واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گلچهره، معشوقي که دوست مي داشتيم
شناسنامه اثرکارگردان و تهيه کننده: وحيد موسائيانبازيگران: لادن مستوفي، افشين هاشمي، هدايت هاشمي، حسين محب اهري، فاطمه اسلامي و...ژانر: ملودرام اجتماعيمروري بر فيلمبه لحاظ مکاني، فيلم در کشور افغانستان و شهر کابل اتفاق مي افتد. به لحاظ زماني هم، مربوط به دوره اي است که شوروي و کمونيست ها دست از خاک افغانستان برداشته اند و مردم اين کشور و مجاهدين، با گروه طالبان درگير هستند. سخن اصلي و هدف نهايي فيلم، بازنمايي ظلم و ستم طالبان و روزگار رقت بار و غم انگيز مردم افغانستان است. روشنفکران دلسوزي در اين شرايط همانند چراغ هاي کم نوري سوسو مي کنند. فيلم، قصه نابودي و خاموش شدن اين نورهاي کم قدرت است. قصه نورهاي ضعيفي که در نطفه خفه مي شوند و مي ميرند. قصه، حکايت نابودي جسم و روح مردي است به نام اشرف خان، که جرمش براي نابودي، عبارت است از "احداث سينما و رواج فرهنگ فيلم ديدن"! آنها مي خواهند عقايد تنفر برانگيزشان را با گلوله در جان مردم فرو کنند. مردان را شهيد، زن هاي ترسو را در گوشه خانه ها حبس و زن هاي شجاع را دستگير و بستر شهوتراني خودشان کننداشرف خاناين مرد، عاشق سينما است. اشرف خان اراده کرده ميراث پدري اش، که سينمايي نيمه ويران است، را دوباره تاسيس کند و مردم کابل را در آن جمع و برايشان فيلم پخش کند. آرزو دارد سينما گلچهره، محيطي باشد براي يادگيري و فرهيخته شدن مردم. جايي که کودکان در آن سرگرم شوند و جوان ها آداب زندگي و معاشرت بياموزند. اشرف خان، مرد بيدار جامعه، ديوانه وار گلچهره را دوست دارد و به هدفش ايماني راستين دارد. او در "گلچهره"، شخصيتي مثبت و قابل اعتماد است، مردي که کارهايش از روي خرد و عشق گرمي به وطن نشات مي گيرد. شخصيت پردازي خوب در اين فيلم باعث شده که عرق ملي او حالت شعارگونه به خود نگيرد و کاملا طبيعي و باورپذير جلوه کند. هدف اشرف خان اين است که، به هر قيمتي که شده اين مکان عزيز را حفظ و بازسازي کند. در کنار اشرف خان، به عنوان شخصيت اصلي، به نظر نگارنده قهرمان واقعي خود سينما است. عنصري زنده که مخاطب به عنوان قهرمان آن را پذيرفته و چشم به راه است که سرنوشت او را در پايان فيلم ببيند. مثل تمام مبارزات مقدس، در اين فيلم هم، مبارز شهيد مي شود اما هدف زنده مي ماند. اشرف خان بعد از مشکلات بسيار، سرانجام با کمک يک دوست ايراني، موفق به راه اندازي سينما مي شود. با شوق بي نهايتي به استقبال مراسم افتتاحيه سينمايش مي رود، اما جهالت و ظلم طالبان، سينما را در روز افتتاحيه به هم مي ريزد. آنها اشرف خان را چندي بعد دستگير و مقابل پرده سينما، بي رحمانه شهيد مي کنند.
ماجراي فرعي فيلمماجراي فرعي فيلم، علاقه اشرف خان به رخساره، پزشک بهداري است. عشق بين اين دو و اشک هاي رخساره در يکي از سکانس هاي پاياني، تراژدي مرگ صاحب سينما را قوي تر و براي مخاطب زيباتر کرده است. جداي از قوت ها و ضعف هاي ساختاري که به طور مفصل قابل بررسي و کنکاش است، لازم است "گلچهره" را به لحاظ محتوايي مورد توجه قرار دهيم. نماد اصلي در گلچهره، سينما است. "سينما گلچهره" مي خواهد چيزهايي به مردم نشان بدهد که شايد نمي دانند، اما لازم است که بدانند. به نظر مي رسد اين فيلم هم مثل همان سينماي نمادين اش، ساخته شده که چيزهايي را به من و تو نشان دهد که احتمالا نمي دانيم، اما لازم است که بدانيم. "گلچهره" برداشت مناسب و قابل قبولي از گروه طالبان به مخاطب مي دهد. در فيلم مي بينيم که تعصب و تحجر آنها نسبت به فرهنگ و کوته فکري احمقانه شان، چگونه جان هاي عزيز را مي گيرد. آنها مي خواهند عقايد تنفر برانگيزشان را با گلوله در جان مردم فرو کنند. مردان را شهيد، زن هاي ترسو را در گوشه خانه ها حبس و زن هاي شجاع را دستگير و بستر شهوتراني خودشان کنند. علي رغم تمام تراژدي هاي غم بار فيلم، تلخ ترين سکانس دستگير شدن رخساره و عقد اجباري اش با رئيس گروه بود که با وضع جهالت باري، خانم دکتر را به عقد خودش در آورد و نقاب از رخش کشيد. به دنبال بقيه فاجعه ها، همين يک سکانس کافي بود که استحمار ديني و تحجرهاي نفرت انگيز را به من و تو نشان دهد. بخش سينما وتلويزيون تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 347]