تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):خوبى و بدى در روز جمعه چند برابر (حساب) مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804680951




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

همان شيطان خودمان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
همان شيطان خودمان
همان شيطان خودمان   نويسنده: ناصر رفيع   تمثال هاي قرون وسطايي از شيطان ناتوان در سينماي نوين آمريکا   ديباچه   1)با وجود اينکه شخصيت شيطان در فيلم هاي آمريکايي بارها و بارها بررسي شده ولي تا به حال هيچ کدام از فيلم ها و حتي عالمان مذهبي جستار مبسوطي در اين زمينه نداشته اند. اين مقاله سعي در بررسي ريشه هاي مسيحي – وسطايي شيطاني در فيلم هاي آمريکايي دارد و اين نظريه را مطرح مي کند که بيشتر تفاوت بين شيطان در باورهاي قرون وسطايي و شيطاني که در فيلم هاي آمريکايي نمايش داده مي شود: در ميزان قدرت او عليه بشريت است. شيطان در هاليوود فقط تقليدي از ظهور، شمايل و شيوه هاي تقابل با بشر، در نگاره هاي قرون وسطايي اش است. اگر چه اين تصوير امروزه آنقدر هم ترسناک نيست ولي با اين حال ديدگاه فرهنگ عامه درباره شيطان – حتي اگر اعمال و رفتار او مضحک هم به نظر برسد – ارتباط مستقيمي با اعتقادات مذهبي قرون وسطايي دارد. مقدمه   2)از زمان فيلم ژرژ ملي يس در 1896 با عنوان ملک اربابي شيطان (1) تا بيشتر توليدات اخير مانند بچه رزماري (2) و دروازه نهم (3) بسياري از فيلم هاي داراي بن مايه مذهبي، عمدتاً بر پايه شيطان پرستي (4) بنا شده اند و اغلب شيطان يا تجسم شخصيت اهريمني اش در اين فيلم ها نمود برجسته اي داشته است. همچنين بر پايه پيشينه مشهور و عميق شيطان در تاريخ مذهب غرب يا به عبارتي مسيحيت، او دشمن و هم آورد نهايي انسان است. منازعه بي پاياني بر سر نقش او در مسيحيت وجود دارد و در اين ميان سينما هم به عنوان رسانه اي براي اکتشاف شخصيت شيطان به کار مي آيد. ولي با اين حال در نهايت، از زمان اصلاحات آغازين مسيحيت اروپايي، ديدگاه فرهنگي غربي به طور چشمگيري دست نخورده است. همانند اصول مذهبي کاتوليک قرون وسطايي: در فيلم هاي آمريکايي نيز شيطان به عنوان انسان مجسم شده است. گاهي نيز او را در نقش پدر و به وجودآورنده دجال (5)، يک جانور، يک روح يا پيکره اي انتزاعي و همچنين به عنوان يک قهرمان مضحک مشاهده مي کنيم. بنابراين در فيلم هاي سينمايي، هنگامي که با شيطان روبرو مي شويم: هماني است که در گذشته با آن آشنا شده ايم. 3) تا امروز تحقيقات علمي اندکي درباره شيطان در فيلم انجام گرفته است و به خاطر اندک بودن مقالات منتشر شده در اين زمينه مرور و بررسي آنها تقريباً ناممکن است. براي مثال هيچ مقاله اي از نشريه مذهب و فيلم (6) با تمرکز بر تصويرگري شيطان در فيلم قابل دسترسي نيست. برايان استون به طور مختصر بحث شيطان در فيلم هاي ترسناک را مطرح مي کند ولي فقط به سه پاراگراف در بيان انديشه شيطاني بسنده مي کند.(7) دو کتاب که در اين زمينه تحقيق کرده اند حاوي نکات کلي سودمندي مي باشند ولي کاوش عميقي در موضوع نداشته اند. کتاب پرده شيطان: راهنماي مصور شيطان در سينما نوشته نيکلاس شرک (8) فقط راهنمايي از فيلمهاي با مضامين اهريمني است. نويسنده تقريباً از 1896 تا 2000 تمام فيلم هايي را که ارجاعاتي به شيطان دارند، علاوه بر اطلاعات زمينه، سيناپس برخي از آنها را، فهرست کرده است. ولي کوششي براي ايجاد ارتباط بين فيلم ها و يا بحث در ماهيت فلسفي يا مذهبي نمايش شيطان نمي کند. شيطان روي پرده: سيماي فيلم هاي جهاني از 1913 تا 2000 نوشته چارلز ميچل (9) تمرکز بيشتري از کتاب شرک دارد. نويسنده با وجود اينکه واژگان خاصي را در اين جستار به کار مي برد ولي – سواي مقدمه – ديدگاه علمي دقيقي را در اين زمينه مطرح نمي کند. 4) در مقام مقايسه: تعداد بي شماري از مقالات و کتاب ها به بررسي نقش مذهب در جامعه و تمثال هاي خداوند در سينما مي پردازند. نشريه مذهب و فيلم حاوي مقالات بسياري با مضمون حضور خداوند در سينما است. از جمله ناجي سلولوئيدي: عيسي در فيلم هاي سينمايي ساخته ماهان، سوپرمن در هيبت مسيح: فرهنگ عاميانه فيلم هاي مسيح ساخته کوزولويچ، و خداوند در پس پرده؛ خوش آباد ساخته مرکادانت و نمايش ترومن،(10) چندين کتاب نيز در اين زمينه وجود دارند؛ از جمله: خداوند در فيلم هاي سينمايي: يک تحقيق جامعه شناختي. ايمان و فيلم: مضامين الهي در سينما. چشمان کاملاً باز: جستجوي خداوند در فرهنگ عاميانه. ناجي روي پرده نقره اي. نمايش مقدسات: مذهب، اسطوره و ايدئولوژي در فيلم هاي عوام پسند آمريکايي. و عيسي در فيلم هاي سينمايي: راهنمايي به هزاره اول (11) اين وفور منابع، نياز به پژوهش هاي تطبيعي بر شيطان پرستي را بيش از پيش مسلم مي کند. 5) استعاره شيطان در فيلم هاي آمريکايي منجر به خلق تمثال هايي (12) شده است که شباهت هاي بسياري به نمونه هاي ارائه شده در بسط قرون و سطايي مسيحيت (13) دارند. جي. بي. راسل بر اين عقيده است که قبل از قرن ششم تمثال هنرمندانه اي از شيطان وجود ندارد.(14) يکي از دلايل احتمالي آن در کتاب آنتوني فاينلي؛ ديوها: شيطان، تسخير روح و جن گيري (15) ذکر شده است. «از 547 ميلادي به بعد با رأي شوراي کليساي بيزانس اعتقاد به شيطان رسميت يافت و به عنوان موجودي فناناپذير معرفي شد... از آن زمان به بعد اعتقاد نداشتن به او کفر محسوب شده است.»(16) فاينلي موضوع را سهل مي گيرد زيرا اگر وجود شيطان تا قبل از آن زمان رسميت نداشته است، پس قبل از آن چگونه کليسا با اين دلايل اندک براي ارائه تمثال هاي هنري از شيطان، اقدام به محاکمه و مجازات مي کرده است. 6) در کتاب شيطان: عفريت اعظم هنر از قرن ششم تا شانزدهم،(17) لوتر لينک پيشرفت و گسترش تمثال هاي شيطان را دنبال مي کند و به اين نتيجه مي رسد که نگاره هاي مسيح و شيطان در قرون وسطي به کلي تغيير يافته است. او مي نويسد: «امکان دسيسه در تحريف عيسي وجود دارد ولي اين در مورد شيطان بسيار دشوار است چون پيکره نگاري از عيسي روشن است در حالي که در مورد شيطان اين گونه نيست.»(18) در معرض نمايش قرار دادن مثال هاي شيطان دشوار است چون او «ديو تبهکاري است که در هر زمان در نقاب هاي مختلف»(19) ديده مي شود. رخساره هاي مشهوري از او وجود ندارد و در نتيجه تصاويرش تنوع و گستره بزرگي دارند. لينک خاطر نشان مي کند: «نقصان سنت تصويري و ترکيب آن با متون ادبي که خود آميخته اي از شيطان، اهريمن، ابليس و ديوها هستند؛ دلايل مهمي براي فقدان تصوير واحد و پيکره نگاري هاي خودسرانه از شيطان شده است.»(20) براي بسياري از مردم، شيطان، موجود مبهمي است و تصويري که از او امروز ديده مي شود به همان اندازه کليساي عهد عتيق متنوع است. چيزي بين انسان، نيمه انسان و جانور. 7) تعاريف متفاوت شيطان در فيلم سينمايي، ادبيات، محيط هاي دانشگاهي و مذهب ، همگي موجب جهل همگاني در مورد شيطان مي شود. او کيست؟ چه شکلي است؟ نشانه اش چيست؟ تمامي اين مجادلات بر محور شيطان و آن جهل همگاني، فرصت به تصوير کشيدن تفسير مختلف از شيطان را به فيلمسازان مي دهد و فيلم ها تبديل به راهي براي تحقيق درباره او مي شوند. سينماي عامه پسند توانايي آن را پيدا مي کند که اين کمبود شناخت را برطرف کند. از آن سو اين رخساره هاي متناقض، با بازنمايي او به شکل هاي مختلف، که هر کدام از آنها در مسيحيت جايگاه مغشوشي دارند؛ بي مفهومي و فقدان غايت را القا مي کنند. در کتاب مقدس، شيطان نقش فرعي را بازي مي کند و در متن، خصوصيات شخصي اش مطرح نمي شود. شخصيت او به خوبي باز نشده و پرورش نيافته است. او نوع بشر را با وسوسه و مصيبت به ستوه مي آورد و اعتقاد اوليه به خداوند را مي آزمايد. ولي بيشتر از اين، درباره شخص خودش در دسترس نيست. 8)جي. بي. راسل در مجموعه کتاب هايش، تاريخ شيطان را از عهد عتيق تا زمان حال دنبال مي کند. در کتاب ابليس: شيطان در اعصار مياني، مي نويسد: «بهترين راه حل براي تعريف و تشريح بسياري از ساخت هاي انساني مانند قوانين اساسي اجتماعي و يا شيطان؛ بررسي تاريخ انديشه است.»(21) اين تاريخ انديشه مي بايست حاوي تحليل هايي از رخسارهاي شيطان در سينما باشد. چون آنها به هر حال مصنوعاتي سينمايي محسوب مي شوند. براي بسياري از مردم، فيلم ها، بينش و اعتقادات مذهبي را ايجاد و يا تقويت مي کنند. از اين رو فيلمسازان و فيلم هايشان تبديل به خالقين تصورات و اعتقادات مردم در مورد شيطان مي شوند. سينما علاوه بر ايجاد تصورات و ارزش ها، معيارها را نيز تعيين مي کنند. از آنجا که کارکرد آن چيزي که مردم مي بينند و تجربه مي کنند، در تعيين و تبيين برداشت هايشان نمود پيدا مي کند، قدرت فيلم و تمثال هايش از شيطان، بايد در مطالعات مذهبي – سينمايي مورد تأمل و تفکر کامل قرار گيرد. $شيطان به مثابه انسان 9) ظهور اوليه او در هنر قرون وسطي به عنوان شيطاني بود که به صورت انسان و يا شبيه انسان تصوير مي شد.(22) در بسياري از فيلم ها مانند آه خدايا! تو شيطاني،(23) ساحره گان ايست ويک،(24) قلب فرشته،(25) وکيل مدافع شيطان،(26) پايان دوران، (27) و مسحور شده،(28) شيطان گاهي به طور حقيقي و گاهي به طور استعاري، در نقش يک انسان ظاهر شده است. راسل اظهار مي کند که اين نوع تصوير «در دوره قرن نهم تا يازدهم شايع بوده است.»(29) او مي تواند به مانند فردي عادي باشد. «پيرمرد يا يک پيرزن، جواني يا دختري دلربا، خدمتکار يا يک گدا، يک ماهيگير، بازرگان، دانشجو يا کفش دوز يا دهقان.»(30) و همچنين برخي مشخصات شبه انساني شيطان «چشمان برافروخته، پوزه هاي بزرگ و کشيده، پاهاي باريک و لاغر، بالاتنه هاي بادکرده و بيني هاي کشيده و انحراف دار.»(31) اين تصاوير اکنون نيز در فرهنگ عاميانه آمريکايي وجود دارد و نمونه هاي آن را مي توان در فيلم هايي ملاحظه کرد که پيشتر به آنها اشاره شد. 10) در فيلم هاي امريکايي، شيطان شبه انساني معمولاً به عنوان مرد تصوير مي شود. تمثال هاي شيطان در اعصار مياني هميشه به صورت مذکر بوده است. «چون پندار عاميانه، همانند خداوند، شيطان را هميشه نرينه خواسته است.»(32) به جز در برخي موارد نادر مثل فيلم مسحور شده که در آن شيطان به طور واضح يک زن است؛ ديوهاي مؤنث معمولاً به عنوان ارواح پليدي (33) معرفي مي شدند که هم آغوش مردان خواب بودند. هويت مردانه شيطان براي مردم بسيار خدشه ناپذير است، تا جايي که پيکره هاي مؤنث امروزه به سختي براي بيننده به عنوان شيطان پذيرفته مي شود. در دروازه نهم، شيطان يک زن است ولي باز بيشتر منتقدان آن را با يکي از همان روح هاي خبيث مؤنث اشتباه گرفته اند. آفرينش دجال   11) در مورد آفرينش دجال نيز به همين ترتيب شيطان بايد با يک زن ارتباط داشته باشد، لذا شيطان اغلب در سينماي آمريکا به عنوان نوعي بختک (34) نمايش داده مي شود. راسل مدعي است نظريه ارتباط جنسي ديوها و يا شيطان با زنان مورد تأييد کليسا بوده است. چون «بر اساس سنت قديم، آنها مي توانند فرشتگان رانده شده اي باشند که به دختران انسان، نظر سوء دارند»(35) همچنين در سراسر دوره قرون وسطي اين گمان وجود داشته که ساحره گان طي مراسماتي آييني با ديوها و حتي خود شيطان ارتباط داشته اند.(36) 12) طبيعتاً نتيجه ارتباط با انسان ها زاد و ولد است. شعري به سبک انگليسي قديم در قرون وسطي با عنوان مسيح و شيطان سروده شده است که اشاراتي به مضمون شيطان و حکمراني پسرش بر بشريت دارد.(37) راسل در کتاب ابليس مي نويسد: «در زمره ديگر دروغ هاي شيطان اين است که (در اين شعر) ديوها شکايت مي کنند که آيا اين چنين است که پسر خودش بدل به فرمانرواي نوع بشر مي شود.»(38) مرل دير کلاب مي نويسد: گذشته از آن «در عباراتي از والفستن،(39) دجال به عنوان پسر شيطان معرفي شده است.»(40) راسل تشريح مي کند که در سراسر اعصار ميانه، گمان بر اين بود که دجال توانايي ظهور در اشکال مختلف از جمله «تجسمي از خود شيطان، يا پسر شيطان و يا فرمانرواي قواي شيطان»(41) را داشته است. انديشه نيمه انسان بودن دجال در فيلم هايي نظير بچه رزماري، طالع نحس و وکيل مدافع شيطان مورد بررسي قرار گرفته است. همچنين اين فيلم ها بر اين انديشه استوارند که شيطان در جهت ادامه يافتن حکومت فرضي اش نيازمند يک وارث است. شيطان به مثابه جانور   13) بسياري از مردم هنگامي که راجع به شيطان فکر مي کنند؛ تصور آنان هيکلي نيمه حيواني با شاخ و دم است. معمولاً سرخ رنگ که چنگکي بزرگ را حمل مي کند. بهترين مثال مي تواند شخصيت جيم کري در فيلم افسانه (سال 1985)(42) باشد. راسل خاطر نشان مي کند در هنر قرون وسطايي متأخر، در اواخر قرن يازدهم؛ شيطان به يک هيولا بدل مي شود که نمادش رنگ قرمز است.(43) شاخ، دم و بال؛ متعارف ترين خصيصه هاي حيواني است که براي شيطان قلمداد شده است (44) و متناوب ترين شکل مخلوقات نيز «مارهاي عظيم الجثه (اژدها)، بز و سگ»(45) بوده است. راسل بيشتر توضيح مي دهد: 14) حيوانات و ديوهاي غول آسا تمايل به پيروي از اشکال اشاره شده در کتب مقدس، علوم الهي و سنت هاي ديرينه دارند. همانند مار، اژدها، شير، بز و خفاش. ولي با اين حال به نظر مي رسد غالباً هنرمند اشکالي را انتخاب مي کند که با تخيلاتش مطابقت داشته باشد: ديوهايي با دست و پاي انسان، موهاي زبر، صورت و گوش هاي حيوان، ديوهايي با بدن هاي وقيح و غول آسا، پوستي شبيه سوسمار، سري شبيه ميمون و پنجه دار: که شيطان را بي بهره از زيبايي، توازن، ترکيب و حقيقت نشان مي دهد. تبديل به اشکال آشفته و نامنظم و به عنوان تحريف زشت و معوج از آنچه که يک فرشته و حتي طبيعت انسان بايد باشد. هدف آموزشي آن نيز ترساندن گناهکاران با تهديد به عذاب و دوزخ است.(46) 15) رنگ سرخ هم نماينده آتش جهنم است و هم نماينده خون بشريت. گاهي پوستش قرمز بوده و گاهي لباس قرمز بر تن داشته است يا موهايش شبيه شعله هاي آتش زبانه مي کشد.(47) فيلم هاي افسانه و نيکي کوچک (48) نمونه هايي از اشکال شبه جانوري شيطان هستند. در هر دوي آنها شيطان نيمه حيوان و شاخدار است. در انتهاي فيلم پايان دوران نيز شبه جانور بودن شيطان هنگامي که به شکل «واقعي» خود درمي آيد، مشهود است. 16) استفاده ديگري از دلالت جانور بر شيطان در فيلم هاي جن گير و طالع نحس ديده مي شود. در اين فيلم ها سگها (جانوران) به عنوان خادمان شيطان معرفي مي شوند. در ابتداي فيلم جن گير از سگها هنگامي که پدر مررين در صحراي عراق است استفاده مي شود. درگيري سگها نماد حتمي بودن سرنوشت شوم است و پدر مررين آن را به عنوان دليلي بر شيطان و رخساره اي از او مي پذيرد. در طالع نحس، ديمن به وسيله يک سگ اهريمني محافظت مي شود که فقط نماد شيطان نيست بلکه پشتيبان او نيز به شمار مي رود. در نيکي کوچک هم تعدادي سگ شيطاني وجود دارند مثل آقاي بيفي که به عنوان راهنماي نيکي روي زمين خدمت مي کند. تسخير روح و شيطان به مثابه موجودي مجرد 17) اگر چه تمثال هاي انساني و شبه حيواني عموميت بيشتري در دوران ميانه داشته اند، ولي با اين حال بيشتر مذهبيون معتقد بودند شيطان، روحي با توانايي تسلط بر بشريت بوده است. پيگلز مي نويسد: «سنتي هزاران ساله شيطان را ... به عنوان يک روح تجسم بخشيده است.»(49) گريوز توضيح مي دهد که زماني «گمان برده مي شد که تا وقتي انسان خود، جسمش را از درون در اختيار شيطان نگذارد او توانايي تأثير بر اعمال انسان را ندارد.»(50) کورته بر اين باور است که کليساي کاتوليک به عنوان مرجع تصميم گيري معتقد بود که در بيشتر موارد تسخير روح، صدمات وارده نتيجه اعمال خود قربانيان را با پرستش شيطان و يا گذران زندگي گناهکارانه بوده است. ولي با اين حال تعداد زيادي موارد ثبت شده تسخير روح وجود داشت که در آنها شخص مبتلا، هيچ گناه يا تقصيري نداشته است. 18) همانگونه که در جن گير و پايان دوران نمايش داده مي شود؛ فيلم هاي آمريکايي اغلب شيطاني را نمايش مي دهند که روح يک انسان را تسخير مي کند. در پايان دوران، نمايش شيطان به عنوان موجودي مجرد شروع مي شود ولي به سرعت اختيار جسم شخصيت گابريل بايرن را در دست مي گيرد و در پايان نيز تبديل به موجودي شبه جانور مي شود. در فيلم هرگز دليلي براي انتخاب جسم او براي سکونت شيطان ارائه نمي شود. هرچند در جن گير اشاراتي وجود دارد که ريگان به تسخير روحش به وسيله بازي با تخته حروف (51) کمک کرده است. 19) موضوع تسخير روح و جن گيري در فيلم هاي آمريکايي بسيار شايع است. کوئنو معتقد است «بزرگترين مروج جن گير کاتوليکي، صنعت عوام پسندانه سرگرمي سازي بوده است.»(52) در يک نقاشي ارمني قرن سيزدهم، خداوند در حال برپايي مراسم جن گيري ترسيم شده است. مي توان چنين نتيجه گرفت هر کس که توانايي برپايي مراسم جن گيري را داشته باشد، ممکن است شبه خدا باشد. يک کشيش کاتوليک (همانگونه که در جن گيري و طالع نحس نمايش داده شده) که علم و قدرت برپايي مراسم جن گيري را داشته باشد به گونه اي شبه مسيح است. راسل مي نويسد: «قدرت جن گيري مسيح نشانه اي بود از قدرتش در جايگزيني فرمانروايي جهان – که فرمانروايي شيطان است – با فرمان روايي خداوند.»(53) 20) موضوع شيطان به عنوان موجودي مجرد از اعصار ميانه ريشه مي گيرد. برخي عالمان در کليساي کاتوليک معتقد بودند که شيطان محسوس نيست و از اين رو همانند يک روح يا فرشته ترسيم مي شده است. به عقيده راسل در بين سال هاي 1140 تا 1230 اغلب گمان برده مي شد که شيطان يک روح است. او توضيح مي دهد «وجود ازلي شيطان پا به درون دنياي مادي گذاشت؛ اگر ناپايدار بود در زير سايه کسي قوام مي يافت و تا وقتي که آن کس در تاريکي کنج اتاق و ذهنش آرام بود، شيطان نيز محجور مي شد.»(54) راسل همچنين به کمدي الهي دانته (55) اشاره مي کند که در آن شيطان کسي است که «براي تقابلي عبث با نيروي خداوند، صراحتاً... تهي، نادان و خوار تصوير شده است» واين که «حقيقت وجودي شيطان در نيستي، بيهودگي و پوچي است.»(56) در حکايات کانتربري نوشته چاسر (57) «غير از استعاره، شيطان به ندرت نقش مهمي را ايفا مي کند.»(58) لينک اظهار مي کند که شيطان نمي تواند شکل مادي حقيقي به خود بگيرد. استنباط او اين است که «از آنجايي که شيطان مي تواند هم يک فرشته رانده شده باشد و هم يک ميکروب، پس چگونه مي تواند چهره اي داشته باشد؛ چون شخصيتي ندارد. او فقط يک انتزاع است.»(59) جهنم نيز نمي تواند شکل مادي حقيقي داشته باشد با اين حال لينک، توصيفي را ارائه مي کند: «دهان دوزخي نهنگ غول آساي (60) آخرين داوري (61).» اين تشبيه نزديکي است به نهنگ فيلم مهياي جهنم: نابودگر جهنم (62). لينک توضيح مي دهد: «دهان دوزخي، نيروي بدوي قدرتمندي است که ساکن اعماق است و پذيراي آنچه که شيطان به درونش مي افکند.»(63) در فيلم نيز نهنگ غول آسا، جهنمي است که ارواح در آن فرو رفتند. شيطان در نمايش کمدي   21) ديگر تمثال شيطان که هم در اعصار ميانه و هم در فيلم هاي آمريکايي ديده مي شود، از شيطاني به عنوان قهرمان کمدي است. در کتاب ابليس، راسل مي نويسد که «پندار عوامانه» از شيطان در زمان اعصار ميانه «نوساني بود بين يک ارباب رعب آور و ديدن يک احمق.»(64) در ساحره گان ايستويک، داريل ون هورن به هر دو شکل ديده مي شود و در مسحور شده هم بيشتر اعمال شيطان منشأ کمدي دارند. راسل ادامه مي دهد: «شيطان مي تواند يک ياوه گوي ابله باشد که در کليسا تيله بازي مي کند و نميکت ها را اين طرف و آن طرف مي برد.»(65) او همچنين ذکر مي کند که در سراسر دوره قرون وسطي «شيطان... از اواخر قرن سيزدهم؛ در هنر، مواعظ، رسالات و ادبيات عاميانه بيش از پيش مضحک و خنده آور مي شود. که گويا نتيجه منطقي کاستن از مضامين الهي به همراه افزايش احساس نزديکي با اوست.»(66) نمونه هاي شيطان کمدي را مي توان در فيلم هايي مثل نيکي کوچک و آه خدايا! تو شيطاني، يافت. مضامين فاوستي (67)   22) افسانه فاوست نيز ريشه در اعصار مياني دارد. از برخي جهات در بيشتر فيلم هاي داراي مضامين شيطاني در آمريکا نمودي از فاوست وجود دارد. راسل مي نويسد: «انديشه عهدي رسمي (با شيطان)، به داستاني درباره بازل قديس (68) باز مي گردد که توسط سنت ژررام (69) در قرن پنجم منتشر شد و حتي داستان مؤثرتر تئوفيلوس سيسيلي (70) در حوالي قرن ششم.»(71) ديکنام خاطر نشان مي کند که داستان فاوست از عهد باستان بارها و بارها و با نام هاي مختلف گفته شده ولي خصوصاً در دوران قرون وسطي رواج بسيار داشته است.(72) آه خدايا! تو شيطاني، وکيل مدافع شيطان و مسحور شده به وضوح داراي مضامين فاوستي هستند. به عقيده راسل شعر اسکله هاي کشتگر اثر ويليام لانگ لند (73) بيانگر اين انديشه است که «رستگاري... از طريق عشق بيش از خرد است.»(74) در پايان وکيل مدافع شيطان نيز، کولين لومکس در نهايت به کمک عشق نجات مي يابد در حالي که عقل سليمش هيچ کارکردي در مقابله با شيطان ندارد. راسل ادامه مي دهد: «لانگلند تحت تأثير فلسفه صوري و اراده گرايي رايج در الهيات اواخر قرن چهاردهم، ادعاي آزادي در حق انتخاب بيشتر مي کند.»(75) و همينطور در وکيل مدافع شيطان، حق انتخاب آزادانه کوين در پايان فيلم همه چيز را به حالت اول باز مي گرداند. نتيجه   23) به همراه کليساي قرون وسطايي تصورات از شيطان نيز تغيير يافت. شيطان از مرد آخته اي که تاريکي اطرافش را فرا گرفته بود مبدل به جانوري شد با خصوصيات حيواني يا مخلوقي رنگارنگ و درخشان که چنگک حمل مي کرد و سپس به يک موجود انتزاعي عاري از شکل مادي تغيير يافت. لينک درباره اين تمثال هاي شيطان مي نويسد: «هيچ مخلوق ديگري با اين پيشينه عظيم تاريخي در هنرها به اين ميزان تهي از معاني باطني نبوده است. ديگر به اين اندازه هيچ نشانه يا نمادانگاره اي تک بعدي وجود ندارد.»(76) مطمئناً براي بيشتر مسيحيان، چه پروتستان و چه کاتوليک، شيطان خالي از معني نيست ولي با اين حال: تنوع تصاوير و برداشت هايي از او، باعث نامفهومي بيشتر شخصيت شيطان شده است. لينک درباره هنر بدوي مسيحي و نقوش آن شيطان مي گويد که اين «وسيله بياني براي مقابله با جهل عمومي بوده است.»(77) آمريکايي ها عموماً تحصيل کرده هستند. با اين حال سهولت دسترسي به فيلم ها باعث شده آنها تبديل به قابل دسترس ترين رسانه عموم مردم شوند. بيشتر آمريکايي ها بيش از آنکه مطالعه کنند يا از هنرهاي تجسمي بازديد نمايند؛ تلويزيون تماشا مي کنند و به سينما مي روند. بنابراين امکان دارد آن چيزي که آنان روي پرده مي بينند تبديل به تنها تمثال هاي بصري شان از شيطان شود. 24) در اواخر دهه شصت ميلادي اکثر عالمان مذهبي بر اين باور بودند که آمريکا به سرعت تبديل به جامعه اي سکولار خواهد شد. اگر چه به عنوان يک نگاه کلي مذهبي، اين اعتقاد در دانش امروزي بازنگري شد؛ ولي پايه هاي آن هنوز مي تواند درباره تمثال هاي شيطان در فيلم هاي آمريکايي مورد استفاده قرار بگيرد. پيتر ال. برگر توضيح مي دهد «عقلاني بودن مشروعيت مذهب در جهان فقط به خاطر چند روشنفکر و مهره هاي حاشيه اي از دست نرفته بلکه دليل آن گستردگي توده هاي تمامي جوامع بشري است.»(78) برگر زماني از دوراني صحبت کرده بود که مذهب در جامعه به طور کامل ظهور و بروز پيدا مي کند ولي بعداً از اظهارنظرش بازگشت.(79) با اين حال الحاق شيطان به فرهنگ عاميانه آمريکايي منجر به سقوط شأن شيطان به عنوان منشأ اصلي شرارت شد. اين صحت دارد از هنگامي که شيطان روي پرده بازنمايي شد همه جعلي بودن تصوير او را از سر بيرون کردند و شيطان، هيچگونه مذهب زدايي نمي شود چون وجودش بر پايه مذهب استوار است ولي باز اين امکان وجود دارد که الحاق او با فرهنگ عاميانه آمريکايي، خصيصه هاي مرعوب کننده او را همانگونه که کليساي قديم براي او قلمداد کرده بود؛ تضعيف کند. البته با صرفنظر از تمثال هاي ارائه شده معمولاً عامه مردم، عالمان ديني و همچنان که قبلاً اشاره شد مراکز علمي و تحقيقاتي، فيلم هايي درباره شيطان را ناديده مي گيرند. 25) به خاطر گوناگوني تفاسير از شيطان در سينما ممکن است خود او و دلايلي که براي آنها به وجود آمده براي مردم بي معني شوند. در اکثريت فيلم هاي شيطان گونه او عملاً به عنوان نيروهاي وحشت زا براي فرهنگ آمريکايي ارائه نمي شود. هراس آورترين و آزاردهنده ترين تمثال هاي شيطان هنگامي است که او به عنوان يک موجود التزامي به تصوير کشيده مي شود. انديشه دخول شيطان در جسم انسان با حضور نامرئي او ذاتاً بسيار هراسناک تر از شياطيني است که صاحب شخصيت باشند. ولي در بيشتر فيلم ها در صورتي که شکل انساني نداشته باشد؛ از آنجا که روح انسان ها را تسخير مي کند، به آساني نيز مي توان آن را بيرون کرد. از اينها گذشته، شيطاني که در شکل يک انسان يا هيکلي شبه جانور خود را آشکار کرده؛ ممکن است کشته يا رانده شود و شيطان کمدي هم که اصلاً ترسناک نيست. از جهتي وقتي کسي چيزي را بارها و بارها مي بيند آن چيز تبديل به موجودي دنيوي و احتمالاً کم اهميت براي او مي شود. دقيقاً اين همان استدلالي است که از آن در باب روابط جنسي، خشونت و بي حرمتي به مقدسات استفاده شده است.(80) اگر مردم مکرراً تمثال هاي شيطان را در فيلم ها ببينند؛ او هم ممکن است در چشم عامه مرم کم اهميت و ناتوان شود. 26) آريز مي نويسد: زماني فرا مي رسد که در آن «جهنم به طور کامل فراموش مي شود و حتي آناني که اعتقاد به شيطان دارند قدرتش را به اين دنيا منحصر مي کنند و اعتقادي به عذاب ابدي الهي ندارند.»(81) فاينلي استدلال مي آورد که «شيطان امروزه سيماي هراسناکش را به عنوان روح شرير روحاني سابق، از تمثال هاي شيطان در فيلم هاي آمريکايي در جهت گسترش و قبولاندن کم قدرتي شيطان بوده است. او به ندرت پيروز مي شود و مبارزه با او نسبتاً آسان نشان داده مي شود. رخساره هاي شيطان به اين سبک، منجر به تقليل قدرت او در چارچوب مذهب مي شود. احتمالاً بسياري از مسيحيان، مخالف با تمثال هايي باشند که شيطان را همانند موجودي ترسيم کند که به راحتي از ميدان به در مي رود؛ آنان ممکن است با شکست او در جنگ با انسانيت موافق باشند ولي بيشتر علاقمندند بگويند او بدين سان بي زحمت مغلوب نمي شود. اگر مردم به تمثال هاي شيطان که مکرراً در فيلم هاي سينمايي نمايش داده مي شود؛ اعتقاد پيدا کنند، او تبديل به موجودي عادي مي شود. چون هيچ نگراني وجود نخواهد داشت؛ هميشه يک کشيش کاتوليک هست که مراسم جن گيري را برپا خواهد کرد ويا آرنولد شوراتزنگري که بشريت را از مصيبت نهايي نجات خواهد داد؛ يا اگر شيطان اندکي شوخ طبع باشد يا شبيه اليزابت هارلي يا گابريل بايرن، چرا نخواهيم که به جهنم برويم؟!! شايد همنشيني با آدام سندلر هم خوب باشد!! فاينلي ادامه مي دهد که شخصيت شيطان قطعاً باعث کنجکاوي است.(83) اگر او پيکره جذابي نبود بسياري از فيلم هايي که امروزه درباره شيطان وجود دارند ممکن بود وجود نداشته باشد. و اين کمابيش حقيقت محض است. منبع:فصلنامه آدينه شماره 1 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 607]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن