تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نجات و رستگارى در سه چيز است: پايبندى به حق، دورى از باطل و سوار شدن بر مركب جدّيت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816444909




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بازی با خورشید خانم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بازی با خورشید خانم
بازی با خورشید خانم
یکی بود یکی نبود جنگلی بود که همه ی حیواناتش با هم مهربان بودند و با شادی و خوشحالی با هم بازی می کردند. خانم خورشید هم که بازی آن ها را می دید و خنده ی آن ها را می شنید، خیلی دلش می خواست که با آن ها بازی کند. به خاطر همین به حیوانات جنگل گفت:" می شه منم باهاتون بازی کنم."حیوانات جنگل به خورشید خانم گفتند که او هم می تواند با آن ها بازی کند. اما وقتی خورشید خانم از آسمان به زمین آمد و پیش حیوان های جنگل رفت، جنگل بسیار گرم شد و هیچ حیوانی نمی توانست به خورشید خانم خانم نزدیک بشود چون او بسیار داغ و سوزان بود. همه ی حیوانات جنگل به این طرف و آن طرف می دویدند و فرار می کردند. آن ها می خواستند یک جا قایم بشوند تا گرمای خورشید آن ها را نسوزاند.خورشید خانم که دید همه ی حیوانات جنگل از او فرار می کنند، قلبش شکست و به آسمان برگشت. او خیلی ناراحت بود و فکر می کرد هیچ کس او را دوست ندارد. به همین خاطر دیگر دوست نداشت از خانه اش بیرون بیاید و در آسمان آبی بتابد. اما اگر خورشید نمی تابید همه چیز از جنگل و حیوانات همه از بین می رفتند.
بازی با خورشید خانم
حیوانات جنگل که متوجه ی این مشکل شدند تصمیم گرفتند دور هم جمع بشوند تا با هم فکر کنند چطوری می توانند خورشید را خوشحال کنند. یکی از حیوان های جنگل گفت:"بهتره شب ها با خورشید بازی کنیم، این طوری دیگه گرماش ما رو نمی سوزونه."همه ی حیوان های جنگل قبول کردند. آن ها سعی کردند که روزها استراحت کنند تا بتوانند شب ها با خانم خورشید بازی کنند. حیوان های جنگل موفق شدند خورشید خانم  را خوشحال کنند. خیلی زود، خانم خورشید و به همراه آن خنده و شادی به جنگل برگشت. مترجم:نعیمه درویشیبخش کودک و نوجوانمطالب مرتبط:داستان آهو و عقاب جادوی جادوگر بدجنس  قصه ی رودخانه ی تنها روباه پرحرف چکاوک های مزرعه ی گندم  اختاپوس خجالتی و ماهی مهربان شیرنادان آرزوهای درخت کوچولو  مارمولک پرنده پرنده کوچولویی در جنگل





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 347]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن