واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: وقتي طلبه شدم (5)
در ادامه داستانهاي گذشته، اينجا را بخوانيد. اگر بخشهاي قبلي را مطالعه نکرديد، ميتوانيد اين بخشها را بخوانيد:بخش اولبخش دومبخش سومبخش چهارم خدا خير دهد حاج آقا را که در تمام مسير طلبگي، دست من را گرفت و پا به پا برد.هر بار که به حوزه انتقاد میکردیم، خوب گوش میداد و میگفت: «قبول! بر فرض به همة این کاستیها اعتراف کنیم و این همه نقطه ضعف را بپذیریم، چه جایی بهتر از حوزه برای آشنایی با معارف دین و مکتب اهلبیت (ع) سراغ داری؟ اگر جایی سراغ داری به همان جا برو و وظیفهات را در آنجا، خوب انجام بده». میگفت: «حوزه با همة این کاستیها، بهترین مرکز آشنایی با دین خداست. اگر این نقاطِ ضعف را دارد، صدها نقطة قوت هم دارد که میتوان از آنها بهره گرفت، چرا فقط به نیمة خالی لیوان نگاه میکنید؟ داراییها و سرمایههای حوزه بسیار زیاد است. این همه موجودی ارزشمند را رها کردهاید و روی مشکلات نشستهاید! اگر میتوانید به بهبود وضعیت و رفع مشکلات حوزه کمک کنید، و در حدّی که از وظایف اصلی خود باز نمانید، اقدام اصلاحی داشته باشید و الا از مزایای فراوان حوزه بهره بگیرید، و مثل مردان بزرگ، رشد کنید. » هر بار تصمیم میگرفتیم که یک روش انقلابی پیش بگیریم و از برنامههای متعارف حوزه به گونهای خارج شویم، ما را به احتیاط سفارش میکرد و میگفت: «راههای تجربه نشده، بر اساس حساب احتمالات مطمئن نیستند؛ به جای آنکه از خودتان یک روش بدیع برای درس خواندن در بیاورید، به سیرة بزرگان نگاه کنید و مرتب احوال آنها را بخوانید. نقاط امتیاز آنها را با هم ترکیب کنید و یک الگوی مرکب که شامل امتیازات و برجستگیهای روش همة آنها باشد، برای خود در نظر بگیرید». جالب است بدانی که ارزش این سفارش حاج آقا اوایل برایم روشن نبود. وقتی به آستانه درس فقه رسیدم ذهن من انبان انتقادات ریز و درشت به کتاب درسی آن (شرح لمعه) بود. به همین جهت اصلاً انگیزة شرکت در کلاس آن را نداشتم. متن فقهی دیگری که به گمانم مفیدتر و پیراستهتر بود شناسایی کردم و تصمیم جدّی گرفتم که آن را در دستور کار قرار دهم.. . . چشمت روز بد نبیند! آن کتاب جدید نه استاد داشت، نه شرح داشت، نه نوار درسی داشت و نه ترجمه! نه کسی حاضر شد با من مباحثه کند و نه نظام آموزشی حوزه آن را از من پذیرفت. پایان سال هم مجبور بودم همان لمعه را امتحان دهم. ماحصل داستان این شد که زمان بیشتری صرف کردم و نتیجة کمتری گرفتم! آن وقت به یاد توصیة حاج آقا افتادم و از این که از مشاوره با او در این مورد طفره رفته بودم تأسف خوردم. از ویژگیهای حاج آقا این بود که به مطالعة سرگذشت مردان بزرگ اهمیت زیادی میداد. یک بار زندگینامة علامة طباطبایی (ع) و یک بار هم زندگینامة پروفسور حسابی را به من هدیه کرد.برای برنامهریزی، ما را به مطالعه، مشاوره و بررسی عقلانی دعوت میکرد. یکبار که بدون مطالعه و مشورت کافی، تنها با توسل به استخاره تصمیم به کاری گرفته بودم، به شدت از من ناراحت شد. بعدها متوجه شدم که با اصل تصمیم من موافق بوده، ولی به شیوة تصمیمگیری من اعتراض داشت. میگفت آگاهیهای موجود شما بسیار ارزشمند است، ولی شما، تنها انسانهایی نیستید که این آگاهیهای ارزشمند را در اختیار دارید. دیگران هم شاید چندین برابر شما از این آگاهیها جمع کردهاند و شما باید از آنها بهره بگیرید. برای ازدواج 25 جلد کتاب به من معرفی کرد و بسیاری از آنها را به من امانت داد که مطالعه کنم. اگر از هر عنوان آن کتابها فقط یک نکته استفاده کرده باشم، 25 نکتة کارگشا برای آغاز زندگی بهدست آورده بودم. قدرت اقناع فوقالعادهای داشت، معمولاً نصحیت نمیکرد؛ مگر آنکه با ذکر چندین شاهد و استدلال و تمثیل ما را قانع کند. معتقد بود که اگر در بارة یک موضوع در زندگی، بهخوبی و روشمند تصمیم بگیریم و مراحل انتخاب را بهخوبی طی کنیم، قدرت برنامهریزی و تصمیمگیری در وجود ما بالا میرود و استقلال شخصیت پیدا میکنیم؛ یعنی ماهیگیری را میآموزیم. به همین جهت، از موعظة بدون دلیل پرهیز میکرد. یکی از عبارتهای عجیبش این بود: «شما به زودی از من عبور میکنید». میگفت: «اسیر من نشوید، زیرا شما، هم استعداد خوبی دارید و هم تجربة فراوانی به شما منتقل شده، پس بعید نیست که سرعت حرکت شما، بسیار بیشتر از من باشد و از من پیش بیفتید». حاج آقا با همه رفقا همین رابطه را داشت. همة دوستانی که با او ارتباط داشتند، از رهگذر این ارتباط با زنجیرهای از شخصیتهای موفق حوزه مرتبط شدند و امروز هر یک از آنها از طلّاب موفق حوزه هستند و خدمات ارزندهای دارند.محمد حسين امين - گروه حوزه علميه تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 466]