واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرفتاح، سیدعلی - سیدعلی میرفتاح رقت انگیزترین روزگار روزنامهها و ترحم انگیزترین روزگار روزنامه نگاری، همین روزهایی است که داریم میگذرانیم. خدا کند بابت تعابیری که به کار میبرم، رفقای همکارم از من نرجند. دعوای ما سر تعبیر که نیست. میشود طوردیگری هم گفت، اما همه نیک میدانیم که فعلاً در هیچ شغل و حرفهای به اندازه روزنامهنگاری، گرفتوگیر وجود ندارد. روزنامهنگارها بیش از آنچه باید دست و دلشان میلرزد و نگرانند و از آینده مبهم خود در بیم و هراسند. آنها - مخصوصاً آنها که حوزه کارشان سیاست است - دارند دست به کار خطرناکی میزنند که معلوم نیست چه عاقبتی در انتظارشان است. بدنیست همین جا معترفه عرض کنم که چه کسی فکر میکرد که کم درآمدترین شغل دنیا، به پرمخاطرهترین شغل دنیا بدل شود؟ اما چه میشود کرد؟ این راهی است که به جبر و اختیار آن را برگزیدهایم و زندگی خود را روی ستونهای سست آن بنا کردهایم. بگذریم که این جمله معترفه، مجالی میخواهد که خود به یک نوشته مستقل بدل شود.شاید از دید بعضی از گروههای خش، روزنامهنگاران - عموماً - نوکر اجنبی باشند و نقش جاده صاف کن استعمار را بر عهده بگیرند. نمیدانم، شاید هم بعضیها باشند، اما حقیقت این است که اینها - به جبر یا به اختیار - خانه در دامنه آتشفشان بنا کردهاند و هر اتفاقی کوچک، خیلی زود تبدیل به خطری عظیم برای زندگی و حرفه آنها میگردد.نیچه خطاب به فیلسوفان میگفت که باید خانه در دامنه آتشفشان بنا کنند. - خدا رحمت کند - آقای آوینی هم در نامهای به حاتمیکیا، هنرمندان را در زمره اصلیترین مخاطبان این گفته نیچه قرار میداد. امروز که نگاه میکنم، میبینم که ما روزنامهنگاران نیز - بی آنکه حواسمان باشد - در زمره مخاطبان آن شهید بزرگوار قرار گرفتهایم. حقیقتاً کار و بار خطرناکی داریم - حتی منی که سیاسی نیستم و به هر زور و ضربی که هست، سعی میکنم تا از وادی ناامن سیاست بگریزم، هم با این مخاطرات دست به گریبانم - اما با این همه، در این روزها و در این اوضاع و احوال چیزی که بیش از خطر ما را در احاطه خود گرفته، «افسردگی» است. ما به خاطر ناکامی و شاید برای فرار از مخاطرات به دام افسردگی افتادهایم و این به نظر من از هر بلیه و خطری خطرناکتر است. هر روز صبح که مقابل دکههای روزنامه فروشی بایستید و کمی با دقت به تیترهای ریز و درشت روزنامهها نگاه کنید، عرض مرا تصدیق میکنید که روزنامهها به دام افسردگی افتادهاند و گویی از سر اکراه و ناچاری است که منتشر میشوند. شاید شما آدم با انصاف و مطلعی باشید که این افسردگی را لااقل برای چند روز بپذیرید و تحمل کنید و بر ما ببخشید، اما خیلی زود یقین دارم حوصلهتان از این حجم فزاینده بیحالی و افسردگی سر میرود و سعی میکنید تا از روزنامه و روزنامهنگار جماعت، دوری کنید. بی وجه نیست که پس از هر دوره ناکامی سیاسی، مردم با روزنامهها قهر میکنند و دم دکههای مطبوعات جز برای خرید سیگار و بیسکویت نمیایستند. افسردگی یکی، دو روزه و یکی، دو هفته را میشود تحمل کرد، اما بیش از این را... چه بگویم؟ راستش را بخواهید خیلی فکر کردم و خیلی دو دو تا چهار تا کردم و به این نتیجه رسیدم که هر چه زودتر باید از این وضعیت کرختی و بیحالی در آمد. حوزه سیاست ممکن است پرمخاطره باشد، اما حوزه ادبیات را که نبستهاند؛ حوزه هنر را تیغه نکشیدهاند؛ در زندگی و اجتماع و علم و فرهنگ و طنز و ... را که گل نگرفتهاند. میشود - و بلکه باید - وارد این حوزهها شد و سر حال و قبراق و پر انرژی و با ذوق و شوق تمام درباره این چیزها نوشت و خواند. فعلاً طوری نیست اگر برای یکی، دو هفته از سیاست مرخصی بگیریم و به عرصههای حقیقی زندگی و ادبیات و هنر پناهنده شویم. باور کنید که ما حتی در هنر و ادبیات و زندگی هم، همچنان خانه در دامنه آتشفشان بنا کردهایم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 564]