واضح آرشیو وب فارسی:مهر: عقلانيت بدون سنت بيمعنا است
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: تا اوان سده بيستم اينگونه تصور ميشد كه عقل و عقلانيت حوزههايي كاملاً سنتستيز هستند. اين تصور هماكنون تا حدود زيادي رنگ باخته است به طوريكه بسياري از متفكران سنت را شرط لازم هر گونه تفكر و عقلانيتي قلمداد كردهاند.
سنت به مجموعه باورها، معارف، ارزشها و پيشفرضهاي يك فرهنگ اطلاق ميشود. اين مجموعه البته حاوي چندين ويژگي است: اول آنكه منسجم و هماهنگ است و ميان اجزاي مجموعه، گونهاي يكدستي و انسجام مشاهده ميشود. دوم آنكه اجزاي آن به مرور زمان همنشينيها تركيبهاي گوناگوني به دست آوردهاند . سوم آنكه مجموعه سنت را ميتوان به دو شق كلان عقل و رسم تقسيم كرد.
شكي نيست كه سنت از صبغه عقلانيت خالي نيست و در پايهترين مباني، بسياري از تعاليم و ارزشهاي سنت با عقلانيت خاصي گره مي خورند. هر سنت ديدگاهي در باب انسان و جهان عرضه مي كند كه در اين ديدگاه بوضوح و بوفور نقش عقل پيداست . از سوي ديگر هنجارها و رسومي وجود دارند كه لايه بيروني سنتند و سنت در قالب آنها نمود مي يابد. آداب و مراسم، طرز پوشش، نوع بناها ، نوع حكومت و شيوه روابط انسان همه نمود اين لايه سنت به شمار ميآيند.
پارهاي از افراد بر اين نظرند كه سنت از صبغه عقلانيت خالي است و هنگاميكه از سنت پرسش ميشود ما از سنت خارج ميشويم و با ابزار عقل، سنت را زير سؤال ميبريم. به معناي ديگر نظر اين عده بر اين است كه در داخل سنت نميتوان از چيستي آن پرسيد. اما واقعيت آن است كه اين ادعا صائب به نظر نميرسد. ممكن است در داخل سنت گونه خاصي از عقلانيت كه پرسيدن خاصي از سنت را سبب مي شود موجود نباشد اما در دل سنت مجموعه اي از استدلالها و مدعيات معرفتي موجودند كه خالي ديدن آنها از عقلانيت، مدعايي بس بزرگ به حساب مي آيد.
همان طور كه السدير مكينتاير فيلسوف اخلاق اذعان دارد هر سنتي با عقلانيت ويژه اي پيوند مي خورد كه ممكن است با عقلانيتهاي ديگر متفاوت باشند اما اگر عقلانيت را " نظامي از مدعيات و دلايل " به حساب آوريم در دل هر فرهنگ روحي از عقلانيت موجود است. مهم اما آن است كه با تصوير خاصي به سراغ عقلانيت نرويم و مفهوم عقل را بسي فراتر از عقل هر يك از فرهنگها و تمدنهاي بشري به حساب آوريم.
ديدار عقل و سنت در اين مجموعه جديد البته ديداري بس حساس و مهم است . نقادي سنت به وسيله عقل در اينجا امر بديهي و واضحي است: هر كجا و هر زمان عقلانيت موجود باشد بوضوح به نقد دست مي برد و از اين تنها سلاح برنده و تآثيرگذار خود استفاده مي كند. اثر عقل و نقادي چنان پررنگ است كه عدهاي حتي آن را با هويت نقادش مي شناسند. واضح است هنگامي كه اين عقل رودرروي سنت قرار ميگيرد رويه سابق خود را ادامه ميدهد.
عقلانيت ميتواند سنت را بنفكني و شالودهشكني كند و سپس با شرحه شرحه كردنش به جستار و كاوش در مؤلفههاي آن مشغول گردد. سنتي كه پس از اين باقي خواهد ماند البته با سنتي كه قبل از عمل نقد وجود دارد متفاوت است . اين نكته معناي ديگر آن سخن معروف است كه هنگامي كه از سنت پرسش مي كنيم بدان معناست كه از سنت خارج شده ايم. شرحه شرحه كردن سنت براي بازسازي مجدد آن و رسيدن به تركيبها و سنتزهاي جديد صورت مي گيرد. د
ر عمل نقادي ، پاره اي از اجزاي سنت به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه مغفول مي افنتد و بر عناصر و اجزايي ديگر تآكيد مي شود. در اين شكي نيست و بر آن ايرادي هم وارد نيست و با اين كار مجموعه جديدي به وجود مي آيد كه مي توان آن را " سنت بازسازي شده" نام نهاد.
پيشاپيش از صبغه عقلانيت سنت سخن به ميان آورديم با اين تصوير مي توان سنت را پل ميان عقل و غريزه به حساب آورد. سنت نه آنچنان از عقل تهي است كه روي خود را بر آن ببندد و نه كاملا عقلاني است كه نقش عقل را بر عهده بگيرد اما سنت بازانديشي شده بيش از سنت خالص از صبغه عقلانيت بهره مند است.
خلاصه كنيم كه پرسش " سنت چيست؟" از بزرگترين پرسشهاي جهان انديشه است . اين پرسش بوضوح نشان از پرسش مهمتري دارد: اين پرسش كه نسبت سنت و عقلانيت از چه قرار است؟ سوالي كه ذهن و زبان كثيري از نخبگان جهان معاصر را به خود مشغول داشته است.
سه شنبه 31 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 683]