تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851154073




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

من فرشته نيستم


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: من فرشته نيستم


سينماي‌ايران- علي به‌پژوه:
هومن سيدي بازيگر فيلم «پابرهنه در بهشت» و سريال موفق «راه بي‌پايان» مي‌گويد اگر پيشنهاد بازي در نقش‌هاي مثبت تكراري ادامه پيدا كند شايد بازيگري را كنار بگذارد.

اين سومين مصاحبه هومن سيدي است. مدتي – همزمان با به اوج رسيدنش با سريال «راه بي‌پايان» - هر گونه پيشنهاد مصاحبه را رد مي‌كرد از بس كه مطبوعات پر شده بود از مصاحبه‌هاي جعلي با او؛ «مطالبي مي‌زدند با عنوان «300 نكته درباره هومن سيدي»، «هزار نكته درباره هومن سيدي». بدون آنكه با آنها حرف زده باشم».

بازيگر شدن و آموخته‌هايش را مديون حضور در كلاس‌هاي بازيگري مؤسسه كارنامه مي‌داند؛ «آن اوايل براي شركت در كلاس‌ها، دائم بين تهران و رشت (زادگاه‌اش) در رفت و آمد بودم». با اين حال، حتي پس از اولين حضور سينمايي‌اش( بازي در «يك تكه نان» كمال تبريزي) مدتي طول كشيد تا به عنوان بازيگر شناخته شود؛

گريم خاص‌اش و خود نقش باعث شده بود عده‌اي تصور كنند «نابازيگر» است؛ تصوري كه به تدريج و با نقش‌آفريني‌هاي متفاوتش از جمله با نقش كوتاه و تأثيرگذارش در «چهارشنبه‌سوري» به هم ريخت و با «پابرهنه در بهشت» و سريال «راه بي‌پايان» به اوج رسيد. خودش از دوران بازي در «پابرهنه...» به عنوان يكي از «آرامش‌بخش‌ترين» دوره‌هاي كاري‌اش ياد مي‌كند. (برخلاف آن ترجيح مي‌دهد درباره فيلم اكران نشده «آنكه دريا مي‌رود» به كارگرداني آرش معيريان حرف نزند و آن را فيلمي «درنيامده» توصيف مي‌كند).

منتقدان عمده فيلم‌هايي را كه او در آنها ايفاي نقش كرده («يك تكه نان»، «آنكه دريا...» و «پابرهنه...») در گروه فيلم‌هاي «معناگرا» دسته‌بندي مي‌كنند. با اين حال خودش مي‌گويد: «اصلا از اين اصطلاح فيلم معناگرا سر درنمي‌آورم، پس لابد بقيه فيلم‌ها را بايد بي‌معني حساب كنيم».

از كليشه شدن در نقش‌هاي خاص به شدت اكراه دارد و تا به حال هم از قبول نقش‌هاي صرفا تجاري سر باز زده. ترجيع‌بندش در طول مصاحبه «حضور ذهن ندارم» است. اين را بارها و بارها در طول مصاحبه تكرار مي‌كند و بالاخره در جايي از مصاحبه افشا مي‌كند كه اين «حضور ذهن» نداشتن – شايد عامدانه – به چه برمي‌گردد.

***

*
در نقش‌هايي كه تابه‌حال داشته‌ايد، از «يك تكه نان» گرفته تا همين فيلم روي‌پرده‌تان «پابرهنه در بهشت» كلا صحنه‌هاي سكوت زياد داريد؛ صحنه‌هايي كه با نگاه‌تان بازي مي‌كنيد و خيلي كنترل‌شده است. اين نقش‌ها، چقدر به شخصيت خودتان نزديك است؟

ببينيد، ممكن است درواقع من يك شباهت‌هاي ريزي با شخصيت‌هايي كه بازي مي‌كنم، داشته باشم؛ خب اين اجتناب‌ناپذير است. بعضي‌چيزها مال خود آ‌دم است، شما نمي‌تواني چشم‌هايت را دربياوري و عوض كني ولي درباره بعضي actها يا رفتارها، آيا اينكه من آدم ساكت يا كم‌حرفي هستم يا من بيشتر حرف‌هايم را با نگاهم مي‌زنم؛ نه، اصلا من آدم اين‌جوري‌اي نيستم.

حالا ممكن است اين تصور به اين خاطر به‌وجود آمده باشد كه شما 2تا كار شبيه به هم - از اين لحاظ كه سكوت‌هايش زياد باشد - ديده باشيد و اين تصور برايتان به‌وجود آمده باشد كه نكند هومن سيدي اساسا آدم ساكتي است ولي واقعيت اين است كه من يك آدم معمولي‌ام؛ به موقعش ممكن است داد بزنم، شوخي بكنم يا هر چيزي شبيه به اين. نه، شخصيت‌هايي كه بازي كرده‌ام خيلي اتفاقي سكوتشان زياد بوده، از طرفي خودم هم عاشق اين‌جور نقش‌ها هستم. درسينماي جهان هم شخصيت‌هاي اين‌جوري را خيلي دوست دارم.

يكي از دلايلي هم كه باعث شدخطر كنم و 3تا كار كه البته از جنس هم نيستند و فقط يك‌مقدار شبيه به هم هستند را قبول بكنم، اين بود كه از طرفي دلم مي‌خواست اين تست را بزنم كه ببينم مي‌شود نقش 3‌تا آدم مختلف را با ويژگي‌هايي مثل هم، خلق كرد يا نه.

*
شما فيلم‌هاي ژان پير ملويل با بازي آلن دلون را ديده‌ايد؟ سبك بازي شما آدم را ياد بازي‌هاي آلن دلون در فيلم‌هاي ملويل مي‌اندازد؛ با آن نگاه‌هاي خيره توأم با سكوت.

نمي‌دانم، ممكن است ديده باشم. ببينيد من عادت به فيلم‌ديدن دارم مثل شما كه عادت به مسواك‌زدن داريد؛ يك بيماري اين‌جوري دارم. ممكن است يك چيزهايي در ذهن من باشد كه در ناخودآگاه من يك علاقه‌مندي شخصي به‌وجود ‌آورده باشد ولي در كل، اين نگاه شخصي من به نقش باعث شده كه نقش درواقع اين‌طوري كه الان بازي شده، بشود؛ وگرنه هيچ مابه‌ازايي نبوده كه بخواهم عينا و به شكل آگاهانه پياده كنم.

*
علاقه‌تان به بازيگري حدودا از كي شكل گرفت؟

از 13-12 سالگي دوست داشتم اين اتفاق بيفتد. آن‌موقع رشت بودم. شهر رشت شهري است كه مردمش به هنر اهميت مي‌دهند، تئاتر و بازيگرهاي فوق‌العاده‌اي هم دارد ولي محيطي براي اينكه بتواني خودت را در آن بپروراني ندارد. من خيلي دست و پا مي‌زدم كه دور و بري‌هايي كه مي‌شناختم در بازيگري به من كمك كنند. حداقل سعي مي‌كردم بو كنم ببينم آيا از قِبل كسي ممكن است اتفاقي بيفتد. البته اتفاقي هم نمي‌افتاد و بازي‌ها، بيشتر در حد آماتور و غيرحرفه‌اي بود.

*
تصويرهاي روشني از اين علاقه و درگيري‌تان با بازيگري نداريد؛ جرقه‌هايي كه ممكن است در همان سنين خورده باشد؟

نه، اصلا يادم نمي‌آيد. دوستان نزديكم مي‌دانند من يك‌ذره حافظه بلندمدتم خراب است؛ مخصوصا اينكه وقتي به گذشته رجوع مي‌كنم خيلي كم چيزي يادم مي‌آيد. احتمالا دارم بيمار شوم و آلزايمر مي‌گيرم. اين جرقه را كه مي‌گوييد دقيقا يادم نيست كجا اتفاق افتاد، ولي يادم مي‌آيد وقتي خيلي بچه بودم به‌ام گفتند بيا توي يك فيلمي بازي كن. فيلمي بود به اسم «سال‌هاي جواني»؛ 3-2 روزي ما سر صحنه بوديم و اين اتفاق نمي‌افتاد؛ آخرسر ما را بردند توي پس‌زمينه، آن ته نشاندند، گفتند بيا با اين سنگ‌ريزه‌ها بازي كن. بعد كه توي سينما فيلم را تماشا كردم ديدم هيچ چي معلوم نيست. تصويرم فلو (ناواضح) بود، مثل يك گلوله سياه آن ته...

*
پس مي‌شود اين را هم به كارنامه‌تان اضافه كرد!

هنرور كه هيچي، جزء آكسسوار (وسايل صحنه) بودم!

*
بعد به دوره‌هاي مؤسسه كارنامه رفتيد. آنجا برايتان چه اتفاقي افتاد؟

در كارنامه هركسي با هر اطلاعات قبلي و هر شناخت قبلي‌اي كه نسبت به سينما و بازيگري داشت، همه اين اطلاعات را پشت در مي‌گذاشت و پابرهنه مي‌آمد تو و به خودش اجازه مي‌داد تا چيز ياد بگيرد. كلاس داشتن با سركار خانم نصيرپور يا سركار خانم حاجيان يا حبيب رضايي در كارنامه‌ام براي من يك اتفاق عجيب و غريب بود. من اگر چيزي دارم – كه ندارم – از همان دوران دارم.

*
راجع به جزئيات اين اتفاق خوب، بيشتر حرف بزنيد.

ببينيد اتفاقي كه براي من پيش ‌آمد اين بود كه پس از كلاس‌هاي كارنامه من اگر بازيگر هم نمي‌شدم، زندگي‌ام تغيير مي‌كرد چون نگاه و رويه من به زندگي تغيير كرده بود. شايد آقاي‌پرستويي خودشان تدريس نمي‌كردند اما حضورشان و همين كه در اتاق‌شان هميشه باز بود، براي ما دنيايي مي‌ارزيد، حتي خاطراتي كه ايشان سر كلاس تعريف مي‌كرد، به شخص من چيزهايي ياد مي‌داد كه من بعدا هزاران‌بار، مشابه‌اش را سر صحنه تجربه كردم. جداي اين، آنجا درس اخلاق ياد مي‌گرفتي؛ اينكه چطور زندگي كني كه سالم باشي، اينها چيزهايي است كه در كنار بازيگري مي‌تواند تو را بسازد. اين نگاه خيلي مهم است؛‌ اينكه به حرفه‌اي كه داري، چطور نگاه مي‌كني.

*
اين نگاه به حرفه‌تان كه عرض مي‌كنيد، چه شكلي پيدا كرده؟ مثلا با قبل چه فرقي دارد؟

اين را بايد ديگران تشخيص دهند ولي واقعيتش اين است كه من همان‌طوري كه ياد گرفتم، دارم مي‌بينم و پيش مي‌روم. ازنظر خودم درست گرفتم داستان چي بوده است. حالا نمي‌دانم، ممكن است وقتي جلوتر بروم، بگويم تمام مسيري كه آمده‌ام اشتباه است. ولي مسيري كه من انتخاب كردم و الان تويش هستم را مديون تمام اين استادها بودم.

*
حالا داستان چي بوده؟

داستان چي؟

*
داستان همين نگاهي كه پيدا كرديد.

آخر شما سؤال‌هاي خيلي خيلي ريزي مي‌كنيد. واقعا نمي‌توانم بگويم الان اين خاطره مشخص برايم پيش آمد، بعد من اين چيز خاص را ياد گرفتم. نه، اين‌جوري نيست. من اين را مي‌دانم كه قبل از اينكه بروم كارنامه، داشتم به اين موضوع فكر مي‌كردم كه من بايد بازيگر شوم و مطرح شوم ولي بعد از اتمام دوره كارنامه، ديگر دغدغه‌ام اين نبود كه بازيگري كنم؛ يك دنياي ديگر برايم به‌وجود آمده بود و دريچه‌اي به رويم باز شده بود كه خيلي زيبا بود. بازيگري برايم خيلي خيلي چيز گنده و مقدسي است. اينها شعار نيست. آدم‌هايي كه من را مي‌شناسند كاملا مي‌دانند كه من دارم از ته دل حرف مي‌زنم.

*
چه وجوهي از بازيگري براي شما بيشتر جذابيت دارد؟

يك‌چيز بازيگري كه براي من خيلي جذاب است، ساختن يك شخصيت و دميدن روح‌ به آن است. اين شايد احساسي باشد كه نتوان توضيح داد. براي ما هم وقتي در وجود يك شخصيتي در داستان كه خلق اوليه‌اش اتفاق افتاده ولي هنوز روح در آن نيست، روح مي‌دميم، احساس بزرگ و لذت‌بخشي به ما دست مي‌دهد؛ حتي ممكن است 2 ماه درگير اين فيلم باشي و بعد بروي و از آن رها شوي و حتي اين فيلم 2 سال بعد، اكران شود و ببيني اين آدم چقدر برايت غريب است و اصلا نشناسي‌اش. اين چيزها براي من خيلي لذت‌بخش است؛ اينكه از خودم بپرسم آيا اين آدم، واقعا من بودم يا اين موقعيت براي اين شخصيت به‌وجود آمده بود...

*
يعني برايتان جذاب است كه يك جورهايي هنگام بازي ردپاي زندگي واقعي‌تان را پاك كنيد.

آره. هيچ راهي توي اين دنيا وجود ندارد كه بتواني از واقعيت دور شوي. وقتي به كاري كه داري مي‌كني – مخصوصا بازيگري – اعتقاد داشته باشي تو را به جاهايي مي‌برد كه شايد فقط – چه مي‌دانم – با زدن مواد بتوان رفت آنجا؟

مثلايك شخصيت‌هايي اين‌قدر به‌ام حال مي‌دهد كه ديگر برايم فرق نمي‌كند كه كجا هستم يا چه‌جوري دارم زندگي مي‌كنم. تو مجبوري ناخودآگاه با اين آدم زندگي كني وگرنه حاصل كار، چيز خنده‌داري از آب درمي‌آيد و وقتي در نهايت فيلم را مي‌بينند، مي‌خندند. مي‌گويند «آمدي فقط 4تا ديالوگ گفتي و رفتي. چه كاري است؟ اين را كه كس ديگري هم مي‌توانست انجام دهد». براي اينكه اين اتفاق نيفتد، مجبوري يك كارهايي انجام بدهي. انجام‌‌دادن آن كارها مثل يك يوگا مي‌ماند...

*
... يا مثل يك سفر از جايي به جاي ديگر.

آره، واقعا اگر اين كارها را با اعتقاد انجام دهي در درجه اول خودت لذت مي‌بري. البته من نمي‌خواهم بگويم براي ايفاي نقش حتما بايد كارهاي خاصي انجام داد.خيلي‌ها ممكن است اين كار را نكنند و خيلي هم بازيگرهاي خوبي باشند. رويه من براي كاركردن اين‌طوري است؛ يعني من غير از اين، جور ديگري بلد نيستم يا اگر قرار باشد كار ديگري بكنم خرابكاري مي‌كنم.

*
آن‌وقت فرورفتن در نقش‌هاي مختلف براي شما در زندگي‌تان يك‌جور پريشاني ايجاد نمي‌كند؟

ببينيد، بهترين اتفاق براي من موقع كار اين است كه دلواپسي‌هاي بيرون از كارم را نداشته باشم؛ وگرنه نمي‌شود كه خودآگاهت ديگر كار نكند، طوري‌كه كاملا غافل بشوي. درواقع اصلا كسي با اين شيوه كار نمي‌كند؛ كه تو، هم خودآگاه و هم ناخودآگاهت را درگير نقش كني و همه اتفاقاتي كه براي نقش مي‌افتد، انگار براي تو بيفتد. الان اين‌قدر متدهاي جديد آمده كه اگر بخواهي با آن شيوه كار كني، خودت آزار مي‌بيني.

*
اين سؤال را به نحو ديگري هم مي‌شود مطرح كرد؛ اين رفت‌وآمدهاي مداوم ميان نقش‌هاي متفاوت - مثلا از روحاني «پابرهنه در بهشت» به جوان پرمشغله و عاشق‌پيشه در «راه بي‌پايان» - اذيت‌تان نمي‌كند؟

نه، اين موقعيت‌ها اتفاق مي‌افتد كه آدم 3‌تا كار همزمان با هم مي‌كند. اگر شب سر يك كار باشي و صبح بخواهي بروي سر يك كار ديگر، اين آزار اتفاق مي‌افتد. ولي واقعيت‌اش اين است كه وقتي از همه طرف خودت را رها كني و فقط به شخصيتي كه بازي مي‌كني، فكر كني، نه خودت اذيت مي‌شوي و نه شخصيت خراب مي‌شود. تو وقتي فقط با يك شخصيت همذات‌پنداري مي‌كني و مي‌روي جلو، چيز ديگري نمي‌تواند آزارت بدهد. خودآگاهت اين‌قدر فعال هست كه بفهمي تو زندگي ديگري داري و سر صحنه قرار است زندگي دومت باشد.

*
اين ماندگاري نقش، بعضي بازيگرها را اذيت مي‌كند...

وقتي مي‌گويند، حتما اذيتشان مي‌كند. ممكن است براي بعضي آدم‌ها اين موضوع خنده‌دار باشد و بگويند: «چه اذيتي، چه آزاري؟». اين مسئله، خيلي به اين بستگي دارد كه تو چه كارش كني. من يادم است سر «يك تكه نان» كه تجربه اولم بود، داستان را خيلي سخت گرفته بودم. البته شخصيت هم اين را مي‌طلبيد؛ ما‌به‌ازايي نداشت و كاملا بايد از فيلمنامه برداشت‌اش مي‌كردي و با كارگردان و عوامل حرف مي‌زدي و در نهايت به نتيجه‌اي مي‌رسيدي كه هيچ كس به ضرس قاطع نمي‌تواند بگويد كدام برداشت از نقش صحيح است.

اين بود كه خيلي درگير شده بودم و همين باعث شد تا 3-2 ماه بعد از كار با نقش درگير باشم؛ نه اينكه تقلا كنم تا رهايش كنم از خودم. درگير بودم؛ به اين معني كه خود شخصيت واقعي زندگي روزمره طبيعي خودم را پيدا كنم. 3-2 ماه بعد از كار، دوراني بود كه دوستي نداشتم و هنوز ازدواج نكرده بودم و چون سركار هم خيلي تنها بودم، اين تنهايي‌ها آزارم مي‌داد.

*
برويم سر «راه بي‌پايان»، چالش‌هايي كه با نقش منصور در اين كار داشتيد، چه بود؟

يكي از دلايلي كه در «راه بي‌پايان» بازي كردم، اين بود كه كم‌كم داشتم متهم مي‌شدم به اينكه «اين پسره بازيگر نيست و از تو جوب پيدايش كردند»، «توي اين نقش‌هاي سينمايي‌اش كاري انجام نمي‌دهد، همه‌اش راه مي‌رود» و از اين‌جور صحبت‌ها. خب، شخصيت منصور راه بي‌پايان، فراز و نشيب‌هايي هم داشت كه يك‌ذره آدم را از اين اتهام‌ها جدا مي‌كرد. اتفاقا نقش منصور براي من خيلي قابل باورتر از شخصيت‌هاي ديگري بود كه تا حالا بازي كرده‌ام.

واقعيتش اين است كه من مشابه‌اش را خيلي دور و برم ديده بودم و شخصيت منصور را درك مي‌كردم و خودم هم در خيلي از موقعيت‌هاي مشابه او قرار گرفته بودم. آقاي اسعديان، واقعا يك چيزهاي مربوط به اين شخصيت را خيلي خوب توي فيلمنامه درآورده بودند و همين كه به فيلمنامه نگاه مي‌كردي، نصف قضيه حل بود.

*
نظر شخصي‌تان راجع به خود نقش چه بود؟

اگر خودم بخواهم به عنوان يك بيننده از بيرون به شخصيت نگاه كنم، دوستش نداشتم. به نظرم بايد بعضي كارها را انجام نمي‌داد و بالعكس بعضي كارها را انجام مي‌داد ولي خب اين دليل خوبي نيست براي اينكه نخواهي به نقش حق ندهي. من اگر قرار باشد با فكر خودم – با فكر هومن سيدي‌– به قضيه نگاه كنم، مسلما اين كار را بي‌اعتقاد انجام مي‌دهم. بايد هر جور شده، به خودم بفهمانم و بقبولانم كه دارد آن شخصيت كارش را درست انجام مي‌دهد و از نظر او اين كار اساسا درست است؛

مثلا شما فكر مي‌كنيد آنتوني هاپكينز خيلي‌ با كارهايي كه از شخصيت هانيبال لكتر در «سكوت بره‌ها» ازش سر مي‌زد موافق بود؟ اين را نمي‌فهم كه بعضي بازيگرها مي‌گويند اين كاري را كه شخصيت انجام داد، دوست نداشتم.من اگر از شخصيت بدم بيايد ولي آن شخصيت در فيلمنامه خوبي واقع شده باشد، حتما – هر چقدر هم از آن متنفر باشم – بازي‌اش مي‌كنم.

براي من مهم اين است كه آن شخصيت باورپذير باشد، اصلا مهم نيست كه چيست و از كجا آمده، هر‌چه‌ باشد فقط باورش مي‌كنم. من اگر باورش كنم، مي‌توانم باورپذير بازي‌اش كنم و بيننده هم باورش كند .

*
در صحنه‌هايي كه با خانم آزاده صمدي – كه همسر واقعي‌تان هم هستند – بازي داشتيد، رابطه‌تان چطور بود؟ چقدر بايد كنترل شده بازي مي‌كرديد، بازي‌تان چقدر در امتداد زندگي‌ واقعي‌تان بود؟

ما اصلا واقعيت زندگي‌مان هيچ ارتباطي به كارمان ندارد؛ شايد تنها چيزي كه ممكن است در كارمان شبيه زندگي‌مان باشد، رفاقت باشد كه هم در كارمان داريم و هم در زندگي‌مان. تنها اتفاق خوبي كه براي شروع كار رخ ‌داد و در رابطه با بقيه بازيگرها در شروع نبود، اين بود كه ما همديگر را مي‌شناختيم و راحت‌تر بود و خب با بازيگرهاي ديگر فرق مي‌كرد زيرا كمي طول مي‌كشد تا اين صميميت براي آنها هم اتفاق بيفتد. ولي اين باز هم دليل خوبي نيست براي اينكه شما بگوييد چون من راحت نبودم پس بد بازي كردم. اگر بد بازي كردي، ناتواني از خودت بوده است. دوربين اين چيزها را متوجه نمي‌شود كه شما يك ساعت‌است همديگر را مي‌شناسيد يا مدت‌هاست با هم آشناييد.

*
نقش عبدالرضاي «چهارشنبه سوري» را چطور پذيرفتيد، كوتاه بودن نقش برايتان مسئله‌اي نبود؟

من شخصيت عبدالرضاي «چهارشنبه سوري» را از اين جهت دوست داشتم كه با وجود كوتاهي زمان حضورش، شخصيت بود و اين برايم خيلي مهم بود. در آوردن درستش هم برايم كلي چالش داشت...

*
مثل آن صحنه پاياني فيلم و آن نگاه عجيب و غريبي كه به ترانه عليدوستي مي‌كنيد؟

آره، اين هم يكي از همين چيزهايي بود كه آدم را قلقلك مي‌داد براي انتخاب نقش. يك وقت ممكن است تو 90 دقيقه در يك فيلم باشي اما نابازيگر هم از پس نقشي كه بازي مي‌كني بربيايد. حضور مهم نيست، مهم كاري است كه قرار است بكني. مثلا من براي اين نقش موتورسواري بلد نبودم، مجبور شدم خيلي سريع موتورسواري ياد بگيرم. حالا فكرش را بكنيد آدمي كه تا به حال 3-2 بار بيشتر موتورسواري نكرده بايد اين نقش را در حال دوترك‌ بازي كند و ممكن بود هر لحظه اتفاق ناگواري هم بيفتد. از طرفي تأكيد آقاي فرهادي اين بود كه سعي كن اين شخصيت را جوري بازي كني كه «بازي» به نظر نرسد.

*
براي اينكه به نظر برسد «بازي» نيست، چه اصولي را رعايت كرديد؟

من معيارم براي بازيگري ديدن است؛ درست ديدن. مثلا وقتي دارم با شما حرف مي‌زنم رفتار و actهاي شما در ناخود آگاه من ثبت مي‌شود. اين ديگر به من ربطي ندارد، در ناخودآگاهم هست، ممكن است در يك جايي، قرار باشد نقش شخصيتي مشابه شما را ايفا كنم و خود به خود، يك چيزهايي برايم پيدا شود. بايد درست به اطراف و آدم‌هاي اطراف نگاه كرد. به نظر من بازيگري موقعي اتفاق مي‌افتد كه ما در حال زندگي كردن هستيم. الان ممكن است به نظر برسد بي‌كارم و سركار نيستم، ولي در واقع سركارم؛ يعني من ا گر قرار باشد از رفتار شما و بغل دستي‌ام (به بغل دستي‌اش اشاره مي‌كند) و اتفاقات دور و برم، رد شوم و نبينم‌شان، 2 روز ديگر چيزي براي ارائه كردن ندارم.

يك مثال بزنم؛ ممكن است شما با كسي زندگي كنيد و يكدفعه اخلاق‌تان شبيه هم بشود و همه بگويند: «اِ، تو چقدر رفتارت مثل فلاني است» بازيگري هم، اين طور است. اين تبديل در ناخودآگاه طوري اتفاق مي‌افتد كه خودت متوجه نمي‌شوي. پس اين يك تربيت از قبل مي‌خواهد كه چطور بايد درست ببيني. اگر درست ببيني و درست «آرشيو» بكني... . من توي همين مصاحبه گفتم حافظه بلندمدت‌ام خيلي داغان است؛ آره همين طور است، چون به چيزهايي كه نبايد، اصلا فكر نمي‌كنم. اصلا آرشيوشان نمي‌كنم، چون براي من بي‌اهميت‌اند.

اينكه سر صحنه فيلم‌برداري يك اتفاق بامزه و بانمك بيفتد كه براي من خاطره بشود و بعد بخواهم تعريف كنم، خيلي كم پيش مي‌آيد؛ براي همين سعي مي‌كنم چيزهايي را كه واقعا برايم اهميت دارند، حفظ‌شان كنم. ممكن است بعضي آدم‌ها ناخودآگاه، روي تو تاثير بيشتري بگذارند يا آدم‌هايي كه بيشتر فكر و شخصيتشان را دوست داري، براي اينكه اطلاعات بيشتري جمع كني، به‌شان توجه كني و خب اين آرشيو هيچ‌وقت پرشدني نيست. هرچقدر تويش بريزي باز كم است و به‌نظرم بهترين راه پركردن‌اش درست‌ديدن است.

*
براي نقش روحاني «پابرهنه در بهشت» هم ما‌به‌ازايي داشتيد؟

هيچي. در واقع دنبال مابه‌ازايي هم نگشتم چون فكر كردم اگر افشين هاشمي (كه نقش يك بيمار را داشت) بخواهد نقشي را بازي كند مي‌رود دوتا بيمار مي‌بيند. منتهاي مراتب آدم‌هايي از جنس يحيي (شخصيت اصلي پابرهنه...) اگر هم باشند، آن‌قدر مخفي و كمياب هستند كه تو به راحتي نمي‌تواني دست دراز كني و ببيني‌شان. براي همين هم اصلا خودم را خسته نكردم و دنبال اين آدم‌ها نرفتم. سعي كردم يك ذره با بهرام توكلي (كارگردان فيلم) گپ بزنم تا به يك چيزهايي كه فكر مي‌كردم درست است برسم. اين نقش كاملا زاييده تخيل من و بهرام توكلي است.

*
مبناي اين تخيلتان چه بود؟

به‌هرحال فيلمنامه يكسري كدگذاري‌ها داشت كه كافي بود بگيري و از طريق آن برسي به سرنخ اصلي. فيلمنامه «پابرهنه در بهشت» در مرحله اول آن‌قدر خوب و كم‌ايراد بود كه به‌نظرم خيلي كار سختي نكردم. تنها كاري كه من بايد مي‌كردم اين بود كه وفادارانه فيلمنامه را همان‌طور كه نوشته‌اند، بازي كنم.

*
چقدر مواظب هستيد در نقش خاصي كليشه نشويد؟

الان بعضي‌ها احساس مي‌كنند شما بيشتر نقش‌هايي كه بار مثبت دارند بازي مي‌كنيد.ببينيد، اين در واقع ربط زيادي به بازيگري من ندارد و بيشتر به پيشنهادها مربوط است.

*
يعني مي‌خواهيد بگوييد دايره پيشنهادهايتان كم است؟

متأسفانه اين معضل سينماي ماست ديگر؛ يك نقش بازي مي‌كني، بعد همه پيشنهادها حول همان نقش مي‌گردد. تا يك آدم ديگري بيايد ريسك كند و به شما پيشنهاد ديگري بدهد،‌ احتمالا 50-40 سالي گذشته. من تنها كاري كه مي‌توانم بكنم اين است كه از اين به بعد از بازي در كاراكترهاي شبيه به كاراكترهايي كه قبلا بازي كرده‌ام، خودداري كنم و اين كار را دارم مي‌كنم. متأسفانه فيلمنامه‌هايي كه به آدم پيشنهاد مي‌شود، تكليفشان روشن است؛ مخصوصا اين تله‌فيلم‌هاي 90 دقيقه‌اي كه به شكل مسمومي دارند وارد مي‌شوند. تصميم گرفته‌ام كه اگر يك مقدار ديگر در بازيگري اذيت شوم، نه اينكه كنار بكشم اما شرايطي را فراهم مي‌كنم كه فيلم بسازم.

*
اذيت بشويد؟!

ببينيد، اذيت شدن ما اين شكلي است كه همه بازيگرها دلشان مي‌خواهد كار خوب انجام بدهند؛ وقتي انتخاب‌ها براي نقش خوب كم است يا نقش‌هاي معمولي‌اي كه به شما پيشنهاد مي‌شوند، زيادند، خب اذيت مي‌شويد. «اين نبايد كار كني» براي من احتمالش زيادتر است چون اگر قرار باشد همين‌طوري پيش برود و كارهايي كه به من پيشنهاد مي‌شوند اين‌قدر معمولي باشند، ‌حتما مي‌روم سراغ فيلمسازي!

تاريخ درج: 25 ارديبهشت 1387 ساعت 17:58 تاريخ تاييد: 30 ارديبهشت 1387 ساعت 15:52 تاريخ به روز رساني: 30 ارديبهشت 1387 ساعت 14:16
 دوشنبه 30 ارديبهشت 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 359]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن