تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834205441
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(3)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نظام آموزشي مکتب خانه اي دوره قاجار و پهلوي اول(3) نويسنده: مهدي نصيري توجه به هنر و تفريحات سالم: متأسفانه در مکتب خانه ها به اين بخش از نيازهاي کودکان توجهي نمي کردند. تنها در پاره اي از مکتب خانه ها، گويا آواز خواندن و شعر سرودن جزو برنامه ها بوده است. «در بعضي از مکتب ها آواز خواندن و شعر سرودن جزو برنامه ي تحصيل بود، ولي هر دو، بويژه آواز خواندن، اختصاص به مسائل مذهبي، نوحه خواني و تعزيه داشت و معمولاً در روزهاي پنج شنبه به شکل نوحه خواني صورت مي گرفت. با اينحال، معلم توجه مي نمود که اين نوحه خواني در مايه ي اصلي آهنگ هاي مربوطه که گوشه هايي از دستگاه هاي هفت گانه ي موسيقي اصيل ايراني بوده باشد». (1) در برخي از مکتب خانه ها يکي از تفريحات بچه ها مشاعره بود، به اين ترتيب که آخوند شاگردان قوي و پر استعداد خود را دو قسمت مي کرد و آنان با هم به مشاعره مي پرداختند. بدين ترتيب که کسي شعري مي خواند و طرف مقابل مي بايست شعري را که حرف اول کلمه ي آن با حرف آخر کلمه ي آخر شعر مقابل شروع مي شد، بگويد. اين کار ادامه مي يافت تا يکي از طرفين برنده محسوب مي شد. در اين مشاعره کسي حق نداشت شعر گفته شده را دوباره بگويد و آخوند يا شاگردان مراقب اين کار بودند. (2) تعطيلات مکتب خانه: «علاوه بر ايام ولادت و وفات معصومين، عليهم السلام، که مکب خانه تعطيل مي شد، در ماه هاي محرم و رمضان و عيد نوروز نيز، مدت درازي مکاتب بسته بود. همچنين در تابستان به علت رفتن اهالي به باغات و دهات، خود به خود مکاتب بسته مي شد. علاوه بر اينها وقتي که در جوار يکي از مکاتب، زن مرد سرشناس و متمولي حامله بود، مکتب دار روز وضع حمل وي، شاگردان مکتب را در معيت خليفه و جانشين خود، به آن خانه مي فرستاد. وقتي کودکان به در خانه ي معهود مي رسيدند، در بيرون منزل با آواز بلند اشعاري را با هم مي خواندند: يا رب به حق نون تبارک اولوسن بو مولود يا رب مبارک که معناي آن چنين است: خدايا به حق سوره ي «ن» مبارک باشد قدوم اين مولود ميمون مبارک در اين موقع، صاحب منزل تحفه اي جهت مکتب دار مي فرستاد و اين تحفه، معمولاً عبارت بود از يک کله قند، يا چند قران پول نقره، شاگردان پس از مراجعه و تحويل تحفه به مکتب دار، آن روز را به مناسبت قدوم مولود جديد، تعطيل مي کردند و اين تشريفات به نام «تبرزه» معروف بود». (3) شيوه ي آموزش خواندن در مکتب خانه ها: در مکتب خانه ها اگر کودکان در مکتب آخوند باجي ها حروف الفبا را ياد نگرفته بودند، درس با آموزش الفبا شروع مي شد. شيوه ي آموزش معلمان در اکثر مکتب خانه ها يکسان بود. اما با توجه به ويژگي هاي آموزشي هر مکتب داري، مختصر تفاوت هايي داشت. مي توان گفت اصول کلي آموزش خواندن عبارت بود از: - آموختن اسم حروف، نه صداي آن ها مثل: الف، ب ... جيم ... دال ... ميم. - آشنا کردن شاگردان با حرکات، و تنوين ضوابط (شد، مد، وصل، قطع). - خواندن حروف به عدد حرکات و تنوين ... . - ترکيب حروف خوانده شده با همديگر (البته اسم آن ها، نه صداي آن ها) و گفتن کلمه پس از آن. - هجي کردن کلمات و تجزيه ي آن ها به حروف با گفتن حرکات هر يک از حروف. براي آشنايي با اين شيوه، به چند درس نمونه با اين روش اشاره مي کنيم: رشديه در شرح درس خود مي نويسد: «درس روز اول، آخوند و بچه ها با هم مي خوانند: بسم الله الرحمن الرحيم؛ هو الفتاح العليم، اول دفتر به نام ايزد دانا، صانع پروردگار، حي توانا. الف زَبَر؛ اَ - ب زَبَر؛ بَ - ت زَبَر؛ تَ - ث زَبَر؛ ثَ، تا آخر حروف. بحث دوم: الف زير اِ - ب زير بِ - ت زير تِ - ث زير ثِ - جيم زير تا آخر حروف. بحث سوم: الف پيش ا - ب پيش ب - ت پيش ت - ث پيش تا آخر حروف. سپس معلم حروف الفبا را، که معمولاً در اول جزوه ي شاگردان بود، يکي يکي مي خواند و دانش آموزان نيز آن را تکرار مي کردند. الف. ب. پ. جيم. دال. ذال ... مدتي شاگردان به آموختن اسم هر يک از حرف ها مي پرداختند و پس از ياد گرفتن آن ها، به گفتن اسم آن با حرکات و تنوين آغاز مي کردند. پس از تمرين و تکرار تمام حروف، معلم از شاگردها مي پرسيد: ياد گرفتيد: همه با صداي بلند مي گفتند بله! بعد نوبت مي رسيد به ترکيب حروف: ب الف؛ با، ت الف؛ تا، ث الف؛ ثا، جيم الف؛ جا تا آخر حروف. پس از آن که اين قسمت نيز به اندازه ي کافي تمرين و تکرار مي شد، نوبت مي رسيد به هجي کردن کلمات. براي نمونه معلم شاگردي را مي خواست؛ وي در جلو جعبه يا ميز کوچک آخوند دو زانو مي نشست و آخوند مي گفت: «کتاب» را هجي کن. شاگرد بايد مي گفت: کاف زير؛ ک، ت الف؛ تا، ب جزمي، «کتاب». (4) البته برخي از معلمان به سليقه ي خود در اين آموزش تغييراتي مي دادند. ممکن بود سؤال و جواب و يا ترکيب حروف با مختصر تفاوتي از مکتبي به مکتب ديگر، يا از شهري به شهر ديگر انجام بگيرد. «تعليمات اوليه براي اطفال ياد دادن حروف عربي و حرکات و تلفظ صحيح آن ها، به منظور خواندن قرآن مجيد بود. بعد از مدتي که اين تعليم با موفقيت به پايان مي رسيد، خواندن قرآن آغاز مي گشت و هنگامي که طفل موفق به ختم قرآن مي گرديد به شکرانه ي اين امر مهم مهماني اي در خانه ي او به ناهار ترتيب مي يافت و از معلم و هم شاگردي هاي وي دعوت مي شد. ولي کساني که به ادامه تحصيل مي پرداختند، خوشنويسي ياد مي گرفتند و به موازات آن خواندن کتاب هاي فارسي مثل گلستان سعدي، تنبيه الغافلين، اخلاق ناصري، نصاب الصبيان، قابوسنامه و نظاير آن ها نيز به شاگردان تعليم مي شد و طرز نامه نگاري از روي منشآت نويسندگان نامي سابق، مثل قائم مقام و غيره تدريس مي گشت. حساب نيز آموخته مي شد، ولي نه بر سبک اعداد بلکه به طور سياق. (5) اين ها تعليماتي بود که براي زندگي در محيط اجتماعي آن روز کافي به نظر مي رسيد ليکن کساني که مي خواستند بيشتر بخوانند، غالباً به مدارس طلاب ديني مي رفتند و از محضر مدرسان دانشمند بهره مي گرفتند. ناگفته نماند که اين عده محدود بود زيرا اولاً بيش تر خانواده ها امکان نداشتند که فرزند خود را به تحصيل بگذارند و ثانياً علم و دانش نيز، به قدري که امروزه در امر زنگي مؤثر است، از آن حيث در گذشته نداشت و در نتيجه از طرف خود محصلين نيز کم تر استقبال مي شد». (6) برنامه ي درسي در مکتب خانه ها: در مکتب خانه ها کلاس بندي وجود نداشت، تفاوت شاگردان فقط از سن و کتاب شان معلوم مي شد. نحوه ي آغاز درس و «درس گرفتن» و «درس دادن» به اين شرح بود: اول صبح که مکتب دار در مکتب حاضر مي شد تمام کودکان به احترام وي بلند مي شدند و پس از صدور اجازه ي جلوس، کودکان روي تشکچه هاي مخصوص خود مي نشستند و کتاب درس را جلوي خود باز مي کردند و با صداي بلند به خواندن درس مشغول مي شدند. معلم چند يا يک نفر از شاگردان را پيش خود فرا مي خواند. اين شاگردان کتاب هاي خود را بر مي داشتند و مي رفتند جلو مکتب دار دو زانو با احترام مي نشستند. ابتدا هر کدام درس گذشته را مي خواندند و آن را «پس مي دادند»، سپس مکتب دار به آن ها از روي کتاب شان درس جديد مي داد و به مشق خط آن ها رسيدگي مي کرد و درس و سرمشق جديد، که عبارت بود از يک سطر نوشته يا شعر، به آنان مي داد و آن ها اجازه مي يافتند که برگردند و در جاي خود بنشينند. پس از آن معلم چند نفر ديگر را فرا مي خواند و به همان شيوه از آنان درس را تحويل مي گرفت و درس جديد مي داد. در حالي که گروه يا فردي مشغول تحويل گرفتن درس جديد بود، کساني که قبلاً درس شان را گرفته بودند در سر جاي خود، و در اکثر موارد با صداي بلند، مشغول خواندن آن مي شدند و يا به تمرين مشق خط مي پرداختند. آموزش کاملاً انفرادي و بر اساس استعدادها و توان شاگردان بود. اگر معلم چند نفر را يک جا درس مي داد يا از چند نفر درس مي پرسيد، آنان حتماً همدرس بودند و از پيشرفت و استعداد نسبتاً يکساني برخوردار بودند. همه ي شاگردان هر روز درس جديد نمي گرفتند، بلکه با توجه به آساني و دشواري درس هاي پيشين، گاهي يک روز در ميان و در مواردي دو روز در ميان، درس هاي جديد مي آموختند. معمولاً در هفته چهار روز مخصوص درس خواندن و دو روز ويژه ي تمرين و به اصلاح دوره کردن بود. بدين ترتيب که دو روز شنبه و يک شنبه درس مي خواندند و روز دوشنبه همان درس را تمرين مي کردند. و باز دو روز سه شنبه و چهارشنبه درس مي خواندند و روز پنج شنبه مخصوص دوره کردن و تمرين بود. (7) واضح است که چنين برنامه اي ممکن بود در همه ي مکتب خانه ها مراعات نشود و هر مکتبي تغييرات خاصي در آن بدهد. روش حفظ کردن در مکتب خانه ها: در مکتب خانه ها حفظ کردن يکي از روش هاي معمول تحصيل بود. اکثر مطالب، از عم جزو گرفته تا کتاب گلستان يا نصاب و غيره، در بيش تر موارد به صورت طوطي وار حفظ مي شد. در مکتب از صبح تا عصر کودکان مشغول حفظ کردن درس ها بودند.درس خواندن مترادف بود با حفظ کردن. حتي پدران و مادران نيز وقتي مي خواستند به کودکان خود بگويند که برو بنشين درس هايت را ياد بگير، يا حل کن ... مي گفتند برو درس هايت را «حفظ کن»، يا درسَت را حفظ کردي؟ گرچه شيوه ي آموزش انفرادي يا به صورت گروه هاي همدرس بود، اما کتاب ها براي همگان يکسان بود؛ يعني همه بايد نخست عم جزو را ياد مي گرفتند، به علاوه بايد کتاب هاي تعيين شده در مکتب را هم مي خواندند، ولي اگر توان خواندن و پيشرفت نداشتند، حق خواندن کتاب ها يا مطالب ديگر را نداشتند. براي نمونه اگر کسي فقط در نوشتن خط استعداد نشان مي داد، ولي کتاب گلستان، يا نصاب الصبيان را بلد نبود، معلم به وي اجازه نمي داد از يادگيري کتاب هاي مذکور معاف شود. به سخن ديگر، گرچه شيوه انفرادي بود، ولي در سطوح گوناگون برنامه و کتاب هاي يکسان و ثابتي وجود داشت و هر کس که مي خواست به سطوح بالاتر برسد، بايد کتاب هاي سطوح پايين را مي آموخت. اين شيوه ي حفظ کردن، پاره اي دشواري ها را به دنبال داشت. عبدالله مستوفي در اين باره مي نويسد: «درس من خوب پيش نمي رفت و سبب آن بر من و آخوند، هر دو، مجهول بود. آخوند از کودني من و من از بي مهري آخوند ناراضي بوديم و کم مانده بود از بچه هاي کودن معروف شوم. خواندن يک سوره ي کوچک قرآن براي من مانند آشاميدن دريا بود [آشاميدن دريا اصطلاح فرانسوي است و کنايه از کار مشکل است] هر کلمه اي را بايد آخوند، ده بار تکرار کند، در دفعه ي يازدهم هم که بر مي گردم باز نتوانم بي غلط بخوانم. هر قدر آخوند بيش تر عصباني مي شد من هم همان قدر کودن تر مي شدم. در صورتي که در مسائل غيردرسي زيرکي هايي از خود بروز مي دادم ... آخوند حيران مي ماند که اين پسر که در موارد عادي تا اين اندازه هوش و استعداد ظاهر مي کند، چگونه است که در خواندن اين قدر لنگ است. براي آخوند هم خوب نبود که پسر صاحب مکتب از سايرين عقب باشد. به هر کيفيتي بود تا نصاب که مقدمه ي عربي خواني است، پيش رفتيم، ولي آن چه امروز مي خواندم و با هزاران جان کندن ياد مي گرفتم، بعد از چند روز که مي خواستم کار کنم، مثل اين بود که دفعه ي اول است که مي خواهم تازه اين درس را بخوانم». شمس الدين رشديه در توضيح شيوه هاي آموزش نوشته است: «پس از اينها، آخوند طفلي را به حضور خوانده مي گويد: بنويس گل، بچه مي ماند. خدايا چه کند؟ چه بنويسد؟ چه خاکي بر سر کند؟ آخوند مي گويد: گاف پيش؛ گُ، لام جزمي؛ گل. کودک حيران مي ماند، گاف پيش گُ چه فلزي است؟ چه جانوري است؟ لازم جزمي اسم گل است يا باغبان؟ اين جاست که تسليم چوب و فلک مي شود. بيچاره طفل در نوشتن گل «گ» را بلد است، نوشتن «ل» را هم بلد است. در ترکيب اينها معطل مي ماند». (8) تنبيه و تشويق: تنبيه بدني بچه ها موضوعي بسيار لازم و واجب بود. هر مکتب خانه فلک و چوب مخصوص داشت (9) هر معلمي چندين ترکه در پهلوي خود داشت، برخي بلند، براي دوردست، برخي کوتاه براي نزديک، برخي از مدارس نيز فلک يا فلکه داشتند. اگر کودکي درس خود را خوب پس نمي داد، و يا شيطنت مي کرد به احتمال زياد تنبيه بدني مي شد. در عکس هاي بازمانده از آن زمان، چه در کتاب هاي مربوط به عکس هاي تاريخي، چه در کتاب هاي تعليم و تربيت، صحنه هايي از فلک شدن کودکان مکتب ها و مدارس جديد! آن زمان ديده مي شود. (10) جمال زاده درباره ي تنبيه در مکتب خانه مي نويسد: «همان روز اولي که قدم به مکتب نهادم، مانند مرغي که به قفس افتاده باشد، هنوز طپش قلبم تسکين نيافته بود که آخوند با قهر و غضب و کر و فر بسياري چنان که گويي با من طفل معصوم پدر کشتگي صد ساله دارد اسمم را پرسيد. با صداي لرزان گفتم سيد محمدعلي. گفت سيد محمدعلي بدان که اين جا را مکتب مي گويند. اين جا جاي شيطنت و بازي گوشي نيست. نفست درآيد، ناخت را زير فلکه مي گيرم و با انگشت يک بغل ترکه ي اناري را که در مقابل دوشکچه اش به زمين ريخته بود نشان داد ... در يک چشم به هم زدن چوب و فلکه حاضر شد و دو پاي بچه سيد مظلوم به هوا رفت و ذريه ي رسول خدا و ميوه ي دل بتول عذرا اولين بار زهر بيداد اولاد آدم را چشيد و از همان ساعت يک باره از علم و سواد و خط و کتابت بيزار و هراسناک گرديد». (11) اين روش در تعليم و تربيت به تنفر کودکان از رفتن به مدرسه مي انجاميد. جمال زاده در ادامه مي نويسد: «عصر همان روز وقتي به خانه برگشتم و تفصيل چوب خوردنم را به مادرم حکايت نموده دو پا را در يک کفش کردم که الا ديگر به مکتب نخواهم رفت». (12) شيوه هاي تنبيه: چوب زدن، به فلک بستن، سرپا نگاه داشتن و روي يخ و برف نشانيدن و يا پابرهنه نگاه داشتن، وزنه ي سنگين در دست نگه داشتن، حبس در جاي تاريک، نهادن ريگ زير لاله هاي گوش و مداد لاي انگشتان، يا دست ها را بالا و روي يک پا ايستادن ... از اين جمله بود. گاهي برخي از معلمان ابتکارات غريبي در تنبيه به کار مي بردند و گويي به اين وسيله تفريح مي نمودند. براي نمونه معلم، به بچه امر مي کرد که خودش دو سه سيلي محکم به صورتش بزند. اگر در زدن سيلي ها، کوتاهي مي کرد يا آهسته مي زد، دو برابر آن يا سه برابر آن را خود معلم با شدت بيش تر مي زد و گاهي به شاگردان دستور مي داد سيلي به هم بزنند. به اين ترتيب کودک را نسبت به عدم اطاعت از امر معلم مجازات مي کرد. در بعضي مکتب ها، نظر به سليقه ي معلم تنبيه اخلاقي معمول بود. يعني تمام شاگردان هم صدا شده و درباره ي مقصر داد مي زدند: لعنت، واحسرتا، واغيرتا، تفو، و بعضي از کلمات و اصوات شبيه به همين مضمون. تشويق هم اخلاقي بود. يا خود معلم بارک الله، آفرين مي گفت يا تمام شاگردان هم صدا شده در حق او آفرين مي گفتند. (13) با توجه به اين که يکي از علت هاي فرار کودکان از مدرسه، علاوه بر شيوه ي نادرست آموزش، زياده روي شماري از معلمان در امر تنبيه بوده، به يکي دو نمونه از نحوه ي تنبيه اشاره مي کنيم: «وقتي تقصير کودکي زياد بود، پاي او را چوب مي زدند. در اين صورت، وي را در زمين مي خواباندند و يکي از کودکان روي سينه ي او مي نشست و کودک ديگر پاهايش را مي گرفت و از زمين بلند مي کرد و يک يا دو نفر ديگر، که معمولاً نايب معلم ها (خليفه) بودند، با ترکه به کف پاي کودک مي زدند، تا حدي که استاد بگويد بس است. گاهي نيز پاهاي کودک مقصر را در فلک مي گذاشتند و آن چهارچوبي که پاهاي کودک را که روي زمين خوابانيده اند توي آن مي گذاشتند و دو نفر شاگرد دو سر طنابي را که به فلک وصل بود، از طرفين مي کشيدند و پاها را نيم متر بالاتر از زمين نگه مي داشتند و از دو طرف، با چوب و شلاق به کف پاي شاگرد مقصر مي زدند. بعضي اوقات آن قدر به کف پاي شاگرد مقصر ترکه مي زدند که کف پاها ورم مي کرد و تا چند روز کودک نمي توانست موقع رفتن پاي خود را به راحتي به زمين بگذارد. بعضي اوقات نيز، که از يک طرف اتاق صداي کودکان بلند مي شد و آن ها شيطنت مي نمودند، استاد نمي توانست شاگرد مقصر و خطاکار را پيدا کند، تمام کودکاني را که آن سمت اتاق بودند دسته جمعي تنبيه مي کرد، يا خودش آنان را چوب مي زد، و يا دستور مي داد پاهاي آن ها را به فلک بگذارند. به طور کلي، اصل تشويق در مکاتب کم بود ولي تنبيه و آن هم تنبيه بدني هر روز اجرا مي شد». (14) چون تنبيه بدني يکي از رايج ترين عمل آموزشي بود، لذا شماري از شاگردان براي رضايت خاطر مکتب دار، ضمن هداياي گوناگون از قبيل: خوردني ها و پوشيدني ها، يا پول نقد به وي مي دادند. به روايت رشديه، زبان حال شاگردان مکتب خانه ها اين بود: «چهارشنبه کنم فکري، پنج شنبه کنم شادي، جمعه کنم بازي، اي شنبه ي ناراضي، پاها فلک اندازي، چوب هاي آلبالو، پاهاي خون آلود». عکس العمل والدين نسبت به تنبيه بدني: بسياري از اولياء، نه تنها چندان واکنشي در برابر اين رفتار استاد نشان نمي دادند، بلکه به اعتبار اين گفتار قديمي «جور استاد به ز مهر پدر» به وي مي سپردند اگر کودک شيطنت کرد يا درس نخواند، او را خوب تنبيه کنند. در اردبيل چنين رسم بود: «معمولاً وقتي ولي طفلي او را به مکتب مي گذاشت، اين جمله را خطاب به آخوند باجي مي گفت که: «اتي سنون، سوموگي منيم» يعني گوشت اش مال تو، استخوان اش مال من. و اين حکايت از آن داشت که اگر آن قدر به او چوب بزند که گوشت هاي تنش بريزد او رضايت خواهد داشت». (15) به نظر مي رسد اين واکنش نشان ندادن از بينش خود اوليا نسبت به کودک و تربيت آنان سرچشمه مي گرفت. به اين ترتيب که خود اوليا، بيش تر وقت ها در تربيت کودکان شان تنبيه بدني را به کار مي بستند و چون معلم را نيز در اين زمينه يار و ياور خود مي پنداشتند، لذا از کرده ي وي چندان ناراحت نمي شدند. مرتضي راوندي درباره ي تنبيه بدني مي نويسد: «به طور کلي، اکثريت روشنفکران و دانشمندان آن زمان، از جمله سعدي شيرازي، راه پيشرفت نوآموزان را در تأديب و تنبيه پنداشته اند، و بر اساس اين نظريه، آموزگاران آن دوران با سيلي و چوب و فلک نوآموزان را به کار تحصيل، يا فعاليت هاي يدي و فراگرفتن حرف و صنايع وادار مي کردند، و اين روش تربيتي را خدمتي بزرگ و گرانبها به فرزندان آتيه ي کشور مي شمردند. سعدي مي گويد: نداني که سعدي مراد از چه يافت نه هامون نوشت و نه دريا شکافت به خردي بخورد از بزرگان قفا خدا دادش اندر بزرگي صفا هر آن طفل کو جور آموزگار نبيند، جفا بيند از روزگار سعدي در باب هفتم گلستان عقايد و نظريات خود را در مورد تربيت کودکان اظهار کرده است. گويي افصح المتکلمين سعدي شيرازي و معاصر نامدارش مولانا جلال الدين رومي، به اقتضاي زمان و محيط نشو و نماي خود به اين نتيجه رسيده بودند که از راه تهديد و فشار و آزار و شکنجه، بهتر مي توان کودکان و خردسالان را، خواندن و نوشتن آموخت، غافل از اين که، نياموختن و فرار کودکان از مدرسه به علت نفرت آنان از فرا گرفتن علم و دانش نبوده، بلکه آن چه نوآموز را از فرهنگ و آموزش بيزار و فراري مي کرد، روش بسيار غلط تعليم و تربيت معلمان بود که از ديرباز تا حدود نيم قرن پيش، ادامه داشت و هرگز آموزگاران در اين انديشه نبودند که کتابي در خور فهم کودک تأليف و تنظيم کنند و الفبا و ترکيب لغات و کلمات را به تدريج و گام به گام با اسلوبي صحيح، توأم با تشويق و تحسين به اطفال بياموزند ... مولوي در موردت تنبيه اطفال، قدمي چند از معاصر نامدارش، سعدي، فراتر نهاده و آشکارا گفته است: که اگر کودکي در زير ضربات پدر بميرد بايد پدر او خون بها بدهد، ولي اگر طفلي، در زير تازيانه ي آموزگاري جان سپرد، هيچ گناهي متوجه معلم او نيست». (16) امتحانات شاگردان: امتحان از دانش آموزان به شکل امروزي نبود. هر روز و هر هفته کودک درس تحويل مي گرفت و درس تحويل مي داد و استاد در هر درس شاگرد را ارزيابي مي کرد و مطابق با توانايي هايش درس جديد مي داد. شاگرد تا درسش را خوب ياد نگرفته بود، مرخص نمي شد. همه ي برخوردها رودرور و پيوسته بود. مسأله ي شب امتحان يا ايام امتحانات مفهومي نداشت. در حقيقت ارزشيابي دو مرحله داشت: الف. ارزشيابي مرحله اي: هر روز، يا هر چند روز يک بار صورت مي گرفت. ب: ارزشيابي نهايي: همان پايان يک کتاب يا يک مطلب بود که با آيين خاصي انجام مي يافت. امتحان نيز همانند آموزش جنبه ي فردي داشت. هر دانش آموز يا گروهي از شاگردان همدرس به صورت انفرادي و بدون مقايسه با شاگردان يا به اصطلاح هنجارهاي از پيش تعيين شده براي همگان، مورد ارزشيابي قرار مي گرفت و اين ارزشيابي، چون در حضور ديگر شاگردان بود، امکان اشتباه در آن کم تر بود. چون هم شاگرد در طول تحصيل پيوسته مورد نظر استاد و ديگر شاگردان بود و هم اين که در پايان يک کتاب همگان مي پذيرفتند که شاگرد مورد نظر شايستگي ختم کتاب يا درس خاص را دارد. امتحان در بيش تر موارد، شفاهي بود، مگر اين که نوشتن مورد نظر بود، مثل املا و خط. آيين ختم قرآن و ختم سوره ها: پس از ختم عم جزو، موضوع به ولي شاگرد خبر داده مي شد و وي به شکرانه ي اين موفقيت هديه اي براي آخوند مي فرستاد و همين که به سوره ي «جمعه» يا «يس» مي رسيد، باز تشريفاتي داشت و مي بايست هديه اي براي معلم بياورد، اما ختم قرآن تشريفات بيش تري داشت. پي نوشت ها : 1. اردبيل در گذرگاه تاريخ، بابا صفري، ج 3/ 173. 2. تاريخ فرهنگ آذربايجان، حسين اميد/ 12، خانه فرهنگ، تبريز، 1332. 3. سرزمين زردشت، علي دهقان/ 135. 4. سوانح عمر، شمس الدين رشديه/ 16-17، نشر تاريخ ايران، تهران، 1362. 5. «روش سياق بر مبناي نام عربي اعداد بود و چون يک قران هزار دينار بود آن را به صورت الف، صد را که مائه بود بدان شکل و الخ ... مي نوشتند»، اردبيل در گذرگاه تاريخ، ج 2/ 153. 6. همان. 7. تاريخ فرهنگ آذبايجان، حسين اميد، ج 1/ 10، 36. شرح زندگاني من، عبدالله مستوفي، ج 1/ 232. 8. سوانح عمر، شمس الدين رشديه/ 17. 9. تاريخ فرهنگ آذربايجان، حسين اميد/ 13. 10. تاريخ فرهنگ ايران، از آغاز تا زمان حاضر، عيسي صديق/ 379، دانشگاه تهران، 1354. 11. سر و ته يک کرباس، محمدعلي جمال زاده، به کوشش علي دهباشي/ 62، سخن، تهران، 1380. 12. همان/ 63. 13. تاريخ فرهنگ آذربايجان، حسين اميد، ج 1/ 13. 14. سرزمين زردشت، علي دهقان/ 134. 15. اردبيل در گذرگاه تاريخ، باباصفري، ج 3/ 165. 16. سير فرهنگ و تاريخ تعليم و تربيت در ايران و اروپا، مرتضي راوندي/ 97-98، نگاه، تهران، 1383. منبع: کتاب حوزه شماره 150 ادامه دارد .... ae
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2154]
صفحات پیشنهادی
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(3)
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(3)-نظام آموزشي مکتب خانه اي دوره قاجار و پهلوي اول(3) نويسنده: مهدي نصيري توجه به هنر و تفريحات سالم: متأسفانه در مکتب ...
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(3)-نظام آموزشي مکتب خانه اي دوره قاجار و پهلوي اول(3) نويسنده: مهدي نصيري توجه به هنر و تفريحات سالم: متأسفانه در مکتب ...
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(1)
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(1)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و پهلوي اول(1) نويسنده: مهدي نصيري در جامعه ي امروز، آموزش و پرورش، تنها وسيله ي ...
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(1)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و پهلوي اول(1) نويسنده: مهدي نصيري در جامعه ي امروز، آموزش و پرورش، تنها وسيله ي ...
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(2)
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(2)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و ... و در برخي موارد نيز دستگاه فلک (3) نيز جهت تنبيه، صحنه آراي مجلس بود.
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(2)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و ... و در برخي موارد نيز دستگاه فلک (3) نيز جهت تنبيه، صحنه آراي مجلس بود.
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(5)
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(5)-نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(5) نويسنده: مهدي نصيري روياروئي با روحانيت در زمينه ي آموزش و پرورش در ...
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(5)-نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(5) نويسنده: مهدي نصيري روياروئي با روحانيت در زمينه ي آموزش و پرورش در ...
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و ... (3) معلمان مکتب خانه ها: معلمان اين مکتب خانه در اغلب موارد، همان روحانيون و طلبه ها ...
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و ... (3) معلمان مکتب خانه ها: معلمان اين مکتب خانه در اغلب موارد، همان روحانيون و طلبه ها ...
تبديل نظام آموزشي به 2 دوره 6 ساله تصويب شد
تبديل نظام آموزشي به 2 دوره 6 ساله تصويب شد وي گفت: پيشنهاد شوراي عالي ... جامعه > آموزش - قرار است نظام آموزشی 6-3-3 تنها برای ورودیهای جدید پایه اول ابتدایی . ... نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و ...
تبديل نظام آموزشي به 2 دوره 6 ساله تصويب شد وي گفت: پيشنهاد شوراي عالي ... جامعه > آموزش - قرار است نظام آموزشی 6-3-3 تنها برای ورودیهای جدید پایه اول ابتدایی . ... نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و ...
آموزشگاههاي نظامي در دورۀ قاجار
آموزشگاههاي نظامي در دورۀ قاجار نويسنده: سيد مصطفي تقوي آموزش نظامي و افزايش ... در همين سال مدرسهاي براي آموزش"نعلبندي" تاسيس شد که مدت دوره آموزشي آن 3 ماه ... نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار .
آموزشگاههاي نظامي در دورۀ قاجار نويسنده: سيد مصطفي تقوي آموزش نظامي و افزايش ... در همين سال مدرسهاي براي آموزش"نعلبندي" تاسيس شد که مدت دوره آموزشي آن 3 ماه ... نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار .
آموزش بدون مرز،در خانه
آموزش بدون مرز،در خانه-آموزش بدون مرز، در خانهکودک و تلویزیون (1)در بیست و دوم ... از 3 سالگی به بعد نهادهای تلویزیونی مثل نهادهای واقعی زندگیاش او را متاثر کرده ... نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و .
آموزش بدون مرز،در خانه-آموزش بدون مرز، در خانهکودک و تلویزیون (1)در بیست و دوم ... از 3 سالگی به بعد نهادهای تلویزیونی مثل نهادهای واقعی زندگیاش او را متاثر کرده ... نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و .
طرح تأسيس خانه رياضي تهران تصويب شد
طرح تأسيس خانه رياضي تهران تصويب شد خبرگزاري فارس: شوراي آموزش و ... این طرح در تاریخ 8/3/1313 به تصویب مجلس شورای ملّی رسید و پس از آن دانشکده ... نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و .
طرح تأسيس خانه رياضي تهران تصويب شد خبرگزاري فارس: شوراي آموزش و ... این طرح در تاریخ 8/3/1313 به تصویب مجلس شورای ملّی رسید و پس از آن دانشکده ... نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار و .
کتاب جغرافیا از نظام آموزشی حذف شد
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار ... مي شد عبارت بود از: در کلاس اول کتاب تعليم الاطفال تأليف مفتاح الملک و کتاب ...
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(4)-نظام آموزشي مکتب خانه اي در دوره قاجار ... مي شد عبارت بود از: در کلاس اول کتاب تعليم الاطفال تأليف مفتاح الملک و کتاب ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها