واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سرگذشت و باورهاي خواجه نصيرالدين طوسي يكي از ويژگيهاي ايراني، دلبستگي او به نگهداري اصالت نژادي و سنن ملي، و افتخار به تاريخ و فرهنگ خود ميباشد. چنانچه در فراز و نشيبهاي تاريخ چندين هزارساله خود توانسته است استقلال و شؤون ملي خود را نگاه داشته و در هنگام اوج و توانمندي، فرهنگ ايراني را تا نقاط دوردست جهان گسترش دهد. بهطوريكه كشورها و اقوام شكستخورده، در كتابهاي ديني و تاريخي خود از شؤون اجتماعي اين قوم ستايش كرده و در زمان نشيب و در موقع يورش قبايل و اقوام گوناگون هم در برابر توفانهاي سهمگين و سيلهاي خروشان مانند سد محكمي ايستادهاند و با توان فرهنگي و معنوي خود آن اقوام متجاوز را تحتسيطره خويش درآوردهاند. يكي از اين بلاهاي بسيار هولناك، يورش و حمله تاتار و مغول به ايران بود كه لطمه جبرانناپذيري به آبادي و جمعيت و فرهنگ ايران وارد ساخت و نزديك بود رشته حيات اجتماعي اين كشور قطع شود ولي نبوغ فكري يكي از فرزندان برومند اين آب و خاك همچون سدي استوار جلوي هجوم سيلآسا را گرفت و آن قوم يغماگر را تحت نفوذ معنوي خود درآورده و به اين ترتيب فرهنگ و تمدن ايران را نجات داد و جان تازهاي به آن بخشيد. اين رادمرد بزرگ خواجه نصيرالدين توسي است كه به عقيده كليه مورخين آنروز بر عقل هلاكوخان مغول چيره گشته بود و تا ميتوانست از نيرو و توان خود در راه سرافرازي ايران استفاده ميكرد. قدرت معنوي دانشمند توس سبب شد مغولان خونخوار و وحشي كه قبلا از كشتن عالم و عارف و انهدام شهرها پروايي نداشتند در اشاعه علم و هنر و احترام به دانشمندان بكوشند و به تأسيس دانشگاه و رصدخانه بزرگ مراغه همت گمارند. بزرگترين نعمتهاي طبيعي و الهي در نهاد حضرت توس جمع بود، زيرا علاوه بر احاطه به فنون گوناگون علمي، در جهان سياست و مكارم اخلاقي سرآمد روزگار بود و در صفحات تاريخ مرد بزرگي كه مقام شامخي در علم و سياست و دين داشته باشد، نظير خواجه نصيرالدين نادر و كمياب است. اينك به شرح سرگذشت او ميپردازيم:تاريخ ولادت خواجه نصيرالدين توسي در روز شنبه 11 جماديالاول سال 597 هجري قمري به هنگام طلوع خورشيد در توس متولد شد. ايام تحصيل خواجه نخست نزد پدر خويش به تحصيل پرداخت، سپس علوم عقليه را در مكتب فريدالدين داماد آموخت و در نزد كمالالدين محمد حاسب رياضيات را فراگرفت و مدتي هم در پيشگاه دانشمنداني چون قطبالدين مصري و كمالالدين يونسي و ابوالسعادات اصفهاني به كسب دانش پرداخت. و در معارف زمان خود بويژه در رياضيات و حكمت و نجوم استاد مسلم شد و به لقب استاد بشر ملقب گرديد و همچنين به زيارت عارف نامي آن زمان، شيخ عطار، نايل آمد. زندگي حرفهايخواجه توس سپس زندگي حرفهاي خود را از دربار ناصرالدين عبدالرحيم منصور كه محتشم و حاكم قهستان بود و شخص علمدوست و عالمپرور و درعينحال فاضل و دانشپژوه بود آغاز كرد و كتاب اخلاق ناصري را بهنام او پرداخت. چندي بعد ناصرالدين او را به قلعه اسماعيليه نزد علاءالدين محمد، هفتمين خليفه حسن صباح برد و سپس ملازم ركنالدين خورشاه آخرين فرمانرواي اسماعيلي شد و چون هلاكو عزم تسخير دژهاي اسماعيليه نمود، ركنالدين خورشاه به صلاحديد خواجه تسليم شد و از آن پس خواجه نصير به دربار هلاكوخان راه يافت و از مقربان و معتمدان او گشت و تا روزي كه هلاكو وفات يافت خواجه توس فرد مورد اعتماد و وزير او بود. فتح بغدادخاندان عباسي كه سنيمذهب بودند در بغداد خلافت داشتند. از قضا شورشي در محله كرخ بغداد كه شيعه بودند رخ ميدهد و پسر خليفه مأمور سركوبي شورش ميگردد، اما در اين كار افراط كرده و عده زيادي از شيعهها را ميكشد و اموالشان را غارت ميكند؛ در اين ميان ابنالعلقمي وزير خليفه كه شيعه بود كينه عباسيان را به دل ميگيرد و پنهاني نامهاي به هلاكو مينويسد و او را به فتح بغداد برميانگيزاند درحاليكه هلاكو قصد فتح قسطنطنيه را داشت . اما خواجه نصيرالدين توسي كه شيعيمذهب بود، وي را از اين كار مانع شده و به فتح بغداد برانگيخت تا خلافت را براندازد. هلاكو كه از كثرت قشون خليفه و استحكامات بغداد و مقام معنوي او در هراس بود، نخست به حسامالدين منجم روي آورده و از او درباره فتح بغداد پرسيد. حسامالدين چنين پاسخ داد: مبارك نباشد كه به بغداد حمله بري چون هر پادشاه به بغداد لشكر كشد شش فساد روي ميدهد: 1- همه اسبان بميرند و لشكريان بيمار گردند.2- آنكه آفتاب برنيايد.3- باران نبارد.4- زلزله درآيد.5- گياه از زمين نرويد.6- آن پادشاه بزرگ در همان سال فوت كند. سپس هلاكو رو به خواجه نصير كرد و از او مشورت خواست. دانشمند توس پاسخ آورد كه تا كنون بسياري از خليفههاي عباسي يا مردهاند يا كشته شدهاند اما هيچ خللي حاصل نگشته است فقط بهجاي خليفه ، هلاكو بر تخت مينشيند. بنابراين هلاكوخان به بهانه عدم ياري خليفه به او در جنگها، عزم بغداد كرد و به آن شهر حمله برد. خليفه كه كار را سخت ديد سفيران و هدايايي نزد هلاكو فرستاد تا او را از فتح بغداد منصرف كند، اما مورد پذيرش واقع نشد و شهر بغداد به چنگ مغولان افتاد و خواجه توس هم در اين مورد چنين سرود: سال هجرت ششصد و پنجاه و شش روز يكشنبه چهارم از صفر چون خليفه نزد هلاكو رسيد دولت عباسيان آمد بسر سپس هلاكو معتصم خليفه عباسي را بهحضور پذيرفت و به او گفت: تو ميزباني و ما مهمان، از ما پذيرايي كن. معتصم مقدار زيادي طلا و نقره و جامه عرضه نمود. هلاكو آنها را به حاضران بخشيد و گفت: دفائن را بياور و بعد از اذيت زياد و معلوم نمودن دفائن، ظرفي طلا پيش خليفه نهاد و گفت: بخور. خليفه گفت: نميتوان خورد. هلاكو جواب داد: پس چرا نگهداشتي و به مردم ندادي يا از آن پيكان نساختي و به كنار جيحون نيامدي تا من نتوانم از آن عبور كنم. خليفه گفت: تقدير خداي چنين بود. پادشاه جواب داد: آنچه بر تو خواهد رفت هم تقدير خداست. سپس فرمان داد طبق نظريه خواجه توس او را در نمدي پيچيدند و آنقدر با پاي و دست مالش دادند تا بميرد. چون شايع بود كه اگر خون خليفه بر زمين بريزد، زلزله خواهد شد بنابراين او را بدين روش كشتند . اما حقيقت امر آنست كه دانشمند بزرگي چون خواجه نصيرالدين توسي كه در علم و ادب و دين سرآمد روزگار خويش بوده است، بعيد است كه هلاكوخان را به فتح بغداد كه به قتلعام اهالي آن انجاميد برانگيزانده باشد. البته سقوط خاندان عباسي نتيجه عوامل خارجي و داخلي بوده است كه اينك به شرح آنها ميپردازيم: 1-عوامل خارجي: هدف اصلي حمله هلاكوخان مغول از آغاز فتح بغداد بوده است، زيرا در آن زمان جنگهاي صليبي بين مسلمين مصر و شام و عيسويان در نهايت شدت درگرفته بود و لويي نهم ملقب به مقدس پادشاه فرانسه بهمنظور اتحاد با مغولان بر عليه مسلمانان با فرستادن هدايا و سفرايي به دربار خان مغول كه منكوقاآن نام داشت ، خان مغول را وادار ساخت تا هلاكوخان را براي برانداختن خاندان عباسي و فتح مصر و شام بفرستد. 2-عوامل داخلي: خاندان عباسي بهدليل ظلم و ستم فراواني كه نسبت به اهل شيعه و عموم مردم روا ميداشتند و فسادي كه بر دستگاه خلافت حاكم بود، زمينه مساعدي را بر سقوط بغداد و خاندان ظالم عباسي فراهم آورده بود. خدمات خواجه توس خواجه توس كه به اهل علم و دانش و به حفظ و نگهداري كتاب و كتابخانه اهميت ميداد و با توجه به نفوذ فوقالعادهاي كه بر هلاكو داشت، او را وادار كرد تا ديگر دانشمندان را نكشد و كتابخانهها را به آتش نسوزاند. درنتيجه توانست بسياري از دانشمندان زمان خود را از تيغ خونريز تاتار رهايي بخشد و در جوار رصدخانه مراغه كتابخانه بزرگي بساخت كه در آن حدود 400000 جلد از كتب گوناگون را گرد آورده بود. تاليفات خواجه نصيرالدين توسيخواجه نصيرالدين توسي كتابهاي بسياري در زمينههاي مختلف نوشته است كه مهمترين آنها عبارتند از:1-كتاب شرح اشارات در فلسفه 2-تجريد در كلام 3-اخلاق ناصري 4-اوصاف الاشراف در عرفان5-رساله جبر و اختيار 6-كتاب تحرير اقليدس در هندسه7-كتاب هيئت بطلميوس و زيج ايلخاني در هيئترصدخانه مراغه بعد از آنكه بغداد به چنگ مغول افتاد و فكر هلاكو آسوده گشت، خواجه او را به ساختن رصدخانه ترغيب كرد. هلاكو فكرش را بپسنديد و تمام لوازم و اسباب رصدخانه و همچنين دانشمندان بزرگ نجوم و رياضي را كه همه از دوستان و شاگردان خواجه توس بودند به همكاري فراخواند. تني چند از اين افراد عبارت بودند از : قطبالدين شيرازي، فخرالدين مراغي، مؤيدالدين عروضي، نجمالدين كاتبي. خواجه نصير در كنار رصدخانه و كتابخانه مراغه، دانشگاهي هم تأسيس نمود و دانشپژوهان و دانشمندان بسياري پروانهوار بر گرد شمع وجود فروزان او جمع شده و به كشف نكتهها و ظرايف علمي پرداختند. سرانجام خواجه نصيرالدين توسي بهسال 672 هجري قمري در بغداد به ديار باقي شتافت و نامي نيك در عرصه علم و سياست و اخلاق از خود به يادگار گذاشت. ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : ali_ghanamijaber/س
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 554]