واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > سلحشور، یزدان - وقتی بیستونهم خردادماه، توی گالری خانه هنرمندان، قصهنویسها و شاعرها به خاطر بزرگداشت هشتادمین سالروز تولد هانیبال الخاص جمع شدند و بدون میکروفن و تقریباً جمیعاً ایستاده، سه ساعت قصه و شعر خواندند و شنیدند، یاد روزهایی افتادم که نشستهای ادبی آنقدر زیاد شده بود توی تهران که حتی کافیشاپها هم نشست داشتند اما حالا... خب، واقعاً ما نشست ادبی نداریم؟ جوابش البته منفی است در فرهنگسراها و خانههای فرهنگ، دایر است چند نشست خصوصی و نیمهخصوصی و کاملاً عمومی با «مسئولیت (ورود) محدود» هم داریم. با این همه کمیت ادبیات امروز از این لحاظ میلنگد یعنی بازدهی چندانی ندارند (همینجا نشستهای ادبی فرهنگسرای رازی و خانه شعر ایران را استثنا میکنم. مخصوصاً فرهنگسرای رازی را که خیلی خوب دارد پیش میرود و شاعر از تجریش و کرج و شهریار بلند میشود میرود میدان رازی هر هفته.) مخصوصاً در حوزه قصهخوانی که کاملاً فلج شدهایم. تا آنجا که میدانم یک نشست قصهخوانی خصوصی پر و پیمان با اعضایی حدود 30 نفر، دو هفته یک بار تشکیل میشود که ارثیه به جا مانده از نشستی پربار در دهه هفتاد است که در دفتر نشری پربارتر (که به همت چند نویسنده و مترجم نامدار و به صورت شرکت سهامی شکل گرفته بود و آخرش هم به دلیل زمین خوردن «ادبیات جدی» در بازار نشر، به تاریخ پیوست) تشکیل میشد. ببینید! مشکل در «اقتصاد» این کار است وقتی که پررونق است، همه جا میشود نشست ماهانه، دوهفتگی، هفتگی؛ وقتی که بیرونق است حتی جاهای دولتیاش هم کوتاه میآیند و تعدیل و تعطیل میکنند. یادتان هست که نشستهای قصهخوانی و در کنارش آموزش قصه حوزه هنری در دهه هفتاد چه پررونق بودند؟ حالا چه؟ به قول آن شاهبابای تیرغیب خورده «ناصرالدینشاه»، همه چیزمان باید با همهچیزمان جور دربیاید. آن همه قصهنویس بااستعداد دهه هفتاد که همه منتظر بودند «بهرام صادقی» را به «توان دو» کنند و تحویل جامعه جهانی بدهند کجا هستند؟ جوایز ادبی که قرار بود شور و شوقی به پا کنند در این مجلس مصیبتخوانی، چه کردند کارنامهشان چه بود و چه شد؟ و حالا، این وضع ماست. به عنوان کسی که در چند ساله اخیر، لااقل دو نشست شعر عمومی را چرخاندهام یک نشست قصه عمومی را کژ ومژ پیش بردهام و حالا هم یک نشست نیمهعمومی شعر و قصه را (با مسئولیت محدود) میچرخانم، نظرم این است که الفاتحه! وضع به این شکل است حالا، که خدمتتان عرض میکنم: یکسری نشستهای فعال در فرهنگسراها و خانههای فرهنگ بود و هست که دیگر رونق سابق را ندارند. چرا؟ چون آدمهایی که آنجا را میچرخاندند، دائم با چرخش مدیریتها چون «کشتی بی لنگر» شدند و امنیت شغلی و اقتصادیشان شد شبیه برگهایی که رفتگران شهرداری هر پاییز از خیابانهای پایتخت جارو میکنند. مبالغشان را کم و زیاد کردند (زیاد که نکردند! برحسب اصطلاح رایج عرض میکنم) و حوالهشان دادند به خود فرهنگسراها که اگر خواستند خودشان قرارداد ببندند و اگر نخواستند که ... و بعضی به خاطر اینکه این جمعها از هم نپاشد با مبالغی اندک رضایت دادند. فکر میکنید آخر و عاقبت این نشستها چه شد؟ فرهنگسراها به این نتیجه رسیدند که چرا باید خرج بیخودی کنند بگذارید هر که میخواهد استفاده ادبی کند ما هم استفاده مالی کنیم و پول بدهید عزیز من پول! دو، سه سالی هم هست که «نهاد کتابخانهها» چند نشست را کلید زده لابهلای کتابهایش، یا اگر کتابخانهای، اتاق مستقل دارد، در یک اتاق مستقل؛ و البته طی این سالها، تمایلی هم نشان نداده برای بالا بردن «فی» توی قرارداد کسانی که این نشستها را میچرخانند. دائم هم منتظرند که از این نشستهای کمهزینه، دستکم یک حافظ یک سعدی یا چند بیهقی دربیاید که درنیامده متأسفانه و مسئولان مربوطه هم توی این فکرند که با برنامههای درازمدت ... نه! اصلاً مشکوکاند به همین مبالغ اندک (که جمع ماهانهاش بهقدر یک «تقدیر» فرهنگسرای رازی هم نیست) که ادامهاش بدهند یا این مبالغ را صرف کارهای قابل قبولتری کنند. این وضع 99 درصد «نشستهای با پول دولت» پایتخت است. نشستهای خصوصی هم که همان ماجرای قدیمی «محفل» تکرار میکنند که تا به حال در این کشور جواب نداده چون بازده بیرونی و قدرت پیوند خوردن به «فرامتن» را ندارند. یادتان هست آن کتاب مصور کاریکاتوریست فلسطینی را که اوایل انقلاب به چاپهای مکرر رسید و یکی از عباراتش به ضربالمثل بدل شد: «گنجشک خانه دارد خرگوش خانه دارد آهو خانه دارد اما فلسطینی خانه ندارد.» خب حالا، مدیران، مسئولان و متولیانی که در سیستم اداری، صرفاً به دلیل نام «ادبیات» چارت حقوقی دارند، خانه دارند اما دستاندرکارهای ادبیات خانه ندارند قصهنویسها و شاعرها خانه ندارند ادبیات خانه ندارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 642]