پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851394972
اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی نویسنده : حسن حسينزاده شانهچى در بررسى تاريخ علوم بشرى با نگاهى گذرا مىتوان دريافت كه اين علوم مجموعهاى به هم پيوسته است كه در طى قرنها زندگى و تجربه بشرى پديد آمده است. اين دستاورد ارزشمند مختص يك ملت، قوم يا تمدن خاص نبوده و برآمده از يك جامعه يا تمدن نيست بلكه نتيجه تلاش و تجربيات انسانها و تمدنهاى گوناگون در طى قرون و اعصار و در سراسر جهان متمدن قديم و جديد در شرق و غرب بوده است كه هر يك در دورهاى، نقشى در پيشبرد و توسعه اين علوم داشتهاند و نتيجه كار و تجربيات هر كدام مورد استفاده جوامع بعدى قرار گرفته است. اگر چه برخى مورخان اروپايى سعى كردهاند تاريخ علوم بشرى را به دو دوره عصر يونانى و عصر نهضت اروپايى (رنسانس) محدود سازند ليكن واضح است كه هر يك از اين دورهها در برگيرنده بخشى از تحولات تاريخ علوم اروپا بوده است در حالى كه در بسيارى ادوار ديگر، جوامع شرقى مراكز اصلى تمدن و توسعه علوم بودهاند. اظهار اين مطلب نامعقول مىنمايد كه يونانيان پايهگذار علوم بودند و دستاوردهاى علمى آنان برخاسته از متون يونانى است; بلكه بايد نقش تمدنهاى كهن را در شكلگيرى و پيدايش تمدن يونان لحاظ كرد. يونانيان مبانى علوم را از جوامع متمدن پيش از خود وام گرفته بودند يعنى تمدنهاى كهن بينالنهرين و سواحل شرقى مديترانه; كه شايد بتوان گفت اولين بارقههاى علم و دانش از اين نواحى برآمد. در هر حال در بررسى تاريخ علوم، معرفى يك تمدن به عنوان پايهگذار علم و دانش كارى است نادرست; آنچه مىتوان در اين زمينه به كار بست تنها شناسايى و تبيين نقش و سهم هر يك از جوامع بشرى در توسعه علم و دانش است. بالطبع تمدنهاى مختلف در اين زمينه سهم يكسان ندارند و به مقتضاى زمان و مكان و عوامل گوناگون هر يك سهمى در اين امر داشتهاند. آنچه در اين بحث موردنظر است نگاهى استبه نقش تمدن اسلامى و تاثير آن در تمدن جهانى و سهم علوم اسلامى در تحولات آن; مسالهاى كه قرنها با بىاعتنايى روبهرو بوده است. در اينجا درصدد بررسى عظمت علمى و فرهنگى تمدن اسلامى نيستيم بلكه با نگاهى تازه به موضوع تاريخ علوم، مساله وامگيرى و بهرهمندى جامعه جديد غربى را از علوم اسلامى و رويكرد آنان به دانش مسلمانان در اواخر قرون وسطى را كه به رنسانس علمى و فرهنگى اروپا منجر شد بررسى مىكنيم. رنسانس علمى اروپا كه سالهاست غرب و شرق را متوجه خود ساخته و هنوز از آن به عظمتياد مىشود از بزرگترين تحولات تاريخ علوم است كه هم اكنون نيز شاهد دستاوردهاى علمى و صنعتى و.... آن هستيم اما آنچه داراى اهميت است عوامل و اسبابى است كه اين نهضت را زمينهسازى كرد و موجب پيدايش آن شد. بىشك توجه بيش از پيش به علوم و خردورزى و عقلگرايى رمز موفقيت غرب در خروج از دوران قرون وسطى بود. بر همين اساس اروپا خود را وارث دانش يونان مىداند و عامل اساسى در پيدايش اين حركت علمى را بازگشتبه اين علوم دانستهاند و اين نكتهاى است كه غربيان بويژه بر آن تاكيد دارند. اما مطلب حايز اهميت كه غربيان معمولا آن را مسكوت گذاشتهاند مساله چگونگى دستيابى به علوم و دانش يونانى استبا در نظر گرفتن اين كه اين دو تمدن اروپايى قريب ده قرن فاصله زمانى دارند و دوره طولانى خلا علمى و فرهنگى در اروپا آنان را از يكديگر جدا كرده است. گويا اومانيسم (انسانگرايى) اروپايى و در پى آن رنسانس علمى، يكباره از ميان تمدن كهن يونانى شكوفا گشته است. علتسكوت مورخان و نويسندگان غربى درباره اين خلا علمى در قرون وسطى و چگونگى ارتباط تمدن اروپايى و يونانى را به راحتى مىتوان دريافت زيرا واسطه و عامل رابط ميان اين دو و آنچه باعث آشنايى و ارتباط اروپا با تمدن يونان شد، يكى از تمدنهاى شرقى، يعنى جامعه بزرگ اسلامى بود. اين واكنش خود از تقابل سياسى و فرهنگى تمدن شرق و غرب ناشى مىشد. گناه اين سكوت به گردن آن دسته از تاريخ نويسان غربى است كه صدها سال با نگرشهاى غلط كه در بين مسيحيان ايجبود دستامدهاى عظيم مسلمانان را كمارزش مىنماياندند و جعل و تحريف بسيارى در آن وارد مىكردند و در بسيارى موارد با توطئه سكوت اين رويه را ادامه مىدادند. دكتر زايگرد هونكه نويسنده كتاب «فرهنگ اسلام در اروپا» اظهار مىدارد كه چندى پيش كتابى در موضوع تاريخ علوم در اروپا منتشر شد كه از ابتداى تاريخ تا سال 1642 ميلادى را مورد بحث قرار داده است. در اين كتاب ششصد صفحهاى همه آنچه مربوط به تمدن اسلامى است فقط در دو صفحه خلاصه شده است. نويسنده كتاب علاوه بر اين قاطعانه و تحقيرآميز، فعاليتهاى چندجانبه تمدن و فعاليتهاى علمى مسلمانان را مردود دانسته و گفته است: با وجود اين مسلمانان تنها وسيله حفاظت و دستبه دست دادن تمدن بودند. روش علمى آنها محقرانه و خودجوشى آنها اندك بود و روى گنجينه دانش يونانى كار چندانى انجام ندادند تا اين علوم برايشان مثمرثمر باشد بدينترتيب ارثيه يونانى بارور نشده ماند. (1) انتشار كتابهايى از اين قبيل كه عمدتا با همان شيوه اساسى برتربينى غرب صورت مىگيرد موجب شده است تا نسلهاى جديد ملل اسلامى از گذشته ارزشمند و گرانقدر خود بىاطلاع بمانند و عظمت فعلى غرب و گذشته مبهم جامعه خودى، آنان را دچار نوعى خودباختگى و احساس كهترى نمايد. البته در چند دهه اخير در ميان دانشمندان و نويسندگان منصف اروپايى آثارى نوشته شده است كه در آن به نقش اساسى علوم اسلامى در پيدايش اومانيسم و رنسانس علمى - فرهنگى اروپا اعتراف شده است. در هر حال نقش اساسى علوم و تمدن اسلامى در رنسانس و تحول علمى اروپا انكارناپذير است اين امر را آشكارا از نهضت ترجمه علوم اسلامى مىتوان دريافت كه به طور گستردهاى در قرون دوازدهم و سيزدهم ميلادى در اروپا پديد آمد. اين نهضت پايه اصلى رنسانس علمى و فكرى و عامل اساسى رويكرد اروپاييان به علم و دانش بود. براى درك بهتر اين موضوع لازم است تا نگاهى گذرا به كيفيت علمى و فرهنگى اروپا در قرون وسطى و آغاز دوره رنسانس بيفكنيم. رنسانس اروپا خودجوش و دفعى نبود. همانگونه كه شكلگيرى و تكوين علوم بشرى امرى تدريجى و مستمر بود، تحول فكرى اروپا نيز نتيجه فعاليت چند قرنى اروپاييان بود. اين اقدامات از نيمه قرون وسطى آغاز شد. بر همين اساس مىتوان قرون وسطى را به دو بخش تقسيم كرد: دوره اول كه دوره جهل و دورى از فرهنگ و تمدن بود و دوره دوم كه عصر آشنايى با علم و تمدن و شكلگيرى نهضت علمى و فكرى به شمار مىرفت. آغاز قرون وسطى را غالبا با انقراض امپراتورى روم غربى و استيلاى قبايل بدوى و بىفرهنگ شمال بر سرزمينهاى امپراتورى روم همزمان مىدانند. امپراتورى روم كه بر تمام اروپا استيلا داشت پس از مرگ تئودوزيس ( Theodosios) (395 ميلادى) به دو بخش شرقى و غربى تقسيم شد و پسران او آركاريوس و انوريوس بر اين دو بخش حكومت مىكردند. اما روم غربى (شامل ايتاليا، آلمان، فرانسه و اسپانيا و...) بزودى دچار سستى و ناتوانى شد. هجوم قبايل شمالى (Viking) به جنوب در اوايل قرن پنجم ميلادى و حمله هونها (Hun) در اواسط اين قرن سرانجام گوتها (Goths) شالوده امپراتورى روم غربى را درهم پيچيدند. اگر چه گوتها در روم باقى نماندند ولى بتدريج ژرمنها بر اين نواحى استيلا يافتند و از اين پس دولتهاى ژرمنى بر اروپاى غربى حكومت مىراندند. (3) در واقع استيلاى ژرمنها بر اروپا آغاز انحطاط علمى و فرهنگى اروپا بود اگر چه زمينههاى اين انحطاط از پيش فراهم شده بود. ژرمنها اقوامى فاقد تمدن و بىفرهنگ بودند كه مسلك رهبانيت مسيحى كه از شرق به اروپا وارد شده و زير تاثير آموزههاى حكماى يونان و كاهنان مصرى بود، در ميانشان رواج يافت. اين امر گرچه بسيار به سود ژرمنهاى بدوى بود ليكن براى اروپا كه تمدن يونان و روم را ديده بود عاملى در جهت تشديد انحطاط علمى و فرهنگى محسوب مىشد. رهبانيت كه در واقع صورت تغييريافته و تحريف شده تعاليم مسيحعليهالسلام بود راه هرگونه پيشرفت و توسعه علمى و فكرى را مسدود مىساخت. (4) بدينترتيب دوره انحطاط علمى اروپا تحت دو عامل بربريت ژرمنها و رهبانيت كليساى ژرمنى پديد آمد. از پايان سده ششم ميلادى تا پنج قرن بعد هيچ فعاليت علمى در اروپاى غربى صورت نگرفت و تنها مراكز علمى و فرهنگى كليساها بودند كه توجه آنان همواره به پارهاى بحثهاى اسكولاستيك ( Schiolastic) پيرامون فلسفه الهى معطوف بود. در همين دوران بزرگترين و عالىترين تمدن جهانى آن روزگار در مرزهاى مجاور اروپا مراحل رشد و شكوفايى خود را طى مىكرد. تمدن اسلامى به واسطه توسعه مرزهاى جغرافيايى در شرق و غرب در همسايگى اروپا قرار گرفته بود با وجود اين، عوامل گوناگونى به بازگشت آن به همان دو عامل مذكور - بربريت و رهبانيت - بود هيچ رويكرد و توجهى از جانب اروپاييان به اين گنجينه ارزشمند علم و تمدن نمىشد و حتى در اغلب موارد به تخطئه و تحقير آن پرداخته مىشد. اين امر تا حد بسيارى ناشى از تقابل فرهنگى غرب و شرق بود. در واقع غربيان خود را برتر از شرق مىدانستند و شرق فاقد اصالت را - به گمان آنها - جزيى جدا افتاده از اروپا تصور مىكردند. (5) از اينرو فكر بهرهگيرى از تمدن شرقى هيچ گاه به ذهن آنان خطور نمىكرد.مساله ديگر مربوط به دين اسلام بود. اربابان كليسا همانند ساير فرقههاى عيسوى اسلام را شاخهاى انحرافى از دين مسيحعليهالسلام مىانگاشتند; و در نظر آنان پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اصلاحگرى مرتد بود كه اين آيين جديد را پديد آورده بود. آنان مسلمانان را كافرانى بىدين و علوم اسلامى را علوم مادى و دنيوى و مانع دستيابى به كمال مىشمردند. تصور و برداشت اروپاييان از اسلام و مسلمانان در منظومه كمدى الهى Divine Comedy دانته Dante (1265-1321م) آشكارا ديده مىشود. او جايگاه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله را در جهان آخرت، طبقه نهم جهنم مىداند و دانشمندان بزرگ اسلامى چون ابنسينا و ابنرشد را در كنار كافران دوزخى قرار مىدهد. (6) اين نگرش قرنها بر اروپا مستولى بود. با اين حال آنان بتدريجبا تمدن اسلامى آشنا شدند كه موجب شد در نوع برداشت و تصور خويش نسبتبه اسلام تجديدنظر كنند. اين شناخت مرهون عوامل گوناگونى است كه از نيمه قرون وسطى پديد آمد. شايد مهمترين اين عوامل گسترش روابط تجارى و اقتصادى اروپا با سرزمينهاى اسلامى بود. مبادلات بازرگانى اروپا با جهان اسلام از قرن يازدهم ميلادى توسعه چشمگيرى يافت. اين امر ناشى از توسعه دادوستد دريايى در حوزه مديترانه بود. پيش از آن، تجارت دريايى اروپا محدود به سواحل اروپايى مديترانه بود (7) ولى با ورود نرمانها (Normans) كه دريانوردان قابلى بودند، دادوستد با بنادر اسلامى آغاز شد. بنادر اروپا رونق يافت. شهر ونيز (Venice) به واسطه موقعيت مكانى خاص از مراكز اصلى تجارى اروپا بود كه با بنادر اسلامى در شمال افريقا، مانند مهديه، طرابلس، قيروان و اسكندريه و... تماس داشت. از ديگر بنادر مهم اروپايى پيزا (Pisa) جنوا (Genova) ، آمالفى (Amalfi) ، پالرمو ( Palermo) ، مسينا (Messina) نام داشتند كه به تازگى به دست نورمانها افتاده بودند. (8) روابط تجارى ونيز در طى جنگهاى صليبى (1083-1263 ميلادى) رونق بسيارى يافت. تشكيل دوكنشينهاى اروپايى در فلسطين و سواحل شرقى مديترانه مهمترين عامل اين رونق بود. در اين مدت بنادر صور و صيدا، حيفا و طرابلس كه در سرزمينهاى اورشليمى واقع بودند مراكز مهم تجارت اروپا محسوب مىشدند. اين شهرها دروازه ورود اروپاييان به شرق بودند. بازرگانان اروپايى كه به اين بنادر مىآمدند به جهتشرايط دريانوردى مناسب و وزش بادهاى موسمى ناگزير بودند تمام زمستان را در اين شهرها به سر برند و اين فرصت مناسبى فراهم مىساخت تا به ساير سرزمينهاى اسلامى در شرق سفر كنند. (9) زايران و سياحان اروپايى بخش ديگرى از مسافران به شرق را تشكيل مىدادند. اصل تسامح كه مسلمانان در برخورد با پيروان ساير مذاهب الهى رعايت مىكردند و وجود اماكن مقدسه مسيحيان و يهوديان در سرزمينهاى اسلامى، پيروان اين اديان را به سوى سرزمينهاى اسلامى مىكشانيد. بيتالمقدس و ساير شهرهاى مقدس فلسطين مهمترين اين مكانها (10) ( Santiago De Compastella) در اسپانيا از شهرهاى مهم مذهبى مسيحيان بود كه از سال 711 ميلادى (92 ه.) در دست مسلمانان بود و زايران پرشمار مسيحى براى زيارت اين شهر بايد از سرزمينهاى اسلامى عبور مىكردند. اين زايران گاه گزارشهايى از سفر خود و نواحيى كه به آن سفر كرده بودند و ديدهها و شنيدههاى خويش مىنوشتند. در كنار اينها سفرنامههايى بود كه سياحان اروپايى مىنوشتند. اين سفرنامهها و گزارشها حاوى مطالب بسيارى در باب تمدن اسلامى بود كه آگاهى و شناخت اروپاييان را در اين باب افزايش مىداد. (11) عامل ديگرى كه سهم بسيارى در آشناسازى اروپا با تمدن اسلامى داشت جنگها و فتوحات اروپاييان بود. [توضيح آن كه] فتوحات اسلامى تا دهههاى اول قرن دوم هجرى به طور گسترده در غرب و شرق ادامه داشت و پس از آن اگر چه متوقف نشد ولى از سرعت آن كاسته شد. ركود پيشروى مسلمانان به سوى غرب موجب گسترش فعاليتهاى تهاجمى اروپا شد اين فعاليتها در قرنهاى 4 و 5 هجرى (10 و 11 ميلادى) به اوج خود رسيد. در شرق جنگهاى مكرر حكومتبيزانس با دولتحمدانيان كه در ثغور شام به سرمىبردند نزديك به نيم قرن ادامه يافت كه ضمن آن گاه تا نواحى مركزى شام پيش مىآمدند و يك بار موفق به تصرف شهر حلب شدند (12) اين فعاليتها تا شروع جنگهاى صليبى كم و بيش ادامه داشت. جنگهاى صليبى مهمترين فصل تاريخ جنگهاى اروپاست كه دو قرن به طول انجاميد و در طى آن نواحى شرقى سواحل مديترانه به دست اروپاييان افتاد و اميرنشينهايى در آن نواحى تاسيس شد. اين امر نقش بارزى در گسترش مناسبات اجتماعى، تجارى اروپا با تمدن اسلامى داشت. وضعيت مزبور كم و بيش در اسپانياى اسلامى نيز وجود داشت. شهر طليطله (تولدو) (Toledo) در سال 478 ه (1085 م) به تصرف كاستيليها (Castilia) درآمد و در پى آن به سال 1118 ميلادى شهر سرقسطه (Saragoza) (ساراگوسا) سقوط كرد. (13) بزودى جزاير مديترانه از دست مسلمانان خارج شد. در نيمه اول قرن يازدهم ميلادى نورمانها مسلمانان را از جنوب ايتاليا بيرون راندند و پيش از اتمام اين قرن بر جزيره سيسيل (Sicily) دستيافتند، در همين ايام بيزانسيها جزيره ساردنى (Sardinia) را تصرف كردند. (14) اين فتوحات نقش اساسى و مستقيم در آشنايى فزاينده اروپاييان با فرهنگ و تمدن اسلامى ايفا كرد. شناخت و آگاهى غرب نسبتبه جهان اسلام زير تاثير اين عوامل و عوامل ديگر با انتقال جنبههايى از فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا همراه بود كه يكى از بارزترين نمونههاى آن توجه اروپاييان به علوم و دانش اسلامى و رويكرد آنان به اين منبع ارزشمند براى دستيابى به معارف بشرى بود. آغاز نهضت ترجمه در واقع يكى از امورى كه اروپاييان را بسيار شگفتزده مىكرد برخوردارى بسيار مسلمانان از علم و دانشى بود كه آنان را در بهتر زيستن و فراهم ساختن اسباب و لوازم زندگى و معيشتيارى مىكرد و نيز معارف والا و حكمت علمى و عملى متعاليى بود كه از آن بهرهمند بودند. وجود مراكز علمى و پژوهشى بزرگ در تمام شهرهاى اسلامى و كتابخانههاى سرشار از كتاب موجب شگفتى بسيار آنان مىشد كه سرزمينهاى خود را گرفتار فقر شديد علمى و فرهنگى مىديدند. آشنايى هر چه بيشتر غربيان با اين جنبههاى تمدن اسلامى، زمينه نوعى انسانگرايى (اومانيسم) پديد آورد و موجب احياى انديشه علمى در اروپا شد. اشتياقى روزافزون براى فراگيرى علوم غيردينى پديد آمد كه تا آن زمان در اروپا رواج نداشت. در واقع دانش اروپا تا اين زمان به مجموعهاى از مطالعات اسكولاستيك درباره حكمت الهى منحصر شده بود كه در طى آن به استنساخ و شرح كتابهاى مؤلفان مقدس كليسا مىپرداختند و اذهان محصلان را آكنده از اين معلومات مىكردند در حالى كه در جزيىترين مسائل علوم طبيعى و تجربى هيچ تبحرى نداشتند. بدينترتيب در نهضت اومانيستى مذكور، اروپا تمام همتخويش را صرف دستيابى به علوم طبيعى و تجربى كرد. آنان تنها راه دستيابى به اين علوم را بازگشتبه آثار يونانى و كتب علمى قديم مىدانستند. (15) اما مشكل اساسى دستيابى به كتابهاى مذكور بود. اروپاييان به زودى دريافتند كه به دست آوردن اين كتابها در اروپا كار مشكلى است. اكثر كتابهاى علمى يونانى در طى قرون وسطى از بين رفته و نابود شده بود و تقريبا هيچ كتابى از آثار يونانى در اروپاى غربى يافت نمىشد; از اينرو آنان به سرزمينهاى اسلامى كه مركز علم و تمدن بود روى آوردند. ترجمههاى عربى متون علمى يونانى نسبتبه اصل اين كتابها در دسترستر بودند اما دستيابى به آنها نيز آسان نبود، آنان گمان مىكردند كه صليبيون در بازگشت، متون اصلى يونانى را همراه خواهند آورد اما آنان فقط به قتل و غارت شهرها اكتفا كردند. بنابراين لازم بود تا اين متون را از طريق ديگرى به دست آورند و بهترين منبع براى اين منظور منابع عربى - اسلامى بود. متون علمى يونانى در حد وسيعى طى قرون دوم و سوم هجرى و پس از آن به عربى ترجمه شده بود و در سطح وسيع در مراكز علمى و كتابخانههاى اسلامى موجود بود. البته لازم به ذكر نيست كه مسلمانان به ترجمه اين آثار اكتفا نكردند بلكه به شرح و تفسير و تصحيح آنها نيز پرداختند، از اينرو دانشمندان اروپايى كه در تعامل با سرزمينهاى اسلامى بودند به نقل اين متون عربى به اروپا و ترجمه آنها به زبانهاى اروپايى اقدام كردند. آثار مؤلفان يونانى بدينترتيب نخست از راه ترجمههاى عربى آنها و سپس مستقيم از پارهاى از متون يونانى باقى مانده به دست اروپاييان رسيد. (16) بدينترتيب در سدههاى يازده و دوازده ميلادى نهضتبزرگى در ترجمه كتابهاى عربى آغاز شد. ابتدا كار مترجمان صرفا ترجمه متون يونانى از زبان عربى بود ليكن پس از چندى ترجمه شروح و تفاسير مسلمانان بر اين آثار نيز آغاز شد. شايد علت اصلى رويكرد آنان به كتابهاى اصيل اسلامى اين بود كه توانايى درك مطالب موجود در كتابهاى يونانى را نداشتند و نيازمند شرح و تفسير گسترده اين مطالب بودند تا آنها را برايشان قابل فهم سازد. بدينترتيب نهضت ترجمه علوم در زمينه كتابهاى اصيل علمى اسلامى گسترش و رونق يافت. زبان اصلى ترجمه در اروپا زبان لاتينى بود كه كليه آثار ترجمه شده در نهايتبه اين زبان برگردانده مىشد با اين حال ترجمه به زبانهاى محلى نيز انجام مىگرفت. اين زبانها در واقع واسطه و زبان فرعى ترجمه بودند، زبانهاى كاستيلى ( ( و سلتى (Celtic) بويژه در اسپانيا معمول بود و زبان فرانسوى در حد بسيار محدود. (17) اما مهمترين زبان فرعى ترجمه، عبرى (Hebrew) بود كه يهوديان پرچمدار آن بودند. در واقع يهوديان نقش مهمى در انتقال علوم اسلامى به اروپا داشتند. شمار زيادى از يهوديان در سرزمينهاى اسلامى مىزيستند. آنان زبان عربى را بخوبى مىدانستند. در ميان آنان افراد دانشمند و عالم كم نبودند بويژه كه برخلاف مسيحيان در فراگيرى علوم تحت فشار و سختگيرىهاى كليسا نبودند. پس دانشمندان بزرگى از يهوديان در سرزمينهاى اسلامى ظهور كردند كه بسيارى از آنان آثار علمى خود را به عربى مىنگاشتند. (18) همينان نقش اساسى در ترجمه متون عربى را داشتند بويژه آنها كه در اسپانيا به سر مىبردند آثار بسيارى را به لاتينى و عبرى ترجمه كردند كه آثار ترجمه شده به عبرى، سپس به لاتينى برگردانده مىشد. برخى از ارزشمندترين آثار ترجمه شده نتيجه فعاليت آنان است. به هر تقدير علوم عربى اسلامى از طريق دو مجراى موازى به اروپاى باخترى راه يافت: زبان لاتينى و زبان عبرى. زمينههاى ترجمه در دوران اومانيسم و آغاز رنسانس فكرى توجه اروپاييان به علوم طبيعى و تجربى معطوف شد كه ناشى از پيدايش نوعى بدبينى ميان انديشمندان غربى نسبتبه علوم دينى بود كه به واسطه عملكرد نادرست كليسا ايجاد شده بود. آنان در پى دستيابى به علوم نجوم، حساب و هندسه و پزشكى يونانى بودند. بر همين اساس مشاهده مىكنيم كه نخستين آثار ترجمه شده از عربى در همين رشتههاست. در اين ميان تفوق و برترى با علوم پزشكى بود كه علت آن آغاز حركت جديدى در مطالعات پزشكى در اروپاى غربى بود. طليعهدار اين حركت، مدرسه طب سالرنو (Salerno) بود كه بزرگترين مركز درمانى و پزشكى اروپاى غربى در اين ايام محسوب مىشد و پس از آن مدارس ديگرى كه در مونپليه ( Montpellier) و شارتر فرانسه تاسيس شدند. اولين كتابهاى ترجمه شده طب اسلامى در مدرسه سالرنو و زيرنظر كنستانتين افريقى (درگذشته1089 م) انجام شد كه تاثيرى شگرف در شكوفايى مطالعات پزشكى در اين مركز داشت. به دنبال كار او مترجمان قرن دوازدهم آثار بسيارى از پزشكان مسلمان را ترجمه كردند كه برخى از آنها به صورت كتابهاى درسى مدارس مذكور درآمدند. از مهمترين اين آثار كتاب طبالملكى على بن عباس اهوازى، زادالمسافر ابن جزار و تعدادى از رسايل حنين بن اسحق بود كه توسط كنستانتين و يوهان افلاسيوس (درگذشته1103 م) به لاتين ترجمه شد. (19) در سده دوازدهم ميلادى كار مترجمان علوم پزشكى از اهميتبيشترى برخوردار بود گرچه پزشكان اروپايى فعاليتهايى را آغاز كرده بودند ولى هنوز پزشكى اروپايى بر پاى خود قرار نگرفته بود و كاملا وابسته به تجربيات پزشكى مسلمانان بود. آثار ارزشمندى در اين قرن ترجمه شد كه از جمله آنها ترجمههاى متعدد ديگر از كتاب طب الملكى على بن عباس بود (20) اما مهمتر از همه ترجمه مجموعه آثار محمدبن زكرياى رازى بود. كتاب طب المنصورى او به وسيله گرارد كريمونايى ( Gerard of Cremona) به لاتينى و يك قرن بعد به عبرى ترجمه شد. كتاب الحاوى، دايرةالمعارف بزرگ طب، به عبرى و لاتينى ترجمه شد. ترجمه اين آثار شهرت فراوانى به همراه داشت و او با نام Rhazes در اروپا شهرت يافت. (21) از كارهاى ارزشمند ديگر ترجمه قانون ابنسينا (Avicenna) را مىتوان برشمرد كه مهمترين كتاب پزشكى بود. متن كامل القانون پس از ترجمه به لاتينى به زبان عبرى نيز ترجمه شد. با پيدايش صنعت چاپ اين كتاب از نخستين كتابهايى بود كه به چاپ رسيد; ابتدا در فوريه1473 ميلادى در ايتاليا و سپس در فاصله دو سال تجديد چاپ شد. حتى سومين چاپ اين كتاب پيش از چاپ كتاب كوچك جالينوس (Galen) صورت گرفت. (22) به دنبال القانون ابنسينا آثار رازى انتشار يافت. تا سال 1500 ميلادى كتاب الحاوى پانزده بار چاپ شد در حالى كه در طى اين مدت كتاب جالينوس دو بار به چاپ رسيد. تجديد چاپ اين كتاب همچنان تا قرن هفدهم ادامه يافت. (23) بزرگترين رساله جراحى اسلامى يعنى كتاب التصريف لمن عجز عن التعريف ابوالقاسم زهراوى در همين قرن به لاتينى و عبرى ترجمه شد و او را با نام Avenzoer در اروپا به شهرت رسانيد. (24) علاوه بر ترجمه مجدد برخى آثار مانند زادالمسافر و رسايل حنينبن اسحق، كتابهاى متعددى از پزشكان اسلامى در قرون 12 و13 ميلادى همزمان با تاليف، به زبانهاى اروپايى برگردانده مىشدند. از ميان آنها مىتوان كليات طب ابنرشد، كه در اروپا با نام Averroes شهرت دارد و كتاب التيسير ابنزهر اندلسى را نام برد. اين دو كتاب بزودى همانند كتابهاى ابنسينا و رازى چاپ و منتشر شدند. (25) آثار ديگرى از ابن نفيس در علم تشريح، ابن هيثم در چشمپزشكى، ابن ميمون در طب عمومى و كتابهايى در داروشناسى و گياهشناسى در طى اين قرن به اروپا انتقال يافتند. گذشته از پزشكى موضوع ديگر مورد توجه مترجمان اروپايى مباحث علم حساب (Arithmetic) و هندسه بود. اولين آثارى كه در اين زمينه از عربى به لاتينى ترجمه شد كتابهاى دانشمندان يونانى بود; مانند چهار مقاله اقليدس و پانزده مقاله اصولى او و نيز كتاب الاربعه بطلميوس Ptolemaios . اما بزودى ترجمه تاليفات و شرحهاى دانشمندان مسلمان آغاز شد. از مهمترين كتابهاى ترجمه شده جبر و مقابله خوارزمى بود كه آغازگر علم جبر در اروپا شد. اين كتاب دوبار ترجمه شد با نامهاى Algebra و Liber Algorithmi (يا كتاب خوارزمى) ترجمه شد كه هم اكنون بعضى نسخههاى آن در دسترس است. (26) همچنين ترجمه رسالههايى از سهلبن بشر، ابومعشر بلخى و نيز آثارى از ثابتبن قره، محمد بن موسى بن شاكر و فرغانى و... از كارهاى ارزشمند در اين زمينه بود. بدينترتيب قسمت اعظم رياضيات لاتينى از اسفار عربى اخذ شده است. در آثار قديم لاتينى يا ترجمههاى عبرى قسمت كوچكى از معلومات رياضى را مىتوان يافت ولى توده اصلى آن مستقيما از عربى و علوم اسلامى گرفته شده است. (27) فعاليت مترجمان در زمينه تنجيم و ستارهشناسى كه بخش اعظم علم مثلثات (Trigonometry) و هندسه ( Geometry) را نيز دربرمىگرفتبسيار گسترده بود. در واقع قسمت اعظم معلومات نجومى اروپاييان همانند رياضيات از منابع عربى (اسلامى) تامين شد. آنها ابتدا با ترجمه آثار دانشمندان يونانى از عربى به لاتينى آغاز كردند سپس كتابهاى دانشمندان اسلامى و شرح و تهذيبهاى آنان بر آثار يونانى را ترجمه كردند. در قرن دوازدهم فعاليت وسيعى در اين زمينه صورت گرفت زيرا فعالترين مترجمان اين دوره يعنى يوحنا اشبيلى از علاقهمندان نجوم و رياضيات بود. از مهمترين آثار مذكور مىتوان به نمونههاى ذيل اشاره كرد: كتاب زيجخوارزمى همراه با شرح فرغانى بر آن، كتاب مسلمه مجريطى كه در تهذيب المجسطى بطلميوس نوشته شده بود و نيز شرح او بر زيجخوارزمى، كتاب نجوم بتانى شرح آن از بيرونى، آثار فرزندان موسىبن شاكر و رسالههاى آنها در باب اشتباهات نجوم بطلميوسى، زيجزرقالى (Arzechel) ، كه مبناى زيجهاى طليطله (مركز اسپانيان) و لندن قرار گرفت تصحيح كتاب المجسطى بطلميوس نوشته البطروجى معروف به Alpetragius و نيز آثار بسيارى از جابربن افلح اشبيلى ثابتبن قره، ماشاءالله منجم، سهلبن بشر و ابومعشر بلخى و ديگر منجمان مسلمان. (28) ترجمه اين آثار در واقع منشا علم نجوم اروپا بود كه به مدت چند قرن به دست فراموشى سپرده شده بود و كارهاى ستارهشناسان بزرگ عهد رنسانس چون كپلر (Kepler) و كپرنيك (Copernicus) براساس اين آثار تنظيم مىشد. در واقع هنگامى كه منجمان اسلامى به اصلاح كتاب المجسطى بطلميوس سرگرم بودند. دنياى لاتينى تازه مطالعه آن را آغاز كرده بود و زمانى كه مسلمانان به تخريب آن پرداختند اروپا آن را كشف كرد. (29) آثار پراكنده و مختصرى از دانشمندان اسلامى در رشتههاى شيمى و فيزيك ترجمه شد. از اين آثار كتاب خالدبن يزيد اموى در كيميا و نيز كتابى موسوم به لوح زبرجد از نويسندهاى ناشناس و چند كتاب ديگر را مىتوان نام برد. (30) در فيزيك از كتاب البصاير بطلميوس، آثارى از ابنهيثم در نورشناسى، ثابتبن قره در مكانيك و آثارى از الكندى و ابنوافد ترجمه شدند. (31) ترجمه آثار فلسفى اسلامى با تاخير زيادى آغاز شد كه علت آن چنان كه گفته شد رويگردانى اروپا از علوم فلسفى و حكمت الهى بود كه مدتها در كليسا به آن پرداخته مىشد. اولين آثار فلسفى قريب دو قرن پس از آغاز نهضت ترجمه، يعنى در سدههاى سيزدهم و چهاردهم ميلادى ترجمه شدند. مراكز ترجمه در اروپا تحولات فرهنگى و علمى اروپا تحت تاثير تمدن و فرهنگ اسلامى در مراكزى پديد آمد كه ارتباط نزديكى با جهان اسلام داشتند بر همين اساس مىتوان دو مركزى اصلى براى انتقال علوم اسلامى به اروپا را برشمرد. حوزه اسپانيا و حوزه سيسيل شرق مديترانه اگر چه در انتقال فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا بويژه به واسطه جنگهاى صليبى سهم بزرگى داشت ليكن در زمينه ترجمه و انتقال علوم همانند دو حوزه ياد شده حائز اهميت نيست از اينرو، تنها درباره اين دو حوزه بحث مىكنيم: 1 - حوزه اسپانيا اسپانيا يا اندلس كه در منتهااليه غربى ممالك اسلامى واقع بود در سال 92 ه / 711 م به دست موسىبن نصير و طارقبن زياد فتح شد. علىرغم ناهمگونى ساختار اجتماعى و اختلافات سياسى داخلى و مشكلات خارجى در كمتر از نيم قرن دولتهاى مقتدر اسلامى در آن شكل گرفت. در سال 138 ه. با آمدن فردى از خاندان اموى مقتدرترين دولت اسلامى در اندلس تاسيس شد. دولت اموى تا سال 422 ه حكومت را در دست داشتند در اين مدت اندلس شكوفاترين ادوار فرهنگ و تمدن خود را گذرانيد. با انقراض امويان دولتهاى طوايف پديد آمدند و اين امر فرصتى براى پيشروى و هجوم مسيحيان شمال اسپانيا بود. فتح شهر طليطله كه از بزرگترين مراكز علمى و فرهنگى اندلس در همين ايام - سال 478 ه. - صورت گرفت، با آمدن مرابطون (1050-1147 م) (از دولتهاى اسلامى افريقا) به اندلس، اين سرزمين استقلال سياسى خود را از دست داد. آخرين دولت اسلامى اندلس خاندان بنىنصر بودند كه پس از امراى موحدين (1130-1269 م) - از ديگر دولتهاى اسلامى افريقا - بر بخش كوچكى از جنوب اندلس حكومت مىكردند. در سال897 ه / 1492 م با تسليم شدن آخرين امير بنىنصر در برابر مسيحيان دولت اسلامى اندلس برچيده شد. در طى هشت قرن حضور مسلمانان در اندلس، اين سرزمين شاهد يكى از بارزترين و شكوفاترين ادوار تمدن اسلامى بود. دوره حكومت امويان دوره رشد و گسترش علوم اسلامى بود. اميران اموى خود از علاقهمندان علوم و حاميان آن بودند بويژه حكم المستنصر (350-366ه.) كه چندين مدرسه و كتابخانهاى عظيم در شهر قرطبه (Cordoba) ترتيب داد. كتابخانه او 400 هزار جلد كتاب داشت و از بزرگترين كتابخانههاى اسلامى و در رديف كتابخانههاى بغداد و قاهره بود. گفته شده است كه فهرست كتابهاى اين كتابها 44 جلد بود. (32) ادوار بعدى حكومت اسلامى نيز ادامه دهنده اين نهضت فرهنگى و علمى بود. دانشمندان بزرگى در رشتههاى مختلف علوم ظهور كردند نظير ابوالقاسم زهراوى طبيب و جراح، مسلمةبن احمد مجريطى ستارهشناس، خاندان بنىزهر، ابنرشد، ابن طفيل و... كه شهرت جهانى يافتند و آثار علمى آنان از نخستين كتابهايى بود كه در نهضت ترجمه اروپا مورد توجه مترجمان قرار گرفت. اسپانيا از مهمترين مراكز انتقال فرهنگ و علوم اسلامى به اروپا بود. گذشته از مسيحيان اندلس [اسپانياى مسلمان] چه اهل ذمه و چه مستعربون (Mozarab) كه در تعامل دايم با مسلمانان بودند همكيشان آنان در فرانسه و ايتاليا نيز روابط گستردهاى با مسلمانان داشتند. آمدوشد بازرگانان و زايران مرقد يعقوب مرسل در سانتياگو از عوامل اصلى برقرارى اين روابط بود. حتى برخى از آنان براى فراگيرى علوم به اندلس مىآمدند از اين جمله مىتوان به گربرت ( Gerbert) درگذشته1003 ميلادى اشاره كرد كه با عنوان سيلوستر دوم (Silvester II) به مقام پاپى نايل شد. او به فراگيرى علوم اسلامى بويژه رياضيات در اندلس مشغول شد. (33) گسترش نفوذ مسيحيان و تصرف سرزمينهاى اسلامى كه از اواسط قرن پنجم / يازدهم به طور گستردهاى آغاز شد موجبات دستيابى بيشتر مسيحيان به علوم اسلامى را فراهم ساخت كه باعث تحول فكرى و احياى انديشه علمى در آنان و اروپاييان شد. بر همين اساس آنان در قرن دوازدهم حركت علمى جديدى را آغاز كردند كه نخستين گام آن ترجمه متون علمى از زبان عربى بود. دون ريموند اسقف اعظم طليطله (toledo) در بين سالهاى1136-1151 م اولين دارالترجمه را در اسپانيا بنيان گذارد. او دانشمندان بسيارى را در اين شهر گرد آورد و به آنان دستور داد تا به ترجمه علوم اسلامى بپردازند. (34) گذشته از دارالترجمه دونريموند دانشمندان و مترجمان اروپايى در گوشه و كنار اين سرزمين به انتقال كتابهاى علمى اسلامى به زبانهاى اروپايى اقدام كردند. بىشك دستاوردهاى اين حوزه فرهنگى براى اروپا بيش از فعاليتحوزه سيسيل بود كه ناشى از برترى تمدن اسلامى در حوزه اسپانيا نسبتبه سيسيل بود و اين كه مسيحيان اسپانيا آشنايى بيشترى با زبان عربى و علوم اسلامى داشتند. (35) نكته حايز اهميت در حوزه اسپانيا، نقش يهوديان اين سرزمين در نهضت ترجمه است. يهوديان در اسپانيا فراوان بودند و زبان عربى را بخوبى مىدانستند. همچنين دانشمندان بسيارى از ميان آنان ظهور كرده بودند. از اينرو، نقش فعالى در كار ترجمه و انتقال علوم به زبانهاى لاتينى و عبرى داشتند. (×1) در اين جا براى آشنايى بيشتر با اين حوزه علمى و فعاليتهاى آن به چندتن از مترجمان بزرگ سده دوازدهم ميلادى در اسپانيا اشاره مىكنيم. حوزه اسپانيا موقعيتخاص اسپانيا موجب شد كه نهضت ترجمه علوم اسلامى در آن جا به شكل گستردهاى به دست عده بسيارى از مترجمان فعال گردد. در اين جا به نام چند تن از مترجمان مشهور سده دوازده ميلادى در اسپانيا اشاره مىشود: 1 - يوحنا اشبيلى (خوان دوسويلا يوهان هيسپالينسيس): او از يهوديانى بود كه به آيين مسيحيت گرويده بود. ظهور علمى او در سالهاى1137 تا1153 در شهر طليطله بود. در آن جا به خدمت اسقف اعظم به كار پرداخت. ترجمههاى او با همكارى مترجم ديگرى به نام دومينگو گونديسالوو (Domingo Gondisalvo) انجام مىشد. او به زبان كاستيلى ترجمه مىكرد و دومينگو آنها را به لاتينى برمىگرداند. متونى كه او از عربى ترجمه كرد شامل 25 كتاب و رساله بود كه در موضوعات حساب، نجوم، طب و فلسفه بود. از مهمترين آنها كتاب حساب خوارزمى است كه مبناى رياضيات اعشارى در اروپا گرديد. از ميان13 ترجمه او در نجوم، رسايل بتانى ثابتبن قره، ابومعشر بلخى و مسلمه مجريطى از هميتبيشترى برخوردار بود. ترجمه او در فلسفه شامل هفت اثر از جمله رسالة فى العقل از الكندى، احصاء العلوم فارابى (Avennasar) و قسمتى از كتاب الشفاء ابنسينا و مقاصد الفلاسفه غزالى (Algazel) بود. (36) بسيارى از اين كتابها در طى قرون 15 و16 م با ظهور صنعت چاپ، به چاپ رسيدند از آن جمله مىتوان به كتاب نجوم فرغانى اشاره كرد كه در سال 1492 در شهر فراره (Ferara) چاپ شد و نيز كتاب المواليد ابن خياط در سال1546 در نورنبرگ ( Nuremberg) و رسالة فى العقل كندى در1489 در آكسبورگ چاپ شدند. (37) 2 - دومينگو گونديسالوو: چنان كه گفته شد او در ترجمه متون اسلامى با يوحنا اشبيلى همكارى مىكرد. او خود فيلسوف بود; از اينرو بيشتر آثارش در همين موضوع بود. فعاليت وى بيشتر در رسالههاى اصيل اسلامى اهميت دارد تا در ترجمه دقيق آنها. به هر حال از راه ترجمههاى او همچنين اقتباسها و تهذيبهايش بود كه قسمت اعظم فلسفه اسلامى و يهودى اسپانيا به قلمرو مسيحيت لاتينى وارد شد. او خود آثارى در فلسفه داشت كه سخت تحتتاثير آثار فارابى و ابن جبرول قرار داشت. (38) 3 - هوگ سانتالايى (اوگو دوسانتالا :(Ogo de Santoela احتمالا او در سانتالا در شمال غربى اسپانيا به دنيا آمده بود. وى در نجوم و كيميا سررشته داشت و از سال1119 تا 1151 م در خدمت اسقف طرسونه (Tarasona) - از شهرهاى اسپانيا - مىزيست. ظاهرا او با دارالترجمه شهر طليطله رابطهاى نداشت. ترجمههاى او شامل ده اثر بيشتر در نجوم و كيمياست. از جمله آنهاستشرح بيرونى بر كتاب نجوم بتانى، كتاب المواليد ماشاءالله منجم، صد كلمه بطلميوس و قديمترين ترجمه لاتينى در باب كيميا از كتابى موسوم به لوح زبرجد. (39) گذشته از مترجمان اسپانيايى نژاد برخى از مترجمان خارجى نيز در حوزه اسپانيا فعاليت داشتند كه مهمترين آنان عبارتند از: - رابرت چسترى :(Robert of Chester) او رياضيدان و منجم و كيمياگرى از انگلستان بود كه در حدود 1141-1147 م در اسپانيا به سر مىبرد و از1147-1150 م در لندن بود. ترجمههاى او از آثار اسلامى شامل هفت كتاب است كه مهمترين آنها عبارتند از: ترجمه كتاب جبر و مقابله خوارزمى (اولين ترجمه) در سال 1145 م كه آغازگرد مطالعات علم جبر در اروپا بود و درباره اهميت ترجمه اين كتاب قبلا سخن گفته شد. از ديگر آثار وى صناعة الاحكام كندى، رسالهاى در اسطرلاب منسوب به بطلميوس، ترجمه كتاب تركيب كيميا است. او همچنين نخستين ترجمه لاتينى قرآن را به درخواست پير معزز و با همكارى هرمان دالماتيايى در 1141م آغاز و در1143 م به اتمام رسانيد. (40) - هرمان دالماتيايى (Hermanus Dalmata : (هرمانوس دالماتيا) او در پاريس تحصيل كرد و از 1138-1142 م در اسپانيا بود. از آثار مهم او ترجمه رسالهاى از سهلبن بشر در نجوم، ترجمه زيجخوارزمى، كتاب المدخل، ابومعشر بلخى و تسطيح الاكر بطلميوس و شرح آن از مسلمه مجريطى بود. او همزمان با ترجمه قرآن كه با همكارى رابرت چسترى انجام داد دو رساله بر ضد اسلام به نامهاى امت اسلام و آيين محمدى نوشت. (41) - پلاتوى تيوولى (Plato of Tivol) (افلاطون تيوولى رياضيدان و منجم ايتاليايى بود كه از سال 1134 تا 1145 در بارسلون (Barcelona) مىزيست از آثار ترجمهاى اوست: زيجبتانى، كتاب الاربعه بطلميوس (از متن عربى اين كتاب اولين اثر ترجمه شده از آثار بطلميوس از عربى بود) و اعمال الهندسه ابراهيمبن برحبه، كتاب اسطرلاب ابن صفار و چند رساله ديگر در نجوم از ابنخياط و ابن خصيب. (42) - رودولف بروگسى :(Rudolf of Bruges) منجم فلاماندى و شاگردان هرمان دالماتيايى بود كه شرح مسلمه مجريطى بر كتاب بطلميوس و كتاب اسطرلاب او را ترجمه كرد. (43) - گرارد كريمونايى :(Gerard of Cremona) (گرهارد ژرارد) او نيز ايتاليايى بود كه مدت زيادى در اسپانيا زيست و از بزرگترين مترجمان حوزه اسپانيا و شايد در همه اعصار بود. از 1114 م تا1187 م بود در اسپانيا فعاليت داشت. گفتهاند كه او علاقه زيادى به كتاب المجسطى داشت كه خوانندگان مسيحى به آن دسترسى نداشتند. اين امر او را به طليطله كشانيد و هنگامى كه به آن جا رسيد و فراوانى آثار مربوط به هر موضوعى را به عربى موجود ديد. از كمبود كتاب كه خوانندگان لاتينى از آن رنج مىبردند احساس تاسف كرد و از اينرو به آموختن زبان عربى و ترجمه آثار مذكور روى آورد. پس به بررسى همه آثار اسلامى پرداخت و بهترين موضوع را برگزيد و تا پايان عمرش در1187 م همه نيروى خود را صرف ترجمه اين كتابها كرد. همه فعاليت او و شاگردانش در طليطله كه بهترين مكان براى اين كار بود صورت گرفت. او در شاخههاى مختلف علوم و اكثر آثار نويسندگان يونانى كه نسخههاى عربى آنها موجود بود كار كرد. وسعت كار او اين توهم را ايجاد مىكند كه او رهبر نهضت ترجمه طليطله بود. آثار ترجمهاى او از عربى به لاتينى به87 عنوان بالغ مىشد كه شامل تعدادى از آثار ارسطو (از عربى) و آثارى از دانشمندان مكتب ارسطو از مسلمان و يهودى است و نيز برخى از ارزندهترين آثار رياضى و نجومى و فيزيكى از آثار يونانى و اسلامى و نيز تعداد زيادى از آثار جالينوس كه توسط حنينبن اسحق به عربى ترجمه شده بود. اما ترجمههاى او از متون اصيل اسلامى كه بيش از نيمى از آثار او را شامل مىشد در موضوعات مختلف رياضيات، نجوم، فلسفه و طب بود. آثار او عبارتند از: در نجوم اصلاح المجسطى جابربن افلح اشبيلى، زيج زرقالى، سه رساله از ثابتبن قره، جوامع علم النجوم فرغانى، زيج جيهانى و كتابها و رسائل متعدد ديگر از دانشمندان اسلامى چون ماشاءالله منجم و فضلبن نوبخت. آثار او در رياضيات شامل: كتاب جبر و مقابله خوارزمى، آثار بنى موسى، اعمال الهندسه (از مؤلفى نامعلوم) و شروحى بر آثار اقليدسى از دانشمندان اسلامى. (44) كار او در طب، گذشته از آثار متعدد يونانى، آثار ارزندهاى از طب اسلامى را شامل مىشد نظير مجموعه آثار زكرياى رازى (الحاوى طب المنصورى، ما يحضره الطبيب، اوجاع المفاصل)، كتاب التصريف (جراحى) ابوالقاسم زهراوى، القانون ابنسينا و آثارى در داروشناسى از الكندى، ابن وافد، ابن سرابيون و ابن ماسويه. (45) آثار او در فلسفه اسلامى شامل شرح فارابى بر كتاب ارسطو، و احصاءالعلوم او، چهار اثر از الكندى و كتاب حنينبن اسحق بود. اهميت كار او در فلسفه بيشتر در ترجمه آثار يونانى و ارسطويى از عربى به لاتينى بود. او همچنين كتابهايى از الكندى، ثابتبن قره و ابن هيثم در زمينه فيزيك و كتابهايى از جابربن حيان و زكرياى رازى در زمينه كيميا و شيمى ترجمه كرد. (46) اثر شگرفى كه فعاليت گسترده گرهارد در نهضت علمى اروپا گذاشتبه وسيله هيچ يك از مترجمان همعصر او و مترجمان سدههاى بعدى پديد نيامد و تجديد نشد. فعاليت او از جهت گستردگى همانند كار كنستانتين افريقى در مكتب سيسيل بود. - ماركوس طليطلى :(Marc of Toledo) پزشك و اسقف اعظم شهر طليطله از ديگر مترجمان اسپانيايى بود كه آثار چندى داشت. در اين جا بايد به مترجمان يهودى اسپانيا نيز اشارهاى بكنيم كه نقش مهمى در ترجمه علوم اسلامى داشتند. از مشهورترين آنان ابراهيمبن عزرا و ابراهيمبن برحيه بودند. ابنعزرا (1089-1167م) در طليطله زاده شد. از آثار او كه از عربى به عبرى ترجمه كرد دو رساله در احكام نجوم تاليف ماشاءالله منجم و شرح بيرونى بر زيجخوارزمى مىباشد كه در كتاب اخير تنها از طريق همين ترجمه در اروپا شناخته شد. (47) ابراهيمبن برحيه رياضيدان و فيلسوف اسپانيايى بود كه در 1138 م درگذشت. او با ساير مترجمان اسپانيا همكارى مىكرد. از برجستهترين مترجمان يهودى اسپانيا خانواده طبون بودند كه در نيمه دوم قرن دوازدهم مىزيستند يهودا ابن طبون (1120-1190 م) آثار زيادى را به عبرى ترجمه كرد: پسر او سموئيل نيز بسيارى از كتابهاى ابنميمون و چند اثر از ابن رشد را ترجمه كرد اما مهمترين فرد اين خاندان موسى پسر سموئيل (1240-1283 م) بود كه ترجمههاى او مشتمل بر 30 اثر بود كه بخش مهم آن شروح ابن رشد بر آثار يونانى و چند اثر از جابربن افلح و البطروجى و قانون ابنسينا و اشارات او و زادالمسافرين ابن جزار و كتاب پادزهر رازى بود. (48) 2 - حوزه سيسيل روند فتح جزيره سيسيل كه با تنگه باريك مسينا از ايتاليا جدا شده است از سال 212 هجرى در زمان خلافت مامون عباسى به وسيله زيادةالله اغلبى حاكم افريقيه آغاز شد. اغلبيان (×2) بر شهرهاى بزرگى چون پالرمو و سيراكوز دستيافتند. آنان بر تمام جزيره استيلا نيافتند. با روى كار آمدن فاطميان (909-1171 م) در شمال افريقا و انقراض اغلبيان، جزيره سيسيل نيز زير نفوذ آنها درآمد. از سال 340 ه. خاندان مشهور عربى كلبيان (950-1050 م) كه اظهار تشيع مىكردند از جانب فاطميان بر سيسيل حكمرانى مىكردند. مسلمانان تا قرن پنجم هجرى بر سيسيل استيلا داشتند. از اوايل اين قرن حملات نورمانديها از ايتاليا به اين جزيره آغاز شد و در طى مدت 30 سال اين جزيره به تصرف نورمانها درآمد و حكومت اسلامى سيسيل برچيده شد. فتح كامل اين جزيره در سال483 ه / 1091 م با تصرف آخرين شهر مسلمانان به وسيله راجر اول صورت گرفت. (50) تصرف سيسيل به دست مسلمانان فتح بابى براى حملات آنان به جنوب اروپا بود. سواحل ايتاليا كه نزديكترين نقطه به سيسيل بود طبعا ابتدا مورد هجوم مسلمانان واقع شد. اين حملات پس از تصرف يك سوم جزيره سيسيل آغاز شد. مسلمانان غالبا در سواحل ايتاليا پادگانهايى داشتند، اگر چه اين پادگانهاى نظامى دوام زيادى نداشت ليكن حضور دايمى مسلمانان در جنوب ايتاليا اجتنابناپذير بود. (51) جزيره سيسيل در طى حكومت اسلامى يكى از مراكز تمدن و فرهنگ اسلام بود كه زير تاثير مراكز مذكور در شمال افريقا بود و دانشمندانى برجسته در زمينه علوم اسلامى در آن جا ظهور كردند كه آثارى ارزشمند پديد آوردند. پس از استيلاى نورمانها فرهنگ اسلامى تا مدتى در اين جزيره بروز و ظهور داشت. مسالمتجويى حاكمان نرمان در سيسيل مهمترين عامل در اين زمينه بود. با حمايت اين پادشاهان كه خود از حاميان علم بودند بخش بزرگى از مردم مسلمان باقى ماندند. از جمله اين پادشاهان روجر دوم Roger II (1130-1154 م) بود كه رفتار او با ادريسى جغرافيدان مسلمان معروف است. اين شرايط براى گسترش تمدن در عصر فردريك دوم Fredrik II (1194-1250م) ادامه يافت. او علاوه بر دانشمندان مسيحى، متفكران مسلمان را در كنار خود گرد آورد. اين مراعات و مماشات در عهد مانفرد جانشين او هم ادامه يافت. بدينترتيب در طى سالها فرهنگ اسلامى و عربى در اين جزيره رايجبود. (52) و بزودى اين جزيره از حوزههاى فعال ترجمه علوم اسلامى شد. در حقيقت جريان بسيار فعال ترجمه آثار اسلامى نخست از اين نقطه آغاز شد و عدهاى از مترجمان لاتينى ظهور كردند. حوزه ترجمه سيسيل منحصر به اين جزيره نبود بلكه در حد فراترى شبه جزيره ايتاليا را نيز شامل �
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی نویسنده : حسن حسينزاده شانهچى در بررسى تاريخ علوم بشرى با نگاهى گذرا مىتوان دريافت كه اين علوم مجموعهاى به هم ...
اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی-اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه ... (33) گسترش نفوذ مسيحيان و تصرف سرزمينهاى اسلامى كه از اواسط قرن پنجم .
اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی - vazeh.com :: واضح ... اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی. ... امپراتورى روم كه بر تمام اروپا استيلا ...
از ديدگاه اين گروه، نهضت ترجمه و انتقال علوم يونانى به جهت اغراض شوم سياسى واقع .... اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی-اروپا، تعاملات فرهنگی و ...
اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی-اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ... شايد مهمترين اين عوامل گسترش روابط تجارى و اقتصادى اروپا با سرزمينهاى اسلامى ...
اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی-اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ... اين دستاورد ارزشمند مختص يك ...
اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی-اروپا، تعاملات فرهنگی و ... در اين مدت بنادر صور و صيدا، حيفا و ...
اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی در هر حال نقش اساسى علوم و تمدن اسلامى در رنسانس و تحول علمى اروپا انكارناپذير است .... آنان تنها راه دستيابى به اين ...
اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی پيش از آن، تجارت دريايى اروپا محدود به سواحل اروپايى مديترانه بود (7) ولى با ورود نرمانها ... اين زايران گاه گزارشهايى ...
امام على(ع) مى فرمايد: (خداوند متعال پيامبر اسلام(ص) را هنگامى فرستاد كه از عصر پيامبران پيشين مدت زمان .... اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی ...
-