واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سرنوشت عدالت در جهان معاصر نويسنده:**ادواردو گالينو چکيده: عدالت چيست؟ آيا اصولاً عدالتي وجود دارد؟ در جهاني که جاي قرباني و قاتل عوض شده، قربانيان تروريست ناميده مي شوند و کشندگان آنها اجرا کننده عدالت، چگونه مي توان به اجراي عدالت اميدوار بود؟ اربابان جهان بر چه مبنايي به خود حق مي دهند کشورهاي ديگر را اشغال کنند و منابع اوليه بر چه کشورهاي جهان را به يغما برند؟ در جهاني که هر دقيقه، ده ميليون دلار صرف هزينه هاي نظامي و پليسي مي شود و در همين مدت، پانزده کودک در اثر گرسنگي و ابتلا به امراضي کاملاً علاج پذير جان خود را از دست مي دهند، چگونه مي توان لاف عدالت زد؟ چرا اجراي عدالت به دست پنج کشور داراي حق وتو افتاده است که خود بزرگ ترين توليد کننده تسليحات در جهان هستند؟ نويسنده اين مقاله با پرسش هايي از اين دست، به کندو کاو در مفاهيم حق و عدالت و عقل سليم مي پردازد و مي کوشد راهي ديگر را از ميان اين بي عدالتي، براي اداره جهان بنماياند. دوست دارم چند پرسش را با شما در ميان بگذارم، پرسش هايي که پيوسته در سرم وزوز مي کنند: آيا عدالت به راستي حق را به حق دار مي رساند؟ آيا عدالت جهاني در وضعيتي وارونه منجمد شده است؟ کفش انداز عراق، مردي که کفش هايش را به طرف بوش پرتاب کرد و به سه سال زندان محکوم شد را در نظر بگيريد. آيا او به جاي زندان مستحق مدال نبود؟ کي تروريست است؟ کسي که کفش ها را پرتاب مي کند يا کسي که کفش ها به او مي خورد؟ آيا آن قاتل قتل هاي سريالي، تروريست واقعي نيست که دروغ گفت و جنگ عراق را به مردم آمريکا قالب کرد، تعداد کثيري را قتل عام کرد و دستور شکنجه را داد و به آن مشروعيت بخشيد؟ چه کساني مقصرند؟ مردم آتنکو در مکزيک، بوميان ماپوچ هاي شيلي، ککچي هاي گوآتمالا، روستاييان بي زمين در برزيل که همگي به خاطر دفاع از حق خود نسبت به زمين هايشان، به تروريست بودن متهم شده اند؟ اگر از زمين جاي مقدسي است، حتي اگر قوانين اين را نگويند، آيا مدافعان آن نيز مقدس نيستند؟ طبق نوشته مجله «سياست خارجي»، سومالي خطرناک ترين جاي جهان است. اما چه کسي دزد دريايي است؟ مردمان گرسنه اي که به کشتي ها حمله مي کنند يا بورس بازان وال استريت که سال هاست جهان را مورد حمله قرار داده اند و کساني که اکنون با دريافت ميليون ها دلار در ازاي درد و رنجي که به انسان ها روا داشته اند، پاداش مي گيرند؟ چرا جهان به تاراج کنندگان خود پاداش مي دهد؟ چرا عدالت زني يک چشم است؟ «وال مارت»، قدرتمندترين کوريوريشن روي زمين، اتحاديه هاي تجاري را از فعاليت باز مي دارد. «مک دونالد» نيز. چرا اين کورپوريشن ها با معافيت جنايي، از قوانين بين المللي تخلف مي کنند؟ به اين خاطر که در جهان معاصر ما، به کار کمتر از آشغال ارزش داده مي شود و حقوق کارگران حتي از آن هم کمتر ارزش دارد؟ چه کسي به حق است و چه کسي شرور؟ اگر به راستي عدالت بين المللي وجود داشت، چرا قدرتمندان هيچ گاه محاکمه و مورد قضاوت قرار نمي گيرند؟ مغزهاي متکفر بدترين خونريزها هيچ گاه به زندان افکنده نمي شوند. آيا اين بدين دليل است که اين خود قصابان هستند که کليدهاي زندان ها را در دست دارند؟ چه چيزي پنج قدرت داراي حق وتو را از چنين مصونيتي برخوردار مي سازد؟ آيا مصونيت قدرت هاي داراي حق وتو منشأي آسماني دارد؟ آيا مي توان به کساني اعتماد کرد که از جنگ براي پاسداري از صلح سود مي برند؟ آيا اين عادلانه است که صلح جهاني در دست هاي اين پنج کشوري قرار گيرد که عمده ترين توليد کنندگان تسليحات در جهان نيز هستند؟ بدون آنکه قصد هيچ گونه بي احترامي نسبت به قاچاقچيان مواد مخدر داشته باشم! آيا نمي توانيم از اين تشکيلات به عنوان نمونه اي ديگر از جرايم سازمان يافته ياد کنيم؟ آنهايي که در همه جا بر سر مجازات مرگ هياهو به راه مي اندازند، به شکلي عجيب نسبت به اربابان جهان سکوت پيشه مي کنند. بدتر از آن، کساني که همواره بر سر قتل هايي که با کارد صورت مي گيرد هياهو به راه مي اندازند، در ارتباط با قاتلان شيطان صفتي که جنايات خود را با موشک مرتکب مي شوند، هيچ چيز نمي گويند. انسان از خود مي پرسد، با توجه به اينکه اربابان حق به جانب جهان، چنين شيفته کشتار کردن هستند، چرا ميل شهواني آنها به قتل، مصداق بي عدالتي اجتماعي محسوب نمي شود؟ آيا جهاني که در آن در هر دقيقه سه ميليون دلار در امور نظامي به هدر مي رود و همزمان پانزده کودک در اثر گرسنگي يا امراض قابل علاج جان خود را از دست مي دهند، جهان عادلانه اي است؟ اين به اصطلاح جامعه جهاني عليه چه کسي اين چنين تا بن دندان مسلح شده است؟ عليه فقر يا فقرا؟ چرا مجازات گران خشم خود را متوجه ارزش هاي جامعه مصرف زده نمي کنند، ارزش هايي که تهديدي هر روزه را متوجه ايمني جامعه مي کند؟ يا متوجه بمباران پيوسته تبليغات تجاري که محرک هاي لازم را براي ارتکاب جرايم فراهم مي آورند، نيستند؟ آيا اين بمباران تبليغاتي، ميليون ها ميليون جوان بي کار يا داراي دستمزدهاي بسيار اندک را کرخ نمي کند وبه طور بي پايان اين دروغ را به آنها نمي آموزد که «بودن= داشتن»؛ که زندگي معناي خود را از مالکيت چيزهايي همچون اتومبيل يا کفش هاي مارک دار مي گيرد؟ اين تبليغات دائما به آنها مي گويند: مالک شو، مالک شو و به تلويح مي گويند، کسي که هيچ چيز ندارد، خود هيچ است. هيچ چيز نيست. چرا مجازات مرگ براي خود مرگ اعمال نمي شود؟ جهان به گونه اي سازمان دهي شده که در خدمت مرگ باشد. آيا اين حقيقت ندارد که مجموعه نظامي- صنعتي، توليد کننده مرگ است و بخش بزرگ تري از منابع و نيز بخش قابل توجهي از انرژي هاي ما را به کام خود مي فرستد؟ با اين حال اربابان جهان تنها زماني خشونت را محکوم مي کنند که عليه خودشان به کار گرفته شده باشد. اگر موجودات برون زميني وجود داشته باشند، قطعاً اين انحصار خشونت غير قابل فهم خواهد بود. صحبت از وضع مجازات مرگ به ميان آمد، چرا براي خود ترس نيز مجازات مرگ در نظر گرفته نمي شود؟ آيا خاتمه دادن به ديکتاتوري جهاني وحشت پراکنان حرفه اي، برازنده ما نيست؟ بذرافکنان وحشت ما را محکوم به تنهايي مي کنند و يکپارچگي را خارج از دست هاي ما نگه مي دارند؛ به غلط به ما مي آموزند که ما در جهاني که سگ، سگ را مي خورد، زندگي مي کنيم؛ که هر کسي که مي تواند، بايد هم نوعان خود را له کند؛ که در پشت هر همسايه اي، خطر در کمين است. مراقب باشيد، آنها دائم مي گويند مواظب باش، اين همسايه از تو دزدي خواهد کرد و همسايه ديگر به تو تجاوز خواهد کرد؛ که درون کالسکه بچه، يک بمب اسلامي مخفي شده است و زني که دارد تو را تماشا مي کند-همان همسايه ات با آن ظاهر معصومانه- مطمئناً تو را به ويروس آنفولانزاي خوکي مبتلا خواهد کرد. جهان وارونه اي است، آنها حتي ما را از ابتدايي ترين اعمال عدالت و عقل سليم مي ترسانند. وقتي پرزيدنت اوو مورالز شروع به بازسازي بوليوي کرد، به گونه اي که کشورش با اکثريت بومي آن ديگر در برابر آينه احساس شرم نمي کرد، اقدامات او عده اي را به وحشت انداخت. از منظر سنتي نظم نژادپرستانه، چالش مورالز مصيبت بار بود؛ نظمي که مدافعان آنها احساس کردند که نظرگاه آنها، تنها نظرگاه ممکن براي بوليوي است. آنها احساس مي کردند، اين مورالز است که هرج و مرج و خشونت را به راه انداخت و جرم ادعايي او، اقداماتي چون از بين بردن اتحاد ملي و پاره پاره کردن بوليوي را توجيه مي کرد. زماني که پرزيدنت کورآ رئيس جمهور اکوآدور از پرداخت بدهي هاي نامشروع اين کشور امتناع کرد، اين خبر باعث وحشت در جهان مالي شد و اکوآدور با مجازات هاي خوف انگيز تهديد شد، چرا که جرئت به خرج داده و سرمشق بدي را از خود ارائه داده بود. اگر بانک هاي بين المللي هميشه هواي ديکتاتورهاي نظامي و سياست مداران شرور را داشته اند، آيا ما خود را در وضعيتي قرار نداده ايم که آن را به عنوان سرنوشت گريزناپذيرمان بپذيريم که مردم بايد بهاي کساني را که به آنها شليک مي کنند و طمعي که آنها را چپاول مي کند بپردازند؟ آيا عقل سليم و عدالت هيچ گاه با هم ارتباطي نداشته اند؟ آيا عقل سليم و عدالت هيچ گاه دست در دست هم، ارتباطي صميمانه نداشته اند؟ چرا مواد مخدر قانوني نيست؟ آيا به اين دليل نيست که مواد مخدر موضوعي مرتبط به سلامت جامعه محسوب مي شود؟ در همان کشوري که تعداد جمعيت معتادان آن بيشتر از هر کشور ديگر جهان است، چه اقتدار اخلاقي وجود دارد که آن را مجبور کند، فروشندگان مواد مخدر را محکوم کند؟ و چرا رسانه هاي جمعي که همت خود را وقف مبارزه عليه بليه مواد مخدر کرده اند، تا کنون فاش نکرده اند که اين افغانستان است که يک تنه تقريباً کل هروئين مصرفي جهان را تأمين مي کند؟ چه کسي بر افغانستان حکومت مي کند؟ آيا اين کشور به اشغال نظامي يک کشور مسيحي درنيامده است که خودش مأموريت نجات همگي ما را به خود اعطا کرده است؟ چرا مواد مخدر يک بار و براي هميشه قانوني شناخته نمي شود؟ آيا به اين دليل نيست که اين مواد مخدر بهترين مستمسک را براي تهاجمات نظامي فراهم مي کنند و به علاوه سودهاي شيريني را براي بانک هاي بزرگي که در تاريکي شب به عنوان مراکز پول شويي عمل مي کنند، به همراه مي آورند؟ اين روزها جهان غمگين است، چرا که اتومبيل هاي کمتري به فروش مي رود. يکي از پيامدهاي بحران جهاني، رکود صنعت اتومبيل سازي است که اگر شرايطي جز اين بر بازار حاکم بود، صنعتي بسيار سودآور مي بود. آيا اگر ما ذره اي عقل سليم و سر سوزني حس عدالت داشتيم، نبايد اين خبرهاي خوب را جشن مي گرفتيم؟ آيا حالا که همه شاهد ورود مواد مسموم کمتري به درون رگ هاي طبيعت هستند، کسي مي تواند انکار کند که کاهش تعداد اتومبيل ها براي طبيعت مفيد است؟ آيا اکنون که همگان شاهد هستند، تعداد کمتري از عابران پياده جان خود را در تصادفات از دست مي دهند، کسي مي تواند ارزش اين کاهش تعداد اتومبيل براي عابران پياده را انکار کند؟ (Eduardo Galeano، يکي از دستاوردهاي ادواردو گالينو، نگارش کتابي در سال 1971 با عنوان «شاهرگ هاي گشوده آمريکاي لاتين» بود. او در سال 1976 از دست جوخه هاي مرگ آرژانتيني که توسط سيا تاسيس شده بودند، جان سالم به در برد.)** منبع:سياحت غرب- ش 78 /ن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 411]