واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جاذبه ای برای گریز از تفکر و جدیت جاذبه ای عجیب و غریب و باور نکردنی...جاذبه ای که از قدرت اثرگذاری بر ساحت های وجودی انسان را دارد. به راستی این جاذبه چیست و ابعاد قدرت آن تا چه حد است که می تواند بر روح و جان انسانها اثرات سریع و عمیقی را بر جای گذارد؟ این جاذبه همان چیزی است که در رابطه با قدرت تلویزیون مطرح است.
مك لوهان،نویسنده ونظریه پرداز بزرگ، پرفسور مرکز مطالعات رسانهای تورنتو، و مطرحکنندهٔ مفهوم «دهکدهٔ جهانی ، به صورتی کاملا هوشیارانه این تأثیرات را با اثری كه موسیقی بر روان باقی میگذارد مقایسه میكند. او در بخشی از یک مقاله که در ارتباط با این موضوع نگاشته شده،اینطور می نویسد:اثرات تكنولوژی در قلمرو عقاید و مفاهیم حادث نمیشود، بلكه الگوهای احساسی را بدون مقاومت و به طور مستمر تغییر میدهد… اثرات پول به عنوان «وسیله» در ژاپن قرن هفدهم بیشباهت به تأثیر چاپ در مغرب زمین نبود. جی.بی.سنسوم G.B.Sansom وی مینویسد كه نفوذ اقتصاد پولی در ژاپن «موجب یك انقلاب كند ولی مقاومتناپذیر گردید، كه پس از تقریباً دو هزار سال انزوا به فرو ریختن حكومت فئودالی و از سر گرفتن روابط بازرگانی با خارج منجر شد»1تأثیر موسیقی نیز بر انسان نه بر قلمرو عقل و فهم بلكه بر قلمرو احساس است. لذا انسان هرگز از عهدهی تجربه و تحلیل عقلایی تأثیرات موسیقی بر روان خویش برنمیآید. او ناگزیر است كه این تأثیرات را در ساحت مفاهیمی چون «غمانگیز»، «شادیآور»، «نرم»، «داغ» و … دستهبندی كند و این مفاهیم همگی مفاهیم احساسی محض هستند.آیا میان «ساحت احساس» و «ساحت عقل و فهم» رابطهای نیست؟ به نظر می رسد که مك لوهان درست میگوید.اثرات تكنولوژی در قلمرو عقاید و مفاهیم حادث نمیشود، بلكه الگوهای احساسی را بدون مقاومت و به طور مستمر تغییر میدهد.2اگر غیر از این بود، مقاومت در برابر آن به مراتب افزایش مییافت. برای درك تفاوت آن میتوان اثر یك «جملهی فلسفی» را با اثر یك «قطعهی موسیقی» مقایسه كرد. یك جملهی فلسفی را مخاطب از طریق عقل ادراك میكند و لذا شنیدن یا خواندن متون فلسفی جز برای آنان كه اهل تفكر هستند،نمی تواند چندان جذاب و لذتبخش باشد. اما یك قطعهی موسیقی اصلاً با ساحت ادراكات عقلانی انسان، ارتباطی مستقیم نمییابد و اثرات آن بیواسطهی عقل و فهم، در قلمرو احساس و روان ظاهر میشود و بنابراین، برای لذت بردن از آن نیاز به طی مقدمات برهانی و علل و دلایل منطقی نیست. به این ترتیب می توان اینطور بیان کرد که در اغلب انسانها نوعی احساس و میل نسبت به راحتی و غفلت ورزی وجود دارد.این میلی درونی است برای غفلتطلبی، گریز از تفكر و جدیت، بازی و شوخی، تلذذ و تفنن و …که در درون هر انسانی موجود است و در كودكان بیشتر. «نظریهی بازیها»، هم در حوزهی جامعهشناسی و هم در حوزهی روانشناسی، بر این اصول بنا شده است كه افراد انسانی حتی بعد از ورود به مرحله بزرگسالی و سپس کهنسالی، نیز همان الگوهای بازی را به نوعی در زندگی اجتماعی خویش بسط میدهند و انگیزههای اجتماعی همان میل بازی هستند كه تغییر شكل دادهاند و در زیر نقابهایی از شخصیتهای كاذب پنهان شدهاند.چرا که این صفت به طور ذاتی در انسانها وجود دارد و هر انسانی باید به مهار آن بپردازد.در غیر اینصورت به نوعی به اسارت آن در می آید.اثرات تكنولوژی در قلمرو عقاید و مفاهیم حادث نمیشود، بلكه الگوهای احساسی را بدون مقاومت و به طور مستمر تغییر میدهد…جادوی سینما و تلویزیون، همان چیزی است که اگر خارج از حیطهی مفاهیم، به آن نگاه کنیم به گونه ای است که بیشتر در برزخ «تأثرات احساسی و روانی» ظاهر میشود و لذا اثرات تخریبی و یا احیاناً تربیتی خویش را بیشتر بر «ضمیر نا خودآگاه»انسان، باقی میگذارد، اگرچه راه «دنیای خودآگاهی» نیز بر آن بسته نیست.3
الگوهای احساسی انسانها در جوامع مختلف با یکدیگر متفاوت هستند. این تفاوتها مبتنی بر عادات و تعلقات و آداب و رسوم آن قوم هستند و عادات و تعلقات و آداب و رسوم نیز از فرهنگ هر جامعه ای نشأت میگیرند. بین فرهنگ و اعتقادات، رابطهای كامل و مستقیم، اما ناپیدا، برقرار است و لذا ورود غیرمنتظرهی محصولات تكنولوژی به جامعهای كه هنوز فرهنگ و ساختاری سنتی متكی بر دین دارد، به یك تعارض ناپیدای فرهنگی در باطن آن جامعه منجر خواهد شد.تلویزیون وسیله ای تکنولوژیک است که در دنیای فعلی در جهت شکل دهی و هدایت اذهان افراد عمل می کند. تلویزیون به آگاهی و ذهنیت افراد جهت می دهد. این محصول تکنولوژیک در جامعه ما تاثیرات متعددی را به دنبال دارد. با توجه به اینکه تلویزیون ما رسانه ای بومی است،سعی بر این دارد که بیشتر به ترویج فرهنگ و سنن جامعه خود بپردازد اما در سالهای اخیر با توجه به رشد جریان های جهانی شدن، تفکرات و اعتقاداتی که در سطح جهانی مطرح هستند،از طریق رسانه های تکنولوژیک به همه نقاط دنیا منتقل می شوند.این مسئله برای جامعه ای همچون جامعه ما می تواند مخاطره آمیز باشد.چرا که مواجهه با تفکرات تازه و نگرش های متعددی که در برخی از موارد با اعتقادات و رسوم و هنجارهای جامعه ما تناقض دارند،می تواند موجب بروز بحران های تفکری و هویتی در افراد شود. بحران هایی که افراد را بر سر دوراهی های جدی در انتخاب عقاید،قرار می دهد. به نظر می رسد این موضوع بر موارد بسیاری موثر است و جنبه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی افراد را تحت تاثیر قرار می دهد. به راستی چه باید کرد برای بازسازی و حل بحران های هویتی که امروز بیش از همه جوانان و نوجوانان را دربر گرفته است؟این یک معضل بزرگ است که با چشم دیده نمی شود اما روح و روان افراد را در معرض خطرات جدی قرار می دهد...پی نوشت:کتاب وسیله پیام است.نوشته مک لوهان1و2ـ وسیله، پیام است، صص 70و 713ـ وسیله، پیام است. ص 70فاطمه ناظم زادهبخش ارتباطات
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 443]