واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یادداشت های اروندسفر آسمانیپادگان دژ خرمشهر، ستاد راهیان نور ارتش تنها جایی که با تماس مکرر هماهنگ شد. دو سه روزی وقتمان آزاد بود و میگشتیم: مسجد جامع، موزه جنگ، شلمچه و آبادان.بر و بچههای ستاد آدمهای شاد و خوشبرخوردی هستند.*** هر روز چند کاروان میرسید. برخی کاروان ها میآمدند حسینیه پادگان و ریخت و پاش میکردند و میرفتند.سربازهای بیچاره باید، باقیمانده غذا، سفرهها و کثیفکاری هایی که میکردند را مرتب کنند. با این حال دادشان درنمیآمد. صمیمیت و روحیه بر و بچههای ستاد اکثر سربازها را جذب کرده بود. چیزی نمیگفتند.***
موقع خداحافظی چند تا از ستادی ها رسیدند. سربازها میگفتند کاش نمیآمدید و به شما عادت نمیکردیم.*** مسجد جامع شلوغ بود. هشت تا اتوبوس صف کشیده، منتظر مسافرهاشان بودند. جنب و جوش مسافرها شوری به مسجد داده بود.بچههای قد و نیمقد آدامس به دست به مسافرها آویزان میشدند. تا میخریدی یکی دیگر سر و کلهاش پیدا میشد. و همین طور....هر جا که رفتیم همینطور بود؛ بچههای 5 تا 15 ساله.*** آثار جنگ هنوز هم پیداست، هر چند صد متر چند صد متر خانههایی را میشد دید که ترکش، دیوارهایشان را خراشیده است. گهگاه ساختمان ویرانه هم میبینی. و کشتی های به گل نشسته کنار کارون.ـ کنار پل قدیمی، موزه جنگ است. یک ساختمان دو طبقه کنار کارون که محل استقرار بعثی ها در زمان محاصره شهر بود. ساختمان را به شکل جالبی بازسازی کردهاند. عکس های شهدا، عکسهای خرمشهر قبل و بعد از جنگ، آثار و وسایل کوچک جنگی و حتی اعلامیههای ارتش عراق آثار عراقی ها را هم در چند جای ساختمان میشود دید؛ «جئنا لِنَبْقی»!*** ـ با فاصله کمی از موزه، کنار کارون، سمبل بزرگی نصب شده است. زائران توجهی نمیکنند آدمی با کلاهخود، سپر و شمشیر. خیلی سخت میشد فهمید که چی را میخواهد برساند. خیلی ها میگفتند این چه سمبلی است؟! چه ربطی به جنگ ما دارد؟!*** ـ از دور گمرگ سابق خرمشهر را دیدیم. وقت نکردیم آنجا برویم. چند سال پیش عدهای فقیر آنجا ساکن بودند. هنوز هم که به یادشان میافتم تنم میلرزد. الآن نمیدانم هستند؟ نیستند؟!...*** سری هم به آبادان زدیم. فاصلهشان زیاد نیست. مجتمع های مسکونی ساخت انگلیس را میتوانی در شهر ببینی. میگویند در ورودیهایش نوشته بود: «هیچ ایرانی، هندی، و سیاهی حق عبور ندارد»!*** ـ حوزه هنری آنجا توی این ایام تعطیل نمایشگاه کاریکاتور گذاشته بود. نتوانستیم نبینیم. اما آثار قلعه کلاپ و مجید نجاتی بود مکان: سینما ایران سابق.ـ از ظهر گذشته بود. دنبال مسجد میگشتیم. کلیسایی توجهمان را جلب کرد. پشت سر کلیسا گنبد و منارههایش دیده میشدند. مسجد و کلیسا در کنار هم. فکر نمیکردیم که آبادان هم مسیحی دارد. پرسیدیم. میگفتند زمان انگلیسی ها کلیسا را ساخته بودند.غیر از ساختمان اصلی کلیسا بنای دیگری توی محوطه کلیسا است که از آن بهعنوان هنرستان استفاده میکنند.*** ـ مسجد دیوار به دیوار کلیسا است. مسجد امام موسیبنجعفر(ع). امکانات خوبی دارد، کتابخانه، پایگاه مقاومت و حیاط... روز تعطیل بود و ساعت از ظهر گذشته بود. دو سه نفری داشتند نماز میخواندند.*** ـ بالاخره بعد از چند روز تکلیفمان مشخص شد. قرار شد در اروندکنار مستقر شویم، محل یادمان عملیات والفجر 8.*** ـ خودمان را به آنجا رساندیم. جمعیت زیاد بود و دائم هم زیادتر میشد تا ساعت 2ـ 1 بعدازظهر. بعد خلوت میشد تا ساعت 5. چند تا ساختمان جدید ساختهاند. یک سالن سینمای بزرگ که گوشهای از عملیات والفجر 8 را نشان میداد. کنار سینما، سوله نمایشگاه کتاب بود. در دو چادر بیرونی هم محصولات فرهنگی مثل CDهای مداحی، چفیه، پلاک و پوستر میفروختند.*** ـ جلوتر که میرفتی حسینیه سپاه و مقر لشکر 25 کربلا در سمت راست و در سمت چپ چادرها و غرفههای محصولات ارتش. روبهرویمان مزار 8 شهید گمنام. فاو به وضوح مشخص است خصوصاً با دوربینهایی که سپاه و ارتش برای تماشا گذاشتهاند. کشتی عاشورا کنار اروند لنگر انداخته و هر چند ساعت زائران را در اروند میگرداند و حاجی آقایی با شور و احساس تمام از عملیات، جبهه و روحیات رزمندگان میگوید.*** کنار اروند تابلوی بزرگی نصب کردهاند که در سمت ما، تصویری از دومین روز عملیات والفجر 8 است و در سمت دیگر که رو به عراق است تصویر با ابهتی از امام خمینی که به دو زبان عربی و انگلیسی نوشته است: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.ـ غیر از زائرانی که به محل یادمان میآمدند، ساکنان منطقه هم هر روز میآمدند و بساط ناچیزشان را پهن میکردند. یکی آب معدنی و نوشابه، دیگری بستنی و فلافل، همینطور حصیر، بادبزن، اسباببازی و... بازاری است. اکثرشان نوجوان بودند مثل بقیه جاها.*** ـ محل یادمان تمیز نبود. آشغال دور و برش زیاد بود. سرویس های بهداشتی مجهزی که ساخته بودند دیر به دیر تمیز میشد. گاهی وقت ها آب نداشت. گرچه چند تابلوی بهداشت را رعایت کنید در چند جای یادمان دیده میشد ولی خودشان برای نظم و تمیزی یادمان کمتر کاری میکردند تا اینکه...*** قرار بود آهنگران دعای ندبه را در آنجا بخواند و شبکه یک هم پخش مستقیم مراسم. چهارشنبه و پنجشنبه وضع یادمان به کلی فرق کرد. تمیز شد. به ساکنین منطقه گفتند که حق ندارید پنجشنبه و جمعه بساط پهن کنید و از این برنامهها. چرا که قرار بود مراسم از تلویزیون پخش شود و مسئولین هم در محل حاضر میشدند.*** ـ سوره مهر هم غرفه پررونقی داشت. استقبال زیادی شد. از قصه فرماندهان و بانوی ماه بگیر تا خاطرات احمد احمد و خانم دباغ و کتابهای حسن رحیمپور. سوره هم روی پیشخوان بود و ویژهنامهاش به کاروانها داده میشد. خیلی ها اولینبار بود که سوره را میدیدند و...ـ قایق های مصادره شده انگلیسی. احساس غرور و خودباوری را میتوانستی در چهره تکتک زائران ببینی. سه تا قایق شیک و مجهز که همراه با خدمهاش توسط بچههای سپاه توقیف شده بود. سهیل کریمی هم از این موضوع فیلم ساخته به نام «شکست هیمنه».*** ـ پیکان وانتهای زیادی در محل یادمان بود که زنان و مردان از پشت آن پایین میآمدند و بساط پهن میکردند. از کجا میآیند؟ حال چرا با پیکان وانت؟تا اینکه فهمیدیم که پیکان وانت تاکسی های رسمی اروندکنار و روستاهای تابعه تا آبادان هستند و مردم با این پیکان وانتها رفت و آمد میکنند.*** حالا که قرار بود چند روزی اروند کنار بمانیم گفتیم دور و اطراف منطقه را بگردیم. نخلهای سوخته در نزدیکی یادمان زیاد دیده میشد. سوار پیکان وانت ها شدیم. یاد بچگی ها افتادیم که چقدر دوست داشتیم پشت ماشین ها بنشینیم و دور و اطراف را نگاه کنیم. چند تا جوان و چند بچه همسفر ما بودند. سر صحبت را باز کردیم. تا میتوانستند از بیکاری و بیکاری و بیکاری، از فقر و فقر میگفتند. نوجوانهایی که بهخاطر شرایط مالی ترک تحصیل میکنند. وعدههایی که مسئولین میدهند و عمل نمیکنند، رکود کشاورزی منطقه، شور بودن آب و خسارت به نخلستانها، غیر بومی بودن مدیران و نصب و عزلهای فراوان و...*** ـ از خانههای کنار جاده میشد فهمید که وضعیت معیشتی مردم چه جوری است. از کودکانی که پشت اتوبوسهای کاروانها میدویدند، دست بلند میکردند و...*** ـ یکبار خواستیم فوتبال ایران را ببینیم خیلی به زحمت افتادیم. شبکههای عربی را بهتر از داخل میگیرند. فرستنده صدا و سیمای آبادان بین راه اروند کنار قرار دارد.با این حال، شبکههای عربی واضح، واضح است.*** توی راه اروند ـ آبادان هر چی مدرسه دیدیم همه تازه ساخت بود. برایمان سؤال بود چه خبره؟ از چند نفری که پرسیدیم میگفتند تا چند سال پیش این روستاها مدرسه نداشته و چند خیر اصفهانی آنها را ساختهاند و بعضیها هم از اعتبارات سفر رهبری به استان است.*** روز سیزدهم فروردینمحوطه یادمان شلوغ. جاده هم خیلی شلوغ.برگشتیم نویسنده : یاسر عسگریبخش فرهنگ پایداری تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 448]