واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کيميا و خاک روايت متقاطععباس رافعي، کارگردان کيميا و خاک در مورد نوع روايت آن مي گويد: «در کيميا و خاک سعي کردم ساختار روايت متقاطع را تجربه کنم. فيلم هايي که تاکنون به اين شيوه ساخته شده بودند را ديدم وتمام تلاشم اين بود که اين نوع داستانگويي را که وام دار ادبيات کهن شرق است را به همان شکل شرقي و ايراني آن روايت کنم. در پي اين تصميم بود که شخصيت هاي مختلف اين داستان در انتها و در يک موقعيت مکاني واحد حضور پيدا مي کنند اين بار سي مرغ به همراه هم و از يک مسير حرکت نمي کنند تا سيمرغ شوند. مسيرهاي گوناگون آن ها را در نهايت به يکديگر مي رساند. کيميا و خاک تجربه اي ست در ساختار و فرم که اميدوارم تماشاگر بتواند با پنج اپيزود داستاني آن ارتباط خوبي برقرار کند. فيلم هاي بابل، 21گرم و تصادف فيلم هايي بودند که به شکل متقاطع داستان هايشان را روايت مي کردند. در فيلم هاي فوق اپيزودهاي داستاني يا ربط تماتيک با يکديگر پيدا مي کنند يا شخصيت ها طي ماجرايي از داستان هاي يکديگر عبور مي کنند. ايده آخرين و تنهاترين هواپيمايي که تهران را به مقصد اروپا ترک مي کند به خودي خود کافي و جذاب بود تا بتوانم شخصيت هايي خلق کنم که بنا به دلايلي قصد دارند به اين پرواز برسند، اما سرنوشت آن ها به يکديگر گره مي خورد.»پيمان يزدانيان، آهنگساز کيميا و خاک مي گويد: «از طريق آقاي زندباف با آقاي رافعي آشنا شدم، بعد جلسه اي گذاشته شد و فيلم را ديدم. بعد از ديدن فيلم به واسطه برداشتي که از فيلم داشتم، لازم بود با کارگردان صحبت کنم. هر فيلم براي من چندين لايه دارد. لايه هاي ظاهري و پوسته هاي بيروني و لايه هاي دروني تر ممکن است هم برداشت شخصي من باشد و هم مورد نظر کارگردان. اما در مورد کيميا و خاک اگر مي خواستم با ظاهر بيروني فيلم جلو بروم، با بافت سينمايي که مورد نظر من است همخواني نداشت. چون مي توانست از ديدي يک فيلم اکشن محسوب شود و من هم آهنگساز فيلم اکشن نيستم. مي توانم براي آن موسيقي بنويسم، ولي مساله اين است که پشت يک کار خلاق يک سليقه هنري هم وجود دارد. در نگاه اول متوجه شدم اين فيلم در لايه هاي ظاهري اش به نظر مي رسيد از جنس سينماي من نيست، ولي فيلم را دوست داشتم و خيلي جالب است بدانيد که مطمئن بودم که در لايه هاي زيرين ترش با کارگردان به يک تفاهم کامل مي رسيم. همين طور هم شد. در واقع از ديد کارگردان هم اين يک فيلم اکشن نبود که بيشتر زندگي بود. از نظر من کيميا و خاک داستان زندگي است و درست مثل ورق زدن آلبوم خاطرات مي ماند. اگر هريک از ما احساسات يک روزمان را يادداشت کنيم، متوجه مي شويم که از صبح که بيدار مي شويم چند بار غمگين، خسته، خوشحال، نااميد، هيجان زده يا آرام مي شويم و اين داستان در کل زندگي ما مرتبا ديده مي شود. يعني به هر بخشي از زندگي مان مي توانيم به شکل يک واقعه نگاه کنيم. متن زندگي همچنان جاري و باقي مي ماند و وقايع و احساسات مختلف درآن به وجود آمده و از بين مي روند، اما در نهايت همه چيز از ديدگاه زندگي فقط يک گذر است. نه از ديدگاه اجتماعي و از ديدگاه هاي ديگر. ممکن است خيلي فلسفي به نظر بيايد، ولي واقعا اين ديدگاه ماست که به کارهاي خلاقه مان شکل مي دهد. پس از اين منظر کيميا و خاک برايم مثل زندگي مي ماند. ما در فيلم با زندگي هايي سروکار داريم که از کنار هم رد مي شوند جالب اين جاست که در فيلمنامه هم حتي جملاتي هست که کاملاً به اين ديدگاه اشاره مي کند. حتي در جايي گفته مي شود: «اين هم يک جور زندگي است...» در اين فيلم خيلي زندگي ديدم. از اين نظر با من خيلي سازگار بود.»يزدانيان در مورد کارگردان مي گويد: «در مورد آقاي رافعي هم مي توانم بگويم که يکي از بهترين کارگردان هايي است که با ايشان کارکرده ام ، چون نه من را به حال خودم گذاشتند، نه اين که من را محدود کردند و نه اين که با مثال هاي عجيب و غريب مرا گيج کردند.ايشان با اعتماد کامل به شيوه کار آهنگساز خود هر زمان که لازم بود براي راهنمايي و بازبيني و يافتن ايده هاي اصلي براي موسيقي حضور داشتند. مثلا ديدگاه موازي بودن داستان هاي مختلف و نحوه برخورد موسيقبائي با آن ها در همين گفت وگوها با آقاي رافعي به اين نتيجه رسيد و من به جاي اينکه قسمت قسمت بودن قصه در موسيقي ام را به عنوان دانه هاي تسبيح استفاده کنم، موسيقي را به عنوان نخ تسبيح در نظر گرفتم. در اين جا براي موسيقي به يک فرم ميني مال فکر مي کردم. حتي بر روي صحنه هاي اکشن موسيقي که نوشتم، موسيقي اکشن نيست و فقط يک تعليق رقيق در آن وجود دارد. موسيقي ساده است، مثل زندگي و درلايه هاي دروني اش آن را تعليق و حس اضطراب يا اميد را براي ما ايجاد مي کند که در متن زندگي با آن سروکار داريم.»يزدانيان در پايان مي گويد: «به نظرم اين فيلم کار متفاوتي در کارنامه کاري ام است. ممکن است از نظر بافت موسيقيايي با کارهاي ديگرم خيلي فرق نکند، ولي از نظر نوع نگاهي که به موضوع داشته ام متفاوت است. مي توانم بگويم که ساز اصلي در اين کار پيانو بوده، به طوري که در عنوان بندي شروع و پايان فقط از ساز سولوي پيانو استفاده کردم. به هرحال به عنوان يک آهنگساز پيانيست سعي کردم تمام احساس را با خود نوازندگي اين ساز در کارم جاري کنم، چه در تيتراز آغاز و چه در تيتراز پايان، ولي بر روي صحنه هاي داخل فيلم سازهاي ديگري هم وجود دارند که معمولا همان رنگ هايي است که من با آن ها کار مي کنم. مثلا از ساز دودوک استفاده کردم به خاطر تاثيرگذاري صدا و از ساز تار استفاده کردم به خاطر اين که تار مي تواند يک بافت جغرافيايي و همچنين زماني بيشتري به ما بدهد. البته روي صحنه هاي اکشن که حرکت بيشتري دارد بافت ارکسترال داريم.در واقع سازبندي مان کاملا کلاسيک است. فقط از دودوک به عنوان يک تمبر صدايي عميق تر و غني تر و از تار به عنوان يک سازي که موسيقي را بومي تر مي کند استفاده کردم.»کارگردان: عباس رافعي. تهيه کننده: عباس رافعي، بنياد سينمايي فارابي. فيلمنامه نويس: عباس رافعي، بهرام صحيحي، فيلمبردار: محمد آلادپوش. صدابردار: عباس رستگارپور. صداگذار: عباس رستگارپور، فهيمه شجاعي. طراح صحنه ولباس: اصغر نژاد ايماني. چهره پرداز:محمدرضا قومي. جلوه هاي ويژه: اصغر پورهاجريان. تدوينگر: نازنين مفخم. موسيقي: پيمان يزدانيان. مديرتوليد: مرتضي متولي. بازيگران: حسين ياري، پريوش نظريه، امير آقايي، آزيتا حاجيان، سياوش طهمورث، حامد بهداد. زمان: 87دقيقه.خلاصه داستان.فضاي ملتهب آبان سال 1357 سرنوشت پنچ گروهي را که مي خواهند با آخرين پرواز از ايران خارج شوند به هم گره مي زند.مشخصات کارگردان: متولد: 1341، شيراز، تحصيلات کارشناسي ارشد.فيلم شناسي کارگردان:سازنده آثار راز مينا، پروانه اي در باد، آفتاب برهمه يکسان مي تابد.منبع: صنعت سينما- 91
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 470]