تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 1 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هيچ كس چيزى را در دل پنهان نداشت، جز اين كه در لغزش هاى زبان و خطوط چهره او آشكار شد....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855196579




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تاپش پنج و نانش چهار


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تاپش پنج و نانش چهار، من حیرانم از این کار
تاپش پنج و نانش چهار
یکی بود، یکی نبود پیرزن فقیری بود که هر دو چشمش نابینا بود. نه پولی داشت که خدمتکاری به کار بگیرد، نه چشمی که دوست و آشنا را ببیند و نه زور بازو و توانایی انجام کاری که خودش کارهای خانه و زندگیش را انجام دهد. این پیرزن خیلی چیزها نداشت. اما یک چیز داشت، آن هم عقل و هوش بود. هر مشکلی برای هر یک از اهالی محل پیش می آمد، یک راست راه می افتاد و می آمد سراغ پیرزن نابینا و مشکل خودش را با او در میان می گذاشت. پیرزن هم راه حل مناسبی جلو پای او می گذاشت و از این راه به همسایگانش کمک می کرد.همسایه ها هم به کمک یکدیگر، مشکلات پیرزن را حل می کردند و سعی می کردند حال و روز بدی نداشته باشد. یکی برایش گوشت می آورد، یکی آرد می آورد، یکی میوه می آورد و یکی هم آردش را نان می کرد یا آب گوشتش را بار می گذاشت.یک شب که پیرزن شامش را خورده بود و رختخوابش را انداخته بود و می خواست بخوابد، ناگهان صدای داد و بیدادی شنید.صدا از خانه همسایه پیرزن بود. زن و شوهر بر سر یکدیگر داد می زدند و دعوا می کردند. پیرزن بلند شد و عصا زنان راه افتاد و رفت تا به در خانه ی همسایه رسید. در زد و وارد شد. زن و شوهر دعوا کرده را کنار خود نشاند. حرف های آن ها را شنید و بعد هم میان آن ها صلح و صفا برقرار کرد و به خانه اش برگشت. مرد همسایه از دخالت پیرزن و پایان یافتن دعوا خیلی خوشحال بود، اما زن همسایه ناراحت. چون پیرزن حق را به شوهرش داده بود و به او گفته بود که تقصیر کار است.فردای آن روز، پیرزن کمی آرد برداشت و به در خانه ی همسایه رفت. آرد را به زن همسایه داد و گفت: «حالا که داری نان می پزی، قربان دستت، از این آرد برای من هم چند تا نان بپز.»زن همسایه که از پیرزن دلخور بود گفت: «وقت ندارم آردت را خمیر کنم.» پیرزن گفت: «عیب ندارد. خودم خمیر درست می کنم.»و بعد، با این که چشم هایش نمی دید، آب آورد و آردش را خمیر کرد.
تاپش پنج و نانش چهار
زن همسایه نان های خانه ی خودش را پخت. پیرزن ظرف خمیرش را به زن داد  که با آن خمیر هم نان بپزد. زن همسایه که دیگر چاره ای نداشت، از آن خمیر پنچ تا چونه درست کرد و چونه ها را باز کرد و تاپ تاپ به دیواره تنور چسباند. وقتی نان ها پخته شد، زن همسایه یکی از نان ها را برداشت و چهار قرص نان را به پیرزن داد. پیرزن نان ها را شمرد و گفت: «چرا چهار تا؟»زن گفت: «خمیرت همین قدر بود.»پیرزن گفت: « تاپش پنج و نانش چهار! من حیرانم از این کار.»زن همسایه فهمید که کور هم به کار خود بیناست و پیرزن باهوش تر از آن است که سرش کلاه برود. دستپاچه شد و گفت: «ببخشید، ببخشید. یکی از نان هایت را آن طرف انداخته بودم، یادم رفت آن را روی نان هایت بگذارم.»بعد، آن نان را هم روی نان های پیرزن گذاشت.پیرزن که دلیل ناراحتی زن همسایه را فهمیده بود، رو کرد به او گفت: «نباید از من دلخور باشی. در هر دعوا و بگو مگویی، یک نفر تقصیر کار است و فقط یک نفر حق دارد. هیچ وقت دو طرف دعوا راضی از پیش قاضی بر نمی گردند.»زن همسایه از کاری که کرده بود خجالت کشید، از پیرزن معذرت خواست و به او کمک کرد تا به خانه اش برگردد از آن به بعد، کسی که احساس کند دیگری می خواهد فریبش بدهد، برای گلایه از او می گوید: «تاپش پنج و نانش چهار! من حیرانم از این کار.»مصطفی رحماندوست_مثل ها و قصه هایشانتنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه مردکارمطالب مرتبطخرس را وا داشته اند به آهنگری نه خانی آمده، نه خانی رفته دزدباش و مردباش اول چاه را بکن کسی با تو کار ندارد اگر ... باغ شاه که رفتی استخوان لای زخم گذاشتن از ماست که بر ماست او ادعای خدایی می کند اگر من نبرم دیگری خواهد برد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 199]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن