تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 30 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):ما اهل بيت، وعده‏هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏كنيم، چنانكه رسول اكر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

کشتی تفریحی کیش

تور نوروز خارجی

خرید اسکرابر صنعتی

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1860744413




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كوئن‌ها و جهان اسطوره‌هاي اي برادر تو كجايي2


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
كوئن‌ها و جهان اسطوره‌هاي اي برادر تو كجايي2
كوئن‌ها و جهان اسطوره‌هاي اي برادر تو كجايي2   نويسنده: روزبه حسيني   جهان اسطوره‌ها/ شخصيت‌ها/ سير قصوي   اساساً اسطوره فرآيندي است برخاسته از تاريخ و در هر جاي دنيا كه تمدن كهن وجود دارد، قاعدتاً اسطوره‌هاي خاص مربوط به آن تمدن وجود دارند. در غرب، اساطير يونان و روم، برخاسته از تمدن باستاني يونان و روم و در شرق، اساطير ايران و هند و چين كه آنها هم برخاسته از تمدن كهن آن منطقه هستند كه البته اينها اساطيري هستند كه شناخته شده‌ترند و پژوهش بيشتري روي آنها صورت گرفته، وگرنه اسطوره اينكاها اسطوره‌هاي سلتي و... هم وجود دارند كه شايد كمتر به آنها پرداخته شده. چيزي كه جالب به نظر مي‌رسد، شباهت ضمني اين اساطير به هم و ايجاد اين شبهه است كه كدام، وامدارِ كدام بوده است. به خصوص اساطير يونان و روم كه شايد بتوان گفت كاملاً شبيه به هم‌اند؛ يعني فقط گاه اسم‌ها عوض شده و اينكه شكل بعضي از اساطير در روم متفاوت از يونان است. (مانند تصوير بياني‌اي كه هومر از آرس خداي جنگ مي‌دهد و با رفتن اسطوره آرس به روم، او مقدس‌ترين خداي روم پس از ژوپيتر مي‌شود.) شايد به علّت متون بيشتري كه از حماسه‌سرايان تمدن يوناني و رومي به جاي مانده و دلايل سياسي كه طي اعصار شكل گرفته، به اساطير يونان و روم توجه بيشتري شده و آنها پژوهيده شده‌تر در اختيارند. اشعار حماسي هومر، ويرژيل، انه ايد، هريود و... بررسي شده و معناهاي اسطوره‌شناسي خاصي از آنها خارج شده و حتي باعث شده روان‌شناسِ بزرگي مثل يونگ مِتُدِ روان‌شناسي خود را براساس اسطوره‌شناسي (اسطوره‌شناسي يونان و روم) بنا نهد. وَ اما اوديسه   در روزگاران خيلي پيش، اوليس در ايتاك (جزيره‌اي در ساحل غربي يونان) مي‌زيست؛ او با زن زيبايي به نام پنه‌لوپه ازدواج كرد. اين زن همسري فداكار بود و از او صاحب پسري به نام تلماك شد. هنگامي‌كه تلماك يك ساله بود، اوليس براي جنگ با تروا فرا خوانده شد. اين جنگ سال‌هاي زيادي به طول انجاميد و زماني اوليس به ميهن بازگشت كه پسرش 21ساله بود... برخي از داستان‌ها و ماجراهايي كه بر سر اوليس آمده چنين است: بعد از سال‌ها جنگ بين يونان و تروا، در جريان يك طرح و نقشة هوشمندانه، يونانيان يك اسب چوبي ساختند و اوليس جزء كساني بود كه داخل اسب بود و همراه ساير يوناني‌ها به تروا حمله كردند و شهر را به محاصره درآوردند و فتح كردند. به فاصلة دو روز، 12كشتي زير فرمان اوليس ساخته و پرداخته شد تا به ميهن بازگردند. ناگهان توفاني مختصر برخاست و كشتي‌ها درميان ابر و مه ناپديد شدند. مردان پنداشتند همه گم شده‌اند، اما هنگامي‌كه ابر از ميان رفت، آنان دريافتند كه به نزديكي يك ساحل شني رسيده‌اند. كمي كه به جست‌وجو پرداختند، در آنجا غاري يافتند. صاحب غار سيكلوپي به نام «پوليسم» از فرزندان پوزيدون خداي كينه‌جوي دريا بود. مردي ترسناك بود به بلندي هشت‌پا، كه يك دهان بزرگ، با دندان‌هاي بلند و تيز و يك چشم وحشتناك داشت. پوليسم چون وارد غار شد، ورودي غار را با صخره‌اي بست و وقتي ديد يوناني‌ها به غار وارد شدند، دو تن از آنها را گرفت و به خوردن آنها مشغول شد. هنگامي‌كه پوليسم به خواب رفت، اوليس مردانش را واداشت تا چوبي از درخت به بلندي شش پا ببرند و يك سر آن را تيز كنند. اوليس تير را به سوي تنها چشم پوليسم نشانه رفت و او را كور كرد. اين كار باعث خشم پزيدون شد و اين خداي كينه‌جو با توفان دريا سعي در نابود كردن اوليس داشت. اوليس با مرارت‌هاي زياد از اين خشم نجات يافت. پس از آن واقعه كشتي باقي‌مانده از ناوگان اوليس در جزيره ديگري لنگر انداخت. اولين دسته‌اي كه وارد جزيره شدند، با نيروي سحرآميز سيرس تبديل به خوك شدند. اوليس به سوي هرمس (مركوري) شتافت تا از او راهنمايي بخواهد. چون اوليس به آنجا رفت و به گفتن پرداخت، سيرس خود را به پايش انداخت و مردان اوليس را به صورت اول برگردانيد. اوليس يك‌سال در اين جزيره ماند و از او به گرمي پذيرايي كردند. آن‌گاه سيرس، اوليس را از خطرهايي كه در سفر دريايي در پيش داشت، آگاه كرد. سيرس به او گفت خود و مردانش را از سيرن‌هاي زيبا و خوش‌صدا دور نگه دارد؛ زيرا آواز دل‌فريب سيرن‌ها براي كساني‌كه به سوي آنها جلب مي‌شوند، مرگ‌آور است. توفاني سهمگين كشتي اوليس را درهم شكست و تنها اوليس از مرگ نجات يافت و 19روز با خطرات بسيار در جزيره‌اي دور، يك‌تنه جنگيد و تلاش كرد كشتي‌اي بسازد تا با آن به آيتاك، ميهن خويش بازگردد. اوليس پس از ماجراهاي بسيار سرانجام با لباس مبدل؛ همچون گدايان، خود را به ميهن رسانيد. ولي گروهي از مردم تن‌پرور كه اوليس را كشته شده مي‌پنداشتند، مي‌خواستند زن زيباي او را مجبور كنند تا شوهر ديگري برگزيند. سرانجام او با كمك تلماك پسرش، از همة خواستگاران بي‌شرم همسر خويش انتقام مي‌گيرد. پست مدرنيته   واضح است كه پست‌مدرن ديگر فقط يك مبحث مد روز نيست، بلكه الگوي فرهنگي است كه شايستة مطالعة جدّي است. پست‌مدرن در حال‌حاضر به واژه‌اي عاميانه بدل شده است كه ردپايي از آن در هر حيطه‌اي ديده مي‌شود. روزنامه‌هاي متعدد بحث‌ها و مقالات زيادي در اين مورد چاپ كرده و مي‌كنند و برنامه‌هاي تلويزيوني زيادي به مسائل مربوط به آن از قبيل سينماي پست‌مدرن، معماري پست‌مدرن و... پرداخته‌اند. هنرمندان در بخش‌هاي مختلف آن اعم از سينما، ادبيات معماري نقاشي و... به گونه‌اي مختلف به اين بحث پرداخته و مي‌پردازند. عوام مردم در اين مورد (پست‌مدرن) حتماً چيزهايي شنيده‌اند و به احتمال زياد عقايدي هم دارند. در اين ميان پست‌مدرن با تبديل شدن به واژه‌اي عاميانه در عين‌حال چيزي شبيه كليشه‌اي تكراري نيز شده است. مقاله‌ها، كتاب‌ها و اكثر صور فرهنگي ديگر با دستپاچگي واژه پست‌مدرن را در اكثر عناوين خود مي‌گنجانند. از نظر ليوتار نقش نقد هنري در پست‌مدرن بايد اين باشد كه انرژي‌هايي را كه اثر به نمايش مي‌گذارد، تغييرشكل دهد، نه به صورت تمايل نظري، بلكه به صورت نوعي سيال ساختن؛ نوعي توليد خواه نخواه هرچه شد. بنابراين ليوتار خواهان اين است كه نقد نه طراح و نه پاسخ‌گوي پرسش‌هاي نظري درباره اثر باشد، بلكه اين پرسش‌ها را نيست و نابود كند. ارجاعاتِ پست مدرنيستي   يك فيلم پست مدرن با زنجيره ارجاعات متفاوت مي‌تواند از مناظر مختلفي محتوايي متفاوت را مؤكد كند كه اين برعكس نظر بعضي منتقدان پست مدرن البته دال بر بي‌محتوايي اثر نيست! اگر روان‌كاوي و روان‌شناسي را نوعي علم بدانيم و اگر در عصر مدرن، فيلم‌سازان پرداختن به امور فلسفي را آغاز كردند، اينك در زمانة پست مدرن، تصوير، خود داراي ماهيت قائم به ذات و في‌نفسه و بيش از هرچيز ديگري در مورد سرگشتگي و از خود بيگانگي انسان پست مدرن در مواجهه با نفس زندگي و جلوه‌ها و سويه‌هاي تاريك و روشن، ويرانگر و سازنده چنين مواجهه و تعاملي است. اگر زماني فيلسوفان و روان‌كاوان مدرني همچون يونگ، فرويد و ملوين سيمن جهت درمان بيماري‌ها و اختلالات رواني نسخة مشاوره مي‌پيچيدند، اينك در عصر و هياهوي پست‌مدرن انسان ناگزير از جذب و دروني كردن نوعي تجربة زيسته شده با امري است كه ناگزير و فطري تلقي مي‌شود و نه نوعي بيماري يا اختلال؛ امر پست‌مدرن زندگي، با تمامي تناقضات، جاذبه‌ها، دافعه‌ها و تاريك و روشن‌هايش. اگر زماني هيچكاك كه در بعضي موارد با اغراق استاد تعليق در سينما خطاب مي‌شد، گفته بود كه هجوم بي‌رحمانه به احساسات تماشاگر و بيننده قانون لايزال سينماست، اينك سينماي پست مدرن اين هجمه ويرانگر را به سوي افكار و خرد متعارف انسان بي‌نواي مدرن گسيل مي‌دارد تا او را مجهز و مسلح به پيش و از مغاك پست مدرن روانه كند. انسان، كه زماني بر اين گمان بوده است كه ثروت مي‌تواند او را از تناقضات و ناملايمات برهاند، اينك هنگامي‌كه اين سرمايه را انباشته است، به راستي دريافته كه تازه در سرآغاز راه قرار گرفته است. پيچيدگي و اسفناكي وضعيت او در مواجهه با زندگي و به تعبير نيچه بي‌معنايي رنجي كه مي‌كشد و نه خود رنج بردن تا حدّ زيادي ناشي از ابزارها و مقولاتي است كه اوقات خويش را مصروف آن كرده است؛ كامپيوتر و زن. كامپيوتر كه بنابر نظري فوتوريست گونه خدمات بي‌پاياني به نوع بشر كرده است و از سويي ديگر او را كاملاً در فضاي خيالي عالم مجاز مستغرق كرده و زن كه از سويي و با دستي احساس را به بشريت مردانه ارزاني داشته و از سو و با دستي ديگر، آن را دريغ كرده است. (خودآگاه و ناخودآگاه جنسي) از اين بابت است كه در وضعيت پست مدرن، پژوهش عقلاني در باب معني، حقيقت و ارزش در عين‌حالي‌كه منتفي است، گريزناپذير است... شخصيت‌سازي پسامدرن   در تركيبِ جهانِ اسطوره‌ها با جهانِ امروزين   فيلم اي برادر كجايي اقتباسي پست مدرن از حماسة هومر اديسه است. داستان از جايي شروع مي‌شود كه سه زنداني كه به هم زنجير شده‌اند، از گروه زندانيان مي‌گريزند و در راه رسيدن به هدفشان با ماجراهايي روبرو مي‌شوند. اوليسن قهرمان حماسة هومر پس از پايان جنگ تروا براي رسيدن به وطنش ايتاك با همراهانش به وسيلة كشتي از راه دريا حركت مي‌كند و در راه رسيدن به ايتاك كه 20سال به طول مي‌انجامد، با مرارت‌هايي روبرو مي‌شود. سه زنداني فيلم هم همين‌طور در راه فرار از زندانشان ماجراهايي دارند كه برگرفته از همان حماسه است؛ در ابتداي فرارشان وقتي نمي‌توانند سوار قطار شوند، واگن تك نفره‌اي را مي‌بينند كه سياه‌پوست كوري به تنهايي آن را هدايت مي‌كند. پيرمرد با وجود كور بودن زنداني بودن آنها را تشخيص مي‌دهد و در رابطه با آينده آنها پيش‌گويي‌هايي مي‌كند. پيرمرد انگار همان تيرزياس پيش‌گوست كه اوليس براي مشورت با او به سرزمين هارس رفت و پيش‌گويي‌هاي او را شنيد. پيرمرد از آينده آنان خبر مي‌دهد؛ به گنجي مي‌رسند و گاوي كه روي شيرواني است. اورت كه با وعده دادن گنجي كه جايش را مي‌داند، باعث فرار پيت و دامار شده به نوعي رياست گروه را به عهده دارد. هرچند كه پيت به او اعتراض كند، ولي باز هم تصميم‌گيرنده اورت است كه با وراجي و وعده دادن گنج دروغين درواقع به دنبال همسر و به دست آوردن دخترانش است. در ادامة مسيرشان به خانة يكي از فاميل‌هاي پيت مي‌روند و زنجيرها را باز مي‌كنند و وقتي صاحبخانه آنها را لو مي‌دهد، با كمك پسر صاحبخانه فرار مي‌كنند. هنگام مواجه شدن با گروه مذهبي آن هم در حين صحبتي كه درباره دزدي دارند مي‌كنند، به اعتقادات مذهبي دامار و پيت كه براي تغسيل به گروه مذهبي مي‌پيوندند پي مي‌بريم و وقتي اورت آنها را مسخره مي‌كند، متوجة بي‌اعتقادي آشكارش مي‌شويم. در اينجا و از يك منظر فيلم درباره رهايي است؛ درباره شكوهِ آزادي. چه آنجا كه زندانياني در حال فرار نشان داده مي‌شوند و چه آنجايي كه سياه‌پوستي كه به خاطر رنگ پوستش قرار است كشته شود، نجات پيدا مي‌كند. نامزدهاي انتخاباتي از آزادي و رهايي از چنگ زمين‌داران و حمايت از ضعفا سخن مي‌گويند و حتي همسر اورت آزادي‌اش را در جدايي از اورت و ازدواج با خواستگار پولدارش مي‌بيند... در ادامة مسيرشان به نوازنده سياه‌پوست جواني برمي‌خورند و خيلي اتفاقي براي اينكه پولي دربياورند، با او گروه موسيقي تشكيل مي‌دهند و براي يك تهيه‌كننده صفحات موسيقي آواز مي‌خوانند و بي‌آنكه خودشان بدانند، آوازشان بسيار محبوب مي‌شود. (مي‌بينيد كه ساختار روايي فيلم همان حماسة هومر است؛ اتفاقات گوناگون مي‌افتد و باعث مشكلات در راه سفرشان مي‌شود.) گروه تعقيب‌كنندگان انگار همان خشم پوزيدون است كه از شكسته شدن قاعده و اصولي بوجود آمده و همين‌طور ادامه خواهد داشت. آنها با گانگستري به نام جورج نلسون آشنا مي‌شوند كه با ماشين پر از پولش سراغ آنها مي‌آيد و آنها با او همراه مي‌شوند و ناخواسته در دزدي بانك او را همراهي مي‌كنند. جورج نلسون شايد شمايلي هجوآميز از سيكون‌هاي خونخوار است كه در حماسة هومر وجود داشتند؛ آن‌قدر هجوآميز كه حتي ديگر به صورت مسخره شده يك انسان احمق عاشق دزدي كه مي‌خواهد بزرگ شدنش را در دزدي‌ها ثابت كند و عشق معروف شدن دارد، در مي‌آيد. در مسيرشان با سه دختر برخورد مي‌كنند كه آواز مي‌خوانند و آنها را اغوا مي‌كنند و صبح مي‌بينند كه پيت نيست و تصور مي‌كنند كه قورباغه شده است. گفتيم كه هومر هم در سرود دوازدهم اوديسه به سيرن‌ها اشاره مي‌كند؛ به روايت كتاب اوديسه سيرن‌ها دريانوردان را به سوي خود مي‌كشيدند و آنها را غرق مي‌كردند. و اوليس براي اين كه آواز خوش آنها را نشنود و زنده بماند، به همراهان خود دستور داد تا گوش‌هايشان را با موم بپوشانند و خودش نيز بدنش را به دكل كشتي بست. سيرن‌ها براي تطميع اوليس، علم به تمام چيزهاي جهان را به او وعده دادند. (اين بخش كوتاهِ پاياني، برگرفته بود از كتاب موجودات خيالي نوشتة خورخه لوييس بورخس) در رستوران با انجيل‌فروش يك‌چشمي برخورد مي‌كنند كه آنها را فريب مي‌دهد و بعد از كتك مفصلي كه به آنها مي‌زند، پول‌ها و ماشينشان را مي‌ربايد. او بدون شك پوليسم پسر پوزيدون است؛ سيلكوپي يك‌چشم كه اوليس او را كور كرد و خشم پوزيدون را برانگيخت؛ اما اوليسِ اين فيلم، از او كتك مي‌خورد و درجايي وقتي نمي‌تواند او را كور كند، صليب آتشين را روي او مي‌اندازد و او را از بين مي‌برد. در يك گردهمايي انتخاباتي اورت دخترانش را مي‌بيند كه براي نامزد انتخاباتي در حال آواز خواندن هستند و او را ديگر پدر خودشان نمي‌دانند، چون مادرشان مي‌خواهد با حامي همان نامزد انتخاباتي ازدواج كند. اورت كه به علّت به چنگ آوردن خانواده‌اش از زندان فرار كرده، نااميد شده و به ديدن همسرش مي‌رود و در اينجا هم كتك مفصلي از خواستگارِ همسرش مي‌خورد. در همين حين آنها متوجة زنداني شدن پيت مي‌شوند و او را نجات و اورت اعتراف مي‌كند كه گنجي در كار نبوده و به خاطر خانواده‌اش فرار كرده و اينجا هم كتك مفصلي از دوستانش مي‌خورد... هرچه كه اوليس در حماسة هومر دلير و پهلوان است، اورت كتك‌خور و وراج است! آنها با كوكلاس كلان‌ها مواجه مي‌شوند كه مي‌خواهند دوستشان تامي نوازنده سياه‌پوست را بكشند... به هيئت كوكلاس كلان‌ها درمي‌آيند و سعي در نجات دادن تامي مي‌كنند كه انجيل‌فروش يك‌چشم آنها را مي‌بيند و آنها را لو مي‌دهد كه طي درگيري‌هايي، انجيل‌فروش يك‌چشم كشته مي‌شود. نكتة جالب رياست يكي از نامزدهاي انتخاباتي بر گروه كوكلاس كلان‌هاست. هم ‌او كه صحبت از حقوق ضعفا مي‌كند و رئيس گروه نژادپرستان است! (گفتيم كه فيلم درباره رهايي است و با نشان دادن اين تناقض‌ها، ارزش و شكوهِ رهايي و آزادي را آشكارتر مي‌كند.) ... در تالاري آواز مي‌خوانند و صدايشان كه در اين مدّت محبوب شده مردم را به هيجان وا مي‌دارد و نامزدي كه از آنها حمايت مي‌كند، محبوب مي‌شود، و نامزدي كه سعي مي‌كند آنها را دزد و زنداني نشان دهد، به وسيلة مردم طرد مي‌شود. فرماندار جديد هم به پاس قدرداني از آنها، به خاطر محبوبيتشان آنها را مي‌بخشد. تمام گره‌هاي شخصيتي- قصوي داستان به غير از تعقيب‌كنندگان در اين صحنه باز مي‌شوند؛ آنها محبوب مي‌شوند، بخشيده مي‌شوند، توجه همسر اورت را به او جلب مي‌كنند و انگار كه اين صحنه، همان صحنة كشتار خواستگاران پنه‌لوپه به دست اوليس و تلماك است كه بدين‌گونه شاد و بشاش برگزار شده است. تعقيب‌كنندگان آنها را مي‌يابند و مي‌خواهند دارشان بزنند كه با التماس آنها ناگهان سيلي غريب مي‌آيد و آنها نجات پيدا مي‌كنند و گاوي را روي شيرواني مي‌بينند! (هرچند كه اورت بعد از نجات براي سيل دلايل علمي مي‌آورد و معجزه را انكار مي‌كند.) صحنة پاياني فيلم صحنه‌اي است كه اورت با زن و بچه‌اش قدم مي‌زند؛ پيرمردِ پيش‌گو، روي ريل قطار حركت مي‌كند و قصه با نمايي از پيش‌گوي كور به پايان مي‌رسد. وَ... در پايان   برادران كوئن، اوليس را به ميان يك جهان پست مدرن مي‌آورند؛ دنياي التقاط فرهنگ‌ها؛ جهاني‌كه معجزه جزئي از حوادث روزمره زندگي است. اگر اوليس در كتاب هومر پهلواني با اهداف متعالي بود، در اينجا اورت، احمقي كتك خورده است كه مهمترين مسئله‌اش، مرتب بودن موهايش است. اگر غول يك‌چشم داستان هومر خباثت از نامش پيدا بود، مرد يك‌چشم فيلم خودش را پشت يك شغل مقدس پنهان كرده است! در اينجا هدفِ نه چندان متعالي همراهان اورت براي خريد زمين و مغازه پس از يافتن گنج، در كنار انگيزه به ظاهر كم‌اهميت خودِ او براي به دست آوردن دخترانش قرار مي‌گيرد. داستانِ فيلم جوري است كه ديگر هيچ‌چيز به خواست و كوشش قهرمانش وابسته نيست؛ همه چيز از حوزه اختياراتِ بشر بيرون است. بي‌ثباتي و پيش‌بيني ناپذيري داستان پست مدرن در اينجا بيداد مي‌كند. سكانس‌ها بي‌ربط شروع مي‌شوند و خيلي ساده و حتي سمبل شده به پايان مي‌رسند. آنها اتفاقي به تامي برمي‌خورند؛ اتفاقي اورت دخترانش را مي‌بيند؛ اتفاقي آواز مي‌خوانند؛ اتفاقي محبوب مي‌شوند و بخشيده مي‌شوند؛ اتفاقي براي هميشه نجات مي‌يابند. آنها برخلاف انسان مدرن، به هيچ‌وجه ادعاي تسلّط بر سرنوشتشان را ندارند. حقايقِ هم‌سطح و هم‌ارزش فراواني در فيلم پيدا مي‌كنيد؛ جاري شدن سيل هم مي‌تواند معجزه باشد و هم دلايل علمي اورت قابل‌قبول به نظر مي‌رسد. عقايد پيت و دلمار در رابطه با رستگاري هم مي‌توانند خرافات باشند و هم ايمانِ محض! فيلم طرف هيچ‌كدام را نمي‌گيرد؛ اين جهان است كه خيلي شنگول‌تر از آن است كه با تعاريف متعصبانه و انعطاف ناپذيرِ ما وِفق پيدا كند... فيلم اي برادر كجايي؟ اقتباس آزادي است از اوديسه هومر؛ اما همان‌طور كه در تيتراژ ابتدايي فيلم هم به آن اشاره شده، تا آن حدّ آزاد، كه حتي خودشان مي‌گويند كه تنها ستونِ فقرات حماسة هومر را برداشته‌اند و ديگر... كتابنامه: 1. در ساية اكثريت‌هاي خاموش، ژان بودريار 2. ساختار و تأويل متن، بابك احمدي 3. نقد و حقيقت، رولن بارت 4. وضعيت پست مدرن، ژان ليوتار 5. فن شعر، ارسطو 6. تمدن ناخرسندي‌هاي آن، زيگموند فرويد 7. مبانيِ روان‌شناسي، زيگموند فرويد 8. ضد اُديپ: كاپيتاليسم، فيليكس گتاري، ژيل دلور 9. نقد آدمي در قرن بيستم، ژان ليوتار 10. گفت‌وگو با ديويد كراننبرگ. Persian blog 11. برخي شماره‌هاي نشرية دنياي تصوير 12. برخي شماره‌هاي مجلة فيلم 13. درآمدي بر اسطوره‌شناسي. الكساندر گراپ 14. گيل‌گمش. برگردانِ احمد شاملو 15. نشانه‌شناسي و زيبايي‌شناسي سينما، يوري لوتمن 16. اسطوره در روان‌شناسي انسان‌هاي بدوي، برونيسلاو مالينوفسكي 17. پسا ساختارگرايي و پسا مدرنيسم. مادن ساراپ منبع:نشريه فيلم نگار؛ شماره82  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 390]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن