تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 28 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر آن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806932717




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آقا روح الله و لات عربده کش!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آقا روح الله و لات بی سر و پابه بهانه فرا رسیدن ایام الله
روح الله الموسوی الخمینی (ره)
پدرش رفته بود شکآیت خان محل را به حاکم بکند، شهیدش کردند. برای همین یتیم بزرگ شد پیش عمه اش. ولی عمه اش برایش هم پدری کرد هم مادری. اصفهان که درس می خواند مغازه دارها ساعت مغازه شان را با رفت و آمد او تنظیم می کردند. خیلی منظم بود. اگر یک روز 10 دقیقه دیرتر از جلوی مغازه آنها رد می شد می فهمیدند ساعتشان جلو است. *آمد قم. تازه حوزه قم با گرفته بود. آیت الله آشیخ عبدالکریم حائری (ره) خون دل می خورد تا در آن فضای سیاه رضاخانی این نهال ریشه بگیرد. یک بار آیت الله حائری سخنرانی کرد و گفت اگر خوب درس بخوانید آخر ماه به هر کس بهتر بود یک قرآن کمک خرجی می دهیم. استاد که رفت بلند شد و رو به طلبه ها گفت: دوستان به خاطر خدا درس بخوانید نه برای یک قرآن آشیخ عبدالکریم. *توی فیضیه حجره گرفت. آسیدبها* دوست صمیمی اش می گفت: لات بی سر و پایی بود که هر روز شراب می خورد و با مستی می آمد فیضیه و چشمش را می بست و دهانش را باز می کرد و هر فحش و ناسزایی که بلد بود نثار طلبه ها می کرد و می رفت شکآیت هم فایده نداشت چون زورگیری می کرد و با آژان ها تقسیم می کرد...همین که از دالان صدایش می آمد طلبه ها نیم ساعت خودشان را توی حجراتشان حبس می کردند، تا فحشش تمام شود و برود. آسید روح الله تازه آمده بود فیضیه. وقتی صدای عربده کش لات همیشه مست از دالان مدرسه آمد طلبه ها کتاب هایشان را برداشتند و به طرف حجره هایشان رفتند ولی او ایستاد بداند چه شده و این کیست که فحش می دهد؟! او که مدت ها بود طلبه ندیده بود تا فحشش دهد، رفت تا دهانش را باز کند اما با کشیده سنگین آسید روح الله دور خودش چرخید و افتاد توی حوض و هوش پریده اش برگشت.مدتی با تحیر در چشم سید تازه وارد نگاه کرد و دیگر نیامد. آسید بها به روح الله گفته بود اگر می دانستیم با یک کشیده حل می شود همان اول زده بودیم.محمدرضا شاه پهلوی آمده بود قم. دیدار آیت الله العظمی بروجردی(ره) هم آمد. هنگام ورود شاه، اهل مجلس به احترام میهمان از جا بلند شدند فقط یک سید که اخم کرده بود و چهار زانو نشست و از جایش تکان نخورد. گفته بود جلوی طاغوت نباید بلند شد*محمدرضا شاه پهلوی آمده بود قم. دیدار آیت الله العظمی بروجردی(ره) هم آمد. هنگام ورود شاه، اهل مجلس به احترام میهمان از جا بلند شدند فقط یک سید که اخم کرده بود و چهار زانو نشست و از جایش تکان نخورد. گفته بود جلوی طاغوت نباید بلند شد. بعدها که به شاه گفتند آخوندی به نام خمینی ضد رژیم و اعلی حضرت حرف می زند. شاه پرسیده بود خمینی کیست؟ گفتند همان سید که آن روز بلند نشد. معلوم می شود آن بلند نشدن خیلی اعلی حضرت را سوزانده بود!*
روح الله خمینی
به او گفتند: تا کجا می خواهی مقاومت کنی. حتی اگر کار به دربار هم کشیده شود باز هم ادامه می دهی؟ گفت: تا کجا را نمی دانم. ولی می دانم اگر این یک قدم را برندارم جواب خدا را نمی توانم بدهم تا هر کجا که می خواهد کشیده شود.*سال ها گذشتدر هواپیمایی که ممکن بود هیچ وقت به زمین ننشیند، خبرنگاری با شور از او پرسید: حضرت آیت الله! اکنون چه احساسی دارید؟ و او با آرامش، مثل همان اوایل طلبگی گفت: هیچ! *قلبش مشکل پیدا کرده بود. استرس برایش خطر داشت. ولی باید می گفتند. وارد اتاق او شدند. می خواست قامت ببندد برای نماز. چه شده؟ خرمشهر سقوط کرد! ...جنگ است. پس می گیریم. الله اکبر... و نمازش را شروع کرد. *پنج نفر از شاگردان قدیمیش دورش نشسته بودند. یکی از آنها که از همه صریح تر بود پرسید: بعد از شما چه کنیم؟ گفت: کسی هست که عرصه خالی نماند. اصرار کردند بگوید. گفت همین سیدعلی. و سیدعلی التماس کرد که به این جمع حکم کنید این سخن شما را تا سایه شما بر سر ماست جایی نقل نکنند. * آیت الله العظمی بهاءالدینی که امام او را آسیدبها صدا می زد. تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیاننویسنده: محمد بهمنی 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 418]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن