واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: سفر به سرزمين ماتادورها (بخش پاياني) شام آخر در مادريد
جام جم آنلاين: امروز آخرين روز سفرمان به مادريد است. بچههاي سفارت برنامه خريد و سر زدن به چند فروشگاه زنجيرهاي بزرگ را براي روز آخر تدارك ديدهاند. بيشتر فروشگاههاي بزرگ مادريد در خارج از شهر احداث شدهاند و همين مساله چقدر به خلوتي شهر كمك كرده است. ما كمي زود رسيدهايم و برخي از اين فروشگاهها ساعت 30/10 شروع به كار ميكنند تا آن ساعت سري به يك فروشگاه خيلي بزرگ كه فقط لوازم صوتي و تصويري ميفروشد ميزنيم.
از آنجا كه حافظه دوربينم پر شده به دنبال يك فلش يا memory ميگردم، اما وقتي قيمتهاي آنها را ميبينم به خريد DVD به قيمت 3 يورو اكتفا ميكنم.
پس از آن وارد فروشگاه لباس ميشويم. وقت تنگ است و ما فرصت زيادي براي خريد نداريم. آقاي صفري در راه رسيدن به فروشگاه اظهار بيعلاقگي براي خريد ميكند و ميگويد هيچوقت در سفرهاي كاري سوغاتي نميخرد و پس از بازگشت از تهران براي افراد خانواده خريد ميكند، اما حتما بايد يك عروسك براي دختر كوچولويش بخرد.آقاي محكي يك ليست بلندبالا در دست دارد و با عجله از اين مغازه به آن مغازه ميرود.
قيمتها در مقايسه با اجناس مشابه در تهران سه برابر است، اما به هر حال يك حس عجيب با ما ايرانيان هميشه همراه است كه در سفر براي نزديكانمان سوغات بخريم.
در فرصتي كه داشتيم فقط براي همسر و يكي از دوستانم هديهاي خريدم و براي بقيه به خريد انواع شكلات بسنده كردم، هر چند همان شكلاتها را با همان ماركها در تهران ميتوانستم ارزانتر بخرم، اما در هر حال نميشود دست خالي برگشت.دكتر محكي آخرين كسي است كه از فروشگاههاي بزرگ factory دل ميكند. آقاي رمضاني در ضمن خريد به ما ميگويد كه امشب ميهمان آقاي صالحي، سفير ايران در مادريد هستيم.
منزل سفير ايران در مادريد در باغي بزرگ و سرسبز با درختان بلند سپيدار قرار دارد. خانهاي ويلايي در منطقهاي خوش آبوهوا، از آنجا كه در اين چند روز چاي بدنمان به شدت كم شده است، چاي خوشرنگ خانم سفير به همه ميچسبد. شام را در ميزهاي كوچكي كه در باغ چيده شده است، ميخوريم و با آقاي صالحي كمي درباره سياست خارجي كشورمان، رسالت رسانهها و مادريديها و... سخن ميگوييم.
آقاي سفير هم به رسم يادبود يكي از همان بشقابهاي بلورين را كه تصوير يك ماتادور در ميان آن نقش بسته، به هر يك از ما هديه ميدهد. خودمان ميخواستيم از آنها بخريم، اما قيمت آن 20 يورو بود.
ساعت 8 صبح13ارديبهشت به سمت فرودگاه حركت ميكنيم آقاي كارشناس، گلمكاني و خيرمند هم به بدرقه ما آمدهاند. از آنها تشكر ميكنيم و ساعت 30/9 صبح به سوي دوحه پرواز ميكنيم.روز اول كه به مادريد رسيده بوديم، برخي همكاران ميگفتند؛ چون ويزاي ما 20 روزه است چه خوب ميشد ميتوانستند بيشتر بمانند،اما حالا همه دلتنگ شده ايم . در مسير فرودگاه به آقاي صفري و دكتر توكلي ميگويم: مادريد، ديگر غيرقابل تحمل است؛ دلم ايران و تهران را با آن ترافيك كشنده و هواي آلودهاش ميخواهد.
زهرا عرب
سه شنبه 31 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]