واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نامه جلال به امام خمینی از مكه جلال به روايت امام آقاي جلال آل احمد را جز يك ربع ساعت بيشتر نديده ام. در اوايل نهضت يك روز ديدم كه آقايي در اتاق نشسته اند و كتاب ايشان (غرب زدگي) در جلو من بود. ايشان به من گفتند چه طور اين چرت و پرتها پيش شما آمده است و فهميدم كه ايشان هستند؛ مع الاسف ديگر او را نديدم. خداوند ايشان را رحمت كند. صحيفه نور 12 / 90 نامه جلال به امام از مكه امام خميني (ره) در شانزده فروردين 1343 پس از آزادي از زندان به قم بازآمدند و جلال آل احمد اين نامه را دو هفته پس از آزادي امام نوشته است از سرزمين وحي. اين نامه در پي يورش ساواك به بيت حضرت امام در قم (در سال 1345) به يغما رفت و در پرونده جلال بايگاني شد. لحن جلال در اين نامه، چون ساير نامه ها و نوشته هايش، پرشور و رهاست همراه با ملاحت دلنشين هميشه. مكه روز شنبه 31 فروردين 1343 / 8 ذي حج 1383 وقتي خبر خوش آزادي آن حضرت، تهران را به شادي واداشت؛ فقرا منتظر الپرواز (!) بودند به سمت بيت الله. اين است كه فرصت دست بوسي مجدد نشد. اما اينجا دو سه خبر اتفاق افتاده است. شنيده شده كه ديدم اگر آنها را وسيله اي كنم براي عرض سلامي، بد نيست. اول اين كه مردي شيعه جعفري را ديدم از اهالي الاحساء - جنوب غربي خليج فارس. حوالي كويت و ظهران - ميگفت 80 درصد اهالي الاحساء وضوف و قطيف شيعه اند و از اخبار آن واقعه مؤلمه پانزده خرداد حسابي خبر داشت و مضطرب بود و از شنيدن خبر آزادي شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسيده باشد كه اگر كسي از حضرات روحانيان به آن سمتها گسيل بشود، هم جا دارد و هم محاسن فراوان. ديگر اين كه در اين شهر شايع است كه قرار بوده آيت الله حكيم امسال مشرف بشود، ولي شرايطي داشته كه سعوديها دوتايش را پذيرفته اند و سومي را نه. دوتايي را كه پذيرفته اند داشتن محرابي براي شيعيان در بيت الله - تجديد بناي مقابر بقيع. و اما سوم كه نپذيرفته اند حق اظهار راي و عمل در رؤيت هلال. به اين مناسبت حضرت ايشان خود نيامده اند و هياتي را فرستاده اند گويا به رياست پسر خود. خواستم اين دو خبر را داده باشم. ديگر اين كه گويا فقط دو سال است كه به شيعه در اين ولايت حق تدريس و تعليم داده اند. پيش از آن حق نداشته اند. ديگر اين كه غرب زدگي را در تهران قصد تجديد چاپ كرده بودم با اصلاحات فراوان، زير چاپ جمعش كردند و ناشر محترم متضرر شد، فداي سر شما. ديگر اين كه طرح ديگري در دست داشتم كه تمام شد و آمدم. درباره نقش روشنفكران ميان روحانيت و سلطنت. و توضيح اين كه چرا اين حضرات هميشه در آخرين دقايق، طرف سلطنت را گرفته اند و نمي بايست اگر عمري بود و برگشتيم تمامش خواهم كرد و محضرتان خواهم فرستاد. علل تاريخي و روحي قضيه را گمان مي كنم نشان داده باشم. مقدماتش در غرب زدگي ناقص چاپ اول آمده. ديگر اين كه اميدوارم موفق باشيد. والسلام جلال آل احمد جلال در پانوشت نامه آورده است: همچنان كه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم، فقير گوش به زنگ هر امر و فرماني است كه از دستش برآيد. ديده شده كه گاهي اعلاميه ها و نشرياتي به اسم و عنوان حضرت در مي آمد كه شايستگي و وقار نداشت. نشاني فقير را هم حضرت صدر مي داند و هم اينجا مي نويسم: تجريش - آخر كوچه فردوسي. والسلام منبع:هفته نامه پگاه حوزه /ن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 415]