تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اى مؤمن! به تحقيق اين دانش و ادب بهاى جان توست پس در آموختن آن دو بكوش كه هر چه بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833774707




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اسيري که عراقي ها دستش را شکستند


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اسيري که عراقي‌ها دستش را شکستند هر هفته عراقي‌ها يک جورهايي جشن بزرگي راه مي‌انداختند و به بهانه‌هاي واهي، کتک‌کاري مي‌کردند.نماز خواندن در آسايشگاه، مقابل چشم عراقي‌ها جرم داشت؛ بايد کنج خلوت پنجره‌ها نماز مي‌خوانديم که عراقي‌ها نبينند. سجود، رکوع و نيايش ممنوع بود. کسي حق نداشت دست‌هايش را به نشانه تسليم در برابر خداوند بالا ببرد. انسان بودن را از ما گرفته بودند. اصلاً همه چي ممنوع بود.
سيم خاردار
شب بود. شعبان نائيجي، از بچه‌هاي گردان «يا رسول (ص) »، اهل شهر هزار سنگر آمل، رفيق سامبکس شهيد نبي پور داشت نماز مي‌خواند. نماز شعبان يک جورهايي خيلي خاص بود، هول‌هولکي نبود. از ترس سربازان عراقي هيچ‌وقت خدا مخفي نماز نمي‌خواند، شده بود دائم‌التذکر. چپ و راست، عراقي‌ها مي‌کوبيدند تو کله‌اش و تهديد مي‌کردند: مي‌کشيمت آخر. اگر ما اين دست‌هاي تو را نشکستيم...وقتي که مي‌ايستاد در مقابل خدا، حضور جسماني‌اش را از دست مي‌داد، جسميت نداشت. لج‌بازي‌اش با عراقي‌ها به خاطر نمازش زبان زد عام و خاص بود. نماز عشاء بود. وسط‌هاي نماز، يک‌مرتبه يک سرباز پشت پنجره پيدايش شد، از آن سربازهاي بي‌پدر و مادر. مي‌گفتند، کارش تير خلاص بوده، بي‌رحم و قسي‌القلب. انگار بچه هند جگرخوار، معشوقه قطامه خون‌خوار بوده. قيافه‌اش عجق‌وجق بود. چشم‌هايش يکي بالا مي‌زد و يکي پايين. بگويي نگويي شکل گرازها بود؛ کله‌اش، قد بلندش. هيکلش عين گاوميش بود. نگاهش که مي‌کردي، همه وجودت از نفرت پر مي‌شد، نامش فرهان بود.فرهان وحشي از پشت پنجره فولادي، از پشت نرده‌ها داد کشيد: مهلا! کسر شعبان! ايراني نمازت را بشکن!با عربي و فارسي دست و پا شکسته بهمان فهماند. شعبان هيچ توجهي به فرهان نکرد. فرهان هميشه خدا يک نبشي نيم متري آهني توي دستانش بود. وقتي با آن روي شانه بچه‌ها مي‌زد، تا مدتي ردش مي‌ماند. نبشي را تندتند کوبيد به نرده و نعره کشيد: نمازت را بشکن، انه ايراني.صداي برخورد نبشي با نرده و پنجره تا هفت آسايشگاه پيچيده بود. دو تا از بچه‌ها رفتند نزديک شعبان و گفتند: تو رو خدا يک کاري کن شعبان. الآن وحشي‌ها را مي‌ريزد اين‌جا.شعبان توجهي نکرد. اصلاً شعبان وجود نداشت، حضور نداشت که بفهمد. با آن اطمينان قلبي و آن آرامشي که در حقيقت از درونش بود، فرهان گنده بعثي را اصلاً نمي‌ديد. من نزديکش نشسته و نظاره‌گر اين صلابت و ايمان بودم. هرچه فرهان فرمان داد نمازت را بشکن، داد زد، به نرده‌ها کوبيد، تهديد کرد و فحاشي کرد، شعبان با همان ارادت قلبي‌اش، با اقتدار و آرامش نمازش را خواند. دعا و ذکر و نيايش که تمام شد، نگاهي کرد. فرهان را ديد. فرهان فرياد که کشيد تعال، شعبان انگشت روي سينه‌اش گذاشت و گفت:با من بودي؟فرهان داد کشيد: تعال! تعال لنا شعبان.شعبان بلند شد، آرام و با اطمينان رفت و گفت: چي مي‌گويي فرهان؟ هرچه فرهان فرمان داد نمازت را بشکن، داد زد، به نرده‌ها کوبيد، تهديد کرد و فحاشي کرد، شعبان با همان ارادت قلبي‌اش، با اقتدار و آرامش نمازش را خواند. دعا و ذکر و نيايش که تمام شد، نگاهي کرد. فرهان را ديد. فرهان فرياد که کشيد تعال، شعبان انگشت روي سينه‌اش گذاشت و گفت:با من بودي؟فرهان داد کشيد: تعال! تعال لنا شعبان.فرهان اشاره کرد به دست‌هاي شعبان. هر دو دستش را چسبيد و کشيد. از آن سوي پنجره، مچ دست‌ها را گرفت. آن قدر دست‌هاي شعبان را به نرده‌هاي فلزي فشار داد که هر دو دست شعبان شکست. هيچ‌کس حق اعتراض نداشت. حرف مي‌زدي، همه را مي‌کشيدند و مي‌بردند کتک‌خوري. بعد يک تکه طناب از جيبش درآورد. دست‌هاي شعبان را که از مچ ترک برداشته و شکسته بود، پشت نرده‌ها بست و رفت. فرهان، دست‌هاي شعبان نائيجي را به خاطر اين که نمازش را نشکست، شکست.دوباره برگشتند. با چند سرباز ديگر.بعد دست‌هاي شکسته را پشت پنجره آهني محکم با سيم به نرده‌ها بستند. شعبان تا صبح با دست‌هاي شکسته، سر پا پشت نرده‌ها، رنجور و دردمند، مقاومت کرد؛ اما فرمان شيطان را اطاعت نکرد. آن شب خواب به چشممان نرفت. شعبان همان‌طور با دست شکسته تا صبح ايستاد و يک کلمه هم آخ نگفت. ناله نکرد، زاري نکرد، اشک نريخت. آن قدر ساکت و آرام بود که شک مي‌انداخت توي دل بچه‌ها، که مگر مي‌شود دست آدم را بشکنند، به نرده‌ها ببندند، سر پا تا صبح بايستد و يک ذره ناله و زاري نکند؟فردا صبح، فرهان و چند سرباز برگشتند. دست‌هاي شعبان را باز کردند و رفتند. بچه‌ها دست‌هاي شکسته شعبان را بستند. نيم ساعت بعد، شعبان ايستاد به نماز. داشت نماز مي‌خواند که فرهان برگشت. لج کرده بود. وقتي اين صحنه را ديد، صلابت شعبان را ديد، تند راهش را کشيد و رفت.فرهان چند دقيقه بعد با هفت سرباز برگشت. دستور داد که با همان وضع، دست‌هايش را ببندند. يک‌بار ديگر شعبان نائيجي را بردند پشت پنجره و دست‌هاي شکسته‌اش را بستند. با دست بسته و شکسته حسابي کتکش زدند. با کابل، باتوم و پوتين به پهلوهايش کوبيدند. وقتي از فرط مشت و لگد زدن به بدن او خسته شدند، دست‌هايش را باز کردند. او را روي زمين کشيدند و با مشت، لگد، و پوتين به سرش کوبيدند. او را به سمت استخر فاضلاب، همان استخر گنداب توالت بردند و با همان حال، با دست شکسته و بسته پرتش کردند توي فاضلاب.آن تازيانه‌ها، تازيانه‌هاي سلوک بود و شعبان را از هر مرحله به مرحله ديگري رهنمون مي‌ساخت. هر مرحله‌اش سخت‌تر و طاقت‌فرساتر از قبل بود. هميشه و براي همه بچه‌هاي آرماني، بسيجي و ارزشي اين‌گونه است. هر بار که از يک آزمون سخت مي‌گذرند، باز فردايي ديگر و آزموني سخت‌تر وجود دارد. ما با اين آزمون‌ها استوارتر و آرماني‌تر مي‌شديم، خدايي‌تر مي‌شديم و هرچه بيش‌تر رنج مي‌کشيديم، عاشق‌تر مي‌شديم.بخش فرهنگ پايداري تبيان منبع : خبرگزاري فارس 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 407]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن