوي صبح در يك تحريف آشكار بدون كمترين اشاره به مصائبي كه بر اهل فرهنگ در دوران پهلوي دوم وارد ميآمد، ضمن معرفي ...
راعي) و «فرزند صبح» (بهروز افخمي) در سينماي ايران ساخته شده كه هيچكدام ... نقد كتاب« در جستجوي صبح» (3) كتاب در جستجوي صبح در يك تحريف آشكار بدون .
دو كتاب از مسعود كيميايي نقد ميشود-نشست تخصصي، نقد و بررسي كتابهاي «جسدهاي ... به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از روابط عمومي مراكز فرهنگي هنري منطقه 3، موضوع اين نشست بررسي ادبيات داستاني است. ... نقد كتاب« در جستجوي صبح» (1) .
8 فوریه 2011 – نقد كتاب« در جستجوي صبح» (3) كتاب در جستجوي صبح در يك تحريف آشكار بدون .... توجيه آن برآمدهآند: «شايد رفتار محمدرضا (فرزند) با كمرهاي از ...
vazeh.com 04:24:51 06:02:47 12:58:38 19:52:22 20:12:46 3:0 مانده تا اذان ظهر ... نقد كتاب« در جستجوي صبح» (1) كتاب «در جستجوي صلح» به خاطرات عبدالرحيم ...
29 دسامبر 2008 – نقد كتاب «در جستجوي كبريت احمر»/رادمهر: ابنعربي با ژاك دريدا مقايسه شده ... 03:04:37 04:49:17 11:59:14 19:07:13 19:28:27 3:19 مانده تا اذان صبح ...
در بازخواني و معرفي کتاب اگر صاحب اثر ناشناخته باشد، سخت نيس. ... معرفي و نقد کتاب هاي ادبي (1) نويسنده:اميرعباس مهندس کتاب«صبح هياهو» .... معرفي و نقد کتاب هاي ادبي (3) کتاب «باران که بيايد همه عاشق هستند» نويسنده ... با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل .
اذان صبح. طلوع خورشید. اذان ظهر. غروب خورشید. اذان مغرب ... نقد كتاب مقدمهاي بر انقلاب اسلامي(3) مؤلفه ديگري كه به برانگيخته شدن احساس قدرت در شاه دامن ميزد، تقويت ...
نقد كتاب« در جستجوي صبح» (3) در دوران پهلوي دوم احمد آرامش عليرغم همه وابستگياش به پهلويها به دليل انتقادي جزيي .... ديگر چون خلبان ويژه محمدرضا پهلوي (سرهنگ ...
نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» (2)-نقد كتاب«خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» (2) ... (در جستجوي صبح، خاطرات عبدالرحيم جعفري، انتشارات روزبهان، سال 83، ...
-