واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سنت هاي الهي و رويدادهاي تاريخ (2) نويسنده: زهرا روح الهي اميري بررسي موردي ديدگاه مقريزي در اغاثهًْ الامهًْ بكشف الغمه سنت هاي الهي و اجتماعي جامعه شناسان معتقدند كه جوامع بشري از قوانين اجتماعي پيروي مي كنند. قوانيني كه عموميت و كليت دارند. اسلام هم به قوانين اجتماعي معتقد است. واژه خاصي كه در متون اسلامي براي قانونمندي جامعه و تاريخ به كار مي رود «سنت» است. در آغاز به تبيين مفهوم سنت مي پردازيم. مرحوم علامه طباطبايي در كتاب شريف الميزان سنت را به معناي طريقهاي مي داند كه جامعه در آن سير مي كند.(13) با اين تعريف مي توان گفت سنت هاي الهي آن بخش از تدابير و سازماندهي هاي خداوند را در بر مي گيرد كه استمرار داشته و رويه غير قابل تبديل و تحويل را دارا بوده است. اين سنت در هر شرايط و زماني حاكم است.(14) آنچه به بحث ما مربوط مي شود يك نوع از سنن الهي است و آن سنت هاي اجتماعي و تاريخي است. ملاك عمده اين سنت ها زمينه اجتماعي آنهاست. از ديدگاه ابن خلدون اجتماع و عمران مانند مسائل طبيعي ديگر در حركات خود از يك سنت پيروي مي كنند. اين سنت را طبيعت آن تعيين مي كند و چون طبيعت را خداوند مي آفريند ما مي توانيم آن را سنت خدا بناميم.(15) از ديدگاه شهيد صدر نيز موضوع سنت هاي تاريخي عمل هدفداري است كه زمينه اجتماعي داشته و جامعه و امت را بر طبق وسعت و محدوديتش در بر گيرد.(16) از ميان سنت هاي مهم اجتماعي دو سنت زير مورد توجه اين پژوهش است، چون در بررسي نظر مقريزي عمده مطالب حول محور اين دو سنت بيان شده است: يكي سنت همبستگي دگرگوني اجتماعي با تغيير دروني افراد است و دوم سنت ظهور و سقوط امت ها و هلاكت جوامع مي باشد. دانشمندان و نظريه پردازان علم تاريخ نظريه هاي فراواني در علل زوال تمدن ها ارائه كرده اند. اين امر در قرآن نيز با عنوان سنت ها مطرح شده و در آيات زيادي از آن زندگي اقوام گذشته را مايه تنبه و تذكر براي اقوام ديگر مي داند. (17) سنت هاي تاريخي مطرح شده در قرآن مي تواند نمونه هايي از اجراي سنت هاي الهي باشد؛ كه حاكم بر سرنوشت انسان هاست و در حقيقت يك سري عكس العمل در برابر عمل ها و كنش ها محسوب مي شود. از اين نكته مي توان نتيجه گرفت كه تاريخ آميخته با يك سري از قوانين قطعي و تخلف ناپذير است. كه سرپيچي از آن ممكن نمي باشد. سنت هاي الهي خصوصياتي دارند؛ از جمله اينكه عموميت دارند و در همه جوامع و ملت ها و در همه زمان ها جاري هستند. به همين دليل آيات بسياري از قرآن انسان ها را به عبرت آموزي و تنبه از سرگذشت اقوام دعوت مي كند. ديگر خصوصيت مهم سنن الهي تسري داشتن آن در همه افراد جامعه است، به گونهاي كه در يك جامعه فاسد همه افراد، چه صالح و چه فاسد را در بر مي گيرد.(18) نكته مهم و شايان ذكر اين كه علت اصلي اجراي سنت الهي در هر جامعهاي و به دنبال آن هلاكت و تعذيب امت ها امري عادي و طبيعي نيست، بلكه معلول علت هايي است كه انسان ها آن را به وجود آورده اند و اين علّت همانا عصيان و نافرماني جمعي در برابردستورهاي الهي و فساد در نظام يك جامعه مي باشد.(19) در بيان علل افول و انحطاط تمدن ها نظرهاي مختلف و دسته بندي هاي متعددي ارائه شده است. براساس يكي از دسته بندي ها، انحطاط در زمينه هاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي مورد بررسي قرار گرفته است. در مبحث فرهنگي مي توان به مترفين و نقش آنان در نابودي امت ها و جوامع اشاره كرد؛ ترف، تكبر، طلب رفاه و عيش و نوش از مهم ترين زمينه هاي فساد انسان و هلاكت اوست. وفور امكانات مادي و غرق شدن انسان در لذات جسمي از زمينه هاي ترف است كه او را از صعود به مراحل كمال انساني باز مي دارد و چون هدف اصلي خلقت انسان رسيدن به قله كمال است، سنت الهي به قطع اين جريان انحرافي حكم مي كند. مهم ترين اثر و نتيجه تسلط مترفين فسق و ظلم است. مترفين با به وجود آوردن نابرابري هاي اجتماعي، اسباب بسياري از مفاسد اخلاقي در جامعه را فراهم مي آورند و با استفاده از توان مالي در ايجاد مراكز فساد اخلاقي و اقتصادي سبب سقوط ارزش هاي انساني شده و به همنوهان ظلم مي كنند.(20) اما در باره علت هلاكت چنين جوامعي مي توان به دو نكته اشاره كرد: اول اينكه اگر سرمايه هاي جامعه به جاي ايجاد ساختاري قوي و مستقل، صرف خوشگذراني و تجمل گردد روح تلاش و حركت به سمت تعالي در آن جامعه از بين مي رود؛ دوم اينكه تكاثر اموال در دست مترفين به ايجاد شكاف اقتصادي و نابرابري هاي اجتماعي در جامعه مي انجامد و رغبت به مسائل فرهنگي و توجه به مسائل و ارزش ها را كاهش مي دهد و جامعه را به سراشيبي سقوط مي كشاند.(21) غير از زمينه هاي فرهنگي، زمينه ها و عوامل اقتصادي نيز در انحطاط جامعه نقش دارند. آيات قرآن به عوامل مختلف اقتصادي اشاره كرده كه مي توان آنها را از علل مهم زوال امت ها و جوامع بر شمرد؛ مانند اسراف و تبذير، كفران نعمت، رشوه و ربا.(22) اما در بحث تغييرات جوامل هم علل متعددي بيان شده است؛ از جمله: (23) 1. وجود ظلم و تجاوز در هيئت حاكمه هر جامعه. 2. گسترش راحت طلبي و رفاه زدگي. چنان كه ابن خلدون در اين باره مي گويد: به هر اندازه بيشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهي فرو روند به همان ميزان به نابودي نزديک مي شوند. تا چه رسد به اين که داعيه پادشاهي در سر داشته باشند، زيرا عادات و رسوم تجمل پرستي و مستغرق شدن در ناز و نعمت و تن پروري شدت عصبيت را كه وسيله غلبه يافتن است در هم مي شكند و هرگاه عصبيت زايل گردد نيروي حمايت و دفاع قبيله نقصان مي پذيزد تا چه رسد به اين كه به توسعه طلبي برخيزند و آن وقت ملت هاي ديگر آنان را مي بلعند و از ميان مي برند؛ بنابراين آشكار شد كه فراخي معيشت و تجمل خواهي از موانع پادشاهي و كشور داري است و خدا ملك خويش را به هر كه بخواهد ارزاني ميدارد.(24) 3. خو گرفتن مردم به عيش و عشرت موجب كاهش قدرت دفاعي آنان و در نتيجه عدم مقاومت آنان در برابر دشمن مي شود. 4. اختلاف طبقاتي فاحش در يك جامعه باعث قوي شدن ثروتمندان و گرسنه شدن محرومان و يك انقلاب داخلي خواهد شد. 5. زير پا گذاشتن ارزش هاي معنوي سبب هلاكت قوم و پيروزي پيروان حق (25) مهم ترين عوامل سقوط جوامع در قرآن قرآن علل زيادي را براي سقوط جوامع بيان كرده است: 1. ظلم و فساد در رهبري و سكوت مردم (26) 2. سكوت مردم در مقابل ظلم و ستم به گونهاي كه در تأييد حاكم ظالم قدم بر مي دارند.(27) 3. اختلاف طبقاتي و پيدايش گروه رفاه زده. (28) 4. سقوط اخلاقيات و از بين رفتن ارزش هاي معنوي و انساني.(29) 5. از بين رفتن اتحاد و تفاهم و پيدايش گروه بندي ها. (30) در قرآن و تعاليم اسلامي تحول و تغيير از لوازم جوامع زنده و پويا قلمداد شده است، چون تحول و تغيير، حركت در مسير صحيح و كلي خلقت را امكان پذير مي نمايد و هرگونه تغيير و تحول در جوامع از سنت هاي الهي است و اين سنت ها تغييرپذير نيستند و در گذشته و حال و آينده حاكميت دارند. (31) از طرف ديگر همه جوامع و انسان ها مي توانند هميشه از خوان نعمات الهي برخوردار باشند، تا زماني كه خود زمينه هاي تغيير را فراهم نياورند و اسباب آن را موجب نگردند. زماني كه افراد جامعه مرتكب گناه و آلودگي هاي درون مي شوند. اين تغييرات اگر چه ممكن است در افراد آن صورت گيرد، اما موجب تغييرات اجتماعي نيز مي شود. لذا اگر در جامعهاي افراد به فساد گرايش پيدا كنند جامعه هم بعد از مدت كوتاهي به فساد خواهد گراييد و آنجاست كه آن جامعه مستوجب اجراي سنت الهي در زمين مي گردد لذا سنّت هاي الهي اساسي ترين عامل حركت جامعه به سوي صلاح هستند؛ (32) به عبارت ديگر سنت هاي الهي قضاياي شرطيه هستند كه در صورت وجود شرط يا سبب، وجود جزا و مسبب هم حاصل مي شود.(33) پي نوشت ها : 13. سيدمحمد حسين طباطبايي، ترجمه الميزان، موسوي همداني (قم: دفتر انتشارات اسلامي، بي تا) ج 23، ص 225. 14. احمد حامد مقدم، سنت هاي اجتماعي در قرآن (مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1361) ص 14. 15. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي (تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1375) ص 156. 16. سيد محمد باقر صدر، سنت هاي تاريخ در قرآن (قم: انتشارت اسلامي، بي تا) ص 154. 17. «تلك امه قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لا تُسألون عما كانوا يعملون» (بقره 2، آيه 134) و «تلک امه قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا تسألون عما کاوا يعملون» (همان، آيه 141). 18. براي آگاهي بيشتر ر. ك: احمد علي قانع عزآبادي، علل انحطاط تمدن ها از ديدگاه قرآن (بي جا: انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، 1371) ص 99- 105. 19. همان، ص 109. 20. همان، ص 154. 21. همان، ص 160. 22. همان، ص 312-350. 23. يعقوب جعفري، بينش تاريخي قرآن (بي جا دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368) ص90-96. 24. ابن خلدون، پيشين، ج1، صد 268. 25. «أفلم يسيروا في الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم دمّرالله عليهم و للكافرين أمثالها» (محمد (47) آيه 10). 26. انبياء (21) آيه 11. 27. احزاب (33) آيه 67. 28. نحل (16) آيه 112؛ طه (20) آيه 127؛ اسراء (17) آيا 16، انعام (6) آيه 44. 29. طلاق (65) آيه 8، و حجر (15) آيه 3و4. 3. انفال (8) آيه 46، آل عمران (3) آيه 103 و 105 و روم (30) آيه 32. 31. يعقوب جعفري، پيشين، ص 97. 32. احزاب (33) آيه 62؛ فاطر آيه 24. 33. يعقوب جعفري، پيشين، ص 98. منبع:تاريخ اسلام- ش 38 ادامه دارد... /ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 467]