واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ضدّيت با جدّيت 13 توصيه به آنهايي که کار و زندگيشان را زيادي جدي گرفتهاند درباره اين که در کار و زندگي چهقدر بايد جدي بود، هميشه اختلافنظرهايي وجود داشته و دارد. عدهاي بر اين عقيده بودند که موفقيت، محصول جديت در کار است و عدهاي ديگر درست در نقطه مقابل، بر اين باورند که اگر کار و زندگيتان را زيادي جدي بگيريد، هيچوقت نميتوانيد از آنها لذت ببريد و به موفقيت برسيد. فارغ از اين که حق با کدام يک از اين دو گروه است، دراين مقاله از زبان همين گروه دوم حرف می زنيم؛ گروهي که معتقدند جديت بيش از حد در کار و زندگي، مشکلات متعددي برايتان به همراه ميآورد: استرس، اضطراب، لطمههاي رواني و حتي شکست! آنها بر اين باورند که حل مشکلات زندگي با جديت بيشتر دقيقا مثل اين است که بخواهيد کامپيوترتان را با چکش تعمير کنيد! اگر عادت کنيد که در کار و زندگيتان کاه را کوه نکنيد و زيادي جدي نباشيد، راحتتر ميتوانيد با ديدي مثبت به مواجهه با سختيها و مشکلات بپردازيد و انرژي بيشتري براي دست و پنجه نرم کردن با مشکلات خواهيد داشت. اينطوري حل مشکلات آسانتر ميشود و ديگران هم بيشتر با شما همکاري ميکنند تا بيشتر احساس آرامش کنيد.در نتيجه، عمرتان طولانيتر ميشود و موفقيت بيشتري کسب ميکنيد. براي دستيابي به اين هدف ميتوانيد راههاي زير را امتحان کنيد: 1 در موقعيتي که کار و زندگيتان را خيلي جدي گرفتهايد، ناگهان از خودتان بپرسيد: «آيا جدي بودن در اين موقعيت واقعا باعث پيشرفت محسوسي در حل مساله ميشود؟» و به جواب اين سوال، خوب فکر کنيد. 2 عمدا جاي يک کاه را با يک کوه عوض کنيد و براي مشکلات کوچک راههاي بزرگ انتخاب کنيد! مثلا گاهي بگوييد: «من احساس بهتري دارم وقتي کاغذهايم دقيقا به اين صورت قفسهبندي ميشوند؛ دقيقا به اين صورت!» 3 روي مثبتها تمرکز کنيد: «چه چيز درستي درباره اين موقعيت وجود دارد؟ چه چيز درست ديگري؟ چه چيز ديگري؟» 4 تغييري بزرگ و حسابي را بررسي کنيد؛ مثلا دوباره درس بخوانيد يا يک کار جديد را شروع کنيد. 5 از خودتان بپرسيد: «وقتي در بستر مرگ هستم، آيا آنوقت هم از اينکه موضوع را اين قدر جدي گرفتهام راضي و خرسند خواهم بود؟» 6 حواستان به اين نکته باشد که چالش پيدا کردن در يک بازي بهتر از اين است که هيچ بازياي انجام ندهيم. 7 از بين رفتن تمام ابعاد يک مشکل را بررسي کنيد؛ مثلا اگر شما مشکلات خانوادهتان را خيلي جدي گرفتهايد، از خودتان بپرسيد: «اگر اصلا خانوادهاي نداشتم، چه؟» و اگر درباره سرمايهگذاريتان خيلي جدي هستيد، از خودتان بپرسيد: «اگر پولي نداشتم که سرمايهگذاري کنم، چه؟» 8 ممکن است ابعاد مشکلاتتان به اندازه تمام بازيتان باشد، پس بازي بزرگتري انتخاب کنيد. اگر بهطور مثال، قرار گرفتن پروندههايتان در کشويي اشتباه شما را عصباني ميکند، اندازه بازيتان خيلي کوچک است. مسووليتپذيريتان را دو برابر کنيد. اهداف خيلي بزرگ براي خودتان تنظيم کنيد. با بزرگ فکر کردن ميتوانيد موفقتر شويد. 9 حل مشکلاتي که باعث جديت بيشتر شما ميشوند را متوقف کنيد. مشکلات خاصي وجود دارند که اگر شما آنها را به حال خود بگذاريد خود به خود حل ميشوند . شايد مشکلات شما هم از اين دست باشند. 10 مقايسه کنيد و ببينيد اگر شغل ديگري داشتيد چه ميکرديد؟ مثلا تصور کنيد يک ماليات جمعکن بوديد. 11 گاهي تمرين کنيد که بيخيال تمام افراد دور و اطرافتان شويد. ميتوانيد؟ 12 به راهحلهاي عجيب و غريب فکر کنيد. چه راهحل احمقانهاي وجود دارد که ميتواند مشکلتان را حل کند؟ چه راه حل خندهداري وجود دارد؟ (البته به شرطي که مختصري مشکلتان را حل کند.) 13 براي مدتي احمقانه عمل کنيد؛ مثلا موهايتان را نامرتب بريزيد روي صورتتان و خيلي مهم و مرتب بودن را مدتي کنار بگذاريد. يک آدم ظاهرا احمق شويد و ببينيد ميتوانيد بيخيال و راحت باشيد يا نه. ترمز موفقيت • اصرار بر يک عقيده اشتباه: مثلا آنهايي که مدام ميگويند: «من در اين کشور هيچ وقت نميتوانم شغل بهدردبخوري پيدا کنم و موفق شوم» با اين طرز فکر عملا جلوي موفقيت خودشان را ميگيرند. اينجور افکار، جزو موانع اصلي موفقيت هستند. • اصرار بر اين عقيده که فرمان زندگي ما دست خودمان نيست: اين نحوه نگرش باعث ميشود فرد تصور کند هرچه براي او اتفاق ميافتد به علت سلسلهاي از عوامل بيروني است. اگر شما واقعا جدي هستيد که موفق باشيد، بايد طرز تفکرتان را از مرکز کنترل بيروني به مرکز کنترل دروني تبديل کنيد. • نداشتن استقامت کافي: چه فايدهاي دارد اگر شما مهارتها و قابليتهاي زيادي داشته باشيد ولي با يک يا دو بار شکست اميدتان را از دست بدهيد؟ آنهايي موفق هستند که در زندگيشان آنقدر استقامت و پافشاري داشته باشند و کارشان را ادامه دهند تا به آنچه ميخواهند برسند، حتي اگر بارها و بارها شکست بخورند. • انعطافپذير نبودن: انعطافپذيري، توانايي وفق يافتن با شرايط بيروني و امتحان کردن روشهاي جديد است، هنگامي که روشهاي فعليتان جواب نميدهند. هر چه انعطافپذيرتر باشيد، بيشتر ميتوانيد با شرايطتان کنار بياييد و شانس موفقيتتان افزايش پيدا خواهد کرد. • ضعف در برنامهريزي: اگر شما هيچ هدف و برنامهاي نداشته باشيد، جزيي از نقشههاي ديگران خواهيد شد. اگر برنامهاي براي رهبري تيم کاريتان نداشته باشيد ديگران با برنامهريزي اين فرصت را از شما خواهند گرفت. اگر شما برنامهريزي نداشته باشيد، ديگران پلههاي موفقيت را بالا خواهند رفت و شما به تماشاي آنها خواهيد نشست. برنامهريزي اصليترين ابزار رسيدن به موفقيت است. • کمبود اعتماد به نفس: اگر اعتماد به نفس پاييني داشته باشيد، احتمالا از بيان عقايدتان خجالت خواهيد کشيد و اگر کسي به شما بگويد آرزوها و روياهايتان ناشدني است، به سرعت تسليم خواهيد شد. شما از ريسک کردن ميترسيد و به همين دليل فرصتهايي که ممکن است باعث موفقيت شما شوند را رد ميکنيد. اگر ميخواهيد شانس موفق بودنتان را افزايش دهيد، پس بايد اعتماد به نفستان را افزايش دهيد. • زيادي فکر کردن به منابع مالي: خودتان را با اين فکر که سرمايهاي ندارم، گول نزنيد؛ زيرا اگر واقعا مصمم باشيد که جزو آدمهاي موفق شويد، بدون هيچ منبع مالي و با کوشش فراوان به آن خواهيد رسيد. • ترسو بودن: البته منظورمان ترسهاي طبيعي نيست. منظورمان ترس از شکست است که جلوي موفقيت را ميگيرد. منبع: http://www.salamat.com
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 507]