واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
وظايف اصلي دولت ديني در عرصه فرهنگ (1) نويسندگان:مسلم اميري طيبي/علي اصغرخندان چکيده دراين مقاله، نظريه و ديدگاه خاصي در باب فرهنگ مطرح مي شود که برخاسته از نوع نگاه انسان شناسي اسلامي است. با توجه به عرصه هاي وجودي انسان، چهار عنصر رفتار، گرايش، باور و معلومات به عنوان ارکان فرهنگي مورد توجه قرار مي گيرند. همچنين با فرض سطوح پنج گانه براي هريک از ارکان مذکور، به نگاه جامعي نسبت به فرهنگ جامعه مي رسيم. در اين ميان، دو وظيفه اصلي دولت ديني در عرصه فرهنگ عبارت اند از: الف. مخاطب شناسي فرهنگي به معناي دقيق وضعيت و سطوح توده مردم در هر يک از ارکان چهارگانه. ب. زمينه سازي براي ارتقاي فرهنگي که در اين بحث، ضمن تعريف مديريت فرهنگي، يگانه عامل فرهنگ ساز، رفتار اجتماعي دانسته شده و براي اين مدعا ادله و مثال هايي مطرح گرديده است. کليد واژه ها: فرهنگ، ارکان و حوزه هاي فرهنگي، سطوح فرهنگي، اسلام، دولت ديني، مخاطب شناسي، ارتقاي فرهنگي. 1- فرهنگ و ارکان آن درباره فرهنگ، صدها تعريف ارائه شده است.(1)که در اينجا مجال بررسي اين تعاريف وجود ندارد و هيچ يک از تعاريف موجود را نيز بر نمي گزينيم، ولي منظور و مراد خود را از فرهنگ بيان مي کنيم که عبارت است از سبک زندگي. با توجه به تعاريف ارائه شده (2 )مي توان چنين گفت: منظور از سبک زندگي، ابعاد گوناگون زندگي در حيات جمعي انسان هاست، که مي تواند يک محله، يک شهر، يک کشور و يا کل جهان در يک زمان باشد و اين ابعاد به گونه اي رواج يافته باشد که وجود آن عادي و خلاف آن براي مجموعه مورد نظر غيرعادي باشد. فرهنگ يا سبک زندگي چهار رکن دارد: 1- رکن اول، رفتارهايي است که در يک جامعه رواج يافته است و مردم به راحتي آن را انجام مي دهند و اگر خلاف آن انجام شود، موجب تعجب ديگران مي شود، براي مثال، نوع خاصي از لباس پوشيدن در جامعه رواج مي يابد، به گونه اي که اگر کسي خلاف آن را بپوشد، براي مردم غيرعادي است. بايد توجه داشته باشيم که دستاوردهاي رفتارهاي اجتماعي نيز در همين رکن مي گنجد، از اين رو، با بيان نوع لباس پوشيدن مردم، در واقع در مورد نوع لباس مردم نيز قضاوت مي کنيم و يا با بيان زندگي شهري، در واقع خانه سازي و شهرسازي را نيز مدنظر قرار مي دهيم. بنابراين، معماري و ساختمان هاي حاصل هم بخشي از رفتارهاي اجتماعي تلقي مي شود، به اين معنا که زندگي کردن در نوع خاصي از خانه ها، عادي و در غير آن غيرعادي مي گردد. 2-رکن دوم، سبک زندگي مستتر است و بايد در يک نگاه عميق تر شناخته شود و آن نظام ارزش گذاري آن جامعه به معناي پسند و ناپسند مردم است. رفتارهاي جامعه بيش از هر چيز، متأثر از همين نظام ارزش گذاري است، براي مثال اگر گفته مي شود در جامعه اي روابط دختران و پسران نامحرم خيلي عادي است، اين امر بر اساس نظام ارزش گذاري آن جامعه مي باشد که چنين روابطي را عادي مي داند و يا اگر در جامعه اي کمک به فقرا و اطعام يتيمان بسيار رواج دارد، اين امر متأثر از نظام ارزش گذاري آن جامعه است. 3-رکن سوم، سبک زندگي يا فرهنگ، باورها و به تعبير کلي تر، ايمان مردم است. باورها سطح مخفي تر از فرهنگ يک جامعه است که با دو سطح يا رکن ديگر (رفتارها و نظام ارزش گذاري) در تأثير و تأثر متقابل است. براي مثال، اگر مردم به اين باور عميق دست يابند که صدقه موجب برکت در اموالشان مي گردد و خير دنيا و آخرت آنها را رقم خواهد زد، بر اين اساس رفتار مي کنند و صدقه خواهند داد. 4- رکن چهارم، اطلاعات و معلومات جامعه است. اين رکن با رکن قبلي، يعني باورهاي جامعه از چند نظر متفاوت است، يکي از تفاوت ها اين است که متعلق باور و متعلق اطلاعات و معلومات، گاهي به کلي متفاوت است، براي مثال، سلسله مطالبي در باب جغرافيا، نجوم و مانند آن، متعلق علم و اطلاعات قرار مي گيرند، ولي متعلق باور و ايمان نيستند. تفاوت ديگر اطلاعات و باور اين است که مي توان در باب متعلق يکسان نيز حالتي را تصور کرد که فرد يا جامعه، نسبت به چيزي با اطلاعات اندک، باور بالايي داشته باشند، يا با اطلاعات فراوان، باور اندکي داشته باشند؛ براي مثال، توده مردم شيعه درباره حضرت ابوالفضل (ع) علم و اطلاعات بسيار کمي دارند، منتها باور و ايمان ايشان به حضرت ابوالفضل (عليه السلام) بسيار بالاست و به تبع اين باور و ايمان، ارزش هايي مانند وفا و ادب ايشان را مي فهمند و بر رفتار آنها نيز اثر مي گذارد، با وجود اينکه هيچ کتابي در اين رابطه نخوانده اند و علم خاصي ندارند. در مقابل، امکان دارد نسبت به شخصي اطلاعات بسياري وجود داشته باشد، اما آن اطلاعات در باور و رفتار فرد و جامعه، بي تأثير باشد. تفاوت سوم اينکه اساساً روش هاي ايجاد علم و اطلاعات، با روش هاي ايجاد باور و ايمان متفاوت است. 1-5 يک پيش فرش، به عنوان پيش فرض مي پذيريم، علاوه بر نکات پيش گفته، تمام ارکان چهارگانه ي فرهنگ بر هم تأثير و تأثر دارند. اثبات مدعاي مذکور را به مجال ديگري واگذار مي کنيم و در اينجا براي تقريب به ذهن، به چند مثال بسنده مي کنيم؛ تأثير رفتار در نظام ارزش گذاري: شخصي که در مجموعه اي عضو مي شود، با اعضاي آن مجموعه همدلي و ابراز عواطف مثبت و يا منفي خواهد کرد؛ پس اين عضويت سببي شده است براي همدلي و دفاع از آن مجموعه. تأثير رفتار بر باور: انسان گناهکاري که به فسق و فجور مي پردازد، ترجيح مي دهد باور کند خدايي نيست به تعبير قرآن کريم:«ثم کان عاقبه الذين اساوا السواي ان کذبوا بايات الله» (روم: 10)؛ يعني رفتار زشتشان، مقدمه انکار خداوند شد. شهيد مطهري در کتاب علل گرايش به ماديگري مي فرمايد: سيه کاري، سيه دلي مي آورد و سيه دلي، سيه فکري؛ (3 )به تعبير ديگر، ماترياليسم اخلاقي به ماترياليسم اعتقادي منجر مي شود. تأثير رفتار بر علم: اين تأثير بديهي است؛ زيرا در روش هاي متداول، هر نوع علم آموزي مستلزم نوعي رفتار است؛ مانند رفتن به مدرسه و دانشگاه، کتاب خواندن، شنيدن يک سخنراني و ...
نمودار 1: ارکان فرهنگ و تأثير و تأثر آنها نسبت به يکديگر 1-6. نظام فرهنگي و خرده نظام ها آنچه بيان شد، درباره فرهنگ و سبک زندگي به صورت کلي بود؛ يعني مجموع تمام رفتارهاي جامعه، مجموع تمام گرايش هاي جامعه، مجموع تمام باورهاي جامعه و مجموع تمام معلومات جامعه. تذکر اين نکته ضروري است، الگوي مذکور در باب خرده نظام هاي فرهنگي نيز قابليت تطبيق دارد؛ به اين معنا که مثلاً، اگر فرهنگ اقتصادي را يک خرده نظام فرهنگي بدانيم، طبق الگوي مذکور بايد آن را متشکل از رفتارهاي اقتصادي، باورهاي اقتصادي، گرايش ها يا علائق اقتصادي و معلومات يا اطلاعات اقتصادي مردم به شمار آوريم. مصداق بارز و مهم پاره فرهنگ ها، فرهنگ ديني است که آن هم از ارکان چهارگانه رفتارهاي ديني، باورهاي ديني، گرايش هاي ديني و معلومات ديني تشکيل شده است. نکته مهمي از مطلب مذکور قابل استفاده است که به توسعه الگوي مورد نظر در باب فرهنگ مي انجامد و آن اينکه مؤلفه ها و ارکان گوناگون خرده نظام ها نيز بر يکديگر تأثير و تأثر دارند؛ يعني فرهنگ اقتصادي بر فرهنگ ديني مردم مؤثر و از آن متأثر است؛ به بيان دقيق تر، هر يک از ارکان فرهنگ ديني بر ديگر ارکان فرهنگ اقتصادي مؤثر و از آنها متأثر است. نکته مزبور، به نحو ساده سازي شده در نمودار (2) منعکس شده است؛ با اين توضيح که اولاًًً براي فرهنگ ديني اهميت و اولويت قائل شده ايم؛ زيرا آن را عميق ترين و مؤثرترين عرصه يا مؤلفه فرهنگ در هر جامعه اي مي دانيم، از اين رو، مربع مربوط به آن را محيط بر مربع ديگر رسم نموده ايم؛ ثانياً، از ميان ارکان گوناگون فرهنگ ديني، رفتار ديني را داراي بيشترين ارزش دانسته ايم و آن را در رأس تصوير قرار داده و تأثير آن را بر ديگر مؤلفه هاي فرهنگ عمومي يا خرده نظام هاي فرهنگي ديگر در مربع محاط نشان داده ايم، با اين پيام که رفتار ديني مردم جامعه است که به ديگر ارکان و مؤلفه هاي فرهنگي جامعه، جهت و نظام مي بخشد. در اين نمودار، خطوط ممتد نشانگر تأثير ارکان يک عرصه فرهنگ بر ديگر ارکان همان عرصه و خطوط نقطه چين، علامت تأثير ارکان يک عرصه فرهنگ بر ارکان عرصه ديگر فرهنگي است که فقط مصداق تأثير رفتار ديني بر ارکان ديگر عرصه ها ترسيم شده است.
نمودار(2):تأثير و تأثر فرهنگ ديني نسبت به خرده نظام هاي فرهنگي پی نوشت ها : 1-محمد جواد ابوالقاسمي، شناخت فرهنگ، ص 7-39. 2- محمد سعيد مهدي کني، دين و سبک زندگي، ص 51-58. 3- مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص 177. منبع:نشريه معرفت سياسي،شماره2. ادامه دارد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 926]