واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: عکسهای منتشر نشده جوان 17 ساله انقلاب مردم به سربازان گل می دادند و سربازها هم به مردم شلیک نمی کردند و فقط عده معدودی از سربازان نظامی شاه بودند که به مردم شلیک کرده بودند. به گزارش برنا، دوران انقلاب برای آنهایی که آن روزهای سرنوشت ساز را به یاد می آورند خاطراتی دارد. به خصوص اگر عکس و یا فیلمی از آن روزها تهیه شده باشد. هاشم صبوری سرلک به هنگام پیروزی انقلاب، هفده سال سن داشته و حرفه اش در آن زمان، عکاسی بوده و به دلیل علاقه اش به این حرفه توانسته خاطرات روزهای پیروزی انقلاب را در قاب دوربین 120 خود ضبط کند و آن را برای جوانان امروز به تماشا بگذارد و از آن روزها سخن بگوید. صبوری عکس هایی را از اتفاقات سال 57 گرفته و درباره آنها توضیح می دهد: در تظاهراتی که با دوستان و همسایگان شرکت می کردم دوربین قدیمی را همراه خودم می بردم و از اتفاقات جالب و دیدنی عکس می گرفتم. دو نفر از دوستانم که با آن ها راهپیمایی می رفتم شهید شدند. من در این تظاهرات ها زخمی نشدم اما چند مرتبه تا مرگ نیز پیش رفتم. یک بار اطراف پارک دانشجو، مشغول تظاهرات بودیم و دستانمان را به خون دوستمان زده بودیم و حرکت می کردیم که تیراندازی شد. به همراه پسرخاله ام پشت بشکه ای پنهان شدم و هنگامی که پسرخاله ام دستم را گرفت و به طرف دیگری کشید تا به پناهگاه دیگری برویم، به سمت ما شلیک کردند و دقیقا آن بشکه را زدند که هیچ کدام از تیرها به ما اصابت نکرد. او درباره جمعیت آن روزها می گوید: جمعیت در روزهای پایانی انقلاب اسلامی بسیار زیاد شده بود. من در آن دوران در مغازه عکاسی در کنار استادم کار می کردم.یک ماه آخر نزدیک پیروزی انقلاب مغازه تعطیل بود و هر روز کارمان شرکت در تظاهرات بود. عکاس دوران انقلاب درباره ترس از زخمی شدن در تظاهرات می گوید:اصلا فکر این که زخمی و یا شهید شویم در ذهنمان نبود و تنها فکر همه ما آمدن امام (ره)و پیروزی انقلاب بود و هیچ ترسی در وجود هیچ کدام از ما نبود. هاشم صبوری درباره ورود امام به کشور در 12 بهمن 57 می گوید: آن روز ما روبروی دانشگاه تهران منتظر عبور کردن خودروی امام بودیم. آنقدر جمعیت زیاد بود که هیچ روزنه ای برای عبور نبود. دو ساعت بالای درخت بودم تا امام بیاید و از او عکس بگیرم اما به یکباره متوجه شدم خودروی امام آمده و رد شده؛ در آخر هم نتوانستم از امام عکس بگیرم اما توانستم عکس های بسیاری از آن روزها بگیرم. این فعال دوران انقلاب درباره اعلامیه هایی که مخفیانه چاپ می کرد گفت: قبل از ورود امام به کشور، تنها چند عکس از امام داشتیم همان عکس ها را در اندازه 4×6 چاپ می کردیم و به مردم می دادیم. یک بار سربازهای رژیم به من و پسرخاله ام حمله کردند و به دنبالمان افتادند تا ما را بگیرند، شروع به فرار کردیم، اما داخل کوچه بن بستی گیر کردیم و با ترس و لرز همدیگر را نگاه می کردیم که درب خانه ای باز شد و خانمی ما را به حیاط خانه راه داد تا پس از نیم ساعت توانستیم فرار کنیم. عکاس دوران انقلاب ادامه می دهد:آن دوران ترسی میان ما نبود. یادم می آید یکی از مردم تیر خورده بود و خون از بدنش می آمد اما باز هم شعار می داد. نمی دانم امام خمینی(ره) چه کار کرده بود که نه تنها بین من که در آن دوران نوجوان بودم بلکه بین تمام مردم جایگاهی پیدا کرده بود که فکر و ذهن ما امام بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 561]