تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه قلب از فکر (در گناهان)، برتر از روزه شکم از طعام است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798457539




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در احوال ما و سازمان فرهنگی هنری شهرداری


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ  - سید محمد سادات اخوی شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان، فرصتی بود که به بهانه دعوت افطاری محمدرضا زائری عزیز، سری به فرهنگ سرای پایداری بزنم و در همان دیدار، بخشی از دوستان قدیم و دوستان ندیده و دوستانِ«پریده» و«رسیده» را زیارت کنم. بی تردید، چنان دعوتی، لازم بود و اگر به چهره دوستان گوناگون و متفاوت حاضر، دقت می کردی، این را به یاد می-اوردی که تا چه اندازه«ما» کمیم و چقدر همه از هم فاصله گرفته ایم. این«ما»یی که عرض کردم، شامل هنرمندانی است که بچه های انقلاب اند، روشنفکری شان را بی دینی نیامیخته اند، هنوز به تشییع هم می روند، سرشان را بزنید، پایشان را بزنید، نماز و روزه و سوگواری محرم شان را ترک نمی کنند، در انتخابات موضع دارند اما دوستی را فدای موضع نمی کنند، (جز حقیر) کم و بیش صاحب نام و اعتبارند، تهاجم فرهنگی فرهنگ متضاد را ریشخند نمی کنند و مانند سربازانی جامانده از یک سپاه، تک و تنها و پراکنده هم که شده، می جنگند، انتظار موعود را عاشقانه باور کرده اند، به سلامت اخلاقی در حوزه هنر ایمان دارند و دست کم دلشان نمی خواهد که بلغزند، دلی در حوزه هنری، دستی در سازمان فرهنگی هنری، پایی در صدا و سیما و چشم سیری از دولتها دارند، ریش را برای ریا نمی-گذارند و هکذا امثالش را... نزدیکتر شدن دوستان به بهانه افطاری، برای من، حاشیه ای شایان توجه داشت. حاشیه ای که هم می تواند«حاشیه» باشد و هم از همه متنها مهم تر به نظر برسد: حضور رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، آقای امیر خوراکیان. دیدار ایشان و برپایی برنامه دوستانه در فرهنگ سرای پایداری، مرا به سالهای پیشتر و حضورم در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران برد. سالهایی که بخش مهم و پرتجربه ای از عمر بیست و چهارساله فرهنگی ام را حلال و حرام کرد. حلال به این دلیل که بخشی بسیار پرنشیب و فراز و نانی حلال را قسمتم کرد و حرام به این دلیل که قطعه ای از جورچین زندگی شخصی ام را از من گرفت. سالهایی که پس از نزدیک به دوسال، برای نخستین بار درباره شان لب به سخن باز کرده ام و تاکنون، انواع ضبطهای خبرنگاری و دوربین های دوستان رسانه-ای را ناکام گذاشته ام تا حاشیه ها اسیرم نکنند. نانم حلال شد بس که در راهروهای اداره بالا و پایین رفتم تا بودجه منطقه مهمی به نام منطقه 18 تهران(یافت آباد و حوالی اش) و فرهنگ سرای بدبخت نوجوان(که حواله حضورش نصیب آن منطقه شده بود) بالا برود و به اندازه مناطق دیگر برسد. از سال 1380 تا نیمه دوم سال 1387، جز یک سال که به دلیل مسئله ای مستعفی شدم و در سازمان نبودم، در جلسه ها، همایش-ها و برنامه های کوچک و بزرگ بسیاری حاضر بودم. مدیران منطقه ها و رئیسان فرهنگ سراهای بسیاری را دیدم و بخش مهمی از تصمیم های سازمانی را با همه وجودم دریافتم. مدیر منطقه و رئیس فرهنگ سرا بوده ام، عضو کمیسیون ها و ستادهای گوناگون فرهنگی اش بوده ام، طرح هایی به تعداد موهای سرم برای مناسبت ها و پاسداشت های گوناگون داده ام، برای پیشگیری از اتلاف انرژی وقت و اعصاب همکاران، سرخود و از سر دلسوزی، پیشنهادهایی را ارایه کرده ام، مشاور رئیس سازمان و مدیر امور ادبی سازمان بوده و خلاصه تا دلتان بخواهد در این مجموعه فرهنگی، کار کرده و عمر گذاشته و دست آخر هم با سپاسی شایسته(!) بی سر و صدا رفته ام. اینها را نوشتم که بدانید زیاد با داخل سازمان بیگانه نیستم. در یکی از دوره ها، سه ماه پیش از نیمه شعبان، طرحی را دادم که سرانجام تأسف بارش، به حقارت رسید و تبدیل به چراغانی های مشهوری شد که بیت ترجیع نامناسب و حقیرانه-اش«آقا! مخلصیم» شد. در جلسه ای حاضر بودم که تصمیم نهایی اش رقت بار بود. مردی هنرمند از آلمان آمده و تصمیم گرفته بود بازیگرانی را به خیابان های گوناگون بفرستد تا با حرکتهای پانتومیم و لباسی خاص(چیزی شبیه نمایشی که در فیلم از کرخه تا راین دیدیم) مشکل های شهرداری با ساکنان خیابان های تهران را به آنان گوشزد کند تا رفعش کنند. در پایان جلسه توضیح، مرد هنرمند دیوانه شد و من و یکی از مدیران سازمان، گلودرد گرفتیم اما عاقبت، طرح او منوط به شکل اجرایی«مرشد- بچه مرشد»ی شد و مرد بدبخت، پس از سالها اقامت در آلمان و بازگشتن عاشقانه به ایران، بساطش را جمع کرد، جانش را برداشت و برگشت. در میان نهادهای فرهنگی، فقط در سازمان فرهنگی هنری شهرداری ممکن می شود که مدیری پس از چندین سال مدیری منطقه و مدیری در ستاد سازمان، به مدیری مرکز فرهنگی«هاشم آباد» منصوب شود.فقط در این سازمان است که تاریخ زنده سازمان و کسی که در دوره ای مهم، نماینده رئیس سازمان در شورای شهر بوده، ابتدا به سازمان آموزش فرستاده و پس از آن نیز مدیر خانه- موزه دکتر شریعتی می شود. جایی که از نظر فرهنگی بسیار مهم اما از نظر سازمانی، بخشی ساده و کوچک است. فقط در این سازمان است که متولی ورود بحث تعزیه به سازمان، کسی که ماه ها مدیر دو منطقه بوده و نخستین کتابخانه کودک و نوجوان را در سازمان تأسیس کرده، ناگهان و فقط به خاطر برپاشدن برنامه ای از گروهی«مردم نهاد»، کنار گذاشته و کارمند اداره تئاتر سازمان می شود. فقط در این سازمان، می شود مدیری را به ریاست فرهنگ سرایی گماشت و بیش از دو ساعت با او بحث کرد تا بفهمد عمق کم سِنِ تالار فرهنگ سرا، مشکلی برای پخش فیلم ایجاد نخواهد کرد چون سالهاست که دستگاه های پخش تصویر از پشت پرده نیز به بازار آمده است!فقط در این سازمان است که می شود همه امور را از دست هنرمندانی با حدود سنی 40 تا 50 سال خارج کرد و ناگهان به دست کسی سپرد که جز خویشاوندی و سن کم، فضیلتی ندارد.فقط در این سازمان ممکن است که بتوانید در یک شب، اسم چندین فرهنگ سرای تهران را تغییر دهید و سه ماه بعد، دوباره به اسم قبلی برگردانید. فقط در سازمان فرهنگی هنری شهرداری می شود دستمزد مدرسان ادبی و هنری را به رقمهای خجالت آوری تنزل داد و همزمان، بخش دیگری با بودجه های چند صدمیلیون تومانی، فیلم سینمایی تولید کند.فقط در این نهاد فرهنگی، مدیر زیردست(که خوش آتیه هم شد!) رو به مدیر ارشدی که او را منصوب کرده، می گوید:«آقا گوش بدین، سخنرانی من برای امثال شماست»!فقط در سازمان می شود سرمایه ای فرهنگی مانند محمدمهدی عسگرپور را(با همه تفاوت نگاه هایی که برخی با او دارند و برای من نیز محترم اند) در یک شب از دست داد. فقط در این مجموعه است که یکی از مدیران ارشدش در جلسه ای خصوصی به یکی از مدیران گفته است:«این هنرمندا رو جدی نگیر، با همه سروصداشون، اگه یه لقمه نون جلوشون بندازی، دُم تکون می دن»!فقط در این سازمان بی در و پیکر می شود فرهنگ سرایی«موضوعی» را در منطقه ای بی ربط مستقر کرد به این دلیل که موضوع فرهنگ سرا، آخرین موضوع اضافه شده و منطقه آن، تنها منطقه بی موضوع بوده است. فقط در این سازمان می شود بخش مهمی از بودجه فعالیت های فرهنگی را تبدیل به افطار و در میدان های شهر پخش کرد(که البته اگر بنا باشد همان هزینه، صرف برخی از برنامه ها شود- که شد- همان بهتر که تبدیل به افطار شود و به شکم مردم برود به جای این که ذهنشان را خراب کند).فقط در این سازمان، ممکن می شود که با همه تجربه و پیشینه فرهنگی یکی از مدیران میانی، او را وادار به اخراج گروهی از نویسندگان و همکارانش کرد و بر یکی بیش از دیگران تمرکز کرد و پس از مقاومت و مخالفت آن مدیر، او را مجبور به استعفا کرد تا همان دوست«محل نزاع» به جای مدیر میانیِ مستعفی منصوب شود! ... و فقط در این سازمان است که می شود کار بزرگی مانند مجموعه پرده عشاق را که گنجینه ای از صداهای مداحان قدیم تهران است گردآوری و منتشر کرد و با همه اقبال مخاطبان و فروش شگفت آورش، در آستانه محرم سال بعد، ادامه آن را حذف و انتشار مجدد سری نخستش را از اولویت های سازمان خارج کرد. *انکار نمی کنم که رئیسان گوناگون سازمان، از ابتدا تا انتها نیتهای خیری داشته اند اما آنچه از همه بجا می ماند، کارنامه ای است که متأسفانه درباره برخی از رئیسان سازمان فرهنگی هنری، شایسته نیست. اگر بخواهم از نگاهم دوره های سازمان را تقسیم بندی کنم، لازم است فقط به دوره هایی اشاره کنم که در آنها حضور داشته ام(دوره های آقایان حجت الاسلام زم، رحیم مشایی، عسگری و نوریان). دوره جناب حجت الاسلام زم را به خاطر جهت های گوناگون، فرهنگی ترین دوره می دانم. مدیران مناطق و رئیسان فرهنگ سراها از میان هنرمندان یا کارشناسان شاخصِ همان رشته موضوعی فرهنگسرا انتخاب می شدند و به یک معنا در موضوع فعالیت خود(که اغلب، از مهم ترین موضوع های شهری بودند)، مشاور رئیس سازمان نیز محسوب می شدند. در این دوره، نتیجه های جزئی مطلوب و نتیجه کلی نامطلوبی را شاهد بودیم. سازمان در تسخیر آدمهایی کارشناسی بود که بخش مهمی از آنان، دچار بدشانسی بزرگ حجت الاسلام زم شدند... این که همیشه کسانی در محل اعتماد و پشتیبانی ایشان می-ایستند که در عمل، زیر پای مدیریت ایشان را با بی تدبیری و«شخصی نگری» خالی می کنند. در حالی که کسانی مانند مدیر منطقه 10 سازمان، بی پشتیبانی های ویژه حجت الاسلام زم، چهار اسبه کار می کردند تا از حیثیت فرهنگی سازمان دفاع کنند، گروهی دیگر، مشغول تخریب بودجه ها و صرف آنها در مسیرهای عجیب و غریب و بدنام کردن مدیران دیگر بودند. در سال آخر هم همه چیز نیازمند بازنگری شد و امیدی به آینده ای بهتر بود،«اجل مدیریت» اجازه نداد. دوره جناب مشایی نیز بی اغراق، بهترین دوره«کارمندی» سازمان بود. حقوق و مزایای کارکنان، اصلاح و بخش مهمی از دشواری های اداری، اصلاح شدند تا همه چیز بر وفق نظر کارمندان باشد... اما بودجه ها ناگهان و متمرکز صرف یکی- دو کار بزرگ شدند که هم جوابی درست از آنها گرفته نشد و هم سبب نرسیدن خون بودجه به رگهای دورتر سازمان- یعنی مراکز فرهنگی حاشیه ای- شدند. در این دوره، معاونت های فرهنگی و هنری سازمان، در عمل، تبدیل به مجموعه هایی برای کار چاق کنی و رفع و رجوع موردهای ارجاع شده از بالا شدند و خوش به احوال کسانی شد که طرح هایی را- براساس شناخت درست از اوضاع سازمان!- تغییر عنوان دادند و تأیید و بودجه گرفتند. نمونه اش شبهای شعر شهریور بود که وقتی با عنوان«از بعثت تا ظهور» ارایه شد، تصویب و برگزار شد. از سوی دیگر، البته تمرکز سبب شد برخی از مدیران غیرفرهنگی منصوب شده، نتوانستند بودجه ها را صرف فعالیت هایی نازل کنند. دوره جناب عسگری، دوره ای موفق در«نظریه پردازی» فرهنگی بود و این توفیق، جایی به اوج رسید که پیشنهاد محمدرضا زائری عزیز(تهران، شهر اخلاق) همگانی شد... و البته در حد همین پیشنهاد هم ماند! در این دوره، به خاطر حضور محمدمهدی عسگرپور در صدر مصطبه معاونت هنری سازمان و فعالیت های جدی هنری در رده های بالا، گلایه بخشهای پایینی سازمان برانگیخته شد اما در رده های بالا، فعالیت های شاخص و ماندگاری صورت گرفت... اما از یک نگاه بیرونی، سازمان تبدیل به تنی شد که سر و یک دستش بسیار بزرگ و اعضای دیگرش، بسیار کوچک بودند.دوره جناب نوریان، بیش از ایشان، دوره جناب سرسنگی بود و... بگذریم! *وقتی خبر انتصاب جناب خوراکیان را شنیدم، برای نخستین بار پس از دوره حجت الاسلام زم، احساس کردم که روزنه امیدی- فقط فرهنگی- برای سازمان باز شده و نگران شدم که در این سازمان(که دورترین بخش آن نیز به اندازه نزدیکترین مرکزش مهم است)، نتوانند آنطور که بایسته است، نقش رئیسی سازمان را ایفا کنند. سازمان فرهنگی هنری، بودجه مصوب بالایی دارد اما اغلب، بخش مهمی از آن تأمین نمی شود و اگر در شهرداری تهران، اراده ای برای دور زدن آن باشد، به خاطر دسترسی شهرداری به بودجه ها، به طور کلی ممکن خواهد بود... و اگر این اراده بخواهد نیاز فرهنگی مردم تهران را فدای مخالفت خود با رئیس سازمان کند، در همه دوره ها«می تواند». نمی دانم اکنون چگونه است اما به نظرم انتصاب آقای خوراکیان، فرصتی طلایی برای سازمان است. در همه سالهای گذشته، سازمان نیازمند ریاست مردی بوده که بیش از سیاسی بودن، فرهنگی، باتدبیر، مهربان، محترم، آدم-شناس، قدردان، محاسبه گر غیرافراطی، معتمد همه، مؤمن و خداترس(کم کم دارم به شرایط مرجعیت می رسم!)، تهران شناس، دلسوز کارمندان، هنرفهم(و نه الزامی«هنرمند») بوده است. در هر دوره که ویژگی های پیش گفته کنار هم نشسته اند، سازمان، پرشی بلند داشته و در غیر آن، ناکام مانده است. از چهار ماه پیش که زمزمه انتصاب آقای خوراکیان بالا گرفت، داوری های گوناگون و جالبی را از دوستان گوناگون فرهنگی ام شنیدم و در میان خاطره هایم از این نظر، کم نظیر بود:- من سابقه یه کار جدی در حوزه موسیقی رو با ایشون دارم... اون هم تو آستان قدس!- بابا یه نفر رو آوردن که از خودشون باشه و سازمان رو به تعطیلی بکشونه تا راحت جمعش کنن.- حاج امیر اهل«دل»ه... صبر کن تا مستقر شه...- این امیر خوراکیان کیه که اومده سازمان؟... چطوره که تا حالا اسمش رو نشنیده بودیم؟- می گن اول که مستقر شه می خواد موسیقی و تئاتر رو وربندازه.- من با دوتا مدیر مشهدی کار کرده م... مدیرای مشهدی...(ببخشید، مقاله نوشته ام خیر سرم، قصد بیکاری کلی که ندارم!)- شنیدی از یه جای دیگه اومده و شهرداری باهاش مخالفن؟- می گن از دوستای جبهه شهرداره و آوردش برای انتخابات.و ...! به نظرم شنیده ها هیچکدام قاطع نیستند اما محترم اند. در شب بیست و هفتم رمضان که مهمان محمدرضای زائری عزیز بودم، کمی از دغدغه هایم کم شدند و هرچند شاید برخی از دوستان هنرمندِ روشن بینم مرا مؤاخذه کنند و بپرسند که چرا تاکنون چنین چیزی را درباره کسی ننوشته ام؟ اما معتقدم گاهی لازم است یکی از«ما» از یکی دیگر از«ما»- همان مایی که در صدر نوشته، وصف کردم و سرجمع، دویست نفر هم نمی شویم- پشتیبانی کند، هرچند که آن یکی دیگر از ما، مدیری باشد که خوشبختانه و به یاری اهل بیت، هیچ نیاز مادی ای به او نداریم. معتقدم کار اوضاع آشفته فرهنگی ما از این گذشته که به حضوری تازه از کسی که تنها افتخارش خدمت به آستان علی بن موسی الرضاست، خرسند نشویم... هرچند که در آینده ای نزدیک، ناامید شویم. به نظرم حضور کسی با پیشینه جناب خوراکیان، می تواند فرصتی مناسب باشد برای گردآمدن هنرمندانسپردن پروژه های فرهنگی کوتاه مدت و بلندمدت برای ثبت در کارنامه فرهنگی سازماناهمیت دادن به کارمندان فرهنگی دورترین بخشهای سازمانرفع تبعیض بودجه ای میان مناطق بالا و پایین شهر تولید آثار فاخر ادبی و هنرسی در مسیر هماهنگ کردن بیشتر زندگی مردم پایتخت با شیوه زندگی و سخنان اهل بیتدور کردن مجموعه سازمان از سیاست زدگیخارج کردن پروژه های مهم فرهنگی که سر و کار با هنرمندان یا چهره های شاخص دارند از نظام سخت، بدرفتار و کج سلیقه اداری(این را کلی نوشتم و منظورم فقط سازمان نیست)شاد و شاداب کردن مناطق از راه اجرای برنامه های فاخر فرهنگی(و نه انبوه برنامه های سطحی که در پشت سر، هدف مشخصی ندارند جز سرگرمی) انتشار نشریه هایی شایسته در مسیر مهربان تر شدن مردم تهران و پرهیز از خرید یا انتشار موازی انبوه کتاب و نشریه سطحی و کم کیفیت با عنوان های مذهبیپشتیبانی و تشویق شایسته همکاران صاحب فکر و صاحب ذوقایجاد بهانه هایی برای شناخته شدن همکاران دون پایه اما دلسوز و صاحب ایده که در گوشه و کنار سازمان پنهان اندرفع دغدغه و اضطراب کارمندان برای دستمزد ناچیز ماهانهرفع شباهت دوغ و دوشاب در ارزیابی مدیراناز حاشیه و خانه به متن و کار کشیدن هنرمندانی که پس از انتخاباتبی مهری دستگاه های دیگر را چشیده و محو شده اندهدف گذاری اجباری برای هر برنامه جزئی و کلا و ارزیابی ناآلوده برنامه ها بر همان اساسسر و شکل جذاب دادن به ساختمان های فرهنگ سراها به شیوه ای که به اصطلاح رایج، مؤمن و کافر در آنها مفاهیم اخلاقی و فرهنگی را ببینند نه ساختمانی خشک و بی روح و«اداره» برخی از کارمنداناستفاده شایسته از زبان طنز در مسیر فرهنگ سازیرونق بخشیدن به ادبیات برای کاهش دادن احتراق های اجتماعی و وارد شدن استرس به زندگی مردمنابودی فرهنگ«ریا» که به خاطر برخی خوشامدها در برخی از دوره ها تا مغز استخوان برخی از همکاران سازمانی نفوذ کردهرفع فضای ناامنی و خودسانسوری نامحدود در برخی از مناطقتوجیه برخی از مدیران«سفارش شده» برای دست کم همراهی بیشتر با مجموعه!جبران عقب مانده گی فعالیت های فرهنگی در شکل و محتوا از تهاجم فرهنگی روزآمد به بهانه کمی بودجهرفع فرهنگ ناشایسته تأخیر در پرداخت دستمزد خدمات فرهنگی به رغم تصویب برآوردها و یا وارد شدن اصلاح بودجه از سوی نیروهای غیرکارشناس به بدنه پروژه های فرهنگی و آسیب زدن به پروژه ها ... و در یک سخن: کنار زدن فرع و اجرای اصل کارها(سخن امیرمؤمنان- سلام خدا بر او). البته تجربه سالهای پیشم یادآوری می کند که به همه اینها، یک«ان شاءالله» غلیظ- همراه با بیم و امید و دست لرزان!- را هم اضافه کنم تا در روزگار«غیر این صورت» زیاد بهت زده نشوم و نشویم!    




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 811]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن