واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زنان بدون مردان ترجمه: عطيه محمدزاده «مادر و بچه» (Mother and Child) به روايت رودريگو گارسيا، كارگردان كارن (آنت بنينگ) با مادر پيرش نورا (الين ريان)، زندگي و در يك كلينيك معلولين به عنوان فيزيوتراپيست كار مي كند. سوفيا (الپيديا كاريلو)، در غياب او از نورا و خانه اش مراقبت مي كند. زماني كه كارن و نورا صحبت مي كنند، كارن يك تك گويي خاموش خطاب به دختر غايبش دارد. او مقاله ها و نامه هايي براي نشريات نوشته، اما هرگز آن ها را نفرستاده است. اليزابت (نائومي واتس) در شركتي به رياست پل (ساموئل ال. جكسن) كار مي كند. پل از يك خانواده بلند نظر با ديدگاهي گسترده به زندگي است. اليزابت خود را به عنوان فرزند خوانده يك خانواده با هيچ وابستگي نزديكي توصيف مي كند. لوسي (كري واشنگتن) و شوهرش جوزف (ديويد راسي) كه از بچه دار شدن نااميد شده اند، به خواهر جوانش (چري جونز) در يك مركز پذيرش كودك خصوصي كاتوليك مراجعه و در آن جا با ري (شاريكا ايپس) يك زن باردار جوان كه به دنبال والدين مستعدي براي كودك متولد نشدهاش ميگردد، ملاقات ميكنند. در ابتدا هيچ طرحي وجود نداشت، فقط يك ايده مبهم راجع به دو غريبه مشتاق يكديگر بود و مدت زماني كه صرف تغيير روحيه آن ها مي شود. داستان احساسات پيچيده و سرنوشت گره خورده دو و سپس سه زن بود. هيچ كدام از آن ها بر اساس تجربيات شخصي من نيستند، اما تصور مي كنم اين اتفاق زاييده ي ترس هر پدر و مادري براي از دست دادن فرزند خود به علت بيماري يا تصادف است. نمي دانم بازيگران چگونه كار مي كنند من خودم هرگز بازي نكرده ام. فقط عقيده دارم كه بازيگران بايد نقش خود را گسترش دهند، مانند مكالمه هايي كه با بنينگ، راجع به فيلمنامه صحبت مي كند. من از انعكاس هر عمل و اساس هيجانات كارن با توانايي هوشيارانه ي او كه براي من جذاب است، سر صحنه مي ايستيم و راجع به شخصيت هايي كه خودم نوشته ام بيشتر ياد مي گيرم. يك هيپنوتيزم است كه بخشي از ساختن فيلم به حساب مي آيد: كشف چگونگي حرکت، صحبت کردن، لباس پوشيدن، خنديدن و زندگش کردن کارن. گاهي مي خواهم از آنت بپرسم چگونه او آنقدر فوق العاده سفر احساسات كارن را ترسيم مي كند و به آن درك دلسوزانه از زنندگي و نوميدي او مي رسد؟ چند ماه پيش از فيلمبرداري اصلي، از بارداري واقعي نائومي واتس تصوير گرفتيم. من، نائومي را فقط يك بار قبل از آن ديده بودم اما او در تمرين فوق العاده بود. چند ماه بعد، نائومي نقش اليزابت را با استقلال طلبي، قوانين سخت و جاه طلبي گسترش داد. اليزابتي كه نائومي خلق كرد، خطرناك، دلشكسته و براي من كاملاً عزيز است. من شيفته او شده بودم. يك دوره كار روي صحنه نمايش يا سر صحنه فيلمبرداري، كار سياسي، كار خيرخواهانه، دوستي با رهبران دنيا، كارگرداني، بازي در پيام بازرگاني... كري واشنگتن تمام اين ها را بدون اين كه خم به ابرو بياورد در زماني كه مشغول كار دشوار بازيگري است مي تواند انجام دهد. در كدام پرواز، در كدام اتاق هتل، قبل از نمايش تلويزيوني، در ميانه چيزهايي كه نوشته شده او مي تواند رؤياهاي لوسي را آرزو كند؟ او به من آموخت كه لوسي يک خرده بوژوا و کسي است که به کمال آدمي اعتقاد دارد، و اين که نوميدي او مي تواند خنده دار و ترس او از شکست رنج آور باشد. سرنوشت شاد لوسي مديون کري و براي من کاملاً راضي کننده است. وقتي بازيگران آنچه را كه من نوشتهام انجام مي دهند و مي گويند احساس تواضع مي كنم و در سايه هاي پشت دوربين مخفي مي شوم و آرزو مي كنم كسي من را در آن حالت نبيند. احساس مي كنم كه كارن/آنت، اليزابت/نائومي، لوسي/ كري، پل/ سام، پاكو/ جيمي خيلي به من نزديك هستند و از خجالت سرخ مي شوم. بازيگراني كه با رؤياهاي روايت داستان من مخالفت نكردند و زندگي هاي ديگري را زندگي كردند. نوشتن براي من سخت تر است. معماهايي زيادي با عدم اطمينان. آيا به قدر كافي خوب، متفاوت، داراي تعليق، انساني و واقعي است؟ براي بازيگران جذاب است؟ با اين همه نسخه واقعي از هيولاها، چه كسي به اين كار توجه مي كند؟ و البته هنگامي كه كار خوب پيش مي رود، هيچ چيزي به خوبي آن نيست، مرا وادار به احساس خوبي و تازگي مي كند. كارگرداني نيازمند تحرك جسمي بيشتري است. مشكل من گوشه گيري و انزوا نيست، بلكه تعامل مداوم است. تعامل بيش از حد با افراد. بايد بپذيريد كه كارگردان هستيد. آلخاندرو گونزالس ايناريتو فيلمنامه را براي نائومي واتس فرستاد و او را تشويق به كار كرد، همان زماني كه جولي ليان شروع به جمع آوري بودجه، ساير بازيگران و گروه كرده بود. يك پيشنهاد اوليه به آنت بنينگ شد که او به دليل تعهدات ديگري که در آن زمان داشت قبول نکرد که بسيار نااميد شديم. سپس با استوديو ها وارد مذاکره شديم. کري واشنگتن را براي نقش لوسي در نظر گرفتيم، سپس نائومي باردار شد و تصميم گرفتيم کار را به تعويق بيندازيم و منتظر او بمانيم که البته شانس خوبي براي ما بود، زيرا از بارداري واقعي او در فيلم استفاده کرديم. انتظار ما باعث شرکت در كار شد و سپس سام و جيمي به گروه اضافه شدند عالي بود، گروه بازيگران تكميل شدند. سرانجام، چري جونز در زماني كه همه چيز غير از بودجه ي كار را داشتيم آمد، ليزا ماريا فالكونه و تام هلر نيز از گروه اورست وارد كار شدند و آن را امكان پذير كردند. وستند در لندن هم با پيش فروش خارجي پشتيبان بزرگي بود. در ابتدا تصور مي كردم صحنه كارن و تام جوان از همه سختتر باشد، چون آن را با بچه هاي چهارده ساله مي گرفتيم. واقعاً من بايد آنها را هدايت كنم؟ اما جديت و تسلط آنها مرا نجات داد. سه صحنه را بسيار دوست دارم: 1) وقتي كارن متوجه مي شود كه مادرش راجع به او چه فكري مي كند. 2) وقتي پل، دنيا را به اليزابت پيشنهاد مي كند و 3) وقتي لوسي، خودش، همسرش و رؤياهايشان را براي خواهر جوانش توصيف مي كند فيلمبرداري مان در لس آنجلس و اطراف آن بود و 29 روز طول كشيد. هر وقت شروع به نوشتن مي كنم، شخصيت هاي زنان برايم پيچيده تر از مردان مي شوند، اما نمي دانم چرا. فيلم هايم در اصل راجع به زنان نيست، بلكه درباره كاري موضوعاتي است كه براي من جذاب هستند، جنسيت شخصيت ها براي من مهم نيست. مانند هر فيلمسازي، از قوي ترين ابزاري كه دارم استفاده مي كنم، جيسن ايساك مي گويد «من درباره زنان مي نويسم تا براي مهيج كردن موضوعات احساسي آزاد باشم.» من زنان و چيزهاي مربوط به آن ها را دوست دارم؛ اينكه چگونه عاشق مي شوند، ديوانه وار يكديگر را عقب مي نشانند و شيوه هايي كه براي بدست آوردن چيزي كه مي خواهند دارند. Emanuel Levy (May. 2010) منبع:مجله ي صنعت سينما، شماره ي 95 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 591]