واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: برای تبلور ذره ای از ایمان
نگاهی به مضمون اثر جدید "کریستوفر نولان" اگر «بتمن می آغازد» و «شوالیه سیاه»، بلاک باستر های هالیوودی بودند که با وجود نگاه جدی به گیشه، از عمیق ترین مضامین بشری تاثیر پذیرفته بودند و نام نولان را برای مخاطب عام بیش از پیش مطرح ساختند، اکنون در مهم ترین برهه دوران کاری این کارگردان، «Inception» درست همان نقطه عطفی است که همه هواداران نولان منتظرش بودند. "دیوید بوردول"، در انتهای یادداشت خود بر «Inception»، اثر جدید "کریستوفر نولان"، به نکته جالبی اشاره می کند: عصر جدید، ملزم تابو شکنی های جدیدی نیز می باشد، اگر چندین قرن پیش امثال ارسطو و اسپینوزا با قلم خود جهانی را دگرگون می کردند، اکنون، فلاسفه زمان ما دست به دامان دوربین هایی شده اند که خود تاثیری بسی بیشتر از قلم های مرکب نشان بر مخاطبشان می گذارند.این، شاید مناسب ترین توصیف باشد برای کارگردان بزرگی چون "کریستوفر نولان". "استنلی کوبریک" در روزهای پایانی عمر خود،سخن جالبی بر زبان آورده است: خوشحالم که با حمایت مالی استودیو های کلان هالیوود، فیلم خودم را ساختم. و این دقیقا همان دلیلی است که موجب می شود نولان بعنوان استنلی کوبریک نسل حاضر کارگردانان شناخته شود."کریستوفر نولان" با این اثر، سقف توان سینمای داستان گوی معاصر را پیاده کرده و توقعات بینندگان و صاحب نظران عاشق سینما را نسبت به ذات این هنر دوست داشتنی، چندین برابر کرده است. باید ماند و دید که این استاد چیره دست در آثار بعدی خود چگونه قصد مسحور کردن تماشاگرش را پیاده می کند.اگر «بتمن می آغازد» و «شوالیه سیاه»، بلاک باستر های هالیوودی بودند که با وجود نگاه جدی به گیشه، از عمیق ترین مضامین بشری تاثیر پذیرفته بودند و نام نولان را برای مخاطب عام بیش از پیش مطرح ساختند، اکنون در مهم ترین برهه دوران کاری این کارگردان، «Inception» درست همان نقطه عطفی است که همه هواداران نولان منتظرش بودند. اگر کوبریک بزرگ، با هزینه های کلان، "اسپارتاکوس" و "اودیسه فضایی 2001 " را ساخت که اتفاقا بیش از بسیاری از آثار وی، امضایش را بر پای خود داشتند، اینک، "کریستوفر نولان" با هزینه سنگین ??? میلیون دلاری، شخصی ترین و به عبارتی نولانی ترین فیلم دوران هنریش تاکنون را ساخته و عرضه کرده است.
نولان، پس از شش فیلم پیشین خود، که همگی آثاری بودند چالش برانگیز و متفکرانه در باب کاوش هویت تمامیت خواه نسل بشر و نقد مناسبات نابودگر میان انسان ها، در آخرین فیلم خود، به سراغ دغدغه عظیم تری رفته است. گویی که وی دست از تمرکز بر ابعاد روان شناختی نسل بشر برداشته و حال به دنیای پیرامونش کار دارد. «Inception»، بر خلاف سایر آثار پیشین کارگردانش، انسان های مستاصلی را نشانمان می دهد که بیش از آنکه درگیر مناسبات و محیط پیرامون خود باشند، در پی بازیابی هویت خویش در دنیایی هستند که تمییز دادنش از مجاز و رویا، برایشان سخت و سنگین است. دام کاب در «Inception»، درست همانند هم نام دیگرش در اولین اثر نولان، کاب، دزد عارف مسلک خیابان های لندن، دزدی است متشخص که با وجود توانایی اش مبنی بر استخراج ایده یا افراد با نفوذ، خود قهرمانی است شکست خورده که در زندگی بی هدف خود به دنبال نقطه ای است برای پایان تمام کابوس های روانی خویش. اگر کاب در تعقیب، دزد شریفی بود که با ورود به خانه های انسان های طعمه خویش، هدفی جالب و البته متفاوت داشت، دام کاب در «Inception»، نه به دنبال تغییر مناسبات انسان های پیرامونش است و نه به دنبال تغییر در جامعه خویش. قهرمان جدید نولان، انسان پریشان حالی است که برای بازگشت نزد کودکانش که اکنون تنها بازماندگان خانواده کاب نیز هستند، پیشنهادی را می پذیرد که پیش از این، تراژیک ترین حادثه عمر خویشتن را با آن رقم زده بود. عملیاتی بس دشوار که کاب با انجام جاه طلبانه آن، همسر محبوبش را به کام جنون و خودکشی سپرد. عدم توانایی برای تمییز واقعیت از رویا و تمرکز بر این ایده رشد یافته که تنها راه نجات، مرگ است و مرگ.«Inception»، همانند اثر بی نظیر "دیوید فینچر"، «باشگاه مشت زنی»، سرآغازی است بر سینمای پست مدرن دهه آتی. اثری به غایت حرفه ای و مملو از لحظات ناب سینمایی، ساخته دستان کارگردانی که اکنون می توان او را به جرئت یکی از برترین های سینمای معاصر دانست. کاب، در همان سکانس های ابتدایی اثر، مبنای جدیدی را پایه گذاری می کند. اینکه ارتجاعی ترین انگل وجود انسان ها نه میکروب است و نه کرم روده ای. بلکه همان ایده ساده ای است که به راحتی می تواند شخصیت انسان را شکل دهد، ما را بسازد و یا از بنیان نابودمان کند. و اینجاست که "کریستوفر نولان"، دنیای جدیدی را نشانمان می دهد. دنیایی بی ثبات و حتی اکثرا متضاد انسان های سردرگمی که به خود ویران گری رسیده اند و تنها تفاوتشان با ما انسان های عادی در اینست که در هنگام رویاپردازی می دانند که خود سازنده این فرایند پیچیده اند و بنابراین کنترلش می کنند و در آن به ماموریت خویش می رسند و این خصیصه نه موجب برتری یافتن آنها بر ما، که اتفاقا بیراهه ای است از جنون این آدم ها که در شرف فروپاشیند. تفاوتی هم ندارد که این جهان های موازی اکشن های جیمز باند مانند مخلوق ذهن مالیخولیایی انسان هایی باشد که در عالم واقع حتی نمی توانند اسلحه ای را بر دست بگیرند، یا نمایش ترجمان عاطفه تلقین شده نهایی رابرت فیشر و تصویر قدیس وارش از پدر در لایه سوم رویا باشد که نمایانگر کودکی از دست رفته ای است که پدر در آن هیچ سهمی نداشته و حال افسوسش را می خورد و درست متضاد با خود واقعی پدر، در شرف وقوع است یا خروج رویاپردازان مخلوق نولان همگام با پخش موزیک به یادماندنی ادیت پیاف، من پشیمانم یا همان Non, Je Ne Regrette Rien که خود نمایانگر ذات آشفته این مردان درک نشده اجتماع پیرامونشان است. می بینید، همه چیز برخاسته از ذهن یک نابغه است!
"کریستوفر نولان"، پس از ده سال، دوباره بر همان تمهیداتی دست گذاشته که در فیلم بسیار محبوبش، «ممنتو» آنرا دستمایه قرار داده بود. وی اینجا نیز درست همان هنجارهای تابو شده و قوانین سنتی زندگی اجتماعی آدمیان را بازیچه قرار می دهد و از آن قرائت خاص خود را بیرون می کشد. در جایی از فیلم، سایتو قانونی را مطرح می کند که تقریبا ملکه ذهنم همه ماست. اینکه در رویاهای هر فردی باید در چارچوب قوانین وضع شده در ذهن وی بازی کرد. اما کاب و تیم همراهانش، درست قصد دارند تا در عملیات خطیر خود کاری را انجام دهند که همین قوانین را زیر سوال می برد و در آینده خواهد توانست که شخصیت فرد را تعریف کند، هویتش را شکل دهد یا در بدترین حالت، همه چیز را نابود کند. از همین جاست که داستانی هم عرض تنه اصلی فیلم رشد می کند. کاب پیش از این، درست با همین عملیات فعلی، مقدماتی را فراهم کرده که در آینده وی را تبدیل به وسیله ای کرد برای همراهی کردن همسر دلبندش تا قتلگاه. درست با لمس ادراک شخصی وی و پایه گذاری همان ایده منعطف و مسری که همه چیز را تغییر می دهد، ایده ای را بذر پاشی کرد که سبب شد تا مال، با بیداری در عالم واقع همچنان در پی راهی باشد برای فرار از دنیاهای رویاگون خود. فراری که چاره ای ندارد جز مرگ و بیداری در عالمی موعود. افسوس اما که با مرگ مال در عالم واقع جهان بر سر کاب و خانواده رو به فروپاشیش فرو ریخت. مال، نمادی است از بشر امروز. بشری که بازیچه دست رویاهای ذهن خود است و از دنیای سرشار از نومیدی و یأس پیرامونش، پناه می آورد به دنیای مجازی. دنیایی که وجود ندارد و تنها در ذهنش میگذرد اما برایش تبدیل به پناهگاه امنی شده که ورود به آن موجب رضایت میشود."کریستوفر نولان"، درست همانند آثار پیشینش، شمایلی منفعل را از قهرمان خاکستری خود نمایش می دهد. دام کاب، انسان شکست خورده ای است که حال حاضر است برای لحظه ای مشاهده چهره معصومانه جیمز و فیلیپا، کودکان خردسالش، دست به هر عملی بزند. حتی اگر همان عملیات بتواند جان عده زیادی را قربانی هدف به ظاهر ساده وی نماید. کاب، انسان کاملی نیست. حتی انسان مثبتی هم نیست. بلکه تنها فردی است در انتظار گودویی ولو انسان گونه تا او را به سر مقصد نهاییش برساند.«Inception»، همانند اثر بی نظیر "دیوید فینچر"، «باشگاه مشت زنی»، سرآغازی است بر سینمای پست مدرن دهه آتی. اثری به غایت حرفه ای و مملو از لحظات ناب سینمایی، ساخته دستان کارگردانی که اکنون می توان او را به جرئت یکی از برترین های سینمای معاصر دانست. "کریستوفر نولان" با این اثر، سقف توان سینمای داستان گوی معاصر را پیاده کرده و توقعات بینندگان و صاحب نظران عاشق سینما را نسبت به ذات این هنر دوست داشتنی، چندین برابر کرده است. باید ماند و دید که این استاد چیره دست در آثار بعدی خود چگونه قصد مسحور کردن تماشاگرش را پیاده می کند.امیررضا تجویدی/ سینما گران تنظیم برای تبیان : مسعودعجمی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]