واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
3 بهانه رايج ، 3 درمان قاطع روانشناسي بهانهجويي روانشناسان ميگويند تقريبا تمام افراد ناموفق از نوعي بيماري فکري رنج ميبرند که اسمش «بهانهجويي» است. هرچه فرد موفقتر باشد کمتر به دنبال بهانهجويي ميرود و اصولا تفاوت ميان کساني که با وضعيت بسيار رخوتانگيز به کار و شغل فعلي خود چسبيدهاند و دايم در اضطراب از دست دادن آن هستند با افراد موفق، در ميزان حاشيه روي و بهانهجوييهاي آنهاست. بهانهجويي يک بيماري فکري است که اگر به درستي و با سرعت درمان نشود، عوارض آن بسيار وخيمتر و ماندگارتر نيز خواهد شد. بدترين مرحله نيز آن است که فرد با توجيهي که با توسل به آن توانسته اطرافيان را متقاعد کند، خود را نيز متقاعد ميسازد و کمکم باور ميکند که توانايي انجام کار را ندارد. حال چند نمونه از رايجترين انواع بهانهجويي که براي توجيه شکست يا علت سکون به کار ميرود را شرح ميدهيم. اولين بهانه: حالم خوش نيست رايجترين شکل بهانهجويي نداشتن سلامت است که با کلماتي مانند «حالم خوش نيست» و يا «فلان بيماري را دارم» همراه است. اما همه ميدانيم که بسياري بوده و هستند که با وجود معلوليتهاي بسيار عميق و جدي، به مراحل بالايي از علم و فنآوري دست يافتهاند. حال براي درمان چه بايد کرد؟ براي شروع چهار راهحل را به شما نشان ميدهيم، پيمودن و ادامه راه با شماست. 1) درباره بيماري خود صحبت نکنيد: تکرار اينکه بيمار هستيد، حالتان را بدتر ميکند. شايد با تکرار اينکه بيمار هستيد، اندک مقداري دلسوزي را به خود جلب کند اما هرگز احترام و صميمت افراد را نميتوان به دست آورد. 2) نگران نباشيد: درباره بيماري فکر هم نکنيد زيرا دچار وسواس فکري خواهيد شد. 3) همين اندازه سلامت مکفي است: در حکايتي از سعدي، قصه مردي آمده است که از بيکفشي خود ميناليد اما هنگامي که نگاهش به شخصي بدون پا افتاد به حال خود اميدوار شد. از همين مقدار تندرستي خوشحال باشيد تا دچار مشکل نشويد. 4) تکرار کنيد «آرام رفتن بهتر از نرفتن است»: زندگي به اندازه کافي سخت هست پس آن را با خوابيدن در بستر بيماري هدر ندهيد. برخيزيد و تصميم خود را براي حرکت عملي کنيد.
دومين بهانه: استعدادش را ندارم يکي از بدترين و شايعترين انواع بهانهها است زيرا مبتلايان به اين نوع نگرش از اين ضعف خود دم نميزنند تا غرور خود را حفظ کنند. نشانه اين نگرش کلماتي مانند «براي اين کار ساخته نشدهام»، «استعداد اين کارها را ندارم»، «از کارهاي پيچيده متنفرم» ميباشد. اغلب مردم يا درباره ذکاوت ديگران اغراق ميکنند و يا بهرههوشي خود را دست کم ميگيرند. اما مساله اين است که نميدانند «نوع نگرش مهمتر از بهره هوشي است.» يک فرد با بهرههوشي حدود 100 و ديد مثبت بيشتر از يک نابغه با بهرههوشي 140 و ديد منفي، کاربرد و احتمال موفقيت دارد. هرگز فکر نکنيد که نميتوانيد استعدادي را در خود پرورش دهيد که در خانواده شما کسي آن را نداشته. اين توصيه پدر علم فيزيک نوين را نيز در جايي يادداشت کنيد: «بهتر است ذهن خود را براي فکر کردن آماده کنيد نه براي انبار کردن بيهدف اطلاعات» براي بيرون رفتن از اين مشکل راهکارهاي زير را به کار ببنديد. 1) ديگران نابغه و شما کودن نيستيد: خودتان را دست کم نگيريد زيرا تاثيري روي احوال و وضع شما ندارد. به دنبال کشف استعدادهاي خود و پرورش آنها و راهي براي تنظيم افکار خود باشيد. 2) تکرار کنيد «نگرشهاي من مهمتر از هوش من است»: در کارهاي روزمره دلايل پيروزي را نيز در نظر داشته باشيد. اين نگرش که «دارم برنده ميشوم» را هميشه به کار ببنديد. از هوش خود براي توجيه استفاده نکنيد، براي پيشرفت استفاده کنيد، براي تغيير وضعيت. 3) فکر کردن بهتر از انبار کردن است: با استفاده از ذهنيت خود، به خلاقيت و آفرينش دست بزنيد. مهم نيست چه کاري است و به چه اندازه اهميت دارد. اين آفرينش يا خلاقيت ميتواند خلق يک اثر هنري، يک تکنيک مهندسي در کار و يا حتي تغيير دکوراسيون منزل و يا شايد جابهجا کردن کتابها و وسايل شخصي خودتان باشد. راههاي جديد را انتخاب کنيد. سومين بهانه: به سن من نميخورد اين بهانه به چند صورت ديده ميشود. گاهي بچهها بهانههاي بچهگانه ميگيرند. گاهي سالمندان ميگويند که براي اين کارها پير شدهايم و جوانها ميگويند براي اين کارها هنوز جوانيم. البته تعدادي کساني که با سن خود سازگار نيستند کم نيست. ايشان خود را با يک توجيه ساده مربوط به سن و سال راحت کرده و از زير بار مسووليت فرار ميکنند. در بيشتر اوقات کساني که در ادارههاي متعدد ميخواهند جلوي کار جوانان را بگيرند اين بهانه را به شکلي ديگر مطرح ميکنند، يعني ميگويند شما براي اين کار زيادي جوان هستيد، اما اين بيشتر به دليل استحکام نداشتن موقعيت ايشان است نه جواني شما زيرا سن و سال را شرايط روحي مشخص ميکند و نه چيز ديگر. براي جلوگيري از اين باور نيز راهکارهايي وجود دارد. 1) تکرار کنيد «هنوز سني ندارم»: با تکرار اين کلمه آن هم در حالي که به دنبال راههاي تازه در زندگي ميگرديد، ميتوانيد ثابت کنيد که سن و سال شما از همسالان شما کمتر است، شادبيتان بيشتر و تجربههايتان پوياتر. فراموش نکنيد آنان که خود را بسيار مسن مينمايانند، به مرگ نزديکترند. 2) يک حساب سرانگشتي: زندگي فعال شما از 20 سالگي تا 65 سالگي است. پس پيش از آن را جزو عمر سوخته حساب نکنيد. اگر 30 سال داريد حدود 75 درصد از عمر فعال خود را دست نخورده در اختيار داريد و اگر به 50 سالگي رسيدهايد، باز هم حدود 30 درصد از عمر فعال خود را پيشرو داريد. به علاوه، زندگي در عمل زياد هم کوتاه نيست، آن هم براي کسي که ايمان دارد. 3) وقت را تلف نکن، تقسيمبندي کن: هرگز نگوييد بايد خيلي وقت پيش شروع ميکردم. هميشه بگوييد «الان ميخواهم شروع کنم، چه کار بايد بکنم» اين طرز فکر مخصوص انسانهاي موفق است. با اين روش شکست ديگر معنايي ندارد. منبع:www.salamat.com /ن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 438]